تفسیر نمادهای دینی

مشخصات کتاب

سرشناسه : طوسی، محسن

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر نمادهای دینی / محسن طوسی؛ تهیه کننده مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.

مشخصات نشر : قم: دفتر عقل، 1386.

مشخصات ظاهری : [5]، 175 ص.

فروست : مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما؛ 1233.

شابک : 18000 ریال : 978-964-2761-03-6

یادداشت : کتابنامه: ص. [171] - 175؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : شعایر و مراسم مذهبی

موضوع : روزهای خاص -- شعایر و مراسم مذهبی

موضوع : زیارتگاه های اسلامی

شناسه افزوده : صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. مرکز پژوهشهای اسلامی

رده بندی کنگره : BP257/ط9ت7 1386

رده بندی دیویی : 297/72

شماره کتابشناسی ملی : 1207708

ص:1

اشاره

تفسیر نمادهای دینی

کد: 1233

نویسنده: محسن طوسی

ویراستار: ذوالفقار ناصری

تهیه­کننده: مرکز پژوهش­های اسلامی صدا و سیما

ناشر: دفتر عقل

نوبت چاپ: اول / 1386

شمارگان: 1500

بها: 11000

_حق چاپ برای ناشر محفوظ است_

_ _

نشانی: قم, بلوار امین, مرکز پژوهش­های اسلامی صدا و سیما

پست الکترونیکی: IRC@IRIB.ir [1]   Emial:

 تلفن: 291670 _ 0251   دورنگار : 2915510

شابک: 4-10-2761-964- 978 /  ISBN: 978-964-2761-10-4

Links:

------

mailto:IRC@IRIB.ir

ص:2

پیش گفتار

در شناخت معمای هستی و در هزارتوی کشف حقایق کاینات، به راز و رمزهایی برمی­خوریم که اسرار سر به مهر است. انسان در زندگی فردی و اجتماعی­اش، بزرگ­ترین تشکیلات فردی و جمعی را در جهان پدید آورده است که قوانین، برنامه­ها و ویژگی­های خاصی دارد.

فرهنگ و تمدن جوامع بشری، جهت بخش انسان در این تشکیلات بزرگ است. در میان فرهنگ­های گوناگون نیز مطمئن­ترین دست­آویز و بهترین پشتیبان انسان، فرهنگ متعالی اسلامی است.

چه در فرهنگ اسلامی که در این پژوهش بدان پرداخته­ایم و چه در دیگر فرهنگ­های بشری، سمبل­ها و نمادهایی وجود دارد که از یک سو، شاخص هر فرهنگ و از سوی دیگر، شخصیت بخش جوامع و انسان­ها است.

نمادها با پیوندهای ژرفشان به ارتباطات پیچیده جامعه­های انسانی و ژرفای رمزآلود انسان­ها، یکی از بحث­انگیزترین مفاهیم قراردادی جامعه­شناسی به شمار می آیند. شناخت جایگاه و کارکرد نمادها، گام بزرگی در جهت کشف لایه­های عمیق اجتماع­های بشری است و با اثر­گذاری بر آنها می توان هویت و

ص:3

ماهیت هر جامعه­ را دگرگون ساخت؛ خواه آن را به سمت فروپاشی و سقوط بکشاند یا در مسیر تعالی قرار دهد.

شناخت نمادهای اسلامی، گامی فراتر از شناخت یک جامعه یا یک فرهنگ است؛ زیرا فرهنگ پویای اسلام، جهت بخش تمامی جوامع و تک­تک انسان­ها است و با چنین کارآیی گسترده و مؤثری، سمبل­آفرینی، نمونه سازی و نمادنمایی این فرهنگ، اصیل­تر و جهت­دارتر خواهد بود. 

از یک سده گذشته، مطالعه نمادها و نمادپردازی­ها، جایگاه والایی در پژوهش­های جهانی یافته است. امروزه در دانش­هایی چون شناخت ادیان، اساطیر، عرفان، روان شناسی، هنر و ادبیات، به شناخت و بازخوانی نمادها اهمیت بسیاری داده می­شود. مطالعه نمادها ارزش علمی و تحقیقی دارد و با لذت­بخشی هنری همراه است؛ زیرا همچنان­که در ساخت و پرداخت نمادها، عاطفه و احساس نقش اساسی دارد، در شناخت آنها نیز این عوامل از شرایط اساسی به شمار می­آید. نتیجه نیز بسیار لذت­بخش است و انسان با کشف باورها، عواطف و هیجان­های گذشتگان، با ایشان احساس هم دلی می­کند. این نمادها اگر به شیوه هنرمندانه­ای در آفرینش های هنری به کار گرفته شود، ژرفای خاصی به پیام رسانی می­بخشد.

نمادها در فرهنگ اسلامی، جایگاه ویژه­ای دارند. قرآن کریم، تأکید خاصی بر بیان این حقیقت دارد و نمادها، مفاهیمی ناآشنا در آیات الهی نیستند. مواردی از اشاره­های حکیمانه کلام وحی به مفاهیم ریشه­ای نمادین را در قرآن می­توان یافت. (1)

ص:4


1- [1] . نک: محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ذیل آیه 31 سوره بقره و آیه 24_ 26 سوره ابراهیم.

در آموزه­های اسلامی، ویژگی­هایی برای امت اسلامی برشمرده می­شود که از آنها به عنوان مشخصه­های نمادین امت اسلامی می­توان نام برد. به عبارت دیگر، بررسی ویژگی­ها و تعریف­هایی که آموزه­های اسلامی برای معرفی جوامع بیان می­فرماید، شناسایی شاخص­های نمادین جامعه اسلامی را آسان می­گرداند. تبیین ویژگی­های نمادهای خاص برای مسلمانان، موضوعی است که از آموزه­های قرآنی قابل استخراج است.(1)

همچنین در روایت­های معصومین، متن­های ادبی و علمی حکیمان و فیلسوفان مسلمان نیز نشانه­های نمادین را می­توان جست­وجو کرد و به اشارت­های دقیقی دست یافت؛ گرچه همه این اشارت­ها برگرفته از فرهنگ بومی و ملی است. البته در موارد بنیادی، همین متون اسلامی در بستر فرهنگ سازی به نمادها و حرکت جامعه جهت داده­اند.

ص:5


1- [1] . نک: تفسیر المیزان، ج2، صص378 - 380؛ انعام: 162؛ ذاریات: 56.

فصل اول:کلیات

1. مفهوم شناسی

الف) نماد

تاریخ بشر و متن­های نوشتاری اش، گویای آن است که انسان در ژرفنای دریای معرفت چنان پیش رفته که در بیان معانی، حتی دست تمثیل را نیز کوتاه دیده است؛ معناهایی که در قفس تنگ متن­ها، داستان­ها، شعرها و جمله ها نمی گنجیدند. ازاین رو، مهارت­ها و آرایه­های دیگری را طلبیده­اند.

نماد در معنای عام، یعنی هر چیزی که چیز دیگری را توضیح دهد یا معنا کند، درحالی که معنای خاص­تر آن، کوتاه­ترین واحد معنایی در زبان رمزگونه مراسم­های دینی، خواب­ها و افسانه­ها و دربردارنده پیامی کامل و رسا است. (1)

_یونگ_(2) درباره نماد می­نویسد:

آنچه ما سمبول (نماد) می­نامیم، عبارت است از یک اصطلاح، یک نام یا حتی تصویری که ممکن است نماینده چیز مأنوسی در زندگی روزانه باشد و با این­حال، علاوه بر معنای

ص:6


1- [1] . Gordon Marshal ,Oxford dictionary of sociology ، p657 . نک: جولیوس گولد و ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعی، ص 865، ذیل نماد؛ باقرساروخانی ، درآمدی بر دایر ة ­المعارف علوم اجتماعی ، ج2، ص868. 
2- [2] . کارل گوستاو یونگ (1875 - 1961) روان­کاو، روا­ن پزشک و فیلسوف سوئیسی.

آشکار و معمول خود، معانی تلویحی به­خصوص نیز داشته باشد. سمبول، معرف چیزی مبهم، ناشناخته یا پنهان از ماست. (1)

اکنون به ویژگی­های نماد از نگاه _پال تیلیش_ می­پردازیم. او نماد را در شناخت زبان دین بررسی می­کند و ویژگی­های زیر را برای نماد برمی­شمارد:

1. اشاره کردن به ماورای خود (از خود فرار کردن)؛

2. مشارکت داشتن و سهیم بودن نماد در واقعیت و معنای امر مشارالیه؛

3. داشتن هویت جمعی؛

4. داشتن توان کشف و بیان جنبه­هایی از واقعیت و زوایایی از روح ما بر ما؛

5. داشتن قدرت اصلاحی یا تخریبی (وحدت آفرینی یا تفرقه افکنی)؛

6. پیروی از شرایط اجتماعی و فرهنگی در پیدایش، رشد و افول. (2)

انسان­ها و برخی از حیوانات می­توانند کارهای شگفت انگیزی انجام دهند. آنها می­توانند تجربه­های خود و هر چیزی را با نشانه های دل خواه ارائه دهند.

وقتی مردم به توافق می رسند که یک نماد، نشان امر خاصی باشد، آن را نماد می­نامیم. برای مثال، واژه­ها (علامت­های سیاه بر روی صفحه) نشانه­هایی­اند که ما در معانی آنها توافق داریم. ازاین رو، هر واژه­ای یک نماد است. این واژه­ها در قالب جمله­ها، بند­ها و فصل­ها سازمان یافته­اند و بخشی از یک نظام سازمان یافته نمادها هستند. (3)

آنچه در مورد زبان صادق است، تقریباً در مورد هر چیز دیگری نیز صادق است. پرچم­ها، صلیب­ها، مشت­های گره خورده، اخم­های صورت، کتاب­ها، کتاب­های مقدس و برنامه­های رایانه­ای، همگی نشانه­هایی هستند که معانی توافق شده­ای را دربردارند. آنها معمولاً به نظام­های نمادها تعلق دارند؛ زیرا معناها و نمادهای متناسب دیگری را می­طلبند. در درون چنین نظام­های

ص:7


1- [1] . کارل گوستاو یونگ، انسان و سمبل هایش، ترجمه: ابوطالب صابری، امیرکبیر، ص23.
2- [2] . امیر عباس زمانی، زبان دین، قم، دفتر تبلیغات، صص251و252.
3- [3] . جاناتان اچ. ترنر، مبانی جامعه­شناسی، ترجمه: محمد فولادی و محمدعزیز بختیاری، ص75.

نمادین است که ما گذشته را به یاد می­آوریم؛ از زمان حال آگاهی می­یابیم و آینده را پیش بینی می­کنیم. بدون این ظرفیت شگفت انگیز، دنیای ما تنها شامل تأثیرهای حسی محض می­بود و ما در زمان و مکان حاضر اسیر می­شدیم. در آن صورت، ما هرگز موسیقی، هنر، ریاضیات، طنز، سوگند، خواندن، عبادت و یا هر چیزی که ما انسان­ها آنها را حقیقت می­شماریم، نداشتیم. آن گاه زندگی ما بدون جاذبه و عادی می­شد و از تشخیص آن نیز عاجز بودیم؛ زیرا نمی­توانستیم آن را با نمادها نشان دهیم. (1)

 نمادها، رمزهای درک­پذیر در جزء جزء جامعه هستند. البته توده مردم، درک ساده و مشترکی از این واژه­های بنیادین دارند و آنچه در جامعه قابل بررسی و آموزش است، ایجاد ارتباطی منطقی و صمیمی با مفاهیم اساسی نمادها و بنیان­های حقایقی است که از روزگاران کهن در مسیر شناخت بشر جا گرفته و به یاری او آمده است.

جهان ما از نمادها ساخته شده است و ما با این نمادها، با جهان ارتباط برقرار می­کنیم. هر آنچه را ما تجربه می کنیم، انجام می­دهیم، میل داریم و می بینیم، به نمادها بستگی دارد. ازاین رو، شناخت خویشتن و دنیای پیرامونی، نیاز به آگاهی بیشتری از فرهنگ دارد. ما باید درک کنیم که نمادها، دنیا را برای ما سامان می­دهند. درنتیجه، نباید قدرت نمادهای فرهنگی را در القای دریافت ها، احساسات و رفتارهای خود ناچیز بینگاریم. از سوی دیگر، نباید قدرت آنها را فوق­العاده بپنداریم. انسان­ها این نمادها را می­آفرینند و می­توانند آنها را از نو بیافرینند؛ همان­گونه که روابطشان را با یکدیگر تغییر می­دهند، جهان­های

ص:8


1- [1] . همان.

اجتماعی­شان را نیز از نو سازمان می دهند و یا با شرایط محیطی جدید، سروکار پیدا می­کنند.(1)

فرهنگ و فرآورده­های فرهنگی از یک نظر منابع ساده­ای هستند که ما را بر اجرای کارها توانا می­سازند. بدون زبان، ارتباط محدود می­شود. بدون تکنولوژی(دانشی درباره نوعی کنترل محیط زیست) نمی­توانیم غذا بخوریم و مسکن بگزینیم. پس نمادها، واسطه سازگاری ما با محیط زیست، واسطه کنش متقابل با دیگران، واسطه تفسیر ما از تجربه­ها و واسطه سازمان دهی ما در گروه­ها هستند. البته نمادها بیش از یک واسطه مناسب هستند. آنها همچنین به ما می­گویند چه کنیم و به چه چیز بیندیشیم و به چه چیزی توجه داشته باشیم. به باور _مارشال مک لوهان_، رسانه­های نمادین ما، یک پیام یا دسته­ای از فرمان­ها را با خود حمل می­کنند. می­دانیم که اطلاعات ژنتیکی موجود در ژن­های مورچه­ها، این حشرات را مجبور می­کنند. البته نمادها ما را مجبور نمی­سازند، ولی انتخاب­های ما را محدود می­کنند. حتی منبع نمادین به ظاهر خنثایی مانند زبان نیز  یک پیام مخفی را منتقل می کند. (2)

نمادها، انسان را با حقایق غیرمادی آشنا می­کنند؛ یعنی افزون بر کارکردهای اجتماعی­شان، انسان را به حقایق غیرمادی نیز رهنمون می­شوند؛ گره­های کور در ارتباط­های معنوی انسان و جامعه با ماوراء وجود را باز می­کنند و بال های پرواز او را به آسمان تکامل می­گشایند. زبان می­تواند انسان را از تنهایی برهاند و به زبان اشارات و عبارت­های ناقص، رازهای گویا و عمیق ببخشد تا دست در دست این دقایق رمزآلود، از قفس مادیات فراتر رود، طعم رهایی را بچشد و

ص:9


1- [1] . نک: ژان کازنو، جامعه شناسی وسایل ارتباط جمعی، ترجمه: باقر ساروخانی و منوچهر محسنی، تهران، اطلاعات، 1367، صص 28 و 29.
2- [2] . جاناتان اچ. ترنر، مبانی جامعه­شناسی، ترجمه: محمد فولادی و محمدعزیز بختیاری، قم، مؤسسه امام خمینی(ره)، ص 79.

معانی آسمانی را درک کند. همه این پی­آمدهای سودبخش را می­توان با درک نمادهای اسلامی که از بطن انسان برخاسته و در متن جامعه نفوذ کرده است، به ­دست آورد.

ب) فرهنگ

«فرهنگ عبارت است از ارزش­هایی(1) که اعضای یک گروه معین دارند؛ هنجارهایی(2) که از آن پیروی می­کنند و کالاهای مادی که تولید می­کنند. فرهنگ در مفهوم جامعه­شناسی به مجموعه شیوه زندگی اعضای یک جامعه اطلاق می­شود. چگونگی لباس پوشیدن آنها، رسم­های ازدواج و زندگی خانوادگی، الگوهای کارشان، مراسم مذهبی و سرگرمی­های اوقات فراغت را در برمی­گیرد. همچنین شامل کالاهایی می­شود که تولید می­کنند و برای آنها مهم است، مانند: تیر و کمان، خیش، کارخانه و ماشین، کامپیوتر، کتاب و مسکن».(3)

فرهنگ به گستردگی بطن جامعه، معنا و مفهوم دارد و این معانی، بسیار عالی­تر و جامع­تر از برداشت­های سطحی و اصطلاحی است.(4) افزون بر این، هر جامعه و ملتی، فرهنگ خاصی دارد.(5) با توجه به نقش فرهنگ در حیات معنوی جامعه و تأثیر آن در معرفی هویت ملی و تکامل مادی و معنوی جامعه، باید دانست که نمی­توان (و نباید) حوزه عمل فرهنگ را به برخی زمینه­ها محدود کرد، بلکه بایستی فرهنگ را چنان فضایی برای حیات فردی و اجتماعی انگاشت که فعالیت جامعه در آن جریان می­یابد و در واقع، هدایتگر مادی و معنوی فرد و جامعه است.(6)

ص:10


1- [1] . ارزش­ها، یعنی بایدهایی که به رعایت آنها ملزم هستیم.
2- [2] . هنجارها، اصول و قواعد معینی هستند که از مردم انتظار می­رود آنها را رعایت کنند.
3- [3] . آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه: منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، صص 55 و 56.
4- [4] . نک: علی­اکبردهخدا، لغت­نامه دهخدا، دانشگاه تهران، 1373.
5- [5] . در مورد تعاریف مختلف فرهنگ، نک: محمدتقی جعفری، فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو، نشر اتحاد، صص23- 125.
6- [6] . برای مطالعه نقش فرهنگ در جامعه نک: محمد تقی زاده، فرهنگ: فضای حیات و بستر تعالی جامعه، ش4، پاییز و زمستان 1379.

هر جامعه فرهنگی دارد که معیارهای خاص برخاسته از باورها و سلیقه­های جامعه، ارزش آن را برای اعضا تبیین می­کند.

در تعریفی دیگر آمده است: «فرهنگ عبارت است از آداب و عادت­ها و اندیشه­ها و اوضاعی که گروهی در آن شرکت دارند و از نسلی به نسل دیگر انتقال می­یابد.»(1) زبان و وسیله­های نمادین دیگر، عوامل اصلی انتقال فرهنگ­ها هستند.

ج) فرهنگ اسلامی

اشاره

فرهنگی که اسلام بنا نهاده، حیات هدف­داری است که جنبه­های زیباجویی، علم گرایی، منطق­طلبی و آرمان­خواهی انسان­ها را به شدت پویا می­سازد و عناصر فرهنگی را تشکیل می­دهد.(2) فرهنگ اسلامی، هر پدیده فرهنگی را که با ارزش­های متعالی انسانی مانند اخلاق و مذهب ناسازگار باشد، نمی پذیرد. فرهنگ اسلامی، با هر فعالیتی که به نام فرهنگ در جامعه رواج یابد و با حیثیت، شرافت و شخصیت کمال­خواه انسانی سازگار نباشد، اگرچه زیبا و جذاب عرضه شود، مخالف است و از ترویج آن جلوگیری می کند.(3)

احیای فرهنگ اسلامی به عنوان یکی از بنیادی­ترین هدف­هایی که می تواند ضامن بقا و تداوم حیات جامعه ایرانی باشد، موضوعی است که باید بدان توجه شود. جامعه ما برای داشتن حیاتی پویا و ماندگار، به رابطه متقابل با فرهنگ متعالی اسلامی نیاز اساسی دارد.

این آرمان والا، شناسایی روش­ها و عناصر مناسب را به عنوان ضرورتی جدی مطرح می­کند. با توجه به اهمیت مفهوم هویت، می­توان گفت یکی از اساسی­ترین عناصر اثرگذار بر چگونگی احیای فرهنگ اسلامی، هویت فرهنگی

ص:11


1- [1] . فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو، ص 25.
2- [2] . همان، ص170.
3- [3] . همان، ص 125.

جامعه است؛ به این معنا که هرچه جامعه به سمت دست یابی به هویتی اسلامی و ایرانی پیش برود، امکان احیای فرهنگ اسلامی تقویت خواهد شد. برعکس، هرچه جامعه با بحران هویت روبه رو باشد و هویت دل خواه خویش را در پدیده های سازگار با معیارهای بیگانه و ناسازگار با تاریخ خویش بجوید، از فرهنگ اسلامی دورتر خواهد شد.

حیات فردی و اجتماعی در جنبه­های مادی و معنوی قابل بررسی است با این حال، جنبه معنوی حیات نه تنها به اهداف جامعه بستگی تام دارد که تعیین کننده آرمان­ها و هدف­های غایی حیات نیز هست و اهمیتی ویژه دارد.

برای تقویت جنبه معنوی حیات جامعه، شناسایی ویژگی­ها و موضوع­های بی­شماری ضرورت دارد. به این ترتیب، مبانی و معیارهای ارزیابی فرهنگ حاکم بر جامعه اسلامی باید از آموزه­های اسلامی استخراج شود. وقتی جامعه به ارزش­ها و اهداف معنوی و الهی احترام نهاد، پیرو آن، رسالتی را نیز برای خود تعریف می­کند و آن را معیار دادوستدها و روابط فرهنگی خویش قرار می­دهد.(1) در جامعه ما، فرهنگ ایرانی، به مجموعه­ای از باورها و دانش­ها گفته می­شود که جامعه مسلمان ایران به آنها احترام می­گذارد و با آنها هویت می­یابد؛ زیرا معیار ارزیابی جنبه­های مختلف زندگی ایرانیان هستند و بدون اینکه مزاحمتی با اصول و ارزش های اسلامی داشته باشند، چونان عاملی برای شکوفایی اصول و ارزش­ها و فضایی برای تعالی انسان، ایفای نقش می­کنند. البته این امر مخصوص هر فرهنگی است که پویا و زندگی­بخش باشد. قدرت معجزه­آسای اسلام در

ص:12


1- [1] . مثال های بسیاری را می توان آورد که تنها در صورت رشد در یک بستر فرهنگی خاص می تواند تجلی گاه ارزش­ها، هدف­ها و آرمان های آن فرهنگ باشند. برای مثال، اگر اصول و ارزش های فرهنگ اسلامی _ ایرانی درباره محیط زیست و طبیعت و عناصر طبیعی مدنظر قرار نگیرد، به­ناچار ارزش های فرهنگی دیگر کشورها معیار می­شود و همه روش­ها از آنان گرفته می­شود؛ درحالی که فرهنگ اسلامی نظریه­های خاص خود را درباره چگونگی نگرش انسان به طبیعت و ارتباط انسان با طبیعت و نحوه استفاده از آن مطرح کرده است.

احیای زندگی از همه فرهنگ­ها بیشتر و پویاتر بوده است، چنان­که استاد مطهری می­نویسد:

خود اسلام زنده است با تکیه گاه و مبنای زنده؛ پس نقص کار در تفکر مسلمین است؛ یعنی فکر مسلمین، طرز تلقی مسلمین، از اسلام به صورت زنده­ای نیست، به صورت مرده است. (1)

وی با معرفی قرآن کریم به عنوان طرح کننده حیات اسلامی می نویسد:

اساساً همه این تغییرات، «حیات اسلامی»، «حیات تفکر اسلامی»، همه اینها، اساسی است که طرحش را خود قرآن ریخته است. تعبیرها از خود قرآن است] که[ می­گوید: «یا أَیّهَا الّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ؛ ای مردم، ندای این پیغمبر را بپذیرید، پیغمبری که شما را دعوت می کند به آن حقیقتی که شما را زنده می­کند» (انفال:24 ) این پیغمبر برای شما یک اسرافیل است؛ یک محیی است، تعلیمات او زندگی بخش است، حیات بخش است.(2)

احیای فرهنگ اسلامی به معنای تقویت زمینه­های استقلال جامعه مسلمانان و عامل هدایت آن به سمت آرمان­های متعالی، سال­هاست که اهمیت خود را در مقابله با تهاجم­های فرهنگی بیگانه نشان داده است. همه مصلحانی که سودای رهایی جوامع اسلامی از سلطه بیگانگان را در سر می پروراندند، بر این ضرورت بنیادین تأکید کرده و به شیوه­های گوناگون، مردم را به احیای فرهنگ اسلامی فراخوانده­اند. (3)

ص:13


1- [1] . مرتضی مطهری، احیاء تفکر اسلامی، انتشارات صدرا، 1378، صص 17و18.
2- [2] . همان، ص19.
3- [3] . هرچند با توجه به وحدت هدف انبیای الهی، شخص نبی اکرم(ص) و حتی حضرت ابراهیم(ع) را می توان از اولین منادیان احیای تفکر ابراهیمی نامید.

در این راه پرفراز و نشیب، مردان مبارزی چون _سید جمال_، _اقبال لاهوری_، _میرزای شیرازی_ و _امام خمینی_(ره)، توجه همه را به واقعیت حساس احیای فرهنگ اسلامی جلب کردند؛ زیرا گام برداشتن در این مسیر، خودباختگی و رکود فرهنگی را از میان می­برد و رستاخیز جامعه­های اسلامی را در پی دارد.

تعبیر قرآن از نمادها
اشاره

اسلام بر مبنای فطرت و ماهیت بنیادین انسان است و این ارتباط فطری، انسان را چون کودکی که به شیر مادر نیاز دارد، به اسلام و باورهای دینی وابسته ساخته است. همین ارتباط فطری، راه را برای دست­­یابی اندیشه­های اسلامی به گنجینه­های رمزآلودی که برای جوامع بشری دست نایافتنی است، هموار کرده است. تمثیل­ها و داستان­های دقیقی از گذشته انسان در آیات و روایت­های اسلامی، از حقایق هستی پرده برمی­دارد و نقبی از درون به بیرون و واقعیت­های هستی است.

به جرئت می­توان گفت جنبه نمادبخشی به جامعه و نمادجویی از جامعه، در اسلام از دیگر فرهنگ­ها قوی­تر و برجسته­تر است. نکته منحصربه فرد فرهنگ اسلامی در موضوع نمادبخشی­ها، جهت­دهی درست و اثرگذاری مثبت بر مقوله­هایی است که ناخودآگاه بشر آنها را در طول روزگار بر فرهنگ­ها تحمیل کرده ­است.

قرآن در واژه­های آسمانی خود، از این نمادها و رمزهای زیبا، بسیار دارد. بطن در بطن، هفت (و به روایتی هفتاد) معنا دارد که بعضی از این نمادهای شگفت تا آخرین معنا، همچنان برای بشر رمزآلود می­ماند. قرآن و احادیث معصومین، این الگوآفرینی را جهت داده است. تفاوت اسلام با نظریه­های مدعی هدایت بشر آن است که اسلام از فطرت خداجوی انسان، برای او سخن می­گوید. سخنی از جنس خود او، با او می­گوید و به طور رمزآلود و نمادین، اشارت­های یک حیات فرامادی انسانی را درک می­کند.

ص:14

درک نمادهای اسلامی و القای آن در اندیشه­ها،گام برداشتن در همین مسیر هدایت جوامع است که با درک کاستی­ها و توان­مندی­های فطری بشر و با راهنمایی های خود اسلام به راحتی قابل دست­رسی خواهد بود.

گستره­ای که اسلام با معرفی اصول بی­زمان و بی­مکان، به فرهنگ جامعه بخشیده، به روش­های مختلف و با درک­ها و دریافت­های متفاوت، اجازه بالیدن دل خواه را در مسیر هدایت او قرار داده است.

1. اهمیت احیای نمادهای اسلامی

شناخت حقایق متعالی و اصول فطری مشترک و نمادین اسلامی، هم در احیای فرهنگ و حیات جامعه اثر مثبت دارد و هم جامعه را در برابر مفاهیم نمادین دیگر فرهنگ­ها یا قدرت­های فرهنگی دنیا بیمه می­­کند؛ اصولی که جهان غرب، آن را بر ملت­های دنیا تحمیل می­کند و به واسطه آنها، پای همت و اندیشه آنان را در بند می­کشد.

با روشن شدن اهمیت احیای نمادهای اسلامی، توجه به نقش بنیادین آنها در احیای جامعه اسلامی نیز موضوعی بسیار جدی است. به بیان دیگر، یکی از عوامل مهم احیای جامعه اسلامی، احیای فرهنگ اسلامی یا به عبارتی، احیای اهداف جامعه اسلامی و حرکت بر مبنای قوانین اسلامی است. مهم ترین عامل اثرگذار بر احیای فرهنگ اسلامی، شناسایی منابع فرهنگ اسلامی و چگونگی بهره­گیری از آنهاست؛ زیرا اساساً حیات هر فرهنگ و جامعه­ای به منابعی بستگی دارد که مبانی نظری فرهنگ آن جامعه است.

به طور کلی، منابع اصلی در دو گروه قابل دسته بندی هستند:

1. گروه اول یا منابع اولیه که شامل قرآن و سنت معصومین (ع)  است؛

2. گروه دوم یا منابع ثانویه که تجربه­های جوامع و تمدن های بشری از گذشته تاکنون را دربرمی­گیرد.

ص:15

نکته مهم در بهره گیری از این دو دسته منبع، آن است که در گروه اول، شناسایی اصول بی­زمان و مکان و تبیین معیارها برای ارزیابی و گزینش موضوع­های گروه دوم ضرورت دارد؛ به این معنا که در منابع اولیه نباید در پی یافتن مصداق­های جزئی بود. همچنین دریافت­های منابع ثانویه را بایستی به صورت مطلق و بدون ارزیابی با معیارهای برآمده از منابع اولیه پذیرفت. (1)

به بیان قرآن کریم، بسیاری کسان از سیمای ظاهری­شان شناخته می شوند.(2) همچنین از معصومین (ع) روایت شده است که خود را به شکل غیرمسلمانان در نیاورید؛(3) زیرا نوعی خدشه­دار کردن هویت اسلامی جامعه است. این مسئله اهمیت نمادها را در فرهنگ اسلامی نشان می­دهد.

معرفی تفکر، فرهنگ و نمادهای اسلامی به دیگر جوامع و تمدن­ها، یکی از زمینه­هایی است که افزون بر معرفی هویت اسلامی جامعه به دیگران، عاملی در جهت تقویت روح فرهنگ اسلامی و عزت و اعتماد به نفس جامعه نیز هست. معرفی نشدن ویژگی­های تمدن اسلامی سبب گسیختگی جامعه از گذشته و تاریخ خویشتن خواهد شد. در بعد فراملی نیز معرفی تمدن اسلامی به دیگران، مایه افزایش اعتماد به نفس جامعه اسلامی و ارتقای آن در جهان است. اهمیت دادن به نمادهای اسلامی در جامعه سبب می­شود که هویت فرهنگی به شکل مطلوبی اثرگذار باشد و حفظ شود.

ص:16


1- [1] . نک: محمد تقی زاده، مقاله «منابع و روش شناخت مبانی نظری معماری قدسی و شهر اسلامی»، فصل­نامه هنر، ش 40، تابستان 1378.
2- [2] . نک: اعراف: 48؛ آل عمران: 106 و 107.
3- [3] . « انه اوحی الله الی نبی من انبیائه قل للمؤمنین: لاتلبسوا لباس اعدایی، ولاتطعموا مطاعِمَ اعدائی، و لاتسلکوا مسلک اعدائی فتکونوا اعدائی کما هم اعدائی؛ خداوند به یکی از پیامِبران وحی کرد، که به مؤمنان بگو: پوشاک دشمنان مرا نپوشید و خوراک آنان را نخورید و راه و رسم آنان را در پیش نگیرید که اگر چنین کنید، همچون دشمنان من دشمن من خواهید شد . (وسائل­الشیعه ، ج 14، ص174. برگرفته از: محسن اراکی، مقاله «نظام اسلامی عمران شهری»، روزنامه اطلاعات، ش21721، 21 شهریور 1378).
2. اهمیت و ضرورت موضوع

دین اسلام سرشار از نمادهایی است که این نمادها به بازتولید فرهنگ اسلامی می­پردازند. توضیح و تفسیر این نمادها جایگاه ویژه­ای در فرهنگ اسلامی دارد و باید به آن پرداخته شود. یکی از منابع مهم در عصر حاضر برای برقراری پیوند با بدنه جامعه، رسانه­ها هستند. ما می­توانیم از طریق رسانه­ها به ویژه صدا و سیما، این نمادها را به شیوه­ها و شکل­های مختلف بیان کنیم و آنها را به جامعه انتقال دهیم.

این نمادها، اگر به شیوه هنرمندانه در آفرینش­های هنری به کار گرفته شوند، ژرفای خاصی به پیام­رسانی می­بخشند؛ زیرا انسان با نمادها، به جهان بی نهایت معنا، سفر و دنیای تصویرها را تسخیر می­کند.

3. اهداف موضوع

گفتیم که قوام هر جامعه به نظام فرهنگی آن جامعه بستگی دارد و نظام فرهنگی یک جامعه نیز به هماهنگی میان اعضای یک جامعه می­انجامد. هدف از این پژوهش نیز بررسی نمادهای اسلامی بر اساس منابع اسلامی و دینی است.

ما در جهانی زندگی می کنیم که نمادهای فرهنگ بشری اهمیت بسزایی دارند. پس شایسته است که به این مقوله نیز در پژوهش­های اسلامی توجه شود و اندیشمندان، نمادهای اسلامی را که با فطرت انسان هم­خوانی دارند، به جامعه جهانی معرفی کنند.

نمادهای اسلامی به ظاهر ساده و قابل درک پنداشته می­شوند، ولی در حقیقت از پیچیدگی­ها و رمزورازهای ویژه فطرت انسان برخاسته و در عمق جان جامعه ریشه دوانده­اند. ما در این اثر کوشیده­ایم جنبه­های اعتقادی _

ص:17

الهی و جامعه­شناختی این نمادها را ریشه­یابی کنیم و از میان آسمان مه­آلود راز و رمز نمادها، به روشنای معنا دست یابیم.

ص:18

فصل دوم:رویکرد تفسیری نمادهای اسلامی

اشاره

برای تفسیر و تحلیل نمادهای اسلامی، به رویکردی نظری نیاز داریم. در این فصل، نظریه­های مربوط به تفسیر نمادها را بررسی و سپس این نظریه­ها را نقد می­کنیم. در پایان، نظریه مختار را که تلفیقی از دو نظریه مطرح در تفسیر نمادهاست، می­آوریم.

1. تفسیر جامعه­شناختی

اشاره

بیشترین تفسیر جامعه­شناختی درباره نمادها را دانشمندانی مانند _ترنر، جرج هربرت مید _و_ تایلور_ که از طرفداران نظریه کنش متقابل نمادین هستند، در حوزه جامعه­شناسی امریکایی انجام داده­اند. از نظر فلسفی نیز تفسیر جامعه­شناختیِ نماد به مکتب پدیدارشناختیِ _الفرد شوتز_ و به طور مشخص­تر به کارهای _ادموند هوسرل_ مربوط می­شود.

یادگیری معانی و نمادها

نظریه­پردازان کنش متقابل نمادین، به پیروی از _مید_، برای کنش متقابل اجتماعی اهمیت علمی قائلند. بدین­سان که معتقدند معنا، نه از فراگردهای ذهنی، بلکه از فراگرد کنش متقابل برمی­خیزد. این تأکید آنها از عمل­گرایی مید سرچشمه می­گیرد. مید نه بر فراگردهای ذهنی جداگانه، بلکه بر کنش و واکنش متقابل انسانی تأکید می­ورزید. بیشتر این نظریه­پردازان، بر همین موضوع تأکید کرده­اند. مسئله اصلی این افراد آن نیست­ که انسان­ها چگونه معانی و نمادها را از نظر

ص:19

ذهنی ایجاد می­کنند، بلکه بیشتر به این قضیه می­پردازند که آنها چگونه در طول کنش متقابل به گونه عام و اجتماعی شدن به گونه خاص، این معانی و نمادها را یاد می­گیرند.

انسان­ها نمادها و معانی را در طول کنش متقابل اجتماعی فرامی­گیرند. آنها در برابر نشانه­ها، بدون تفکر، واکنش نشان می­دهند، ولی در برابر نمادها، به شیوه­ای متفکرانه، واکنش نشان می­دهند.

نظریه پردازان «کنش متقابل نمادین»، زبان را نظام گسترده­ای از نمادها می­دانند. واژه­ها نمادند؛ زیرا به ­جای چیزهای دیگر به کار برده می­شوند. واژه ها همه نمادهای دیگر را امکان­پذیر می­سازند. اعمال، اشیا و چیزهای دیگر، تنها برای آن وجود و معنا دارند که می­توان آنها را از راه کاربرد واژه­ها توصیف کرد.

نمادها از این جهت تعیین­کننده­اند که به انسان­ها اجازه می­دهند تا به شیوه­هایی انسانی عمل کنند. انسان­ها به دلیل وجود نمادها «در برابر واقعیتی که خودش را نشان می­دهد، به صورت انفعالی واکنش نشان نمی­دهند، بلکه جهانی را که در آن عمل می­کنند، فعالانه ایجاد و باز ایجاد می­کنند.» نمادها به طور عام و زبان به طور خاص، افزون بر این فایده کلی، چندین کارکرد خاص دیگر نیز برای کنش گر دارند:

1. نمادها انسان­ها را قادر می­سازند که از طریق نام­گذاری، طبقه بندی و یادآوری چیزهایی که در جهان با آنها روبه­رو می­شوند، با جهان مادی و اجتماعی برخورد کنند. بدین شیوه، انسان­ها می­توانند جهان را که در غیراین صورت آشفته بازاری خواهد بود، سامان دهند. زبان به انسان­ها اجازه می­دهد تا به گونه­ای کارآمدتر پدیده­های گوناگون را نام­گذاری، طبقه­بندی و یادآوری کنند. البته این کارآمدی زبان، زمانی آشکار می­گردد که با انواع نمادهای دیگر مثل نقش­ها و تصویرها مقایسه شود.

ص:20

2. نمادها توانایی انسان را برای درک محیط بهبود می­بخشند. کنش گر به ­جای آنکه در دریایی از محرک­های تشخیص­ناپذیر غرق شود، از طریق نمادها می­تواند در مورد برخی از اجزای محیط، بیشتر از اجزای دیگر هوشیاری داشته باشد.

3. نمادها توانایی اندیشیدن را بهبود می­بخشند. نمادهای تصویری توانایی اندیشیدن محدودی را در انسان­ها ایجاد می­کنند، ولی زبان، این توانایی را بسیار گسترش می­دهد. به همین دلیل، تفکر را می­توان به ­عنوان کنش متقابل نمادین انسان با خویشتن خویش در نظر گرفت.

4. نمادها توانایی حل مسائل گوناگون را بالا می­برند. جانوران پست­تر باید به روش آزمایش و خطا عمل کنند، ولی انسان می­تواند پیش از گزینش یک کنش، درباره انواع گوناگون کنش­ها به گونه­ای نمادین بیندیشد. این امتیاز، امکان دچار شدن به خطاهای بزرگ را برای انسان کاهش می­دهد.

5. کاربرد نمادها به کنش گران اجازه می­دهد تا از زمان، مکان و حتی شخص خودشان بگذرند. کنش گران با کاربرد نمادها می­توانند درباره چگونگی زندگی در گذشته یا در آینده تخیل کنند. از این گذشته، کنش گران از این طریق می­توانند به گونه­ای نمادین از شخص خود فراتر روند و جهان را از دیدگاه اشخاص دیگر در نظر آورند. این همان مفهوم مشهور نظریه کنش متقابل نمادین؛ یعنی مفهوم «در نقش دیگری ظاهر شدن» است.

6. نمادها ما را قادر می­سازند که درباره یک واقعیت مابعدطبیعی، مانند بهشت یا دوزخ تخیل کنیم.

7. مهم­تر از همه آنکه انسان­ها به واسطه نمادها اسیر محیطشان نمی شوند. انسان­ها از این رهگذر می­توانند به ­جای منفعل بودن، فعال گردند؛ یعنی در کارهایشان به خود متکی باشند.

ص:21

کنش و واکنش

مسئله اصلی مورد علاقه نظریه پردازان کنش متقابل نمادین، تأثیر معانی و نمادها بر کنش و کنش متقابل بشری است. در اینجا بد نیست از تمایزی که مید میان رفتار آشکار و رفتار پنهان قائل شده بود، بهره بگیریم. «رفتارپنهان» همان فراگرد تفکر است که معانی و نمادها را دربرمی­گیرد. «رفتار آشکار»، رفتاری است­که یک کنش گر در عمل انجام می­دهد. برخی رفتارهای آشکار، دربرگیرنده رفتار پنهانند (مانند رفتار خو کرده و یا واکنش­های بدون تفکر در برابر محرک­های خارجی). به هر روی، بیشتر رفتارهای انسانی مستلزم هر دو نوع رفتارند. رفتار پنهان برای نظریه پردازان کنش متقابل نمادین بیشترین اهمیت را دارد؛ حال ­آنکه رفتار آشکار برای نظریه پردازان تبادل یا بیشتر رفتارگرایان سنتی، اهمیت بیشتری دارد.

معانی و نمادها، به کنش اجتماعی انسان (که به کنش گر واحد مربوط است) و کنش متقابل اجتماعی او (که دو یا چند کنش گر را به کنش متقابل اجتماعی می­کشاند)، ویژگی­های متمایزی می­بخشند. کنش اجتماعی، همان کنشی است که افراد به واسطه آن، «با دیگران به گونه ذهنی کنش برقرار می­کنند». به عبارت دیگر، انسان­ها در زمان انجام دادن یک کنش، می­کوشند تأثیر آن را بر دیگر کنش گران درگیر بیازمایند. بیشتر انسان­ها به کنش­های بی­تفکر و خو کرده دست می­زنند، ولی توان درگیر شدن در کنش اجتماعی را نیز دارند.

 انسان­ها در فراگرد کنش متقابل اجتماعی، به گونه ای نمادین معناهایی را به دیگران انتقال می­دهند. دیگران این نمادهای معنادار را تفسیر می­کنند و بر پایه تفسیر­شان از این نمادها، واکنش نشان می­دهند. به عبارت دیگر،

ص:22

کنش گران هنگام کنش متقابل اجتماعی، در فراگردی از نفوذ متقابل قرار می­گیرند.

گزینش کردن

انسان­ها تا اندازه­ای به دلیل قدرت پردازش معانی و نمادها، برخلاف جانوران پست­تر، می­توانند در کنش­هایی که درگیرشان می­شوند، به گزینش دست­ یازند. انسان­ها نیازی ندارند که معانی و نمادهایی را که از بیرون بر آنها تحمیل می­شود، بپذیرند، بلکه بر پایه تفسیر شخصی­ خود از موقعیت، می­توانند معانی و جنبه­های معنایی­ تازه­ای را ساخته و پرداخته کنند.

_دبلیو آی. تامس_ با بیان مفهوم تعریف موقعیت، در نمایان ساختن این استعداد خلاقانه انسان نقش مؤثری داشت. او بر این عقیده بود ­که بیشتر تعریف­هایمان از موقعیت­ها را جامعه برای ما فراهم می­کند. او با اشاره خاص به خانواده و اجتماع، به عنوان سرچشمه­های تعریف­های اجتماعی انسان، بر این واقعیت تأکید ورزید. با این حال، تامس به سبب تأکیدی که بر امکان تعریف­های فردی «خودجوش» از موقعیت­ها دارد که انسان­ها را به تغییر و تعدیل معانی و نمادها توانا می­سازد، رویکرد متمایزش را آشکار ساخت.

در حقیقت، ما به نماد به عنوان یک پدیده یا پدیدار انسانی نگاه می­کنیم و در این صورت، نماد حامل معناست و ما در جست­وجوی کشف معنای نماد هستیم. نماد نیز از عناصر واقعی برگرفته شده و از دل واقعیت بیرون آمده است. البته در اینجا یک پیش فرض نیز وجود دارد و آن اینکه ما در ذات پدیده­ها نمی­توانیم رخنه کنیم، بلکه باید به­ تفسیر پدیده­ها بپردازیم. این سخن به _کانت_ می­رسد که اشیا را به دو بخش نومن و فنومن(1) تقسیم می­کند. نومن به این

ص:23


1- [1] . نک: استفان کورنر، فلسفه کانت، ترجمه: عزت الله فولادوند، صص 231-234؛ ایمانوئل کانت، نقد قوه حکم، صص 412-415. نکته: کانت در کتاب نقد قوه حکم، از Noumenon به نفس الامر یاد می­کند.

معناست که ذات از دست­رس ما خارج است و فنومن یعنی پدیدار در محدوده تفسیر ما جای می­گیرد.(1)

در حقیقت، نکته دقیق فلسفه پدیدارشناسی این است ­که ما باید به تفسیر بپردازیم، نه به تبیین؛ به­ این دلیل که انسان به ذات اشیا دست­رسی ندارد. با این توضیح، روشن شد که رویکرد ما در نمادها، رویکرد تفسیری است، نه تبیینی.

پس از این مقدمه، قلمرو نمادها را در دین و در حقیقت، رابطه میان دین و معنا (نمادها) را بررسی می­کنیم.

دین و معنا

_وبر_، دین را در اصل، فراهم کننده توجیه مذهبی برای بخت بد و نیک می­دانست.(2) این قضیه از بسیاری جنبه­ها پیش از آنکه یک بینش جامعه­شناختی باشد، ره یافتی روان­شناختی است. البته _وبر_ میان بینش مرکب از عناصر عقلی عاطفی و روابط میان فرهنگ­ها و گروه­های اجتماعی، تنها تلفیقی جامعه­شناختی صورت داده است. این تلفیق، او را به یکی از پیش گامانِ ترکیب ره یافت­های نظری پیشین تبدیل کرده ­است. _پیتر برگر_ یکی از این پیش گامان بانفوذ است­­­­­ که مانند _وبر_، دین را از سرچشمه­های مهمی می­انگارد که انسان­ها در دوران­های مختلف کوشیده­اند تا با آن، وجودشان را معنا­دار سازند، ولی یکی از کسانی که پیش از وبر و برگر سهم مهمی در این قضیه داشت، _کلیفورد گیرتس_ بود که مانند آن دو، بر معنای دین تأکید می­کرد.

ص:24


1- [1] . Noumenon ]از یونانی nous (= عقل، قوه ادراک عقلی) و noein (=تعقل، تفکر) و nooumenon (= آنچه تعقل می­شود)[ «نومن» صورت فرانسوی این واژه است که در زبان ß فارسی با آن آشناتریم. کانت این واژه را هم به معنای منفی و هم به معنای مثبت به کار می­برد؛ به معنای منفی، «نومن» نقیض «پدیدار» یا «فنومن» است و به معنای مثبت، در بحث معرفت می توان آن را «ذات معقول» نامید؛ یعنی چیزی که تعقل می شود، ولی به ادراک حسی درنمی آید.
2- [2] . ملکم همیلتون، جامعه­شناسی دین، ترجمه: محسن ثلاثی، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1377، صص 239 _254.

دیدگاه کلیفورد گیرتس درباره دین و معنا

اندیشه­های نظری او درباره دین، در مقاله­اش با عنوان «دین به عنوان یک نظام فرهنگی» مطرح شده است که در آن، جنبه فرهنگی دین را تحلیل می­کند. مقصود او از فرهنگ، «الگویی از معانی است­ که در طول تاریخ انتقال می­یابد و از طریق نمادها تجسم پیدا می­کند و به صورت فعالیت نمادین بیان می­شود». (1)

او دین را بخشی از یک فرهنگ، با نمادهای مقدس و کارکردهای آنها می­داند تا روحیه­ آدم­ها؛ یعنی روش، ویژگی و چگونگی زندگی، سبک اخلاقی و زیبایی شناختی و حالت زندگی آنها را با جهان بینی­شان _ پندار آنها از واقعیت عملکرد اشیا _ ترکیب کند. بنا براین، _گیرتس_ دو عنصر را از هم جدا می­سازد: یکی، روحیه انسان­ها و دیگری، جهان بینی­ آنان.

نمادهای مقدس یا به عبارت دیگر همان دین، در ایجاد تصویر افراد از جهان و مرتبط ساختن آن با روحیه آنها، نقش مهمی بر عهده دارد. نمادهای مقدس، روحیه آدم­ها را از جهت عقلی، منطقی جلوه می­دهند؛ زیرا این روحیه­ها را به صورت شیوه­ای از زندگی نشان می­دهند که با محتوای جهان بینی آنها تطبیق آرمانی دارد. به بیان دیگر، جهان بینی انسان­ها رفتار اجتماعی آنها را توجیه می­کند.

پس روحیات و جهان بینی، همدیگر را تأیید می­کنند. نمادهای مذهبی میان سبک معینی از زندگی و یک نوع مابعدالطبیعه خاص هم­خوانی برقرار می­کنند و بدین­سان هر یک از دیگری سود می­برد. به گفته گیرتس، دین نظامی از نمادهاست که حالت­ها و انگیزش­های نیرومند، قانع کننده و پایدار را در انسان­ها استقرار می­بخشد تا این حالت­ها و انگیزش­ها، واقع­بینانه به ­نظر آیند.

ص:25


1- [1] . همان. فعالیت نمادین: Activite Symbalique .

گیرتس سپس این تعریف را روشن­تر می­کند و درباره اجزای آن توضیح بیشتری می­دهد و ضمن این­ کار، نظریه خود را در مورد دین مطرح می­سازد.(1)

او دین را مجموعه­ای از نمادها می­داند و می­گوید یک نماد می­تواند به جای چیزی بنشیند و چیزی را بازنمود کند، یا می­تواند به­عنوان نوعی نمودار یا راهنمای آنچه باید انجام گیرد، عمل کند. برای مثال، در چراغ­ راهنمایی _ رانندگی، چراغ قرمز، موقعیتی را که در آن قرار گرفته­ایم، برای ما روشن می­سازد؛ یعنی به ما می­گوید به ­خطر برخورد با اتومبیل­های دیگر در تقاطع سر راهمان، نزدیک شده­ایم. همین چراغ قرمز، ما را آماده می­سازد تا به شیوه خاصی عمل کنیم. به ما آموزش می­دهد که باید کنش خاصی را پی بگیریم. این چراغ، هم موقعیت را به ما نشان می­دهد و هم سبب می­شود رفتار معینی از خود نشان دهیم. این نمادها با القای گرایش­هایی در انسان­ها، در جهت رفتار کردن به شیوه­های معین و ترغیب حالت­های خاص در آنها، به جهان اجتماعی شکل می­دهند. برای مثال، این نمادها می توانند به عبادت کنندگان، وقار، متانت و مانند آن ببخشند یا سرمستی، شادمانی و هیجان را در آنها برانگیزانند.

 دین با صورت­بندی مفاهیمی درباره نظم کلی وجود، این کارها را انجام می­دهد. انسان­ها به چنین مفاهیمی نیازمندند. آنها به این نیاز دارند که جهان را معنادار و سامان­مند ببینند. آنها نمی­توانند بپذیرند که جهان بر اساس هرج و مرج­ و مبتنی بر تصادف باشد و این برای آنها معنا یا اعتباری ندارد. این­گونه تجربه­ها، جهان را به یک هرج و مرج بی­معنا تبدیل می­کنند و مایه سردرگمی، رنج و شر می­گردند. (2)

ص:26


1- [1] . ژان پل ویلم، جامعه شناسی ادیان، صص 45_48.
2- [2] . نک: ژان پل ویلم، جامعه­شناسی ادیان، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، انتشارات تبیان، 1377، صص 51-53.

2. قلمرو تفسیری (هرمنوتیک)

اشاره

پس از توضیحِ رویکرد تفسیری نمادها در جامعه­شناسی، اکنون وارد قلمرو تفسیری می­شویم.(1) در این بخش که بحث فلسفی آن است، وارد حوزه هرمنوتیک می­شویم. پیش از ورود به بحث، باید درباره هرمنوتیک و نوع رویکرد ما در تفسیر نمادها توضیحی داده شود. نخست، به توضیح هرمنوتیک می­پردازیم و سپس پیوند آن را با نمادها روشن می­کنیم.

درآمدی بر هرمنوتیک

هرمنوتیک، علم یا نظریه­ تأویل است. ریشه­ واژه­ «هرمنوتیک»، واژه­ یونانی hermenerein به معنای تأویل کردن، به زبان خود ترجمه کردن، قابل فهم ساختن و شرح دادن است. بنا بر اساطیر یونان، _هرمس__،_ پیام­های رمزی خدایان را برای _میرایان_ تأویل می­کرد. پس شگفت­آور نیست که هرمنوتیک، روشی از تأویل متون مقدس باشد و با فقه اللغة نزدیکی زیادی داشته باشد. پیکره­ کلی نظریه و عمل حاصل از این بحث­ها، دانش هرمنوتیک را پی­ریزی کرد. تنظیم تدریجی این مواد و تبدیل آن به یک روش­شناسی برای تأویل متن، در اواخر سده نوزدهم، شکل نظریه­ فلسفی فراگیری را به خود گرفت که دست­کم در بیشتر فرهنگ­های بشری بر اهمیت تأویل، تأکید می­کرد. آثار اولیه _مارتین__ __هیدگر_، صورت گسترده­تر فلسفه­ عام فهم انسانی را به هرمنوتیک بخشید، به گونه­ای که برای هر روش و رشته­ای که با تأویل زبان، کنش یا دست آفریده­های انسانی سروکار داشت، دلالت­هایی دربرداشت. (2)

ص:27


1- [1] . در رویکرد تفسیری به این نکته اشاره شد که ما باید از تفسیر استفاده کنیم، نه تبیین؛ اکنون در قلمرو تفسیری می­کوشیم نشان دهیم که نمادها چگونه تفسیر می­شوند.
2- [2] . نک: احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چ 3، صص 22_25.

_فریدریش اشلایر ماخر_، اولین پژوهشگری بود که درصدد ساختن نظریه­ عام تأویل برآمد؛ نظریه­ای که می­توان آن را در مورد متونی غیر از متون مذهبی نیز به کار بست. اشلایرماخر آنچه را به نام «دور هرمنوتیکی» معروف شده است، چنین فرمول بندی کرد که: «یک چیز، جز در چارچوب کل فهمیده نمی­شود.» برای مثال، معنای یک واژه به اعتبار جمله­ای که آن واژه جزئی از آن است، دریافت می­شود و آن جمله نیز تنها به اعتبار واژه­های سازنده­ آن فهم شدنی است. فهم، در مقام انطباقِ پیوسته­ جزء و کل رخ می­دهد. به باور وی، این روند در فهم مسائل اجتناب­ناپذیر است. این دیدگاهی است­ که در هرمنوتیک سده­ بیستم نیز باقی مانده است. بر این اساس، او معتقد بود ما نویسنده روزگاران گذشته را بهتر از خود وی می­فهمیم؛ زیرا می­توانیم او را در زمینه تاریخی گسترده­تری نسبت به گذشته بنگریم.

اشلایر ماخر طرحی کلی از هرمنوتیک دستوری ارائه می­دهد که به زبان و معناشناسی خود متن می­پردازد و نیز طرحی از هرمنوتیک فنی به دست می­دهد که از زبان فراتر می­رود و ذهنیت نویسنده را بررسی می­کند. او در آثار بعدی­اش بر هرمنوتیک فنی یا منش «پیش­گویانه­» کار هرمنوتیکی تأکید کرد.

پژوهش­های زبان شناسانه­ _ویلهلم فن هومبولت_ نیز پیش درآمدی بر هرمنوتیک معاصر است. او با بیان این مطلب که زبان فرد، نگاه او به جهان را شکل می­دهد، اهمیت فلسفی بیشتری به مسائل مربوط به سرشت زبان و تأویل آن بخشید. با این حال، هرمنوتیک را یک آلمانی دیگر؛ یعنی _ویلهلم دیلتای _به جایگاه فلسفی والاتری رسانید.(1)

ص:28


1- [1] . همان، صص 86-97.

به نظر دیلتای، همه علوم انسانی در سطحی بنیادین، درگیر مسئله­ هرمنوتیکی تأویل کلام انسان است. فهم انسان­ها به معنای فهم کلام فرهنگی آنهاست و این تنها متون را دربرنمی­گیرد، بلکه اشکال گوناگون هنری و کنش­ها (به طور کلی، دین و فرهنگ تاریخی) را نیز شامل می­شود. برخلاف پژوهش علمی در جهان طبیعی، پژوهندگان علوم انسانی نمی­توانند خود را از معادله کنار بکشند. برای فهمیدن انسان، باید انسان بود و این، تقریر دیگری از دور هرمنوتیکی است. دیلتای این فهم را اساساً فهم همدلانه ای می­انگاشت که در آن، فرد با فرافکنی خود در ذهن دیگری (آفریننده­ متن) کلام فرهنگی او را دریابد. او این کلام فرهنگی را ذهن عینی می­نامید. ما از رهگذر این کلام، تجربه­ زیسته­ مؤلف را بازسازی می­کنیم. بنا براین، هرمنوتیک به نوعی روان­شناسی نظری و شهودی تبدیل می­شود که نه تنها معنای متن، بلکه ویژگی­های آفریننده­ آن را نیز بررسی می­کند.

در پایان سده­ نوزدهم، در آلمان، هرمنوتیک به­ عنوان یک روش فلسفی که نه تنها به متون کهن، بلکه به همه پژوهش­های انسانی مربوط است، اعتبار چشم گیری یافت، ولی بعدها ره یافت _دیلتای_ به دلیل آنکه در جست­وجوی «روح مؤلف» بود، بیش از حد رمانتیک انگاشته شد و به­ سبب گرایش زیادش به غرض­ها، هم دلی و اذهان، به روان­باوری متهم گردید. برخی از وارثان اندیشه­ _دیلتای_، برای در امان ماندن از گزند این وضعیت، توجه خود را به­جای «مؤلف» و مفهوم مسئله ساز «نیت مؤلف»، به خود متن و تجربه­ خواندن معطوف ساختند. اینان معتقد بودند اگر هم مؤلف یک متن کاملاً ناشناخته باشد، می­توان آن متن را خواند و فهمید. حتی برای فهم مؤلف از

ص:29

متن خود نیز نباید امتیازی قائل شد. «مهم، ذهنیت خواننده است؛ نه ذهنیت مؤلف».(1)

_هیدگر_، شاگرد _ادموند هوسرل_، بنیان­گذار پدیدارشناسی است. او در اثر دوران ساز خویش به نام _هستی و زمان _که از آثار اولیه­ او به­شمار می­آید، نوعی هرمنوتیک ضدذهنی را بنیاد نهاد که بر مکان­مندی تمام و کمال آدمی در تاریخ و مسئله زبان تأکید می­کند. مسئله­ فهم کاملاً از کند وکاوی محققانه در ذهن شخص دیگر جدا می­شود؛ ما زمانی در یک جهان جای می­گیریم که درباره آن، فهمی ضمنی داشته باشیم. به قول _هیدگر_ «ما فهیمانه وجود داریم» و هدف، روشن ساختن فهم ما از وجودِ پدیده­های جهان است.

بر پایه­ این الگوی_ هیدگری_، ادبیات بیش از آنکه بیان اندیشه­ها و نیت­های یک فرد باشد، ارتقای یک جهان یا جهان بینی به «ساحت» آگاهی است. در ادبیات، جهانی را که مؤلف تصویر کرده است و نه حالات ذهنی و نیت های خاص و غیرمتعارف را تجربه می­کنیم. هیدگر در نوشته­های متأخر، اندیشه­های روشن بینانه­ای درباره آثار شاعران گوناگون و نیز درباره­ زبان آنها دارد، ولی این نوشته­ها بیشتر، نوشته­هایی اسطوره­ای و شاعرانه هستند تا روش­شناسانه. (2)

_گادامر_ این دیدگاه هیدگر را می­پذیرد که هدف تأویل متن، نه نیت مؤلف، بلکه خود متن است. مسئله­ هرمنوتیکی، چیرگی بر فاصله­ای (بیگانه­ساز) است که میان متن و ما وجود دارد. چگونه یک اثر، جدا از فرهنگ اصلی و شرایط تاریخی­اش می­تواند با مخاطب امروزی خود ارتباط برقرار کند تا وی آن را بفهمد؟ هدف فهم هرمنوتیکی این نیست که به معنای یک اثر نزد مخاطب اصلی یا مؤلف آن پی ببرد، بلکه هدفش فهم این اثر برای ما است.

ص:30


1- [1] . همان، صص 98-120.
2- [2] . همان، صص 127-200.

هرچند این امر به آن معنا نیست که ما هر کاری بخواهیم، می­توانیم با اثر بکنیم. فهم هرمنوتیکی، نتیجه گفت­وگویی اصیل میان حال و گذشته است و این فهم هنگامی رخ می­دهد که میان حال و گذشته، ادغام افق­ها وجود داشته باشد. سرانجام، این کنشی است مبتنی بر فهم خویشتن، فهم واقعیت تاریخی ما و پیوستگی آن با گذشته.

برای مثال، یک اثر کلاسیک همان­گونه که در طول سده­ها به شکل­های گوناگون تأویل و تجربه می­شود، تاریخی از معناهایش نیز شکل می­گیرد. برای ایجاد فهم اصیل ما از آن اثر باید به فرهنگ و سنت­هایی که ما را احاطه کرده­اند، پای­بند باشیم و برای پیشبرد این سنت­ها تمام تلاش خود را برای تأویل درست آن به کار بندیم. اگر متن نتواند از پس فاصله­ای که متن را از ما جدا می­سازد، با ما ارتباط برقرار کند، نخست باید کارهای فقهاللغوی، تاریخی و زندگی نامه­ای زیادی انجام دهیم.

هرمنوتیک فلسفی سده­ بیستم، آشکارا، گرایش شدیدی به فهم و متن دارد. متن تنها در فرا شد خواندن است که کاملا تحقق می­یابد؛ فراشدی که در آن، جهان متن و جهان خواننده به ­هم می­رسند و در هم ادغام می­شوند.

_پل ­ریکور_، دیگر چهره برجسته­ هرمنوتیک فلسفی پس از هیدگر است. ریکور_ _آثار مهمی درباره روش­شناسی هرمنوتیکی و علوم انسانی، استعاره، روان­کاوی فروید و به تازگی درباره­ زمان­مندی انسان و رابطه آن با روایت نگاشته است. هرمنوتیک و علوم انسانی، درو­ن­مایه اصلی اندیشه­های ریکور را بیان می­کند. ریکور در مورد اهداف هرمنوتیک با گادامر توافق کلی دارد. از نظر او، هدف­های هرمنوتیک نه تنها دربردارنده حل تضادها و تناقض­های تأویل است، بلکه دست­­یابی به فهم خویشتن را نیز دربرمی گیرد.

ص:31

او به این مسئله­ هرمنوتیکی می­پردازد که ما چگونه در روایت و خودروایت­گری و نیز به واسطه­ آن، خود را تعریف می­کنیم و می­فهمیم. ریکور با گسترش دادن تجزیه و تحلیل _هیدگری _از زمان­مندی انسانی، بر این باور است که وقتی زمان شکل روایی به خود می­گیرد، به زمانی انسانی بدل می­شود. ادبیات، چه ادبیات تاریخی و چه ادبیات داستانی، در امر مهم طراحی زمان، سهیم است.

_هیرش_ در اثر مشهورش، _اعتبار در تأویل،_ میان معنای متن و دلالت آن، تمایز قائل است. او ادعا می­کند هرمنوتیک فلسفی هیدگری، این تمایز را نادیده می­گیرد و با یک­سونگری، تنها به سویه­ دوم می­پردازد. او تنها می­خواهد بداند که آیا آن تأویل، معنای درست متن است یا نه؟ هیرش «نیت مؤلف» را ملاک تأیید تأویل­هایی می­داند که متوجه متن است. هدف تأویل، بازسازی این موقعیت تألیفی است. بدون این محک، حقیقت ما با تردید و نسبی­نگری روبهروست و در این شرایط، هر تأویلی می­تواند قابل ­دفاع باشد. با وجود این، نقدهای زیادی بر نظریه­ معنایی هیرش صورت گرفته است که از پدیدارشناسی الهام گرفته و تا حدی نیز ایده­آلیستی است.(1)

دستاورد آخری که در زمینه­ هرمنوتیک باید به آن اشاره کرد، آثار _یورگن هابرماس__ _در چارچوب نظریه­ اجتماعی _ انتقادی است. _هابرماس_ خود را نظریه­پرداز هرمنوتیک نمی­داند، ولی از الگوی هرمنوتیکی بهره گرفته و برخی موارد آن را بسط داده است. در این میان، مهم­ترین تأکید او بر تحریف­های ایدئولوژیک است که مانع ارتباط آزاد میان سخن­گویان و خوانندگان می­شود. بدین ترتیب، در هرمنوتیک، چرخش مهمی به سوی آنچه «هرمنوتیک شک» خوانده می­شود، صورت می­پذیرد. ره یافت هابرماس، هم

ص:32


1- [1] . احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک، صص 205-300.

هرمنوتیک و هم نظریه ادبی را به عرصه­ گسترده­تر سیاست وارد می­کند؛ عرصه­ای که در آن، ادبیات یکی از ابزارهای گوناگون ایدئولوژیک است.

امروزه هرمنوتیک، روش فلسفی مهمی است­که بیشتر بر این نظر تأکید می­ورزد که واقعیت، به واسطه­ زبان و موقعیت تاریخی ما، واقعی تأویل شده است. هرمنوتیک در حکم یک روش­شناسی هم هست که با ماهیت تأویل و فهم سرو کار دارد و نتایج آن به طور گسترده بر مطالعات ادبی، دین­شناسی تطبیقی، مردم­شناسی و رشته­های گوناگون علوم انسانی اثر گذاشته است. (1)

تفسیر نمادها

تاکنون مشخص شد که برای توضیح نمادها باید از تفسیر یا هرمنوتیک بهره گرفت و در این ره یافت باید به متن بودن آن توجه کنیم؛ یعنی باید نمادهای اسلامی را به عنوان متن در نظر گرفت و سپس توجه داشت که در چارچوب یک کل بررسی شود. همچنین باید به درک معنای فرهنگی آن توجه کرد و بر فاصله­ای که میان نمادهای اسلامی و درک ما از آن وجود دارد، چیره شد.

 باید به نمادها به عنوان یک متن(2) نگاه کنیم. سپس در پی تأویل آنها باشیم. برای مثال، تلاش _علامه طباطبایی_ در _تفسیر المیزان_، به­نوعی هرمنوتیک است. ایشان قرآن را به­عنوان یک متن در نظر گرفت و سپس احتمال­های عقلی، فلسفی، کلامی و روایی و مانند آن  را بررسی کرد و تفسیری از قرآن به دست داد.

پس باید نمادها را چونان متن در نظر گرفت و سپس به تفسیر آن پرداخت؛ همانند کاری که _میشل فوکو_ در کتاب _این­ یک چپق ­نیست_، انجام داده است.

ص:33


1- [1] . همان، صص 329-420.
2- [2] . As a text.

تفسیر _ویتگنشتاین_ درباره رنگ­ها نیز که قصد داشت منطق مفاهیم مربوط به رنگ­ها را روشن کند، در همین راستا بود. او با توضیح تفاوت­های گوناگونی مانند تفاوت میان رنگ سطح­ها ­کوشید تا پیچیدگی این منطق را توضیح دهد. وی قصد داشت نشان دهد مسئله رنگ یک مسئله پدیده شناختی است. او همین شیوه را در کتاب تشبیه نفس_ به__ __چشم_ نیز ادامه ­داد. البته تفسیرهای زیادی درباره رنگ، عدد و دیگر نمادها در اسلام وجود دارد که در فصل جداگانه­ای بدان خواهیم پرداخت.

نمونه بعدی ، کتاب _شاخه­های__ __زرینِ_ اثر _فریزر_ است که پژوهش تطبیقی گسترده ای درباره اسطوره و دین است. نویسنده در این کتاب تلاش می­کند وجه مشترک همه­ ادیان ابتدایی را با هم (و با ادیان جدیدی چون صلاحیت و. . .) نشان دهد. نویسنده با آموزه­های دینی، برخوردی نمادین  دارد. همچنین کارهای _میرچا الیاده_ که مقدس و نامقدس بودن آموزه­های دینی را توضیح می­دهد، در همین زمینه قابل ارزیابی است.

ص:34

فصل سوم:نمادهای اسلامی

اشاره

دو نوع امر مقدس وجود دارد. نوع اول، اموری است که خداوند آنها را مقدس شمرده است. مقدس بودن این امور را یا خود خداوند اعلام می­کند؛ مانند مقدس بودن _کوه طور_ که خداوند به حضرت موسی(ع) گفت: «کفش هایت را در آور؛ اینجا مکانی مقدس است» (طه:12) یا پیامبران و امامان (ع)، مقدس بودن آن را اعلام می­کنند.

نوع دوم، اموری است که فرد مذهبی، آنها را مقدس می­شمارد. علت مقدس شمردن این امور نیز روابطی است که انسان مؤمن میان این امور با امور مقدس می­بیند. گاهی این امور مقدس، به پیدایش انحراف­هایی در مذهب یا جامعه می­انجامد. برای مثال، مسیحیان قداست حضرت عیسی(ع) را چنان بالا می­برند که او را پسر خدا می­دانند یا بعضی از فرقه­های مسیحیت، او را تجسمی از خداوند بر روی زمین می پندارند. این امر به انحراف اساسی و به تثلیث کشیده شدن دین مسیحیت انجامید. در جامعه ما نیز این امور بسیار رایج است، به گونه­ای که بعضی از کارها و امور را به سبب انتساب به حکومت جمهوری اسلامی، مقدس می­دانند؛ مانند نظام­وظیفه که به سبب منتسب بودن به حکومت جمهوری اسلامی، آن را نظام مقدس سربازی می­نامند. ازاین رو، هر فردی را که از این امر تخلف کند، نه تنها مجرم و متخلف، بلکه او را فردی می­دانیم که گویی به یکی از مقدسات دین اسلام توهین کرده ­است.

ص:35

باید توجه داشت که صفت مقدس، خود واژه و صفتی مقدس است و بدون دلیل نباید برای کسی یا چیزی استفاده شود. بنا براین، در بحث نمادها، امور مقدس از نوع اول را بررسی می­کنیم؛ زیرا این امور با گذشت زمان به صورت نمادهایی در ذهن مردم درآمده­اند. با یادآوری این امور در ذهن مردم، کارکردهای اجتماعی این امور را در جامعه بررسی می­کنیم. امور مقدس به چهار بخش تقسیم می­شود:

1. مکان­ها که در بردارنده مکان­های مقدس در فرهنگ دینی است، مانند: مسجد، کعبه، بیت المقدس، قبور امامان، امام زاده ها و... .

2. زمان­ها و مناسبت­ها که روزهای ولادت و شهادت پیشوایان دینی و نیز عیدهای اسلامی مانند عید غدیر، قربان، فطر و ماه های محرم، رجب، شعبان، رمضان و. . . را شامل می­شود.

3. رنگ­ها؛ برخی رنگ­ها در دین مقدس اسلام، معانی خاصی را می رسانند، مانند: رنگ زرد، سبز، سفید، قرمز و... .

4. اعداد؛ شامل عددهای خاصی مانند عدد چهل می شود که در فرهنگ اسلامی بدان تأکید شده است.

1. مکان­های مقدس

اشاره

از نظر ساختاری، مکان­ها به دو دسته مقدس و خنثا تقسیم می­شوند. مکان­های مقدس معمولاً به صورت عبادت گاه­ و مزار بزرگان ادیان و دیگر مکان­ها نیز خنثا هستند. (1)

مقدس بودن یک مکان، هنگام ساخت مکان به آن داده شده است. انسان در طول تاریخ، این مکان­ها را کشف کرده و در پیرامون آنها ساکن شده است. البته قداست این مکان­ها با یکدیگر متفاوت است. بعضی از این مکان­ها، چنان مقدس هستند که خانه خدا در آنها بنا می­شود؛ در جاهایی معبد و

ص:36


1- [1] . در این باره، نک: میرچا الیاده، مقدس و نامقدس، ترجمه: نصرالله زنگویی، صص 20_ 24.

مسجد بنا می­شود؛ در مکان­هایی مزار انبیا و اولیای الهی بنا می­شود و زمین­های دیگری، زیارت گاه اندیشمندان و فضلای دوران می­شود.

انسان­ها در روزگاران مختلف، به صورت­های گوناگونی این مکان­ها را کشف کرده­اند یا مقدس بودن مکانی را خود خداوند اعلام کرده است، مانند سرزمین مقدس مکه که دستور ساخت اولیه بنای کعبه به حضرت آدم داده شده بود یا مقدس بودن کوه طور که خداوند به حضرت موسی دستور ­داد بدون کفش بر روی آن مکان گام بگذارد؛ زیرا مکانی مقدس بود. گاهی نیز فرد مقدسی، مقدس بودن مکانی را اعلام می­کند، مانند _مسجد جمکران _که به دستور امام زمان(عج)، مقدس شمرده می­شود. بعضی از مکان­های مقدس را حیوانات شناسایی می­کنند، مانند _مسجد النبی_ که مکان ساخت آن را شتر پیامبر شناساند. بعضی از مکان­ها نیز به علت شهادت یا درگذشت یک فرد بزرگوار در آن مکان، مقدس می­شود، مانند مزار امامان معصوم (ع) و اولیای خدا.

 وقتی مکان مقدسی شناسایی می­شود، بی­حرمتی و هتک حرمت آن حرام است. بنا براین، وقتی مسجدی در مکانی ساخته می­شود، دیگر نمی­توان آن را خراب کرد؛ حتی باید از خراب شدن آن جلوگیری شود.

 بعضی از مکان­های مقدس، چنان قداست دارند که وطن انسان مسلمان به شمار می­آیند؛ یعنی آیین­های عبادی را که مسلمانان در وطن خود انجام می­دهند، باید در آن مکان نیز به­جای آرند، مانند: مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد اعظم کوفه و حرم امام حسین(ع).

الف) مسجد

اشاره

مسجد از ریشه «سَجَدَ» و به معنای محل سجده، عبادت و دعا است. (اسم مکان). در دایرة المعارف انگلیسی بریتانیکا در توضیح واژه Mosque آمده است: «مسجد، واژه­ای عربی است. در اسلام، محل نماز و دعا و محل عبادت است؛

ص:37

آن هم به منزله مرکز عبادت گروهی که در آن همگان به یکسان در برابر خداوند قرار می گیرند».

مسجد در اصطلاح، به محلی گویند که مکان عبادت و خضوع در برابر حق تعالی است. کاربرد واژه مسجد، یکی در مورد مکان خاصی برای عبادت است، دیگر اینکه بر اساس روایت رسول خدا(ص) بر سراسر زمین اطلاق می گردد که می تواند سجده گاه انسان عابد باشد. دومین کاربرد که اطلاق عام مسجد است، از امتیازهای خاص امت اسلامی به شمار می رود. دیگر ادیان، تنها در مکان­های خاصی در برابر خداوند سجده می کنند، ولی در اسلام، همه «زمین»، سجد ه گاه و مسجد است.

واژه مسجد، بیست و هشت بار در قرآن آمده است که در بیشتر موارد، به مسجد الحرام اشاره دارد. مسجد الحرام همان محیط پیرامونی خانه کعبه است که سجده گاه هست.

یک _ تاریخچه مسجد

پیامبراکرم(ص) برای دعوت مردم به اسلام، مسجد قبا را ساخت. از آن پس، اسلام به هرجا که وارد شد، بنای مسجدی نیز به عنوان پایگاه رسمی اسلام پی ریخته شد. در سده­های نخستین، هر شهر تنها یک مسجد جامع داشت، ولی به تدریج با افزایش شهرنشینان، شهرهای بزرگ دارای چند مسجد جامع شدند که معمولاً در مرکز شهر جای داشت و بازار شهر در دو یا چند سوی آن امتداد مییافت. همچنین در پیرامون آن، مؤسسه­های اجتماعی همچون دارالحکومه، کاروان­سرا، مهمان­خانه­ها، مکان­هایی برای تهی­دستان و بینوایان، دارالشفا، خانقاه، آب انبار، حمام و مدرسه­ها قرار داشتند.(1)

مسجد، نوع عالی بنای اسلامی به معنای واقعی کلمه است. به این ترتیب، کلید معماری اسلامی به شمار می­آید. افزون بر این، جوامع اسلامی در دوران

ص:38


1- [1] . ابراهیم عباسی حسینی، مقاله «مروری بر جامعه شناسی مسجد»؛ مجله مشکوه، ش 16، پاییز 1366، ص95.

قرون وسطایی مسلمانان همچون قرون وسطای اروپا، مذهب گرای مطلق بودند و مسجد بازتاب واقعی آن جوامع بود. بنا براین، بررسی دقیق آن، روشنگر عملکرد فرهنگ اسلام در قرون وسطا است. برای تاریخ نگارانی که با فرهنگ مادی و دلایل نوشتاری خو گرفته­اند، مسجد، منبع اولیه­ای با کیفیت نخستین است.

مسجد، بهترین نوع ساختمان در معماری اسلامی است. مساجد به گونه ای ساخته می شدند که ماندگار باشند؛ در صورتی که بسیاری از بناها و یادمان­های غیرمذهبی با تزیین­های بسیار زیاد، ولی بدون استحکام ساخته شده­اند.

معماری مذهبی مسلمانان، پیوند تنگاتنگی با عبادت­های روزانه ایشان دارد. نماز به ظاهر کاری خصوصی است که به مراسم مذهبی و مکانی خاص نیاز ندارد، بلکه تنها به سوی مکه خوانده شدن آن اهمیت دارد، ولی در اسلام، نماز به رفتاری دسته جمعی تبدیل شد و نخستین امام جماعت مسلمانان، آیین ساده­ای برای آن مقرر کرد. این جماعت، هفته ای یک­بار و آن هم به احتمال زیاد در خانه پیامبر گرد می­آمدند. بی­گمان، مسجد در اسلام، بنای مذهبی اصلی به شمار می آید و اقامه نماز جماعت نیز یکی از مهم ترین عملکردهای آن است.

دو _ مفهوم نقش­ها در معماری مسجد

 در معماری مسجدها، بعضی نقش­ها به هنر نقاشی به­طور محض مربوط است که برای تزیین به­کار برده می­شود و کاربرد تزیینی و معنایی دارند و ارتباط میان نقش با کادر، یک اصل بنیادی است. در نقش­های تزیینی، از اشکال هندسی و دایره استفاده می شود. دایره، اساس معماری اسلامی است؛ زیرا متأثر از فکر اسلامی است؛ دایره نه اول دارد و نه آخر. بنا براین، تعریفی از خداوند است که: «هو الاول و الاخر» و «هو الظاهر و الباطن». اساس گنبدها نیز همگی بر مبنای دایره است. دایره بهترین و گویاترین شکل در

ص:39

معماری اسلامی است. اگر به نقش مسجدها با چشم دل بنگریم، اشاره های بسیار ظریفی می­بینیم و به احساس و عرفان معمارانشان پی می­بریم. برای مثال، در _مسجد شیخ لطف­الله اصفهان_ وقتی داخل گنبد را می­نگریم، پس از گذشتن چند مرحله، نقش­ها به یک دایره و فضای خالی می­رسند. این موضوع در نظام فکری اسلام به این اعتقاد برمی گردد که بالاتر از مقام احدیت هیچ مقامی نیست. در برخی مسجدهای دیگر، این دایره به فضای روشن بیرون راه دارد و همیشه نور خداوند به داخل مسجد می­تابد و روشنی­بخش است.

همچنین در _شمسه نقوش_، مرتبه بندی شده است؛ مانند مراتب مختلفی که در عرفان نظری وجود دارد. بالاترین آن لایقین، نقطه­ای ساده در مرکز قرار دارد و در اطراف آن، مقام­های مختلفی هست. در این فاصله، مجموعه نقش­های اسلیمی و گل و گیاه بر اساس دایره است و به تعداد متفاوتی نقش ها تکرار شده­اند و اینها اسماء و صفات هستند؛ مانند هزارو یک اسمی که برای خداوند موجود است و با اسماءالحسنی برابر است. همچنین ذهنیت تزئینی معمار با تفکر و عرفان اسلامی سازگار است و معمار با استفاده از بنا و نقش­های آن کوشیده است فضای مسجد را هرچه بیشتر معنوی کند و نمازگزار را به ­سوی پروردگار کشاند تا جایی که تمام اساس معماری اسلامی و به ویژه معماری مسجدها، برگرفته از باورهای الهی است.

سه _ عناصر تعریف شده مسجد
اول _ امام جماعت

نظریه گروه­های مرجع که در بحث گروه­های اجتماعی بسیار با اهمیت است، نشان می­دهد انسان در تمام جنبه های زندگی اجتماعی­اش، تحت تأثیر گروه­های مرجع قرار دارد. گروه­های مرجع عبارتند از گروه­هایی که فرد می­کوشد رفتارهای خود را با آنان همانند سازد. «برای معتقدان به مذهب معینی، پیشوایان دینی، گروه

ص:40

مرجع به شمار می­آیند.»(1) ائمه جماعت برای مسلمانان دقیقاً نقش گروه­های مرجع را دارند. همه رفتارهای امامان جماعت همچون رفتارهای اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، سیاسی و حتی اقتصادی در چگونگی رفتار پیروان آنان اثرگذار است.

دوم _ منبر

رسول اکرم(ص) در محل ثابتی در مسجد النبی، پشت به ستونی می­ایستاد و مردم را در امور دینی و اجتماعی، ارشاد می­فرمود (هدایت افکار عمومی). به­تدریج، برای این مکان ثابت، منبری ساخته شد و بعدها منبر به منزله جایگاه ثابت و مشخص امام و واعظان و خطابه­های ارشادی تعیین گشت.(2)

منبر، یک رسانه و وسیله ایجاد ارتباط جمعی است و چون ارتباط چهره به چهره برقرار می­کند و واعظ می تواند مستقیم با مخاطبان ارتباط برقرار کند، حساسیتی ویژه دارد. ارتباط از طریق منبر، فعالیتی اتفاقی نیست. در مکان­ها و زمان­های معین برگزار می­شود. با معیارهای دستوری نهادهای رسمی سازگاری دارد. دیگر آنکه ارتباط منبری، چهره به چهره است، ولی چون مردمی و رسمی است، به علت تماس­های شخصی و اتفاقی، قابلیت و سرعتی ویژه دارد.(3)

مسجد، نقش تعیین کننده ای در هدایت و رهبری افکار عمومی جامعه دارد. «تنویر افکار عمومی در اسلام، اهمیت فراوانی در توجیه و ارشاد مردم، مبارزه با زشتی و فساد، رویارویی با ظلم و طغیان، پاسداری از ارزش­های اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر، همکاری و همیاری امت در تقوا و

ص:41


1- [1] . منوچهر محسنی، جامعه شناسی عمومی، چ9، تهران، ص 539.
2- [2] . عباس سعیدی رضوانی، بینش اسلام و پدیده های جغرافیایی، ص 38.
3- [3] . نک: ابن خلدون، مقدمه، صص24-27؛ اصغر فتحی، مقاله «منبر یک رسانة عمومی در اسلام»، مجله مسجد، ش 12، ص 14.

نیکوکاری، بالابردن نیروی معنویت، اعتلای کلمةالله، تأیید حق و مبارزه با باطل و نابودی آن دارد».(1)

سوم _ محراب

از دیگر عناصر مسجد، محراب است که به معنای محل مبارزه و جنگ و جهاد با شیطان و نفس اماره است. محلی است که امام جماعت در پیشاپیش جماعت به اقامه نماز می ایستد و با تکبیرة الاحرام، تمام دل­بستگی­های مادی و دنیایی را به پشت سر می­اندازد و با ندای الله­اکبر، خود و جماعت اقتداکننده را به میدان این کارزار که جهاد اکبر است، وارد می­کند. محراب برخلاف منبر که ماهیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی دارد، تنها ماهیت مذهبی و معنوی دارد. در این­جا، تنها مخلوق با خالق ارتباط برقرار می کند.

محراب را در گوشه ای از شبستان مسجد، رو به قبلة مسلمانان که همان بیت الله الحرام است، بنا می­کنند. این بخش معمولاً تجلّی گاه زیباترین هنرهای معماری است و انواع گچ­بری و کاشی­کاری، مقرنس، اسلیمی و... در آن به کار می رود.(2)

چهارم _ مِئذنه (مناره)

مِئذنه یا مناره، جایگاهی برای اعلام مراسم مذهبی به ویژه اذان گفتن به ­منظور اقامه نمازهای واجب است. منارة مسجد، برجی بلند است که بالای آن، مکانی سرپوشیده برای ایستادن مؤذن تعبیه شده است. ازجمله کارکردهای این بنا آن بود که هر کس از هر گوشه ای که به شهر وارد می شد با دیدن مناره (به ­ویژه مناره­های مسجد جامع) می توانست مسیر رسیدن به مرکز شهر را بپیماید.

ص:42


1- [1] . ابراهیم امام، مقاله «نقش مسجد در تکوین افکار عمومی»، ترجمه: محمد سپهری، مجله مسجد، ش19، ص 34.
2- [2] . سمهودی، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، ج1، صص360-365.

وجود مناره یا مئذنه از ویژگی­های مسجدها در سراسر دنیاست. البته شکل و نوع معماری و نوع مصالح و هنری که در آن به کار رفته است، پیرو موقعیت جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی مکان آن متفاوت است.

مناره، نمودی مذهبی و اجتماعی دارد. با ندای اذان از فراز مناره، مردم به گرد هم آیی فراخوانده می­شوند. اذان برخلاف ناقوس کلیسا، دارای عبارت­هایی معنادار و تداعی کننده نیکی­ها در گستره سرشار از جذبه عالم معناست. این مکان، نمودی مذهبی دارد؛ زیرا در اینجا به وحدانیت و یگانگی پروردگار شهادت داده می­شود. جنبه اجتماعی نیز دارد؛ چون به وجود و لزوم فرستاده خداوند حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) به عنوان جانشین او و مولای مؤمنان گواهی داده می­شود و از همین مکان، مؤمنان به جماعت و سرانجام به رستگاری دنیا و آخرت دعوت می­شوند.

چهار _ کارکردهای مسجد
اشاره

هر جامعه­ای به منظور تداوم حیات فردی و اجتماعی­اش، باید نیازهای اساسی خود را برطرف کند. ازجمله این نیازها تعلیم­وتربیت، زادوولد، گذران زندگی، نظم و امنیت است. این نیازها، به صورت مجموعه ای پیچیده از ارزش­ها، هنجارها، قوانین و مقررات اجتماعی در جامعه شکل می­گیرد و به­گونه­ای جا می­افتد که به اصطلاح آن را نهادی شده می­گویند. هر یک از این نیازهای نهادی شده، به ظهور یک نهاد اجتماعی می­انجامد. به طور کلی، در مفهوم جامعه شناختی، نهاد اجتماعی را می توان «به معنای نظامی از روابط اجتماعی ساخته و پرداخته و پایدار با هدفی مشخص ]دانست[ که کنش آن از شخصیت افرادی که عهده دار آن هستند، می­گذرد و به افراد دیگری منتقل می شود و در طول زمان استمرار پیدا می کند». (1)

ص:43


1- [1] . منصور وثوقی و دیگران، مبانی جامعه شناسی، ص 148.

از سوی دیگر، انسان هماره در جریان فراگیری و سازگاری خود با جامعه است. به همین دلیل، «هم­سازی و هم­نوایی فرد با ارزش­ها، هنجارها و نگرش­های گروهی را اجتماعی شدن گویند. به عبارتی دیگر، اجتماعی شدن فراگردی است که فرد به واسطه آن، دانش و مهارت­های لازم اجتماعی را برای مشارکت مؤثر و فعال در زندگی گروهی و اجتماعی کسب می کند». (1)

درباره مسجد، ویژگی­های دیگری را نیز می­توان برشمرد که تنها مذهبی نیستند. در مسجدهای جامع شهرها، کاربردهای بسیاری باید در نظر گرفته می­شد که از محدوده آن مجموعه فراتر بود. ممکن بود ساختمان­های پیرامون، دومنظوره یا چندمنظوره باشند. در ادامه، تنها به اشاره­هایی اجمالی درباره این موضوع بسنده می کنیم.

اول _ آموزش و پژوهش

می­توان گفت آموزش به ویژه در چهار سده آغازین اسلام، مهم­ترین کاربرد ثانوی مسجد بوده است. آموزش و پژوهش، فعالیت­های مختلف مذهبی را در ذهن تداعی می­کند. برای آموزش و فراگیری حقوق اسلامی و به اصطلاح، علوم مذهبی مانند تفسیر، فقه و حفظ قرآن، ساختمانی به نام _دارالقرآن_ یا _دارالحفاظ_ و برای آموزش و فراگیری احادیث یا سخنان پیامبر، ساختمانی به نام _دارالحدیث_ (مدرسه­هایی که بر آموزه­های مذهبی تأکید خاصی دارند) در صحن مسجدها ساخته می­شد. معلم روی زمین می­نشست و به ستونی تکیه می داد و شاگردان دور او حلقه می­زدند و پژوهشگران برای بحث و بررسی­های علمی، در مسجدها گرد می­آمدند.(2) مهم­ترین کاربرد مسجد، عبادت بود، ولی مکانی برای فعالیت­های مشابه نیز به شمار می­آمد. برخی از

ص:44


1- [1] . جامعه شناسی آموزش و پرورش، ص 106.
2- [2] . برای مطالعه بیشتر درباره آموزش و پژوهش نک: ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج4، صص190-196.

این فعالیت­ها به قرار زیر است: موعظه (سخنرانی­های مذهبی)، احیا (به ویژه در دهه آخر ماه رمضان)، آموزش منظم حفظ و قرائت قرآن، مراسم ذکر (تکرار آیین عبادتی خاصی در ستایش پروردگار) و بالاخره نمازهای خاص (مثلاً هنگام خشک­سالی)، رسمیت بخشیدن به سوگند یا نذر. همچنین مرحله بالاترِ پارسایی، همان زندگی در مسجد بود. (1)

دوم _ سیاست

مسجدها در محیطی سیاسی تکامل یافتند و عملکرد آنها در درون همان محیط انجام گرفت. این جنبه در مسجد به خوبی دیده می شود. برای مثال، می­توان به محل بسیاری از مسجدهای اولیه اشاره کرد. بیشتر آنها در میانه اردوگاه قرار داشتند؛ یعنی در جایی که محل استقرار سربازان و جنگاوران و نزدیک خیمه فرمانده سپاه بود. خطبه یکی از چند راهی بود که این پیوند نزدیک را برقرار می­کرد. نقش خطبه، رسمیت بخشیدن به بسیاری از امور بود و شرکت در آن، نشانه­ای از بیعت یا سوگندی دسته جمعی به شمار می­آمد. هنگام ناآرامی­های داخلی، هیچ راهی سریع تر از خطبه وجود نداشت.(2)

 مسجد پایگاهی فرهنگی است که انسان مسلمان در آنجا در جنبه­های مختلف حیات فردی و در مسائل سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، اقتصادی، علمی، فرهنگی و حتی نظامی و دفاعی آموزش می­بیند؛ آن هم آموزش های پایه­ای که بر اساس آن بالنده می­شود و مجال ورود به عرصه های زندگی را پیدا می­کند. آن­گاه با سلاح تقوا و با نوعی مصونیت فکری و عقیدتی و با

ص:45


1- [1] . ابن عبدربه، العقد الفرید، ج4، صص117-119؛ ابن هشام، السیر ة النبو یة ، ج1، صص134-136.
2- [2] . انوار الرفاعی، الاسلام فی حضارته و نظمه، ص159؛ یعقوب جعفری، مسلمانان در بستر تاریخ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص82 .

پیراستگی و وارستگی های لازم، در هر مقامی، هرگز از صراط مستقیم تکامل انسانی منحرف نمی­شود.

به اعتراف تحلیل گران تاریخ، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، مسجد پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) نیز با شئون حکومت و مدیریت اجتماعی همراه بوده است. خلیفه دوم از فراز منبر دستور عقب نشینی مسلمانان را از عراق صادر کرد و از همان­ جایگاه مقدس، کشورگشایی­های صدر اسلام را فرمان داد.

متأسفانه باید اعتراف کرد که اندیشه باطل جدایی دین از سیاست، سرآغاز دوره انحطاط در محیط­های اسلامی، بلکه در سطح جهانی بوده است. امروزه مستکبران و جهان­خواران، در تمامی شئون فردی و اجتماعی انسان­ها مداخله می­کنند و در عملکرد ایشان، تمام مسائل به یکدیگر مربوط است، ولی برای دیگران به­ویژه مؤمنان و مسلمانان جهان، چنین حقی را نمی­شناسند. در نتیجه، جهان امروز را به چنان آشفتگی فرهنگی و هرج ومرج عملی دچار ساخته­اند که خود نیز در باتلاق آن فرومانده­اند.

ب _ فضیلت مشاهد مشرفه

اشاره

به تناسب بحث از مسجد که در برخی روایت­ها از آن به برترین مکان­ها در زمین یاد شده، شایسته است بحثی را نیز به یادآوری فضیلت و برکات مشاهد مشرفه و قبور پیامبران و امامان (ع) اختصاص دهیم.

فقیه اهل بیت، صاحب _عرو__ة__ الوثقی_(ره) در این زمینه می فرماید:

نماز خواندن در مشاهد ائمه (ع) (محل قبور مطهر آنان) مستحب است. این مشاهد، همان خانه­هایی است که خداوند متعال، تعظیم و ذکر نام خود را در

ص:46

آنها رخصت داده است، بلکه مشاهد مشرفه از مساجد، افضل است.(1)

در حدیثی آمده است که یک رکعت نماز در بارگاه ملکوتی امیرالمؤمنین علی(ع) با دویست هزار رکعت برابر است. همچنین نماز در مزار پیامبران و جایگاه اولیا و صالحان و عالمان و عارفان، بلکه زندگان آنان مستحب است: (2)

فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ إِقامِ الصّلاةِ وَ إیتاءِ الزّکاةِ یَخافُونَ یَوْمًا تَتَقَلّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ اْلأَبْصارُ. (نور:36 و 37)

در خانه­هایی که خداوند به بزرگ­داشت آن فرمان داده و ذکر نام خود را در آنها رخصت داده است، مردانی هستند که صبح­گاهان و شام­گاهان خداوند را تسبیح می­کنند؛ هیچ معامله­ای، آنان را از یاد خدا و بر پای داشتن نماز و دادن زکات بازنمی­دارد. آنان از روزی که دل­ها و دیدگان، در حال دگرگونی و نگرانی است، می­ترسند.

در کتاب­های تفسیری، درباره واژه «بیوت» در این آیه شریفه که به معنای «خانه­ها» است، بحث­های گوناگونی مطرح شده است. در_ تفسیر مجمع­البیان__ _در توضیح این آیات آمده است که به باور برخی از مفسران مانند_ ابن عباس،__ حسن، مجاهد و جبائی،_ مراد از بیوت، «مساجد» است. برخی گفته­اند مراد از بیوت، چهار مسجدی است که پیامبران بنا کرده­اند؛ یعنی کعبه که حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع) بنا کرده­اند؛ بیت المقدس که به دست حضرت سلیمان(ع) ساخته شد و مسجد مدینه و قبا که پیامبراکرم(ص) ساخته است. برخی از مفسران نیز معتقدند مراد از بیوت، خانه­های پیامبران است. آن­گاه روایت زیر را نقل کرده­اند:

ص:47


1- [1] . محمدکاظم بن عبدالعظیم یزدی، عرو ة الوثقی ، تهران، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی(ره)، 1422، ج 2، ص402.
2- [2] . همان.

هنگامی که پیامبر این آیه را تلاوت کرد، از آن حضرت پرسیده شد: مراد از «خانه­ها» چیست؟ فرمود: مراد، خانه­های پیامبران است. ابوبکر برخاست و گفت: ای رسول خدا! آیا خانه علی و فاطمه نیز از همین خانه هاست؟ پیامبر فرمود : آری و از برترین این خانه هاست.(1)

حتی صاحب مجمع­البیان، شواهدی را بر تقویت این معنا آورده است.(2) علامه طباطبایی(ره) نیز در بحث روایی آیات، پس از نقل این حدیث از _الدرالمنثور_(3) می­فرماید:

در واقع، این روایت درصدد بیان مصداقی از مصادیق «بیوت» است. (یعنی این واژه، هم مساجد و هم خانه های پیامبران را شامل می شود).(4)

این آیات، به­ویژه با توجه به روایتِ نبی اکرم(ص) درباره آن، به روشنی گویای فضیلت والای مشاهد مشرفه است. در فضیلت جایگاه آنان نیز همین بس که قرآن مجید به زایران خانه خدا فرمان می دهد که نماز طواف خویش را در جایگاه و اقامت گاه ابراهیم(ع) به­ جای آورند: «وَ اتّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهیمَ مُصَلّی؛ و جایگاه ابراهیم را محل نماز خویش قرار دهید». (بقره: 125)

روایات در فضیلت جایگاه پیامبران و اولیا و بارگاه­های ملکوتی آنان فراوان است و ما تنها به برخی از آنها بسنده می­کنیم.

به روایت _جمیل بن دراج_، امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل می­کند که فرمود:

مَا بَینَ مِنْبَری وَ بُیوتی رَوْضَةٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّةِ وَ مِنْبَرِی عَلَی تُرْعَهِ مِنْ تَرَعِ الْجَنَّهِ و صَلاةٌٌ فِی مَسْجِدی تَعْدِلُ عَشَرَةِِ آلافِ صَلاة فِیمَا سِوَاهُ مِنَ

ص:48


1- [1] . العمده، ص 291.
2- [2] . مجمع البیان، ج7، ص253.
3- [3] . الدر المنثور، ج5، ص50.
4- [4] . المیزان، ج15، ص 142.

الْمساجِدِ اِلَّا الْمَسْجِدَالْحَرامَ. قال جمیلُ: قُلتُ لَهُ : بُیوتُ النَّبیِ(ص) وَ بَیتُ عَلِیٍّ مِنها؟ قَالَ: نَعَم وَ اَفضَلُ.(1)

میان منبر من و اتاق­هایم، باغی از باغ­های بهشت است و منبر من بر بوستانی از بوستان­های بهشت قرار گرفته است. نماز در مسجد من با ده هزار رکعت نماز در دیگر مسجدها برابر است؛ مگر مسجدالحرام.

جمیل می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا اتاق­های پیامبر و علی(ع) نیز جزء آن است؟ امام فرمود: «آری، بلکه افضل است».

همچنین _یونس بن یعقوب_ می­گوید از امام صادق(ع) پرسیدم: نماز خواندن در محل خانه فاطمه(س) افضل است یا در روضه پیامبر؟ امام فرمود: «در محل خانه فاطمه(س) افضل است». (2)

از روایت­ها برمی­آید که شرافت فوق العاده مسجدهای بافضیلت، به برکت گام­های مبارک پیامبران و اولیا(ع) یا قرار گرفتن قبرهای مطهر آنان در این مکان­هاست. البته اینکه فضیلت این گونه مکان­های مقدس، بیشتر مرهون گام­های مبارک و یا وجود قبر مطهر پیامبران و اولیا علیهم­السلام است، با اینکه این مکان ها از فضیلت ذاتی نیز برخوردار باشند، منافاتی ندارد.

برای نمونه، روایات وارد شده در فضیلت _مسجد غدیر_ گویای آن است که علت فضیلت این مسجد، گام نهادن رسول خدا(ص) به محل این مسجد و انتصاب امیرالمؤمنین علی(ع) به جانشینی خویش در این مکان بوده است._ حسان جمال_ می­گوید:

امام صادق(ع) را از مدینه به مکه می بردم. هنگامی که به مسجد غدیر رسیدیم، امام نگاهی به سمت چپ مسجد افکند و فرمود: اینجا، جای پای رسول خدا(ص) است؛ در آن هنگامی که فرمود: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست.

ص:49


1- [1] . محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، آل البیت، ج 5، ص280، ح4؛ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1388ه_ . ق، چ 3، ج 4، ص556، ح10.
2- [2] . کافی، ج 4، ص 556، ح 13.

خداوندا! دوست بدار هرکه او را دوست بدارد و دشمن بدار هرکه با وی دشمنی کند».(1)

همچنین امام صادق(ع) درباره علت فضیلت این مسجد می­فرماید:

اِنَّهُ یُسْتَحَبُّ الصَّلاهُ فِی مَسْجِدِ الْغدیرِ لاَنَّ النَّبیَ (ص) اَقامَ فِیهِ اَمیرَالْمُؤمِنینَ(ع) وَ هُوَ مَوضِعُ اَظْهَرَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فِیهِ الحَقَّ.(2)

علت مستحب بودن نماز در مسجد غدیر آن است که پیامبر، امیرالمؤمنین علی(ع) را در آن مکان به جانشینی خویش برگزید و این مکان، محلی است که خداوند عزوجل حق را در آن آشکار کرد.

یک _ مکه
اشاره

این شهر، «بکه» نیز نامیده شده است. درباره نام­گذاری آن به «مکه»، آرای مختلفی هست. از آن جمله گفته­اند: مکه در اصل «مک و رب» است و مک به معنای«بیت» است. در این صورت، مکه به معنای بیت الرب یا بیت الله خواهد بود. در نقلی دیگر آمده است «بک» به عنوان یک پسوند، به معنای واحه و وادی است; مثل«بعل بک» که به معنای وادی بعل است. بدین ترتیب، بر اساس نامی که _بطلمیوس_ برای مکه گفته است؛ یعنی«ماکارابا»، باید این شهر را به نام «وادی رب» بشناسیم. برخی نیز «مکرابا» را از واژه عربی «مقرب» گرفته اند; اصطلاحی که به احتمال، درباره کسانی است که به خدا یا خدایان نزدیک­تر هستند.

معناهای بسیاری برای بکه و مکه گفته اند که بیشتر آنها حدسی است؛(3) یکی از اجزای اصلی در این نام­گذاری­ها، رب و خانه رب است. این نشان دهنده شکل گیری این شهر، بر گرد خانه خداوند است.

ص:50


1- [1] . همان، ح2.
2- [2] . کافی، ج 4، ص 567.
3- [3] . در این باره نک: فصل­نامه میقات حج ، ش 2، صص 205 - 219. در آنجا فهرستی از نام­های مکه نیز آمده است. مقاله مفصل تری از محمد مهدی فقیهی با عنوان «نام­های مکه» در فصل­نامه میقات حج، ش 4، صص 132 _ 151 چاپ شده است.

قرآن از زبان حضرت ابراهیم(ع)، مکه را «وادی غیر ذی زرع» می­نامد; یعنی سرزمین خشکی که با کم آبی روبه­رو است. پیش­تر، _چاه زمزم، _سرچشمه آب آنجا بود که با گذشت زمان، چاه­های دیگری نیز در اطراف آن پدید آمد.

مکه فضیلت­های بی­شماری دارد; به ویژه خداوند در استجابت دعای ابراهیم(ع) حرمت فراوانی برای این شهر و اهل آن به عنوان اهل الله قائل شده است. در دسته ای از روایت­ها تأکید شده است کعبه به دست حضرت آدم ساخته شد. در این روایت­ها، آغاز مراسم حج نیز در زمان حضرت آدم دانسته شده است. حتی نام­گذاری برخی از سرزمین­های اطراف مکه و نیز مشاعر، در مورد حضرت آدم و همسرش حوا توجیه شده است. بنا بر این روایات، مدت زمانی پس از آدم، خانه کعبه چندان محل توجه نبود تا آنکه حضرت ابراهیم(ع) بار دیگر آن را بازسازی کرد.

در نگاه تاریخی قرآن، تاریخ مکه و کعبه با تاریخ انسان و حاکمیت او بر کره خاکی برابر است. قرآن مجید تصریح می­کند که کعبه به دست ابراهیم(ع) ساخته شده است. در عین حال، قرآن این دیدگاه را نفی نمی کند که زمانی دراز پیش از آن، این خانه وجود داشته، ولی آباد نبوده است:

و آن­گاه که برای ابراهیم جای خانه [کعبه] را تهیه دیدیم که چیزی را با من شریک مساز و خانه مرا برای طواف­کنندگان و به نماز ایستادگان و رکوع کنندگان، سجده گاه پاکیزه ساز. و در میان آدمیان بانگ حج در ده تا پیاده و بر هر شتر لاغری که از هر راه دوری آمده باشد، سوی تو آیند. (حج:26 و27) و آن هنگام که ابراهیم پایه های آن خانه

ص:51

[کعبه] را با اسماعیل بالا می برد، گفتند: پروردگار ما!از ما بپذیر؛ چرا که شنوای دانا تویی. (بقره: 127)

در آیه 28 سوره حج و آیات 35 تا 37 سوره ابراهیم نیز از پیوند کعبه با ابراهیم(ع) سخن گفته شده است. ابراهیم(ع) پس از بنای کعبه از خداوند خواست تا این مکان را حرم امن قرار دهد و خداوند نیز دعای وی را اجابت کرد. همین امنیت و حرمت بود که در طول قرن­ها، مکه را از شر تجاوزگران حفظ کرد و آن را «شهری امن» و به تعبیر قرآن، «البلدالامین» و «البلد الحرام» قرار داد.

خداوند، دین اسلام را «دین حنیف» نامید و واژه «مسلمان» را برای پیروان اسلام، از زبان حضرت ابراهیم(ع) آورد. همچنین خانه را «کعبه»، «بیت الحرام»، «بیت العتیق» و «مسجد الحرام» نامید. برخی، «بیت المعمور» را نیز نام دیگری برای کعبه دانسته اند.

اول _ کعبه

ساختمان کعبه ای که به دست ابراهیم(ع) ساخته شد، بر اساس برخی نقل­ها چنین ویژگی هایی داشته  است: ارتفاع حدود 32/4 متر؛ دیوار شرقی 24 متر؛ دیوار غربی 10/23 متر؛ دیوار شمالی 5/16 متر و دیوار جنوبی 15 متر. در آن زمان، خانه کعبه سقفی نداشت و دیوارهای آن از سنگ بود.

دوم _ بنای کعبه به دست قریش

زمانی که رسول خدا(ص) سی و پنج سال داشت، کعبه به دلیل جاری شدن سیل از طریق _معلائه_ مکه به سمت مسجد الحرام، ویران شد.

پس از آن، قریش تصمیم گرفتند آن را بازسازی کنند. آنان شرط کردند که در ساختمان خانه، جز سرمایه حلال به کار نگیرند، ولی چون سرمایه­های

ص:52

حلال کافی نبود، هر طایفه از قریش ساختن گوشه ای از آن را به عهده گرفت و بدین سان، ساختمان کعبه سامان یافت. آن­گاه که ساختمان کعبه پایان یافت، زمان نصب حجرالاسود رسید که سنگ مقدسی بود و آنان در نصب سنگ با یکدیگر مجادله کردند و حتی نزدیک بود که به کشتار یکدیگر بپردازند، ولی درایت محمد(ص) سبب شد تا سنگ را در پارچه ای نهادند و هر کس گوشه ای از آن را گرفت و تا نزدیکی محل نصب آوردند. آن­گاه محمد(ص)  آن را گرفت و در جایگاه خود قرار داد.

در این بازسازی، ارتفاع کعبه به 64/8 متر رسید. سقفی نیز برای آن قرار دادند که آب آن با یک ناودانی، به سمت حجر اسماعیل می ریخت. داخل کعبه نیز رنگ آمیزی و با تصویرهایی از ابراهیم و مریم مقدس درحالی که عیسی را در بغل داشت، تزئین شد.

از مهم­ترین رخدادهایی که در فاصله ساختن کعبه به دست قریش تا ظهور اسلام، در کعبه روی داد، تولد امیر مؤمنان علی(ع) در درون خانه کعبه بود. در این باره، نقل­های تاریخی بسیاری وجود دارد که جای تردید برای پژوهشگران باقی نمی گذارد. این شرافتی است برای علی(ع)  و مادرش فاطمه بنت اسد که رسول خدا(ص) او را چونان مادرش دوست می داشت؛ زیرا بخشی از دوران کودکی­اش را در خانه ابوطالب سپری کرده بود.

مصالح ساختمانی به کار رفته در بنای کعبه، سنگ­های سیاهی بود که از کو­ه­های اطراف می آوردند. به همین دلیل، بنای آن بسیار مستحکم و استوار است.

قرار گرفتن کعبه در امتداد وادی ابراهیم سبب می شد که سیل به آن آسیب رساند. در اصل، مسیر این سیل، همان مسیر مسجد الحرام است که آب

ص:53

را به سمت حرم هدایت می­کند. پس از صدر اسلام، در محل _مسجد الرایه__ _که آن را_ مسجد الردم الاعلی_ می نامیدند، سیل بندی ساخته شد. با این حال، بیشتر سیل به سوی مسجد الحرام روانه می­­شد و آنجا را پر از آب می کرد. مردم مکه برای هر یک از این سیل­های هولناک، نامی نهاده بودند و شمارش آنها را داشتند.(1) فهرست سیل­هایی که تا سال 1350 ه_ . ق در مکه جاری شده و در کتاب­های تاریخ ثبت گردیده، هشتاد و پنج سیل است.(2) پس از آن هم، در سال 1384 ه_ . ق، سیل بزرگی  در مکه آمد که عکس­های آن باقی است.

در سال 1039 ه_ . ق، سیلی در مکه آمد که خرابی مهمی در بنای کعبه ایجاد کرد. گزارش این سیل و نیز گزارش تجدید بنای دیوارهای افتاده را _ملا زین­العابدین کاشانی_ از عالمان برجسته شیعه در رساله کوچکی به نام _مفرحة__ الانام فی تأسیس بیت الله الحرام _نوشته است.

وی شرحی مبسوط از چگونگی باز سازی مسجد الحرام و تجدید بنای دیوار کعبه و نقش خود در آن بیان کرده است. گویا از زمان آن بازسازی تاکنون، جز اصلاحاتی اندک، بنای کعبه تعمیر نشده است.

سوم _ آیات قرآن بر دیواره کعبه

بر دیواره کعبه، عبارت «لا اله الا الله»، «محمد رسول الله»در میان مربع ها با رشته های ابریشمی بافته شده است. در دو کنار راست و چپ آن، در میان مربع بزرگ لفظ «جل جلاله» به شکل عدد 8، نقش بسته و در جای خالی آن، لفظ«یا الله» نقش شده است.

ص:54


1- [1] . فهرست سیل­های مکه تا قرن سوم، نک: فاکهی، در اخبار مکه، ج 3، صص 104-112. نیز فهرست سیل بندها، همان­جا، ص 112.
2- [2] . ازرقی، اخبار مکه، ملحقات، ج 2، ص 326; محمد هادی امینی، مقاله «حوادث تاریخی مکه» فصل­نامه میقات حج، ش1، صص 68-72.

روی کمربند کعبه و در قسمت شرقی آن با رشته های نقره ای طلافام،  آیه مبارکه «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ... وَ تُبْ عَلَیْنا إِنّکَ أَنْتَ التّوّابُ الرّحیمُ » (بقره:125-128) با خط زیبا نقش گردیده است.

در قسمت جنوبی کمربند، یعنی میان رکن _حجرالاسود_ و _رکن یمانی، _آیه مبارکه «بسم الله الرحمن الرحیم، قُلْ صَدَقَ اللّهُ. . . وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ ». (آل عمران:95-98) نقش بسته است.

در قسمت غربی کمربند، یعنی میان _رکن یمانی_ و _حجر اسماعیل_، آیه مبارکه: «وَ إِذْ بَوّأْنا ِلإِبْراهیمَ... وَ لْیَطّوّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ» (حج:24-29) نقش بسته، ولی در قسمت شمالی کمربند، عبارت «هَذِه الْکِسوَةُ صُنعِتْ فِی مَکَّة الْمکرَّمة بِاَمْر خَادِمِ الْحْرمیْنِ الشَّریفَیْن» درج شده است.

روی پرده دروازه کعبه، آیاتی از قرآن کریم، مانند آیه «رَبّ ِ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطانًا نَصیرًا» (اسراء:80) به اشکال گرد و مربع نقش گردیده است. در پایین تر آن، آیه مبارکه: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» (آل عمران :139) و سپس _آ__یة__ الکرسی_ نوشته شده است.

همه این نوشته ها، با رشته های نقره ای طلافام با خط زیبایی آراسته شده است.

در روایت­های اهل بیت(ع)، برگرفتن پرده کعبه و تضرع و دعا در آن هنگام، تأکید فراوانی شده است؛ همچنان­که حضرت علی بن الحسین(ع) چنین می کرد.  

چهار _ رموز صورت کعبه

ص:55

هنگامی که جبرئیل به دستور خدای تعالی برای توبه آدم به سوی وی آمد، «وی را تا نزد (مکان) خانه کعبه برد. سپس ابری آمد و بر آنها سایه افکند. جبرئیل به آدم فرمود به پای خود جایی را که ابر بر آن سایه افکنده بود، خط بکشد.»(1) «کعبه به این دلیل «کعبه» نامیده شده که وسط و میان دنیاست»(2) همان گونه که از پیامبراکرم (ص) نقل است و در خبری دیگر آمده است که(3) «وجه تسمیه کعبه به این نام، آن است که چهارگوش و مربع است» به دلیل آنکه به محاذات «بیت المعمور» در آسمان دنیاست و آن نیز به محاذات «ضُراح» در آسمان چهارم است و آن هم به محاذات «عرش» الهی است که مربع و چهارگوش است؛ زیرا کلماتی که دین اسلام بر مبنای آنها استوار گردیده است، چهارتاست». (4) نیز گفته­اند هر چیزی که بلند شود، مکعب است و ازهمین رو، کعبه بدین نام خوانده شده است.

  بنا بر اقتضای سازگاری و هماهنگی (کعبه با نظام خلقت)، پایه­ها و قاعده­های خانه کعبه این­گونه ساخته شده است: دو پایه آن، شرقی است؛ یعنی رکنی که حجرالاسود در آن قرار دارد و از سمت مشرق به جانب قطب شمال است و «رکن یمانی» که آن نیز از سمت مشرق به جانب قطب جنوب است. دو پایه آن هم، غربی است؛ یکی «رکن شامی» است که از سمت مغرب به جانب قطب شمال است و دیگری «رکن مغربی» است که از همان جهت مغرب به جانب قطب جنوب است. ازاین رو، اگر خانه کعبه همانند یک شخص انسان فرض شود یا کسی که در کنار خانه قرار می­گیرد، رو به سوی شمال که معمولاً آبادانی در آن جهت بیشتر است، منظور گردد؛ در این

ص:56


1- [1] . امام جعفر صادق(ع)، از کتاب مذکور. محقق نراقی، مستند الشیعه، ج4، ص 160، نشر مؤسسه آل البیت، 1415ه_ .ق، چ 1.
2- [2] . شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ناشر جامع مدرسین، 1404ه_ . ق، چ 2، ج 2، ص 190، ح 2109.
3- [3] . همان، حدیث 2110.
4- [4] . «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر».

صورت، رکن حاوی حجرالاسود در سمت پایین­تر شرقی قرار می­گیرد که از سمت راست، جلو خانه کعبه واقع می شود. بنا براین، آنچه از خانه کعبه روبه روی ما قرار می­گیرد، در واقع همان حجت حقّ است. ازاین رو، در احادیث قدسی که درباره توجه به کعبه وارد است، از این مطلب چنین تعبیر شده است: «به سوی وجه من (جهت من) یعنی کعبه روی آور.» آنچه از ما روبه روی خانه کعبه واقع می­شود، در حقیقت همان جهت خلقی است که در این باره در روایتی نیز چنین آمده است: «حجرالاسود، دست راست خدا در زمین اوست که به وسیله آن با خلق خویش مصافحه می­کند».(1)

بنا براین، سبب مکعب بودن خانة کعبه، محاذات آن با عرش اعظم الهی است که بنا بر وجهی، عبارت از همان طبیعت کلیّه برای جسم کلی است. در روایت دیگری آمده است این مکعب بودن، به سبب محاذات خانه کعبه با بیت­المعمور است که در پایین­ترین آسمان واقع است. آن نیز به محاذات ضراح در آسمان چهارم است و آن هم به محاذات عرش الهی است که مربع و چهارگوش است؛ زیرا اصولی که دین اسلام بر اساس آنها بنا شده، چهار اصل است که همان «تسبیحات اربعه» باشد. پس امر الهی از آسمانی به آسمان دیگر نزول می­یابد تا آنکه سرانجام به زمین و عالم شهادت می­رسد. هر آنچه در این عالم حسی وجود دارد، در واقع، تنها صورت و مثالی برای حقایقی است که در عوالم بالا قرار دارد. این حالت به همین ترتیب پیش می­رود تا آنکه به «صورة الصور» و «حقیقة الحقایق» می­رسد.

پنجم _ ارکان کعبه

ص:57


1- [1] . ابن بابویه قمی، محمد بن علی، علل الشرایع، بیروت، مؤسسه الاعلمی بیروت، دار خضر، 1414ه_ . ق، ج 2، باب 161، ص 422.

حق تعالی به سبب رازی که خود می­داند، خانه­اش را بر پنج پایه قرار داده و یکی از آنها را «کعبه» نامیده ­است. در حدیثی آمده است: «لایزال قائماً ما قامت الکعبه؛ تا کعبه برپاست و مردم به دور آن طواف می­کنند، دین نیز پا برجا می­ماند».(1)

چهار زاویه کعبه، چهار رکن به شمار می­آید. هرگاه واژه «رکن» بدون پسوندی به کار رود، مقصود همان رکنی است که حجرالاسود در کنار آن قرار دارد. در انتهای ضلعی که در کعبه واقع است، رکن عراقی و در سوی دیگر، حجر اسماعیل، رکن شامی و پس از آن، رکن یمانی قرار دارد. به عبارت دیگر، در دو سوی حجر اسماعیل، رکن شامی و عراقی است و در دو رکن مقابل آن، رکن یمانی و رکن حجرالاسود قرار گرفته است.

از میان این چهار رکن، فضیلت رکن یمانی و رکن اسود از دو رکن دیگر بیشتر است. روایت­های زیادی از شیعه و سنی درباره فضیلت و اهمیت این رکن نقل شده است. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است رسول خدا(ص) دو رکن یمانی و اسود را استلام می کرد و آنها را می بوسید و صورتش را بر آنها می نهاد.(2) در روایتی دیگر از امام صادق(ع) آمده است که رکن یمانی، دری از درهای بهشت است و از روز گشوده شدنش تاکنون، بسته نشده است.(3) همچنین رکن یمانی از جایگاه­های استجابت دعا به شمار آمده است.

ششم _ حجرالاسود

حجرالاسود یا سنگ سیاه، جزئی بسیار مقدس از مسجد الحرام است که در کنار کعبه قرار دارد. از همان زمان بنای کعبه، حجرالاسود در بنای آن به کار رفته بود و پیش و پس از اسلام نیز مورد توجه کامل بوده است. به دلیل

ص:58


1- [1] . وسائل الشیعه، ج8 ، ص14.
2- .[2] کافی، ج 4 ، ص 408 .
3- .[3] همان، صص 408 و 409 .

همین تقدس بود که رسول خدا(ص) آن را نگاه داشت و دیگر سنگ­هایی را که به شکل بت ساخته شده بود، به دور ریخت.

حجرالاسود، در جریان ویران شدن کعبه پیش از ظهور اسلام، بر اثر سیل، در فاصله دوری از مسجد قرار گرفت. قریش برای نصب آن با یکدیگر به دشمنی پرداختند، ولی با درایت رسول خدا(ص) همه قریش در فضیلت آن سهیم شدند و سرانجام به دست آن حضرت نصب گردید. با گذشت زمان، از حجم نخستین این سنگ کاسته و حتی اجزای آن از یکدیگر جدا شد. آخرین بار قسمت­های مختلف آن به یکدیگر پیوسته شد و در محفظه ای نقره ای قرار گرفت و تنها به اندازه­ای که برای بوسیدن و استلام لازم بود، جای خالی گذاشته شد.

در سال 317 ه_ . ق، یکی از فرقه های منسوب به اسماعیلی­مذهبان که به قرامطه شهرت داشتند، حجرالاسود را از کنار کعبه برداشتند و به _احسا _بردند. آنان این سنگ را 22 سال در آنجا نگاه داشتند و سپس در عید قربان سال 339 ه_ . ق، آن را به جای نخست بازگرداندند. (1)پس از آن، حجرالاسود بارها _ به طور عمد یا غیرعمد­_ از جایش کنده و هر بار اجزایی از آن خرد و جدا شد و باز به هم چسبانیده شد. اکنون مجموعه آن، در ارتفاع 5/1 متری زمین و در هاله ای از نقره قرار داده شده است. در روایت­های اسلامی، به استلام و بوسیدن حجرالاسود سفارش بسیار شده است و نوشته­اند رسول الله(ص) به استلام و بوسیدن آن مقیّد بوده است.

حجرالاسود، نقطه آغاز و پایان طواف به دور کعبه است و برابر آن، سنگ سیاهی روی زمین تا انتهای مسجد کشیده شده است. افزون بر این، چراغی

ص:59


1- [1] . مصاحبه با عبدالعزیز بن عبدالله الشیبی، مجله الاسبو عیة الحدیثه، 26 ذی قعده 1416ه_ . ق.

سبز رنگ بر دیوار مسجد برابر حجرالاسود نصب شده است تا راهنمای طواف کنندگان باشد.

هفتم _ ویژگی­های کعبه

1. نخستین عبادت گاه مردم است؛ «إِنّ أَوّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ. . . ». (آل عمران: 96) اولین چیزی که خدا در زمین آفرید، جایگاه کعبه معظمه بود. سپس زمین از زیر آن گسترده شد.(1)

2.  مبارک و مایه خیر و برکت است؛ زیرا در یکی از پربرکت ترین سرزمین­های جهان قرار دارد.

3. از نظر موقعیت جغرافیایی در سرزمینی (مکه) قرار دارد که «امّ القری؛ خاستگاه دیگر سرزمین­ها» نامیده می­شود.

4. مایه هدایت جهانیان است و مردم از سرزمین­های دور و نزدیک، به این مکان مقدس می­آیند و در مراسم باشکوه حج که از زمان حضرت ابراهیم(ع) همچنان رایج بوده است، شرکت می­کنند.(2)

پیش از ظهور اسلام، مورد توجه اعراب جاهلی بود و از قدیم پرستش گاه و مطاف آنها به شمار می­آمد. مشرکان بعضی از بت­های مقدسشان را در کنار یا درون آن قرار داده بودند. حتی نصارا نیز بر روی ستون­ها و دیوارهای درون کعبه، شمایل حضرت مریم و عیسی(ع) و تصاویر فرشتگان و داستان حضرت ابراهیم(ع) را نقش کرده بودند. از نظر بت پرستان، «الله» خدایی بزرگ به شمار می آمد، ولی نه یکتا بود و نه بی همتا. ازاین رو، خدایان دیگر را به عنوان شریک او می­پرستیدند.

ص:60


1- [1] . طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 477.
2- [2] . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج74، صص3-5؛ نک: حدید: 25.

1. آنان مراسم حج را آیین حضرت ابراهیم(ع) می­دانستند و بدان التزام داشتند.(1)

هشتم _ امنیت تکوینی و تشریعی

نخستین درخواست حضرت ابراهیم(ع) از خداوند، پس از ورود به مکه، درخواست امنیت بود و خداوند نیز تقاضای او را درباره امنیت این مکان مقدس اجابت کرد و خانه کعبه و پیرامون آن (تا شعاع معینی که حرم نامیده می شود)، پناهگاهی امن اعلام شد و به آنجا امنیت تکوینی داد؛ زیرا شهری شد که در طول تاریخ، رخدادهای ناامن­کننده کمتری به خود دیده است. همچنین بدان­ امنیت تشریعی داده شد؛ یعنی خداوند فرمان داد که نه تنها افراد انسانی در هر قشر و گروه و با هرگونه شرایطی باید در آنجا امنیت داشته باشند، بلکه حیوانات و پرندگان نیز در آنجا در امان به­ سر می­برند و هیچ­کس حق ندارد مزاحم آنها شود. شکار حیوانات آنجا ممنوع است و حتی پی­گرد مجرمانی که به این حرم و خانه پناه برند، جایز نیست. برای اجرای عدالت درباره چنین مجرمانی، تنها می­توان آذوقه را بر آنها بست تا بیرون آیند و تسلیم شوند.(2)

آنچه درباره کعبه گفته شد، در حقیقت، معانی خاصی را تداعی می­کند؛ زیرا کعبه باز تولید آموزه­های دینی را بر عهده دارد.

دو _ مدینه منوره
اشاره

شهر یثرب که پس از ورود رسول خدا(ص) «مدینة النبی» و پس از آن، به اختصار، «مدینه» خوانده شد، در مسیر«طریق الهجره» در فاصله تقریبی 450 کیلومتری شمال مکه قرار دارد. مهم­ترین ویژگی جغرافیای داخلی مدینه آن

ص:61


1- [1] . نک: آل عمران: 96.
2- [2] . تفسیر نمونه، ج 10، ص 366.

است که شهر در میان دو رشته _حره_ (1)واقع شده است که یکی در شرق و دیگری در غرب آن قرار دارد. ناحیه جنوبی یثرب نیز کمی سنگلاخ است. در قسمت شمالی، در میان _کوه احد_، در شمال غرب و _کوه سلع_ در غرب مدینه، فضای به نسبت بازی وجود دارد که در گذشته، کشتزار و نخلستان بوده است.

وضعیت طبیعی مدینه نسبت به مکه بسیار بهتر و دارای زمین­های حاصل­خیز و آب به نسبت کافی است. در مدینه، چندین وادی بوده است که آب این منطقه را تأمین می کرد و هر کدام از قبیله­ها در بخشی از آن سکونت داشتند. در واقع، ترکیب جمعیتی شهر مدینه قبیله ای بود. بیشترین جمعیت در منطقه عالی مدینه از جنوب شرقی به سمت جنوب غربی شامل _عصبه، قبا، قربان _و_ __عوالی_ سکونت داشتند. بخش­هایی از جمعیت در مرکز مدینه می زیستند، جایی که بعدها مسجد النبی ساخته شد و شماری نیز در شمال مسجد النبی(ص) و در مسیر کوه احد ساکن بودند. گروهی نیز در غرب، در کناره کوه سلع و از آنجا به سمت جنوب در منطقه عصبه سکونت داشتند.

اول _ شرافت مدینه

رسول خدا(ص) در همان آغاز، مدینه را همچون مکه محترم دانست; مکه به عنوان حرم خدا و مدینه، حرم رسول خدا(ص). این بهترین شرافتی بود که مدینه می توانست از آن برخوردار باشد. رسول خدا(ص) برای زندگی، شهر مدینه را برگزید. حضرت پس از فتح مکه می توانست به شهر خود بازگردد، ولی ترجیح داد در مدینه زندگی کند و در همان

ص:62


1- [1] . منطقه سنگلاخی که سنگ­هایی شبیه به سنگ­های آتشفشان و داغ شده دارد.

شهر دفن شود. پیامبر، مدینه را بزرگ می­شمرد و مردم آن را نیز بسیار می­ستود. هنگامی که رسول خدا(ص) از مکه بیرون آمد، فرمود:

اَلَّلُهُمَّ اِنَّهم اَخرَجونِی مِن اَحَبِّ البِقاعِ اِلَیَّ فَاَسکِنِّی اَحَبَّ البِقاعَ اِلَیکَ. (1)

خدایا! مشرکان مرا از دوست داشتنی ترین سرزمینم، بیرون کردند. پس مرا در دوست داشتنی ترین سرزمین برای خودت وارد کن.

نیز می­فرمود:

مَن اِستَطَاعَ مِنْکُم اَن یَموتَ بِالمَدینَة فلیمت بها فَاِنّی أَشفَعُ لِمَن یَمُوتَ بِها.(2)

اگر کسی بتواند به­گونه ای زندگی کند که مرگش در مدینه باشد، چنین کند؛ من شفیع کسی خواهم بود که در آنجا بمیرد.

همین ستایش­ها سبب شد تا این شهر کوچک، بهترین و زیباترین نام­ها را که نزدیک به یک­صد نام می شود، به خود اختصاص دهد، از جمله: المؤمنه، المحبوبه، المقدسة الباره، دارالابرار، ارض الله، طابه، طیبه، سیدةالبلدان، دارالسلام، المحرمه، المبارکة المحروسه، المحرومه، الجباره، المختاره، القاصمه، حرم رسول الله، الموفیه، قلب الایمان، قبةالاسلام، المعصومه، بیت رسول خدا(ص) و نام­های دیگر.(3)

دوم _ مسجد النبی

پیش­تر اشاره شد که نخستین اقدام رسول خدا(ص) در مدینه، ساختن مسجد بود. پیش از آن، در قبا نیز مسجدی به دست آن حضرت و اصحابش ساخته شد. چنین اقدامی نشان­دهنده اهمیت نقش مسجد در اسلام است. پیش از

ص:63


1- [1] . مستدرک­الوسائل، ج 10، ص 206.
2- [2] . سنن ترمذی، ج 5، ص 377.
3- [3] . برای توضیحات بیشتر درباره نام­های مدینه و معانی آنها، نک: احمد زمانی، مقاله «نام­های­ مدینه»، فصل­نامه میقات حج، ش 7، صص 158_178.

آنکه از مسجد النبی سخن بگوییم، مناسب است به معنای مسجد و اهمیت آن بپردازیم.

شریف ترین مسجد پس از مسجد الحرام، مسجد النبی در مدینه منوره است. رسول خدا(ص) درباره نماز خواندن در این مسجد فرمود:

صَلوةٌ فِی مَسجِدِی تَعدِلُ اَلفَ صَلوةٍ فِیمَا سِواهُ مِنَ المَسَاجِدِ اِلّا المَسجِد َالحَرامَ.(1)

یک نماز در مسجد من، بهتر از هزار نماز در دیگر مسجدها است؛ مگر در مسجد الحرام.

آن­گاه که رسول خدا(ص) وارد یثرب شد، همه طایفه­ها و افراد سرشناس می­خواستند میزبان ایشان باشند، ولی آن حضرت فرمود در جایی توقف خواهد کرد که شترش زانو بزند. شتر در زمینی که اکنون مسجد است، زانو زد و آن حضرت در خانه _ابوایوب انصاری _ساکن شد. سپس زمین را از صاحبان آن خرید و سنگ بنای مسجد را نهاد. همه اصحاب از زن و مرد با اشتیاق به ساختن مسجد پرداختند. خود رسول­خدا(ص) نیز با تمام توان در ساختن مسجد شرکت کرد. مسجدی که آن حضرت بنا کرد، از چند جهت، با آنچه امروز در جای آن ساخته شده است، تفاوت داشت؛ زیرا در زمینی محدودتر و با بنایی ساده تر بود. این مسجد در گذر زمان بارها گسترش یافت تا اینکه به شکل امروزی در آمد.

ساختن مسجد سبب شد تا جمعیت زیادی از مهاجران و حتی ساکنان محله­های دیگر، در پیرامون مسجد خانه هایی بنا کنند و کم­کم شهر در اطراف مسجد شکل گرفت.

ص:64


1- [1] . بحارالانوار، ج 97، ص 146.

مسجد رسول خدا(ص) در نخستین بنا، در مساحتی نزدیک به 2071 متر مربع و با دیوارهای خشتی و گلی و پایه هایی از تنه درختان خرما ساخته شد. سقف مسجد را نیز با شاخه های درخت خرما پوشانده بودند؛ به­گونه­ای که هنگام ریزش باران، آب بر سر و صورت نمازگزاران می ریخت و زمین در زیر پیشانی رسول خدا(ص) و اصحاب، گلی بود. قبله مسجد به سمت شمال و در جهت بیت المقدس بود. مسجد با همین بنا، هفت سال محل برگزاری نماز جماعت، نماز جمعه و خطبه های رسول­خدا(ص) بود. در سال هفتم هجرت، با گسترش اسلام و افزایش شمار مسلمانان، ضرورت گسترش مساحت مسجد مطرح شد. رسول خدا(ص) بر طول و عرض مسجد افزود تا آنکه مساحت مسجد به 2475 متر مربع رسید. در این طرح توسعه، شکل مسجد به صورت یک مربع درآمد. قبله مسجد نیز از سال دوم هجری، از شمال به سمت جنوب تغییر کرد و از آن پس، نه به سوی بیت المقدس که قبله یهود بود، بلکه به سوی مکه نماز خوانده می شد.

از بناهایی که هم­زمان با این مسجد ساخته شد، دو حجره(خانه) در دیواره شرقی مسجد بود. این دو حجره را برای سکونت رسول خدا(ص) و همسرانش، _سوده_ و _عایشه_ ساختند و بعدها بر شمار این حجره ها افزوده شد. اصحاب دیگر نیز هرکدام که توانایی داشتند، حجره ای در کنار مسجد ساختند. آنها درهایی به مسجد داشتند و در وقت نماز از همان در وارد می شدند، ولی در سال سوم دستور داده شد تا همه این درها جز در خانه امام علی(ع) بسته شود.

مرقد مطهر رسول خدا(ص)

یکی از بهترین جاهای مسجد، آرام­گاه رسول خدا(ص) است; پیامبری که محبوب خدا و خلق بود و میراث گران­بهای اسلام، حاصل تلاش بیست­وسه­

ص:65

ساله اوست. در کناره شرقی مسجد، حجره هایی برای زندگی همسران رسول خدا(ص) ساخته شد که تا حدود نود سال پس از رحلت آن حضرت نیز بر جای بود. نخست، حجره ای برای سوده، پس از آن، عایشه و در امتداد آن، حجره ای برای حضرت فاطمه(س) ساخته شد. نوشته اند رسول خدا(ص) در حجره ای که وفات یافت، مدفون شد. بر اساس روایت اهل سنت، رسول خدا(ص) در حجره عایشه بوده است. احتمال دیگر آن است که حجره ای در میان حجره عایشه و حجره حضرت فاطمه(س) بود که هنگام رحلت، آن حضرت برای استراحت در آنجا به سر می برد و به هیچ یک از همسرانش اختصاص نداشته است. رسول خدا(ص) در آنجا بستری بود و در همان­جا درگذشت. پس از رسول خدا(ص) این حجره دونیمه شد؛ نیمی در برگیرنده قبر رسول خدا(ص) و نیمی دیگر در اختیار عایشه بود.

مرقد رسول خدا(ص) در زمان خلیفه دوم، در اتاق کوچکی قرار داشت و تا هنگام توسعه مسجد در عهد _ولید_، به همان شکل باقی بود. وقتی قسمت شرقی مسجد توسعه یافت، مرقد مطهر در مسجد قرار گرفت و گرد آن یک پنج ضلعی کشیده شد.

اکنون مساحت محدوده حجره طاهره که مرقد نیز در داخل آن قرار دارد، 240 متر(16 متر طول و 15 متر عرض) است که در درون ضریحی زر اندود قرار دارد. در چهار گوشه حجره طاهره، چهار ستون مستحکم بنا شده است و گنبد سبزی روی آن قرار دارد. این حجره دارای چند در است: درِ حجره فاطمه(س) که نشانه محل حجره آن حضرت است؛ درِ _تهجد_ در شمال حجره؛ درِ _وفود_ یا _باب الرحمه_ در جهت غرب و در_ __توبه_ یا_ باب الرسول_ در جهت جنوب (قبله).

ص:66

در حجره طاهره، محلی به عنوان قبر فاطمه(س) مشخص شده است. این قبر بر اساس روایت­هایی است که مدفن آن بانوی گرامی را در خانه خود ایشان دانسته­اند. محل قبر با بقعه کوچکی مشخص شده و در داخل ضریح جای گرفته است. در قسمت جنوبی این بقعه، محراب فاطمه(س) قرار دارد.

چهار _ بیت­المقدس

بیت المقدس یکی از شهرهای تاریخی و مذهبی جهان به شمار می رود. این شهر با پیشینه­ای که به 35 قرن پیش می رسد، همواره اهمیت ویژه­ای داشته و از دیرباز در کانون توجه بزرگ­ترین ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) بوده است. ازهمین­رو، بناهای زیادی از این ادیان در مناطق مختلف این شهر به چشم می خورد. بر اساس برخی روایت­ها، این شهر را حضرت _سلیمان بن داوود_ ساخته است.(1) در این سرزمین مقدس، بسیاری از پیامبران الهی زندگی کرده و در آنجا دفن شده اند. امام باقر(ع) به _محمد بن مسلم_ فرمود: «هنگامی که حضرت یعقوب از دنیا رفت، یوسف(ع)، او را در تابوتی به سوی ناحیه شام برد و در بیت المقدس به خاک سپرد». (2)

ص:68


1- [2] . ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، ج 6، ص 22.
2- [3] . وسائل الشیعه، ج 3، ص 164.

این شهر تاریخی، مذهبی و معنوی از آغاز ظهور دین اسلام مورد توجه بوده و به خاطر امتیازها و ویژگی­هایش، از همان صدر اسلام، سومین شهر مقدس پس از مکه و مدینه به شمار آمده است.

اول _ قبله نخستین

از روزهای نخستین ظهور اسلام، مسلمانان موظف شدند تا بیت­المقدس را قبله نخست خود قرار دهند و نمازهایشان را به سمت مسجدالاقصی و قدس شریف بخوانند. پیامبر اکرم (ص) تا هفده ماه پس از هجرت به مدینه، به سوی قدس نماز می خواند.

روزی معاویة بن عمار از امام صادق(ع) پرسید: از چه زمانی رسول­الله (ص) کعبه را قبله خود قرار داد؟ حضرت پاسخ داد: «پس از اینکه آن حضرت از جنگ بدر برگشت، هفده ماه در مدینه  به سوی بیت المقدس نماز می خواند تا اینکه [از سوی خداوند] به کعبه برگردانده شد».(1)

بنابر این روایت، پیامبر اکرم (ص) افزون بر سیزده سالی که در مکه به سوی مسجدالاقصی نماز می خواند، پس از هجرت نیز تا سال دوم هجری (نزدیک به هفده ماه) به هنگام نماز و نیایش­های مذهبی، بیت­المقدس را قبله خود قرار می داد. ازاین رو، این شهر شریف، نخستین قبله مسلمانان شناخته می شود.

دوم _ محل عروج و فرود پیامبر در معراج

معراج رسول خدا(ص) از مسجدالاقصی در شهر قدس آغاز شد. خداوند متعال در این باره فرموده است:

ص:69


1- [1] . همان، ج 4، ص 298.

سُبْحانَ الّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَی الّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا. (اسراء: 1)

پاک و منزه است خدایی که در شب معراج، بنده خود محمد(ص) را از مسجد الحرام به مسجدالاقصی که پیرامونش را مبارک ساخته ایم، سیر داد تا آیات خود را [در معراج] به او نشان دهیم .

علامه طباطبایی (ره) در تفسیر این آیه می فرماید:

عبارت «بارکنا حوله» بیانگر آن است که مسجدالاقصی افزون بر اینکه خود سرزمین مقدسی است، پیرامون آن نیز سرزمین مبارکی به شمار می­آید و این چه بسا به برکت­های ظاهری آن اشاره کند; زیرا بیت المقدس، ناحیه ای سرسبز، خرم و سرشار از درختان پربار و آب­های جاری و آبادانی­ها و زیبایی­ها است. نیز امکان دارد اشاره­ای به برکت­های معنوی آن باشد; زیرا این سرزمین مقدس در طول تاریخ، کانون پیامبران بزرگ الهی و خاستگاه نور توحید و خداپرستی بوده است. (1)

نکته دیگری که در این سفر معنوی و الهی وجود دارد، سیر پیامبر از مکه، مرکز اسلام به سوی بیت المقدس، مرکز ادیان توحیدی است. _سیدقطب_ می­نویسد:

«اسراء»، تمام ادیان توحیدی بزرگ از ابراهیم و اسماعیل تا خاتم النبیین(ص) را به یکدیگر پیوند داد و مکان­های مقدس ادیان توحیدی را در یکجا متمرکز کرد; چنان­که گویی حضرت محمد(ص) که

ص:70


1- [1] . المیزان، ذیل آیه.

خاتم پیامبران است، با این سفر شبانه­اش اعلام می دارد که رسالت او دربردارنده رسالت پیامبران پیشین است و او ادامه­دهنده راه آنان است.(1)

سوم _ پیامبر اسلام در بیت المقدس

امام صادق(ع) فرمود:

 وقتی رسول خدا(ص) را هنگام معراج به بیت­المقدس می بردند، جبرئیل(ع) او را بر براق (مرکب آسمانی) سوار کرد و با هم به بیت المقدس آمدند . جبرئیل محراب­های پیامبران بزرگ را به آن حضرت نشان داد و رسول الله (ص) در آن محراب­ها نماز گزارد.(2)

خود رسول خدا(ص) این سفر نورانی و سرنوشت ساز را چنین گزارش کرده است:

هنگام ورود به بیت المقدس، براق را به حلقه ای که درگذشته پیامبرانی الهی مرکب خود را به آن می بستند، بستم و وارد مسجدالاقصی شدم. جبرئیل هم در کنارم بود . در آنجا ابراهیم خلیل، موسی و عیسی و بسیاری از پیامبران بزرگ الهی به خاطر من اجتماع کردند و آماده اقامه نماز بودند . من هیچ تردیدی نداشتم که جبرئیل بر همه ما امامت خواهد کرد، ولی هنگامی که صف­ها مرتب شد، جبرئیل بازوی مرا گرفت و جلو برد و من بر آنان امامت کردم و نماز خواندم.(3)

بنا بر این روایت، رسول گرامی اسلام در شب معراج در بیت المقدس حضور یافته و با ارواح پیامبران بزرگ الهی ملاقات کرده و در نماز جماعت، امامت آنان را عهده­دار شده است.

ص:71


1- [1] . فی ضلال القرآن، ج 15، ص 12، برگرفته از: بیت المقدس، ص 62.
2- [2] . المیزان، ج 13، ص 17.
3- [3] . همان، ص 8 .

با توجه به اهمیت این شهر مذهبی و جایگاهی که در دین مبین اسلام دارد، مسلمانان پیوسته با احترام به این مکان مقدس نگریسته­ و آنجا را پس از مکه و مدینه، سومین شهر مقدس اسلام دانسته­اند.

سه _ مسجد قبا و دیگر مسجدها در مدینه

مسجد قبا، نخستین مسجدی است که پیامبر و یاران آن حضرت در مدینه بنا نهادند. قرآن کریم با اشاره به این مسجد می فرماید: «نماز را در مسجدی که از آغاز بر تقوا بنا شده است، به­جای آور». (توبه: 108)

رسول خدا(ص) در فضیلت این مسجد فرموده است:

کسی که در مسجد من، ]مسجد[ قبا، دو رکعت نماز بگزارد، مانند آن است که یک عمره به جای آورده باشد.(1)

پیامبر پیش از تشریف­فرمایی به مدینه، در چند روزی که در محله قُبا اقامت داشت، این مسجد را بنا کرد، ولی پس از تشرف به مدینه و ساختن مسجدالنبی نیز همچنان توجه ویژه­ای به این مسجد داشت.

بر اساس نقل­های تاریخی، پیامبر اکرم(ص)، یک فرسنگ فاصله میان مدینه تا قبا را گاهی سواره و گاهی نیز پیاده می­پیمود. بنا براین، آن حضرت اهتمام خاصی به این مسجد داشت. امامان معصوم(ع) نیز همچون نبی اکرم(ص) توجه ویژه­ای به این مسجد داشتند و افزون بر اینکه خود در آن نماز می­گزاردند، شیعیانشان را نیز به رفتن به این مسجد و نمازگزاردن در آن تشویق می­کردند. _عقبه بن خالد_ می­گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم : وقتی که قصد زیارت مسجدهای اطراف مدینه را دارم، نخست به کدام مسجد بروم؟ امام فرمود: «زیارت مسجدها را با رفتن به مسجد قبا آغاز کن و در آن زیاد

ص:67


1- [1] . جعفر بن محمد بن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص 66، ح 3.

نماز به جای آور! این مسجد، اولین مسجد در اطراف مدینه است که پیامبر در آن نماز گزارده است».(1)

افزون بر مسجد قبا، نمازگزاردن در دیگر مسجدهای اطراف مدینه مانند _مشربه ام­ابراهیم، مسجد فضیح_ (ردالشمس) در نزدیکی مسجد قبا، _مسجد احزاب، مسجد شجره، ذوالقبلتین، مسجد غمامه، مسجد مباهله__، __مسجد علی(ع)_ و _فاطمه زهرا__ __(س)_ و دیگر مسجدها همچون _مسجد­­ ابوذر، مسجد الرایه، مسجد نفس زکیه_ و... ، نیز پسندیده است.

چهارم _ جلوه ای از معماری اسلامی

مسجدالاقصی از مهم ترین بناهای مذهبی در شهر بیت المقدس است که در زاویه شرقی شهر و رو به قبله قرار دارد. این مسجد پیش از اسلام به شکل امروزی نبود، بلکه تمام حرم شریف را که شامل قبة الصخره و جاهای دیگر می شد، مسجدالاقصی می نامیدند. امروزه به مسجد بزرگی واقع در جنوب صحن حرم شریف، مسجدالاقصی گفته  می شود. بنای جدید مسجدالاقصی را _عبدالملک بن مروان_ در سال 74 ه_ . ق آغاز کرد که در سال اول حکومت _ولید بن عبدالملک_ (86 ه_..ق) به پایان رسید. طول مسجد 80 متر و عرض آن 55 متر است و مساحتی به اندازه 4400 متر مربع را دربرمی­گیرد.

قبة الصخره یکی دیگر از آثار اسلامی در قدس شریف است. معراج پیامبر از روی همین صخره _ که مکانی به طول 70/17 متر و عرض 50/13 و ارتفاع 50/1 متر است _ انجام پذیرفت. این بنا در سال­های 72 و78 ه_ . ق به دستور عبدالملک بن مروان دو بار بازسازی و تکمیل شد. قبة الصخره در فاصله 500 متری مسجدالاقصی قرار دارد.

افزون بر این دو بنا، ساختمان­های فرهنگی و مذهبی همچون مسجدها، مدرسه­ها و آثار دینی زیادی از مسلمانان در این شهر وجود دارد که عظمت، پیشرفت و تمدن مسلمانان را در قرن­های گذشته به نمایش می گذارد. 36

ص:72


1- [1] . همان، ص 67، ح 6.

مسجد و آرام گاه گروهی از یاران پیامبر در این شهر قرار دارد؛ از جمله قبر _عباد__ة__ بن صامت انصاری_ (اولین قاضی مسلمان در بیت المقدس)، قبة السلسله، بیمارستان فاطمی، بیمارستان صلاحی، قبةالمعراج، مدرسه نحویه، قلعه بیت المقدس، سقاخانه شعلان، دارالحدیث، محراب داوود، مدرسه سلامیه، دارالقرآن سلامیه، حمام شفا و ده­ها اثر تاریخی، فرهنگی، علمی و بهداشتی دیگر، شاهد گویایی بر تدبیر و فرهنگ­دوستی مسلمانان در طول حکومت بر این شهر مقدس است. (1)

پنجم _ فضیلت بیت المقدس از نگاه اهل بیت (ع)

شهر بیت­المقدس از نظر اسلام چنان فضیلت­ و قداستی دارد که دانشمندان مسلمان در این موضوع، کتاب­های ویژه ای نگاشته­ اند. فضائل بیت المقدس، الفتح القسی فی الفتح القدسی، الانس فی فضائل القدس، روضة الاولیاء فی مسجد الایلیاء، تحصیل الانس لزایر القدس، الانس الجلیل بتاریخ القدس و الخلیل نام برخی از این کتاب­هاست که در مورد اهمیت، فضیلت و برکت­های مسجدالاقصی وحرم شریف قدس از نظر اسلام نگاشته شده­اند.

در اینجا به چند حدیث از اهل بیت (ع) در مورد قدس شریف اشاره می کنیم:

1 . امیرمؤمنان علی(ع) فرموده است:

اَرْبَعَةُ مِنْ قُصُورِ الْجَنَّةِ فِی الدُّنیا: اَلْمَسْجِدُ الْحَرامُ وَ مَسْجِدُ الرَّسُولِ (ص) وَ مَسْجِدُ بَیْتِ الْمُقَدَّسِ وَ مَسْجِدُ الْکُوفَةِ. (2)

ص:73


1- [1] . بیت المقدس، شهرپیامبران، ص 118; تاریخ قبه الصخره المشرفه، ص 75; تاریخ بیت المقدس و مسئله فلسطین، ص 43.
2- [2] . بیت المقدس شهر پیامبران، ص 51.

چهار بنا در روی زمین از کاخ­های بهشتی است: مسجدالحرام، مسجدالنبی، مسجد بیت­المقدس و مسجد کوفه.

2 . حضرت علی(ع) در روایتی دیگر، نماز خواندن در مسجد بیت المقدس را با اقامه هزار نماز معادل می داند و می فرماید: «صَلَاةٌ فِی بَیْتِ الْمُقَدَّسِ اَلْفُ صَلاةٍ; یک نماز در بیت المقدس، با هزار نماز برابر است». (1)

3 ._ ابوحمزه ثمالی_ از امام باقر(ع) روایت کرده است که آن حضرت فرمود:

اَلْمَساجِدُ الْاَرْبَعَةُ اَلْمَسْجِدُ الْحَرَامُ وَ مَسْجِدُ رَسُولُ اللِه (ص) وَ مَسْجِدُ بَیْتِ الْمُقَدسِ وَ مَسْجِدُ الْکُوفَةِ، یَا اَبا حَمْزَةً! اَلفَریضَةُ فِیها تَعْدِلُ حَجَّةً وَ النَّافِلَةُ تَعْدِلُ عُمْرَةً. (2)

چهار مسجد در زمین [دارای فضیلت ویژه ای] است: مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد بیت المقدس و مسجد کوفه. ای ابوحمزه! خواندن نمازهای واجب در این مسجدها، برابر حج ثواب دارد و به جای آوردن نماز مستحبی [در آنها] معادل عمره خواهد بود.

ششم _ قدس در نگاه علمای اسلام
اشاره

با توجه به جایگاه ویژه و قداست خاصی که سرزمین شریف بیت المقدس در اسلام دارد، عالمان اسلام به­ویژه مراجع شیعه درباره این شهر، حساسیت فوق العاده ای داشته اند. ازهمین رو، از هنگام اشغال بیت المقدس به دست رژیم صهیونیستی اسرائیل تاکنون، عالمان جهان اسلام برای دفاع از حریم سرزمین­های اسلامی و اولین قبله مسلمانان از خود واکنش نشان داده­ و افزون بر اعلام انزجار خود، مسلمانان را به دفاع از

ص:74


1- [1] . همان.
2- [2] . وسائل الشیعه، ج 5، ص 283.

آن فرا خوانده­اند. در این زمینه، مراجع عالی قدر شیعه همچون آیات عظام: _سید محسن حکیم، سید محمدهادی میلانی، سید ابوالقاسم خویی، امام خمینی_(ره) و دیگر بزرگان، فتواها و پیام­های زیادی صادر کرده اند.

پنج _ نجف اشرف(1)

این شهر که در 160 کیلومتری جنوب غربی بغداد و در کناره دشت بی­آب و علف صحرای شام (بادیة الشام) واقع است، آب و هوایی بسیار گرم و زمینی خشک و کم آب دارد. در منابع شیعی، روایت­های فراوانی درباره فضیلت و قداست سرزمین نجف آمده است. از همین رو، هر مؤمنی آرزوی زیارت این سرزمین و زندگی و دفن شدن در آن را دارد؛ زیرا بر اساس روایات، هر کس در این سرزمین به خاک سپرده شود، از عذاب قبر درامان است. امروزه این شهر، مرکز یکی از استان­های عراق و از شهرهای مهم این کشور به شمار می رود.

اول _ جایگاه­های مقدس نجف
1. حرم مطهر امیرالمؤمنین علی(ع)

آستان مقدس حضرت علی(ع) در مرکز شهر قرار دارد که از یک گنبد طلایی باشکوه و رواق­های گوناگون و یک صحن تشکیل شده است. نخستین ساختمان حرم مطهر در دوران _هارون الرشید_ _عباسی_ بنا گردید و پس از آن، همواره در حال بازسازی و توسعه بوده است. ساختمان امروزی از آثار دوره صفویه است. گنبد باشکوه و ایوان روح­بخش آن، به دستور _نادرشاه افشار_ با خشت­های طلایی تزیین شد. آیینه کاری حرم را

ص:75


1- [1] . محمد رضا قمی، اماکن زیارتی و سیاحتی عراق.

هنرمندانی از اصفهان در سال­های دهه چهل خورشیدی انجام داده­اند. قبر مطهر حضرت، درون صندوقی از خاتم و ضریحی نقره ای قرار دارد؛ صندوق خاتم از ساخته های دوران شاه _اسماعیل صفوی_ است و یکی از با ارزش­ترین آثار روزگار به شمار می­آید. ضریح مطهر را هنرمندان هندی و چینی درسال 1345 ه_ . ق، در هند به همت رهبر شیعیان اسماعیلی ساختند و به حرم مطهر تقدیم کردند. گرداگرد مرقد منور را از چهار سو، رواق دربرگرفته که همگی به زیباترین شکل به دست توانای هنرمندان ایرانی زینت یافته است. حرم مطهر، صحن بسیار بزرگ و دل­گشایی دارد که اطراف مرقد مطهر را دربرگرفته است. این صحن از ساخته های دوران صفوی است که نمای آن با کاشی­های خشتی زیبایی آراسته شده و دارای دو ویژگی خاص است:

1. در تمام فصل­های سال، هنگام ظهر شرعی، سایه از سمت شرق از میان می رود؛

2. همواره نخستین اشعه آفتاب، به هنگام بامداد از میان بازار بزرگ شهر می گذرد و پس از عبور از دروازه صحن، به ضریح مقدس می تابد.

در گرداگرد صحن مطهر، اتاق­هایی قرار دارد که آرام گاه بزرگان است. صحن، چهار دروازه اصلی دارد که بزرگ­ترین آنها در سمت شرق واقع است و به_ باب الذهب_ شهرت دارد. دومین دروازه در سمت شمال قرار دارد و به _باب الطوسی_ معروف است. سومین دروازه در جنوب، _باب قبله_ نام دارد و چهارمین آن، در سمت غرب حرم مطهر به _باب سلطانی_ مشهور است.

برخی مکان­ها نیز به حرم مطهر، افزوده شده است که عبارتند از:

ص:76

الف) مسجد _عمران بن شاهین_ که در دالان منتهی به باب الطوسی قرار گرفته است. این مسجد کهن از بناهای عمران بن شاهین، حاکم جنوب عراق در نیمه قرن چهارم هجری است.

ب) _مسجد خضراء_ در زاویه شمال شرقی صحن است و تاریخ کهنی دارد. این مسجد در سال 1385 ه_ . ق به صورت زیبایی بازسازی شد و سال­ها، یکی از مراکز اصلی تدریس در حوزه علمیه نجف به شمار می رفت.

ج)_ تکیه بکتاشی­ها_ که در دوره حاکمیت عثمانیان بر عراق ساخته شد و محل برگزاری مراسم صوفیان بکتاشی ترک بوده است. ساختمان این تکیه که امروزه به انبار آستانه تبدیل شده است، در شمال غرب صحن قرار دارد.

د) _مسجد بالاسر_ در دالان، سمت غربی صحن قرار دارد و در محراب آن، قطعه­هایی از کاشی­های خشتی مربوط به قرن ششم هجری، به چشم می خورد.

2. قبرستان وادی السلام

این قبرستان یکی از مقدس­ترین گورستان­های مسلمانان و شیعیان است. در روایت­ها آمده است: «هر مؤمنی در هر نقطه از جهان دیده از جهان برگیرد، به روح او ندا می رسد که به وادی السلام ملحق شو.»(1) همچنین بدین منظور، فرشته ای به نام _ملک نقاله_ هست که ارواح مؤمنان را از سراسر جهان به این گورستان می آورد.

3. مقام حضرت حجت (عج)

این مقام که در گورستان وادی السلام قرار دارد، جایگاه مقدسی است که به حضرت مهدی(عج) نسبت داده می شود. ازاین رو، زایران به زیارت و نمازگزاردن در آن می پردازند.

ص:77


1- [1] . کلینی، اصول کافی، ج 3، ص 243.
4. آرام گاه حضرت هود و حضرت صالح (ع)

این آرام گاه در بخش آغازین گورستان وادی السلام قرار دارد. بنا بر روایات، این دو پیامبر در این سرزمین در خاک آرمیده­اند.

5. مقام حضرت زین العابدین (ع)

جایگاهی است که امام سجاد(ع)، هنگام زیارت قبر جدش، در آنجا به نماز ایستاده است. این مقام، در مغرب شهر نجف واقع است.

6. صافی صفا

مسجدی است که گفته­اند امیرمؤمنان علی (ع) در آنجا نماز گزارده است و در گوشه ای از آن، مدفن یکی از یاران حضرت قرار دارد.

7. مسجد حنانه

این مسجد در محله ای بدین نام، در میانه بزرگ­راه نجف _ کوفه قرار دارد. جایی است که بنا بر روایت­هایی، وقتی سر امام حسین(ع) در آن قرار داده شد، به ناله و زاری پرداخت یا تعظیم کرد. ازاین رو، به «حنانه» مشهور شد.

8. آرام گاه کمیل بن زیاد نخعی

این آرام گاه در میان بزرگ­راه نجف _ کوفه است و صحن گسترده و گنبد بزرگی دارد. کمیل از یاران با وفای حضرت علی(ع) بود. دعای معروف کمیل، دعایی است که حضرت به او آموخت.

9. آرام گاه شیخ طوسی

او که یکی از بزرگان فقه امامیه و بنیان­گذار حوزه علمیه نجف است، در سال 460 ه_ . ق درگذشت و در خانه خود مدفون شد. این مکان پس از مدتی، به مسجدی تبدیل گردید که در طول ده قرن گذشته، یکی از مراکز تدریس در حوزه نجف شمرده می شود. امروزه این مسجد به نام _جامع الشیخ الطوسی_، در شمال حرم مطهر و به فاصله کوتاهی از آن قرار دارد. در گوشه ای از این

ص:78

مسجد نیز آرام گاه علامه آیت­الله _سیدمحمدمهدی بحر العلوم_ (م 1212 ه_ . ق) قرار دارد که از مشاهیر عالمان امامیه است.

10. آرام گاه های عالمان بزرگ شیعی

نجف، آرام گاه بسیاری از عالمان بزرگ است که برخی از آنان عبارتند از:

_علامه حلی_ در اتاقی که در راهروی کناری گل­دسته شمالی قرار دارد، مدفون است. قبر حاج آقا _مصطفی خمینی(__ره)_ نیز در همین مقبره قرار دارد.

_مقدس اردبیلی_ در اتاقی که در ایوان طلا و جنب گل­دسته جنوبی قرار دارد، مدفون است.

_سید محمد کاظم یزدی _در مقبره بزرگی که در سمت شمال صحن مطهر قرار دارد، به خاک سپرده شده است.

قبر _شیخ مرتضی انصاری_ درون اتاقی در سمت غرب راهرو و دالان باب القبله قرار دارد.

_میرزای نایینی_ در دومین مقبره، پیش از زاویه جنوبی در خاک آرمیده است.

مرقد _آخوند خراسانی_ در مقبره جنوبی واقع در دالان باب الذهب قرار دارد. در جوار او، مدفن فقیهان بزرگوار، _میرزا حبیب الله رشتی_ و _سیدابوالحسن اصفهانی_ واقع است.

_آیت الله بهبهانی_ از رهبران مشروطه بود که به دست مخالفان و عوامل بیگانه ترور شد. قبر او در دومین مقبره پس از دروازه باب السوق، به سمت شمال قرار گرفته است.

افزون بر این بزرگان، در صحن علوی و حجره های اطراف آن نیز بسیاری از شخصیت­های دینی در خاک آرمیده­اند که برخی از آنان عبارتند از: آیات عظام

ص:79

_سید محمد سعید حبوبی، شربیانی، شیخ محمد حسن آشتیانی، سید ابوالقاسم خویی، __سید محمود شاهرودی، حاج آقاحسین قمی، شیخ الشریعه اصفهانی، __سید عبدالحسین شرف­الدین، آقا ضیاءالدین عراقی، شیخ محمدحسین غروی اصفهانی__، حاج محمدحسین امین الضرب_ و... .

دوم _ مسجدهای مشهور در نجف

1. مسجد _شیخ طوسی_ که در کنار مقبره ایشان قرار دارد و همچنان محل تدریس استادان بزرگ حوزه نجف است.

2. مسجد _شیخ انصاری_، مشهور به _مسجد ترک­ها_ که امام خمینی(ره) در آن به اقامه نماز جماعت و تدریس می پرداخت.

3._ مسجد هندی_ که از مسجدهای بزرگ و مشهور نجف و یکی از مراکز تدریس در حوزه علمیه نجف بوده است و در کنار آن، _کتاب­خانه آیت الله حکیم_ و آرام گاه وی قرار دارد.

4. _مسجد خضراء_، از مسجدهای مشهور نجف است که سال­ها محل تدریس در حوزه علمیه نجف به شمار می رفت.

5. _مسجد جواهری_ که به علت خاک سپاری _صاحب جواهر_ (ره) در آن، بدین نام مشهور است.

شش _ کربلا
اشاره

کربلا، مقدس ترین شهر عراق پس از نجف اشرف است که بدن­های پاک و غرقه به خون شهیدان عاشورا و اباعبدالله الحسین(ع) و برادر باوفایش، ابوالفضل العباس در آنجا قرار دارد.

تاریخ شهر کربلا در دوران اسلامی، از هنگام شهادت امام حسین(ع) آغاز می شود و از آن هنگام تاکنون، روز به روز بر آبادانی آن افزوده شده است.

ص:80

مهم­ترین زیارت گاه­های کربلا

1. حرم امام حسین(ع) در کنار حرم ابوالفضل العباس(ع) و فضاهای پیرامونی، هسته مرکزی شهر را تشکیل می دهند. حرم مطهر بیش از دو متر از سطح شهر پایین تر است. ازاین رو، چندین پله، زایران را از دروازه ها به درون صحن مطهر هدایت می کند.

ساختمان کنونی حرم از بنا های دوران صفوی و عثمانی و قاجار است. حرم مطهر از گنبدی بزرگ و زراندود تشکیل شده است که بر روی گنبدخانه ای وسیع، چندین رواق و یک مسجد بزرگ و صحنی گسترده است و تمامی این مجموعه را دربرمی گیرد. گنبد طلا از ساخته های دوران صفویه است و طلاکاری آن به دستور _آغا محمد خان قاجار_ انجام شده است. در زیر گنبد، ضریح باشکوه نقره ای و چند ضلعی قرار دارد که بیشتر فضای گنبدخانه را اشغال کرده است و در درون آن، قبر مطهر امام­حسین(ع) و دو فرزندش،_ علی اصغر و علی اکبر_ قرار دارد. در سمت شرق ضریح مطهر حضرت، فضایی است که در جنوب آن، پنجره ای نقره ای قرار دارد. اینجا آرام گاه بیشتر شهیدان واقعه کربلا است که همگی آنان پیرامون آن پنجره و فضاهای اطراف در خاک آرمیده­اند. گرداگرد گنبدخانه را نیز چهار رواق دربرگرفته است.

حرم مطهر، ایوانی دارد که بخشی از آن با خشت­های طلا پوشیده شده و بخش­های دیگر آن با کاشی معرق و نفیس اصفهان، تزیین یافته است. سقف بلند ایوان را مجموعه ای از ستون­های مرمرین، اثر هنرمندان اصفهانی نگاه داشته است. قتل­گاه، جایگاهی است در نزدیکی آرام­گاه _حبیب بن مظاهر_

ص:81

_اسدی_ که بنا بر گفته روایات، امام حسین (ع) در آنجا به شهادت رسید و بعدها در جایگاه کنونی به خاک سپرده شد.

2. _تل زینبیه_، در فاصله 20 متری از سمت غرب صحن مطهر، تپه ای به ارتفاع 5 متر وجود دارد که امروزه بر روی آن اتاقی ساخته شده است. این تپه، به نام تل زینبیه یا تپه حضرت زینب(س) مشهور است. بنا به نقل تاریخ نگاران، تپه ای بوده است که در روز عاشورا حضرت زینب(س) بر روی آن می رفت و از سیر وقایع جنگ، آگاهی می یافت.

3. حرم باشکوه _ابوالفضل العباس(ع)_، در فاصله 350 متری شمال شرقی حرم امام حسین(ع) قرار دارد. این حرم دارای قبه و بارگاه شکوهمندی است که پیکر پاک این سردار رشید و یار وفادار امام حسین(ع) را دربرگرفته است. ساختمان، گنبدی طلایی دارد که بر روی گنبدخانه ای کوچک­تر از حرم امام حسین(ع) قرار دارد. گرداگرد قبر مطهر را چهار رواق و صحن گسترده­ای به همراه ایوان زیبا دربرگرفته است. ضریح زیبای آن حضرت به دستور آیت­الله­العظمی حکیم در سال 1965م. در اصفهان ساخته شد.

4. آرام گاه حبیب بن مظاهر اسدی، یکی از شهیدان روز عاشورا که در هشتاد سالگی به یاری امام حسین(ع) شتافت و شهید شد. او در فاصله 10متری ضریح مطهر و در رواق جنوب غربی مدفون است و ضریح کوچکی دارد.

5. آرام گاه _سید ابراهیم مجاب_ فرزند _محمد العابد_ فرزند _امام موسی بن جعفر_(ع) در رواق حرم مطهر و در گوشه شمال غربی آن قرار دارد.

6. بسیاری از بزرگان اسلامی در سراسر صحن و حجره های گرداگرد آن و رواق­ها دفن شده اند. برخی از این حجره ها به نام شخصیتی که در داخل

ص:82

آن دفن شده، مشهور است؛ همچون آخرین مقبره ای که در جنوب سمت شرقی قرار دارد و مدفن بسیاری از عالمان دین است. مشهورترین آنها، آیت الله _میرزا محمدتقی شیرازی_ است که در سال 1920م. رهبری انقلاب مردمی علیه دولت انگلیس را بر عهده داشت. از دیگر بزرگان مدفون در این بقعه مطهر، _میرزا محمد تقی خان امیرکبیر_ است که در _کاشان_ به قتل رسید، سپس به کربلا منتقل شد و در مقبره ای در رواق شرقی حرم مطهر دفن گردید. همچنین خاندان قاجاریه در رواق شمالی، مقبره ای دارند که جمعی از آنان در آنجا مدفون­ هستند.

7. خیمه گاه در جنوب صحن مطهر امام حسین(ع) و در فاصله 250متری واقع است. بنا به نقل تاریخ نگاران، این مکان، محل برافراشته شدن خیمه ها و چادرهای سید الشهدا(ع) و یاران او بوده است. امروزه جایگاه خیمه ها را با ساختمان­سازی به تصویر کشیده اند.

8. مقام حضرت مهدی(ع) که در میان نخلستان­های کرانه رودخانه فرات قرار دارد. این شاخه رودخانه که به نام «نهر علقمه» مشهور است، از شمال کربلا می گذرد. این مقام، به حضرت حجت(ع) منسوب است و مردم در آنجا به اقامه نماز می پردازند.

9. شهرکی به نام _حر_ که در جنوب غربی کربلا و در فاصله 9کیلومتری از شهر واقع است و نام آن برگرفته از نام _حر بن یزید ریاحی_ است. او در روز عاشورا، یکی از فرماندهان لشکر عبیدالله زیاد بود، ولی توبه کرد و به لشکر حق پیوست و تا پای جان ایستاد و به شهادت رسید. امروزه آرام گاه او که از ساخته های _شاه اسماعیل صفوی_ است، دارای صحن و رواق و گنبد کاشی­کاری است و مؤمنان بسیاری به زیارت قبرش می شتابند.

ص:83

10. آرام گاه _محمد ابن ابی الفتح الاخرس بن الکاظم(ع):_ در حومه کربلا در محله ای به نام «الابتر» قرار دارد.

11. آرام گاه _ابن حمزه_، از نواده امیرمؤمنان و از امام­زادگان والامقام در آغاز بزرگ­راه کربلا _ طویریج قرار دارد.

12. آرام گاه _عون بن عبدالله_ در 11 کیلومتری شمال غربی کربلا و در آغاز بزرگ­راه کربلا _ بغداد است. این امام­زاده بسیار مورد توجه مردمان عراق بوده و مزار او همواره پر از زایر است. البته در نسبت این امام­زاده، تردیدهایی هست که آیا وی همان عونی است که در کربلا شهید شد یا از نواده امام حسن(ع) است؟

13. آرام گاه طفلان مسلم در راه کربلا _ بغداد، در حومه شهر _مسیب _قرار دارد. _محمد_ و _ابراهیم_، فرزندان حضرت _مسلم بن عقیل_ هستند که پس از شهادت پدرشان در کوفه به شهادت رسیدند. آرام گاه این دو کودک، صحن و سرای باشکوهی دارد و بر قبر هر یک گنبد و ضریحی ساخته شده است.

14. آرام گاه _ابن هاشم_ از نوادگان حضرت موسی بن جعفر(ع) که در سال 745 ه_ . ق درگذشت، در کویری، در شمال غربی کربلا قرار دارد. قبر او صحن و سرای بزرگی دارد و در میان اعراب بیابان­گرد بسیار معروف است. آنان همواره بدو پناه می آورند و نذر می کنند.

15. آرام گاه _ابن فهد حلی_ از فقیهان امامیه در غرب خیابان _باب القبله_ و درون مسجدی به نام او قرار دارد.

16. _حسینیه های کربلا_: کربلا شهری زیارتی است و سالانه صدها هزار مسلمان از سراسر کشورهای شیعه نشین برای زیارت به این شهر مقدس

ص:84

مشرف می شوند. ازاین رو، بسیاری از شیعیان شهرهای دوردست به ساختن حسینیه و زایرسرا پرداخته اند که مهم­ترین حسینیه ها از آن ایرانیان است همانند حسینیه تهرانی­ها، اصفهانی­ها، مازندرانی ها، قمی ها، آذربایجانی­ها و ده­ها حسینیه دیگر که بیشتر این مراکز در سال­های اخیر، ویران شده است.

17. مدرسه­های دینی کربلا: کربلا دارای حوزه علمیه کهن و مهمی بوده است. ازاین رو، مدرسه­های دینی فراوانی در کربلا هست که مهم­ترین آنها عبارتند از: مدرسه _هندیه_، مدرسه _حسن خان_، مدرسه _آیت الله بروجردی_، مدرسه _بادکوبه_، مدرسه _کریم خان_، مدرسه _مجاهد_، مدرسه _بقعه_، مدرسه _حسینیه_، مدرسه _شریف­العلما_، مدرسه _سلیمیه_ و... .

هفت _ کاظمین

این شهر، سومین شهر مقدس عراق پس از نجف و کربلا است و در شمال غربی بغداد، در سمت غرب رودخانه دجله قرار گرفته است که تنها عرض رودخانه دجله، آن را از بغداد جدا می کند. نام این شهر، برگرفته از نام مبارک حضرت کاظم(ع) است و از آنجایی که در این حرم، امام موسی کاظم(ع) و نواده او، امام جواد(ع) مدفون هستند، شهر به نام این دو تن و با غلبه دادن نام مشهورتر، یعنی کاظم، «کاظمین» نامیده شده است.

حرم مطهر، در مرکز این شهر قرار دارد و دروازه های مجموعه گسترده حرم، به خیابان­ها و محله های اصلی شهر گشوده می شود. حرم کاظمین از ویژگی­هایی برخوردار است که در کمتر حرمی می توان دید: نخست آنکه دو تن از امامان معصوم(ع) درون یک ضریح مدفون هستند. ازاین رو، ضریح نقره ای آنان بخش بزرگی از فضای زیر گنبد را دربرگرفته است. دیگر آنکه

ص:85

حرم مطهر دو گنبد طلایی یکسان و چهار گل­دسته دارد. همچنین حرم مطهر دارای سه ایوان زیبا و بزرگ با سقف­های بلند است که ستون­هایی تنومند آن را به پای داشته و به زیبایی، کاشی­کاری و آینه­کاری شده است.

پیشینه شهر کاظمین به سال 145 ه_ . ق باز می گردد. در این سال، _جعفر_ فرزند _منصور عباسی_ درگذشت و در گورستان این منطقه به خاک سپرده شد. پس از او، گروهی از قریشیان از جمله دو امام معصوم نیز در این گورستان به خاک سپرده شدند. شهر، تا مدت­ها «مقابر قریش» نامیده می­شد، ولی بعدها به تدریج به نام امروزی آن شهرت یافت.

ساختمان کنونی حرم از بنا های دوره آغازین صفویه و افزوده­های دوره های بعدی است. معماری و هنر دوره صفویه از ایوان­های زیبا و کاشی کاری­های معرق نفیس و آینه­کاری­های بدیع در آن، مشخص است. حرم مطهر، دو گنبد طلایی دارد که هر یک روی بقعه یکی از دو امام(ع) قرار گرفته است. زیر دو گنبد، فضای مربع مستطیل است که میانه دو دیوار شرقی و غربی را دو ستون بزرگ گنبدها اشغال کرده است. یک ضریح نقره ای، قبر دو امام را با دو صندوق خاتم نفیس دربرگرفته است. با وارد شدن از ایوان جنوبی به نخستین رواق و سپس به درون حرم و گنبدخانه، نخست در برابر قبر مطهر حضرت موسی بن جعفر(ع) قرار خواهیم گرفت. در پشت سر ایشان، قبر مطهر امام جواد(ع) قرار دارد. پیرامون حرم، چهار شبستان بزرگ هست و رواق­های جنوبی و غربی هریک به ایوانی زیبا و بزرگ راه دارند. مجموعه حرم و رواق­ها در درون سه صحن گسترده قرار دارند که صحن غربی، «صحن قریش» نامیده می شود.

ص:86

برج و بارو و دروازه های هفت گانه صحن با معماری زیبای آن و کاشی کاری­های نفیس در سردرها و کتیبه ها، چشم هر بیننده­ای را می نوازد. این آثار، از هنرمندی­های _فرهاد میرزای قاجار_ (عموی ناصرالدین شاه) است.

مسجدها و آرام گاه­ها در حرم مطهر

_1. مسجد صفوی_: از ساخته های شاه اسماعیل صفوی است. وی پس از تسخیر عراق، این مسجد را به سبک ساختمان­های عراقی ساخت. مسجد از زیبایی خاصی برخوردار است و شکوه ستون­های استوار و طاق­های قوسی آن تحسین هر بیننده­ای را برمی انگیزد. مسجد دارای گنبد کاشی کاری شده بسیار کوتاهی است که به زحمت می توان آن را از درون صحن دید. در کنار محراب و منبر کهن مسجد، پنجره ای به درون رواق شمالی حرم مطهر باز است که از میان آن، ضریح مطهر دیده می­شود.

_2. مسجد براثا__:_ از مسجدهای بسیار مبارک و قدیمی شیعه است که در میانه راه کاظمین _ بغداد در محله ای به همین نام واقع است. بنا بر روایت­های تاریخی، امیرالمؤمنین علی (ع) هنگام بازگشت از جنگ با خوارج در نهروان، در این مکان نماز خوانده است. شیعیان از دیرباز در این مسجد گرد می­آمدند و به عبادت می پرداختند.

_3. مسجد المنطقه:_ در محله ای به همین نام واقع است و به نام _مسجد العتیقه_ نیز شهرت دارد. بر اساس روایت­ها، امیرالمؤمنین علی(ع) در یکی از سفرهای خود، در این مسجد نماز گزارده است.

_4. آرام گاه خواجه نصیرالدین طوسی_: وی از بزرگان جهان دانش و از مشاهیر دانشمندان مسلمان است که دوست و دشمن بر جلالت قدر و

ص:87

بزرگی مقام او اتفاق­نظر دارند. او در سال 672 ه_ . ق درگذشت و در گور یکی از خلیفه­های عباسی که در جوار حرم مطهر آماده شده بود، در خاک آرمید. بر روی قبر او ضریحی فولادی و کهن قرار دارد.

_5. آرام گاه شیخ مفید: _در شرق رواق جنوبی قرار دارد. وی از فقیهان بزرگ و متکلمان چیره دست شیعه است که در سال 413 ه_ . ق درگذشت. روی قبر ایشان نیز ضریحی فولادی قرار دارد و بر بالای قبرش، روی سنگ مرمر، قطعه شعری است که امام زمان(عج) در رثای او سروده است:

لا صوت الناعی بفقدک انه         یومٌ علی آل الرسول عظیم

_6. آرام گاه ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه: _وی از بزرگان و فقیهان و محدثان امامیه است که در سال 368 ه_ . ق درگذشت و آرام گاهش در شرق رواق جنوبی، کنار قبر شیخ مفید قرار دارد. آرام گاه بسیاری از وزیران، فقیهان و اعیان نیز در حرم مطهر قرار دارد که عبارتند از: موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر(ع) (وی یمن را در دوران مأمون تسخیر کرد و مردم را به امامت حضرت رضا(ع) فراخواند)، معزالدوله آل بویه، جلال الدوله آل بویه، وزیر مهلبی، عمیدالجیوش، فخرالدوله دیلمی، مشرف الدوله دیلمی، ابن حمدون، ضیاءالدین ابن الاثیر، ابن الناقد، ابن العلقمی، فرهاد میرزا، آیت الله سیدحسن صدر و گروهی دیگر از این خانواده، سیدهبةالدین شهرستانی و... .

_7. آرام گاه سید مرتضی و سید رضی_: این دو برادر از مشاهیر و بزرگان امامیه در قرن پنجم هجری به شمار می آیند. قبر این دو تن، در دو

ص:88

ساختمان جداگانه بیرون صحن مطهر و در نزدیکی یکدیگر در جنوب شرقی دیوار صحن قرار دارد.

_8. مزار ابویوسف قاضی_: وی در سال 166 ه_ . ق به مقام قضاوت در بغداد، پایتخت خلافت بنی­عباس برگزیده شد. او نخستین فرد در اسلام است که به «قاضی القضات» شهرت یافت. قبر او در جنوب شرقی صحن مطهر و درون یکی از حجره ها قرار دارد.

هشت _ سامرا

شهر _سامرا_، چهارمین شهر مقدس عراق است. این شهر در 124 کیلومتری شمال بغداد و در سمت شرق رودخانه دجله قرار دارد و ساخت آن، به سال 221 ه_ . ق باز می گردد. در این سال، _محمد المعتصم بالله_، فرزند _هارون الرشید،_ پایتخت خلافت را از شهر بغداد به سامرا منتقل ساخت و تا سال 256 ه_ . ق هشت خلیفه در این شهر، خلافت کردند. در این سال، _المعتمد علی الله عباسی_ بار دیگر به بغداد بازگشت و آنجا را پایتخت خلافت خویش قرار داد.

سامرا در مدت سه دهه پایتختی، گسترش فراوانی یافت و شمار زیادی از کاخ­ها و تفریح گاه ها و مسجدها در این شهر ساخته شد. آنچه امروزه بر اهمیت این شهر می افزاید، قرار داشتن بقعه پاک دو امام معصوم(ع) و برخی از افراد خانواده ایشان است.

حرم مطهر امام علی النقی و امام حسن عسکری(ع) در مرکز شهر قرار دارد. این دو بارگاه، در دوران زندگانی آن دو امام(ع)، خانه مسکونی ایشان بود و پس از شهادت، در همان­جا به خاک سپرده شدند. نخستین ساختمان

ص:89

آرام گاه آنان، در قرن چهارم هجری بنا شده بود. حرم مطهر، دارای گنبدی بود که یکی از بزرگ­ترین گنبدها در جهان اسلام به شمار می رود. محیط این گنبد طلایی باشکوه، 68 متر بود که در آن 72هزار کاشی طلا به کار رفته بود. در دو سمت این گنبد، دو گل­دسته طلایی زیبا با طول 36 متر قرار داشت.

گنبد پیشین در سال 1200 ه_ . ق بر جای گنبد کهنی که _ناصر الدوله حمدانی__ _در سال 333 ه_ . ق آن را ساخته بود، بنا گردید. در زیر گنبد حرم مطهر، ضریح نقره ای زیبایی قرار داشت که ساخته هنرمندان اصفهانی در سال­های دهه 60 میلادی بود. درون ضریح نیز آرام گاه دو امام معصوم و حکیمه خاتون، دختر حضرت جواد(ع) و عمه امام عسکری(ع)بود که ولادت امام زمان(عج) را دیده بود. این بانو، زنی پرهیزکار و مورد احترام چهار امام معصوم(ع) بوده. آرام­گاه دیگر، برای _نرگس خاتون_، همسر امام حسن عسکری(ع) و مادر امام زمان است.

درون حرم و بخش­هایی از رواق­ها که به زیبایی آینه کاری شده و از یادگارهای _ملک فیصل_ اول، پادشاه هاشمی عراق بود، به واسطه ایوانی گسترده و سقف دار، به صحنی که گرداگرد حرم را فرا گرفته بود، راه می یافت. از ویژگی­های این صحن آن بود که حجره نداشت. در زاویه شمال غربی صحن مطهر، مجموعه ای متشکل از صحن و ایوان و مسجدی بزرگ با گنبدی کاشی­کاری شده قرار داشت که به «مجموعه غیبت» مشهور است. در زیر این مجموعه، زیرزمینی است که به «سرداب غیبت» شهرت دارد. این مجموعه، بخشی از خانه مسکونی امام حسن عسکری(ع) بوده است که آن حضرت در این زیرزمین به عبادت می پرداخت و پس از او، محل اقامت امام زمان(عج) بوده

ص:90

است. شیعیان از دیرباز به این محل توجه می­کردند؛ چون عبادت گاه سه امام بوده است و ازاین رو، قداست و احترام ویژه ای داشته و دارد. فضای اصلی و کهن زیرزمین، تالاری مربع مستطیل به ابعاد 3×5متر است. در شرق این تالار، فضایی بود که پنجره ای از چوب داشت و محل عبادت امام(ع) بوده است.

پنجره این نمازخانه، یکی از باارزش­ترین آثار باقی مانده از دوران عباسیان بود و کتیبه ای کهن داشت. این پنجره به دستور _الناصر لدین الله عباسی_ (از خلفای علاقه­مند به اهل بیت(ع)) در سال 606 ه_ . ق ساخته شد. در کاشی کاری درون این بقعه، نام ناصرالدین شاه قاجار حک شده است که به زیارت این بارگاه قدسی رفته بود.

باید دانست گروه های تروریستی که نمی خواهند ملت ستم دیده عراق روی آرامش ببیند، در محرم 1427 ه_ . ق در بارگاه یادشده بمب گذاری کردند. بر اثر این حادثه دهشتناک، گنبد و ضریح به طور کامل از میان رفت. در بمب گذاری دیگری در جمادی الاولی 1428ه_ .ق، گروه های تروریستی دو مناره بر جای مانده از حادثه پیشین و همچنین سرداب مقدس امام زمان(عج) را تخریب کردند.

نه _ کوفه
اشاره

شهر کوفه نخستین شهر اسلامی است که در سال 17 ه_ . ق به دستور خلیفه دوم و به دست _سعد بن ابی وقاص_، سردار فاتح عراق و ایران، در بخش میانی عراق ساخته شد. این شهر، در آن روزگار از موقعیت سوق الجیشی مهمی برخوردار بود. از سویی، به صحرا و حجاز اتصال داشت و شاخه ای از رودخانه فرات، مرز شمالی شهر به شمار می­آمد. هم جواری آن

ص:91

با شهر باستانی _حیره_ و کشتزارها و نخلستان­های گسترده که منابع غذایی ارزشمندی برای مردمان داشت، بر موقعیت شهر می افزود.

کوفه برای نخستین بار در سال 36 ه_ . ق پایتخت دولت اسلامی شد و این، هنگامی بود که امیرمؤمنان علی(ع) برای حضور در جنگ جمل، مدینه منوره را به قصد عراق ترک کرد. بعدها به­تدریج بر اهمیت شهر افزوده شد و یکی از مراکز مهم علمی و سیاسی جهان اسلام گردید. جمعیت این شهر را که بیشتر ایرانیان تشکیل می دادند، افزون بر یک­میلیون نفر دانسته اند.

امروزه شهر کوفه موقعیت پیشین خود را از دست داده است و بخشی از توابع شهر نجف شمرده می شود. فاصله دو شهر، هشت کیلومتر است و تقریباً به یکدیگر متصل هستند. این شهر، به علت موقعیت جغرافیایی اش، آب و هوایی به نسبت خنک تر از نجف دارد.

اول _ جایگاه­های مقدس کوفه
اشاره

_مسجد جامع کوفه__ _یکی از چهار مسجد مهم و مقدس جهان اسلام (پس از مکه، مدینه و بیت المقدس) است. این مسجد که نخستین ساختمان شهر جدید کوفه در سال 17 ه_ . ق بود، مربعی است به طول 110 متر و عرض 116 متر که صحنی بزرگ و بدون سقف و دیواری مرتفع دارد؛ همانند برج و باروهای شهرهای کهن که در دوران _عضد الدوله دیلمی_ ساخته شده است. این مسجد گنجایش چهل هزار نفر را دارد.           

نخستین بنیان­گذار مسجد کوفه، حضرت آدم(ع) است و در گذشته، بسیار گسترده­تر از ساختمان فعلی آن بوده است. نوشته­اند امیرمؤمنان­علی(ع) در مقابل درب مسجد ایستاد، تیری در چلّه کمان نهاد و پرتاب کرد و چون تیر در میان خرمافروش ها افتاد، فرمود: تا آنجا جزو مسجد بوده است. همچنین

ص:92

می فرمود: «قَد نَقَصَ مِن اساسِ المِسجِدِ مِثلُ ما نَقَصَ فی تَربیعهِ؛ از اساسِ مسجد، به مقداری که از مربّع شدن آن کاسته­اند، کم شده است». (1)

_حذیفة__ بن یمان_ گفته است: «به مقدار 12000 ذراع، از مساحت آن کم شده است».(2)

مفضل گوید: «در محضر امام صادق(ع) بودم. هنگامی که در آخر بازار سرّاج ها، به تاق زیّاتین رسیدیم، از اسب پیاده شد و به من فرمود: «أَنزِل، فَإِنَّ هذا الموضِعَ کانَ مَسجدَ الکوُفَةِ الَاوَّل الَّذی خَطّهُ آدَمُ(ع) و اَناَ اکرَهُ اَن اَدخُلَهُ راکِباً؛ پیاده شو؛ زیرا اینجا جزو نخستین مسجد کوفه است که حضرت آدم(ع) آن را طرح­ریزی کرده بود و من دوست ندارم که سواره بدان وارد شوم.»(3) پرسیدم: چه کسی آن را تغییر داد؟ فرمود: نخستین دگرگونی آن در هنگامه توفان رخ داد و سپس کسان کسری،(4) بعدها نعمان(5)و پس از او، زیاد بن ابیه، آن را تغییر دادند».

_سابق بربری_ می­گوید: «دیدم امیرمؤمنان علی(ع)، مسجد کوفه را وجب به وجب تا تاق زیّات ها بنیاد نهاد.»(6) محدوده گفته شده در این حدیث، کاملاً با آخر بازار سرّاج ها که در حدیث پیشین از امام صادق(ع) آمده است، سازگاری دارد.

 علی(ع) در مسجد کوفه خطاب به مسجد کوفه فرمود:

ص:93


1- [1] . یعنی مسجد کوفه به صورت مربع بوده است، آن گاه به قدری از آن کم شده که اکنون به صورت مستطیل درآمده است. کافی، ج 3، ص 492؛ بحارالانوار، ج 100، ص 398.
2- [2] . المزارالکبیر، ص 129؛ بحارالانوار، ج 100، ص 396.
3- [3] . اصول کافی، ج 8، ص 234؛ تهذیب الاحکام، ج 3، ص 255؛ الفقیه، ج 1، ص 148؛ تفسیرعیاشی، ج 2، ص 144؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 255؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص400؛ بحارالانوار، ج 11، ص 331 و ج 100، ص 386؛ تفسیر برهان، ج 5، ص 130.
4- [4] . کسری به پادشاهان ایران گفته می شد.
5- [5] . منظور از نعمان، نعمان بن منذر است. نک: مرآ ة العقول ، ج 26، ص 296.
6- [6] . بحارالانوار، ج 34، ص 352.

وای بر کسی که تو را ویران کند. وای بر کسی که مقدمات ویرانی تو را فراهم سازد. وای بر کسی که تو را با آجر بسازد و قبله حضرت نوح را تغییر دهد.

و آن­گاه فرمود:

طوُبی لِمَن شَهِدَ هَدْمَکَ مَعَ قائِمِ اهل بیتی، اُولئکَ خَیارُ الاُمَّةِ مَعَ اَبرارِ العِتْرَةِ.(1)

خوشا به حال کسی که ویران کردن تو را در حضور قائم اهل بیت من درک کند. آنان برگزیدگان امت، در محضر نیکان عترت هستند.

در این حدیث شریف، از دگرگون شدن قبله حضرت نوح(ع) سخن گفته شده است. (2) امیرمؤمنان در حدیث دیگری در این باره می فرماید:

اما اِنَّ قائمَنا اِذا قامَ کسَرَهُ و سَوّی قِبلَتَهُ. (3)

چون قائم ما (عج) قیام کند، مسجد کوفه را درهم می کوبد و قبله آن را اصلاح می کند.

دوم _ جایگاه­های مقدس در مسجد کوفه

_1. ستون­ها و محراب­های هفت گانه:_ این محراب­ها، محل نماز گزاردن برخی از معصومان و پیامبران گذشته است.

_2. دکة القضاء: _سکویی است که بنا بر روایت­ها، جایگاه قضاوت امیرمؤمنان علی(ع) بوده است و در شمال شرقی مسجد قرار دارد.

_3. بیت الطشت: _در کنار دکة القضاء قرار دارد و جایگاهی است که در آن یکی از معجزه های حضرت علی(ع) رخ داد. (4)

ص:94


1- [1] . شیخ طوسی، غیبت، ص473؛ اثبات الهدا ة ، ج 3، ص 516؛ بحارالانوار، ج 52، ص 332.
2- [2] . در این باره، علامه مجلسی تحقیق بسیار ارزشمندی دارد. نک: دائر ة المعارف بزرگ بحارالانوار.
3- [3] . غیبت نعمانی، ص 318؛ بحار الانوار، ج 52، ص 364 و ج 92، ص 59.
4- [4] . نک: مفاتیح الجنان.

_4. محراب امیرالمؤمنین_: محل شهادت آن حضرت است. این محراب، در میانه دیوار جنوبی مسجد قرار دارد و در سمت راست آن جایگاه، شبستان بزرگ دیگری است که بنا بر برخی روایت­ها، آنجا محراب و محل شهادت علی(ع) است.

_5. محل به گل نشستن کشتی نوح:_ فضای گودی در میانه مسجد است که کشتی نوح(ع) پس از مدت­ها سرگردانی، در این نقطه به خشکی رسید.

_6. باب الثعبان (یا دروازه اژدها): _یکی از دروازه های نخستین و کهن مسجد کوفه است که در میانه دیوار شمالی مسجد قرار دارد. در اینجا نیز یکی از معجزه های امیرالمؤمنین علی(ع) ظاهر شده است.

_7. حرم مسلم بن عقیل:_ آرام گاه حضرت مسلم در بیرون باروی مسجد کوفه و در سمت جنوب شرقی آن قرار دارد و از طریق راهرو کوتاهی از مسجد می توان به درون صحن آن گام نهاد. حرم حضرت مسلم(ع)، فضای گسترده­ای از شرق مسجد کوفه را دربرگرفته و از گنبد طلایی بزرگ و چندین رواق و شبستان و ایوان تشکیل شده است.

_8. آرام گاه هانی بن عروه:__ _در برابر حرم حضرت مسلم و در سمت شمالی صحن او قرار دارد. وی از شیعیان باوفا و میزبان و هم­رزم مسلم بن عقیل در کوفه بود و به همراه او به شهادت رسید.

_9. آرام گاه مختار بن ابی عبیده ثقفی_: وی سرداری است که پس از واقعه کربلا قیام کرد و انتقام خون شهیدان بزرگوار کربلا را از قاتلان آنان ستاند و آنان را به جزای اعمالشان در این دنیا رسانید. مزار او در گوشه شبستانی در حرم حضرت مسلم، از سمت جنوب قرار دارد.

ص:95

_10. خانه امیرالمؤمنین علی(ع):__ _این خانه در اصل منزل مسکونی ام­هانی، خواهر علی(ع) بوده است که حضرت پس از انتقال به کوفه، آن را منزل خود قرار داد. این خانه در بیرون مسجد کوفه و در زاویه جنوب غربی آن قرار دارد. ساختمان کنونی آن قدیمی نیست، ولی در محل همان خانه حضرت ساخته شده است.

_11. آرام گاه میثم تمار:__ _وی یکی از یاران باوفای علی(ع) بود که به دلیل پایداری در ایمان به آن حضرت، به شهادت رسید. امروزه آرام گاه او در فاصله 300 متری از مسجد کوفه و در آغاز بزرگ­راه نجف _ کوفه قرار دارد.

مسجد سهله

یکی از مسجدهای مبارک شهر کوفه است. این مسجد در فاصله دو کیلومتری غرب مسجد کوفه واقع است و از صحنی گسترده به ابعاد 140 متر در 125 متر با دیواری بلندبالا تشکیل شده است. همچنین محراب­های متعددی در آن قرار دارد که به معصومان(ع) منسوب است. در میانه سمت جنوبی مسجد، جایگاه بزرگی است که برروی گنبدی قرار دارد و به مقام حضرت حجت(ع) مشهور است.                     

امام صادق(ع) در بیان فضیلت این مسجد به _ابوحمزه ثمالی_ ­فرمود: ای ابوحمزه ! آیا عمویم _ زید بن علی(ع) _ را در شبی که علیه هشام قیام کرد، مشاهده کردی؟ ابوحمزه عرض کرد: بلی. امام فرمود: آیا هنگام خروج، در مسجد سهیل نماز به جای آورد؟ ابوحمزه عرض کرد: آیا مراد شما از مسجد سهیل، همان مسجد سهله است؟ امام فرمود: بلی، اگر عمویم، زید هنگام خروج بر هشام بن عبدالملک، دو رکعت نماز در این مسجد به جای می­آورد و به خداوند پناه می­برد، خداوند تا یک­ سال او را پناه می­داد و حفظ می­کرد. ابوحمزه عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما باد! آیا مسجد سهله

ص:96

این قدر با فضیلت است؟ امام فرمود: «بله! در این مسجد، خانه ابراهیم است که از آنجا به سوی _عمالقه_ حرکت کرد و خانه حضرت ادریس(ع) است که در آن خیاطی می­کرد. در این مسجد، صخره­ای سبز رنگ وجود دارد که تصویر تمام پیامبران در آن است و زیر این صخره طینتی است که خداوند، پیامبران را با آن خلق کرده است».(1)

در روایت دیگری از امام صادق(ع) آمده است: «اگر عمویم، زید به مسجد سهله می­آمد و در آن نماز می­گزارد و به خداوند پناه می­برد، خداوند، او را بیست سال پناه می­داد». (2)

نکته­ای که از این گونه حدیث­ها به خوبی برمی­آید، آن است که پناه بردن به این گونه مسجدها، بلکه تمامی مسجدها، در موفقیت انقلاب­ها و تحولات اجتماعی نقش بسزایی دارد. مبارزان راستین، افزون بر تهیه وسایل مبارزه با ستم، هیچ­گاه نباید از توسل به علل معنوی، از جمله مکان های مقدس غفلت کنند. درباره زید بن علی(ره) از احادیث دیگری، برمی­آید که آن جناب در شب قیام علیه هشام، قصد به جای آوردن نماز در مسجد سهله را داشت، ولی پیش­آمدی وی را از این کار باز داشت.

همچنین امام صادق(ع) در بیان فضیلت این مسجد می­فرماید:

مَا مِنْ مَکْرُوبٍ یَأتِی مَسْجِدَ السَّهْلَةِ فَیُصَلِّی فِیهِ رَکْعَتَیْنِ بِینَ الْعِشائَیْنِ وَ یَدْعُوا اللَه عَزَّوَجَلَّ، إلّا فَرَّجَ اللهُ کَرْبَة.(3)

هر شخص گرفتاری که به مسجد سهله آید و میان نماز مغرب و عشا، دو رکعت نماز به جای آورد و دعا کند، خداوند متعال گرفتاری او را برطرف می­کند.

ص:97


1- [1] . جعفربن محمد بن قولیه، کامل الزیارات، صص 74 _ 76 .
2- [2] . تهذیب الاحکام، ج 3، ص 252.
3- [3] . وسائل الشیعه، ج 5، ص 266.

و در روایت دیگری، از این مسجد به عنوان جایگاه نزول امام­عصر(عج) یاد شده است. امام صادق(ع) می­فرماید: «اِنَّه مَنزلُ صاحِبِنا اِذَا قَامَ بِاَهْلِه؛ هنگامی که امام عصر (عج) قیام کنند، جایگاه ایشان مسجد سهله خواهد بود.»(1) همچنین در روایتی آمده است: «ما مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ اِلّا وَ قَلْبُه یَحِنُّ اِلَیْه؛ هیچ مرد و زن با ایمانی نیست، مگر اینکه مشتاق بدین مسجد است».(2)

مسجد صعصعة بن صوحان

صعصعه، یکی از یاران باوفای امیرمؤمنان علی(ع) بود. این مسجد که عبادت گاه وی بوده است، در نزدیکی مسجد سهله قرار دارد.

مسجد زید بن صعصعه

این مسجد مبارک نیز در نزدیکی مسجد پیشین قرار دارد.

مقام یونس(ع)

این جایگاه که امروزه به شکل مسجد است، در میان مردم، به غلط به آرام گاه حضرت یونس­بن­متی(ع) شهرت یافته است. در قسمتی از گنبدخانه آن، محرابی است که گفته­اند امیرمؤمنان علی(ع) در آنجا نماز گزارده است. این مقام، امروزه در کنار رودخانه فرات و در فاصله یک کیلومتری از مسجد کوفه واقع است. بنا بر برخی روایت­ها، حضرت یونس در اینجا از شکم نهنگ بیرون انداخته شد. البته آرام گاه حضرت یونس(ع) در شهر موصل و بر بلندای تپه ای قرار دارد و دارای گنبد و صحن و سراست.

آرام گاه ابراهیم الغمر

او ابراهیم فرزند حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی(ع) است. قبر او در سمت مغرب قبر _میثم تمار_ در محله ای به­نام _حی کنده_ قرار دارد. او جدِّ سادات طباطبایی است.

ص:98


1- [1] . کافی، ج 3، ص 495.
2- [2] . مستدرک الوسائل، ج 3، ص 414.
ده _ شهر مقدس قم
اشاره

درباره پیشینه و تاریخ بنای شهر قم اختلاف­نظر وجود دارد. برخی معتقدند این شهر پیش از دوره اسلامی وجود داشته است. بعضی نیز میگویند شهر قم پس از اسلام، بنا شده است.

تاریخ نگاران قدیمی اسلامی مانند _ابو دُلفِ خزرجی_، از نویسندگان قرن چهارم هجری در سفرنامه خود گفته است: «قم، شهری جدید و اسلامی است که اثری از ایرانیان در آن یافت نمیشود». (1)

همچنین _عبدالکریم سمعانی_ از نویسندگان قرن ششم درباره پیشینه قم میگوید: «قم شهری است جدید که اثری از ایرانیان در آن نیست.»(2) یاقوت حمَوی(3) و ابوالفداء(4) نیز همین ادعا را تکرار کرده­اند. البته در مقابل، نویسندگان دیگری نیز پیشینه قم را پیش از اسلام میدانند و دلایلی هم وجود دارد که ادعای این گروه را ثابت میکند، از جمله:

1. _بلاذری_ از نویسندگان معتبر اسلامی در قرن سوم، مینویسد: «صحیحترین خبرها این است که ابوموسی اشعری، (در سال 23ه_ . ق) قم و کاشان را فتح کرد.»(5) بنابراین، شهر قمی وجود داشته که ابوموسی آن را فتح کرده است.

ص:99


1- [1] . نک: ثعالبی، تتمة الدهر، چاپ دمشق، ج 3، ص 176.
2- [2] . عبدالکریم سمعانی، الانساب، نسخه عکسی، ورق 461.
3- [3] . یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 4، ص 175.
4- [4] . ابوالفداء، تقویم البلدان، پاریس، دار الطباعة السلطانیه، ص 409.
5- [5] . بلاذری، فتوح البلدان،  بیروت _ لبنان، 1407ه_ .ق، 1987م، صص 434_435.

2. _یعقوبی_ از نویسندگان بزرگ قرن سوم، قم را ازجمله شهرهای عصر ساسانی نام برده است. (1)

3. _خسرو پرویز_ از _رَیدَک_ پرسید: مرا از بوی بهشت خبر ده. رَیدَک از چند چیز خوش­بو نام برد، از جمله: زعفران قم. (2)

4. دینوری میگوید: انوشیروان، کشور را به چهار قسمت کرد و شهر قم، جزو شهرهای قسمت دوم بود. (3)

5. گفته­اند وقتی اشعریان در اواخر قرن اول هجری به قم آمدند، آتشکده قم را خراب و به جای آن مسجدی بنا کردند. بنا براین، پیش از اسلام در این سرزمین کسانی بوده­اند که به آتشکده میرفتند.(4)

باستان شناسانی مانند _گریشمن_، کنارههای غربی ایران (قم، کاشان، ساوه) را از نخستین و قدیمیترین سرزمین­هایی میداند که جماعت­های اولیه انسانی در آن استقرار یافته­اند و تمدنهای اولیه را پیریزی کردهاند. در این صورت، پیشینه قم و نواحی پیرامون آن به چند هزار سال پیش میرسد.

قم در روایت­های معصومین (ع)  

         

امام صادق(ع) فرمود:

خداوند به شهر ک_وفه بر دیگر شهرها و به مؤمنان آن منطقه، بر دیگر ساکنان شهرها احتجاج می­کند و به شهر ق_م بر دیگر شهرها و به اهالی آن، بر تمامی س_اکن_ان مش_رق و مغرب از ج_ن و ان_س احتج_اج می­کند.

خ_داون_د اهل آن را مستضعف (در دی_ن) نم_ی­گذارد، بلکه ت_وفیقشان می دهد و تأییدشان می کند. . . زمان_ی م_ی­آید که شهر قم و اهل آن بر دیگ_ر م_ردمان حجت می­شوند و آن در زمان غیبت قائم ماست ت_ا ظهور او. اگر چنین نباشد، زمی_ن ساکنان خ_ود را فرو م_ی برد. بی­گمان، فرشتگان

ص:100


1- [1] . احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، ج 1، ص 144.
2- [2] . ثعالبی، غرز ملوک الفرس، پاریس، ص 709.
3- [3] . احمد بن داود الدینوری، اخبار الطوال، قاهره، دار الثقا فة و الارشاد القوی، الطبعة الاولی، 1960م، ص 67.
4- [4] . علی اصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم،  قم، ص 117.

گرفتاری­ها را از ق_م و ساکنانش دفع می­کنند. هیچگاه گردن­کشی به قمی­ها س_وءقصد نم_ی­کند، مگر آنکه دره_م شکننده جباران، او را ناب_ود می­کند و به مصیبت یا درد یا دشمنی مشغول_ش می­سازد. خداوند، ق_م را از ذهن و خاطر سرکشان در زمان حکومتشان می برد؛ همان­گونه که آنان یاد خدا را به فراموشی سپرده اند.(1)

زمانی امام صادق(ع) شهر ک_وفه را یاد کرد و فرمود:

در آینده، ک_وفه از مؤمنان خال_ی می شود و دان_ش ب_دان پشت می­کند؛ همچنان­که مار بر لانه خ_وی_ش پشت م_ی­کند. آن­گاه عل_م در شهری به نام ق_م ظاه_ر می­شود وآنج_ا معدن عل_م و فضیلت می­گردد؛ به گونه­ای که دیگر به روی زمی_ن کسی که به امور دینی آگاه نباشد، پیدا نم_ی­ش_ود. در آن زمان، حت_ی زنان پرده­نشی_ن ه_م از مسائل دین_ی آگاه_ی می­یابند و ای_ن، هنگام نزدیک ش_دن ظهور قائم ماست. در آن هنگام، خداوند ق_م و ساکنانش را قائم مقام حجت قرار می­دهد و اگر چنین نباشد، زمی_ن ساکنان خود را فرومی برد و دیگر بر روی آن حجت_ی باق_ی نخ_واهد ماند. در آن عصر، عل_م از ق_م به دیگر مناطق جهان در شرق و غرب منتشر می شود. ازاین رو، حجت خدا بر م_ردم تمام م_ی­گردد، به گ_ونه­ای که دیگ_ر کس_ی یافت نمی شود که دست_ورهای دین_ی و عل_م الهی ب_دو نرسیده باشد. آن­گاه قائم(ع) ظهور می­کند و وسیله انتقام و خش_م خ_داوند بر بن_دگان می گردد; چ_ون خ_داون_د از مردم انتقام نم_ی­گیرد، مگر آنکه حجت را انک_ار کنن_د.(2)

امام صادق(ع) در حدیث دیگری فرمود:

اِذَا اَصابَتْکُمْ بَلِیَّةٌ وَ عَنَاءٌ فَعَلَیْکُمْ بِقُمْ، فَاِنَّهُ مَأوَی الْفَاطِمیِّی_نَ وَ مُستَراحُ  الْمُؤمِنی_نَ وَ سَیَأتی زَمَانٌ یُنَفَّرُ اَوْلیاءُُنا وَ مُحِبُّونا عَنَّا وَ یُبعَّدوُنَ عَنّا وَ ذلک مَصْلَحَةٌ لَهُم لِکَیلا یُعرَفُوا ب_ِوَلایَتِنا وَ یَحْقَنُوا بِذلِکَ دِماؤُهُم

ص:101


1- [1] . بحارالانوار، ج 57، صص 212 و 213.
2- [2] . همان، ص 213.

وَ اَمْوالُهم وَ مَا اَرَادَ اَحَدٌ بقُ_م وَ اَهلِهِ سُوءاً اِلّا اَذَلَّة اللهُ وَ اَبْعَدَهُ مِ_نْ رَحْمَتِهِ.(1)

هرگاه بلا و ذلت_ی به شما رسید، به ق_م بروی_د؛ چ_ون آنجا پناهگاه فرزن_دان فاطمه و استراحت­گاه مؤمنان است. زمان_ی فرام_ی­رسد که اولیا و دوستداران­مان از ما می­گریزند و دور م_ی­ش_وند تا به دوست_ی با ما شناخته نش_وند و خ_ون و دارایی شان محفوظ بماند؛ ای_ن به نفعشان است. کس_ی به ق_م و ساکنان_ش س_وءقصد نم_ی­کند، مگر اینکه خ_داون_د او را خ_وار می­کند و از رحمت خ_وی_ش دور می­سازد.

ای_ن روایت، بیشتر درباره دوران خفقان آل_ودی است که بر ف_رزن_دان فاطمه(س) وشیعیان عل_ی(ع) در زمان خلفا و پ_ادشاهان ستمگر گذشته است.

_صف_وان یحی_ی_ می­گوید:

روزی نزد امام ک_اظم(ع) (یا امام رض_ا(ع)) ب_ودم که نام ق_م و ساکنان_ش و گرایش آنان به حضرت مهدی(عج) به میان آمد. در پی آن، امام بر ایشان درود فرستاد و فرمود: خداوند از آنان خشنود باشد. سپ_س افزود: «اِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمانیة اَبْوابٍ وَ واحِدُ مِنْها لِاَهْلِ قُمْ وَهُمْ خِیارُ شِیعَتِن_ِا مِ_نْ بَی_نِ سَ_ائِرِ الْبِلادِ. خَمَّ_رَاللُه تعال_ی وِلَایَتَن_ا ف___ی طِینَتِهِمْ؛ بهشت هشت در دارد و یک_ی از آنها از آنِ قمی­ها است. اهل ق_م، بهتری_ن شیعیان ما از میان دیگر شهرها هستند. خ_داون_د دوست_ی ما را در س_رن_وشتشان آمیخته است».(2)

به گفته _ابومسل_م عبدی_، امام صادق(ع) فرمود:

تربة ق_ُمَّ مُق_َدَّسَةُ وَ اَهْلُها مِنّا وَ نَح_نُ مِنهُم لاَی_ُری_دُه_ُم جَب_َّارٌ بِسُ_وءٍ اِلاّ عُجِّلَتْ عُقُ_وبَتَهُ، مَا لَ_م یُحَوِّلُوا اَحوالَهم فاِذا فَعَلُ_وا ذلِکَ،

ص:102


1- [1] . همان، صص 214 و 215.
2- [2] . همان، ص 216.

سَلَّط اللهُ عَلَیْهِمْ جَبابِرَةَ سوُءٍ. اَما اِنَّهُم اَنصارُ قائِمِنا وِ دُعاةُ حَقِّنا. ث_ُمَّ رَفَعَ رَأسُهُ اِلَی السَّمَاءِ وَ قَ_ال: اَللَّهُمَّ اعْصِمْهُم مِ_نْ کُلِّ فِتْنَة ٍوَ نَجِّهِمْ مِ__نْ کُلِّ هَلَکَةٍ.(1)

خاک ق_م مقدس است و ساکنان_ش از ما و ما از آنان هستیم. هیچ گاه گ_ردن کش_ی به آنان س_وءقصد نمی­کند، مگر اینکه به کیفرش شتاب شود. البته تا زمانی که اح_وال خ_وی_ش را تغییر ندهند. در آن ص_ورت، خداوند سرکشان را بر آنان مسلط می­کند. هان! اهل ق_م یاری دهندگان قائم ما هستند و به حق ما دعوت م_ی­کنند.

 آن­گاه امام سرش را به س_وی آسم_ان بلن_دک_رد و گفت: «ب_ار الها، آنان را از ه_ر فتنه­ای حفظ ک_ن و از ه_ر هلاکت_ی نج_ات ده».

همچنین از این روایت، شرافت و قداست ذاتی شهر ق_م استفاده می­ش_ود.(2)

از سخ_ن امام، آشکارا م_ی­ت_وان فهمید که خاک ق_م ویژگی خاص_ی دارد و ای_ن ویژگ_ی، ب_دون در نظر گرفت_ن اف_راد و شخصیت­های برجسته ای است که در آنجا ساکن شده­اند. البته در این روایت آمده است که اهل ق_م تا زمان_ی که کردار شایسته و پسن_دی_ده خ_ود را ت_رک نکنن_د، مشم_ول رحمت الهی هستن_د و گ_ردن کش_ان ب_ر آن__ان سلطه نخواهند یافت، ولی اگر دست_ورهای الهی را ترک کنند و در گناه_ان غوطه ور شوند، به خش_م الهی دچ_ار می­شوند و حاکمان ستمگ_ر ب_ر آن_ان چی_ره خواهند شد.(3)

امام صادق(ع) فرم_ود:

ص:103


1- [1] . همان، صص 218 و 219.
2- [2] . نک: انوار المشعشعین، ص 179.
3- [3] . ای_ن نکته از آیه 11 س_وره رعد و آیه 53 س_وره انفال اقتباس می­شود که پیش­تر ب_دان اشاره شد. گفتن_ی است در ب_رخ_ی از نسخه­ه_ا، در مت_ن روایت بالا به ج_ای عبارت «م_ا ل_م یح_ول____وا احوالهم»، «ما ل_م یخونوا الخوانهم» است. (نک: بحارالانوار، ج 57، صص 218 و219). بنا برای_ن، معنای ای_ن بخ_ش از روایت این گونه می شود: هیچ گردن­کش_ی به آنان س_وء قصد نم_ی­کند، مگر اینکه در کیفر خ_ود شتاب م_ی ورزند. البته تا وقت_ی که اهل ق_م به برادران خویش خیانت نکنند.

اَلا اِنَّ لِلّهِ ح_َرَم_اً وَ هُ__وَ مَکَّةُ. اَلا اِنَّ لَرسُ_ولِ اللهِ حَرَماً وَ هُوَ مَدِینَةُ. الا اِنَّ لِاَمیرِالْمُ_ؤمنی_نَ حَرَماً وَ هُ_وَ کُوفةُ. اَلا اِنَّ حَرَمی وَ حَرَم وُلِدی مِ_نْ بَعْدِی قُمُّ.(1)

 خداوند حرمی دارد که مکه است و رسول خدا(ص) حرم_ی دارد و آن مدینه است. آگاه باشید امیرمؤمنان حرمی دارد و آن ک_وفه است و بدانید ح_رم م_ن و ف_رزن_دان_م پس از من، شهر ق__م است.

عفان م_ی­گ_وید که امام صادق(ع) به م_ن فرم_ود:

اَتَدْرِی لِمَ سُمِّ_یَ قُ_مَّ؟ قُلت: اللهُ وَ رَسُولُه وَ اَنْتَ اَعْلَمُ. قَالَ: اِنَّمَ_ا سُمِّ_یَ قُ_مَّ لِاَنَّ اَهْلُهُ یَجْتَمِعُونَ مَعَ قَ_ائِمِ آلِ مُحَمَّ_دٍ(عج) وَ یَق_ُومُون مَعَهُ وَ یَسْتَقِیم_ُون عَلیهِ وَ یَنْصُرُونَه. (2)

آیا م_ی­دانی علت نامیده شدن ای_ن شهر به قم چیست؟ عرض کردم: خدا و رس_ول_ش و شما داناترید. امام فرم_ود: «ای_ن شهر، ق_م نام­گذاری شد؛ چون مردمش با قائم آل محمد(عج) اجتماع و با او قیام و برای او استقامت می­کنند و به یاری­اش م_ی­شتابند».

برخ_ی در شرح این حدیث، از نق_ش اصلی مردم این سرزمی_ن در حک_ومت جهانی حضرت مهدی(عج) سخن گفته­اند. هسته­ اصل_ی انقلاب جهانی اسلام در دوران ظهور مهدی(عج)، از م_ردم ای_ران به ویژه م_ردم ق__م تشکیل می شود. ازای_ن­رو، زمینه­س_ازی ف_رهنگ_ی و ت_ربیت_ی و گست_رش معیارهای راستی_ن اسلامی میان ت_وده­ها، بسیار ضروری است. پس تنها نمی­توان خرسند شد که اینجا شهر افتخارآمیز ق_م است و دیگ_ر راحت زیست و تعهد و مسئولیت_ی احس_اس نکرد.

2. زمان های  مقدس

اشاره

ص:104


1- [1] . قاضی نورالله ش_وشتری، مجال_س الم_ؤمنی_ن، ج 1، ص 83؛ انوار المشعشعین، ص 11.
2- [2] . بحار الانوار، ج 57، ص 216.

زمان نیز مانند مکان، به سه زمان نامقدس، مقدس و خنثا تقسیم می­شود. زمان­های نامقدس، زمان­هایی هستند که اگر در آنها کارهایی انجام شود، هویت انسانیِ انسان را نابود می­کنند یا خدشه­دار می­سازند. در این زمان­ها، انسان کارهایی خلاف فطرت انسانی خویش انجام می دهد که با گذشت زمان، اثر آن دیده می­شود. زمان خنثا، زمانی است که انسان آن را به بطالت می­گذراند؛ یعنی نه کار مفیدی انجام می­دهد و نه به انجام دادن کاری خلاف فطرت انسانی اش می­پردازد. زمان مقدس نیز زمانی است که در آن، کارهای مفیدی انجام می­شود؛ کارهایی که در گذر زمان، فایده­های آن بیشتر نمایان می شود. این زمان ها برای هر انسانی وجود دارد. هر انسانی در زندگی خود و در گذشته­اش، هر سه زمان را داراست، ولی بعضی زمان­ها، تنها برای یک فرد مقدس نیستند، بلکه قداست این زمان­ها برای یک جامعه، یک ملت و حتی گروه بزرگی از انسان­هاست. همه آنها با به یاد آوردن این زمان­ها، تمام خوبی­ها و زیبایی­ها و تمام کارکردهای آن را به یاد می­آورند و با به یاد آوردن آنها، به انجام دادن کارهای مقدس تشویق می­شوند. مانند سال روز انقلاب­ها یا سالگرد درگذشت یا کشته شدن بزرگان هر کشور. این روزها، روزهای به یاد ماندنی و مقدسی هستند که برای مردم هر کشور قداست دارند. بعضی از روزها مانند سال­روز تولد و رحلت پیامبراکرم(ص)، عیدهای فطر، قربان و مبعث، روزهای مقدس تمامی مسلمانان هستند. روزهایی نیز برای شیعیان قداست خاصی دارد، مانند عید غدیر و تولد و شهادت امامان معصوم (ع) و... .

این روزهای مقدس در هر سال تکرار می­شوند و با تکرار آنها، آموزه های همراه آن نیز برای علاقه­مندان به این روزها، تکرار می­شود. هریک از آموزه­های این روزها، به صورت نمادهایی برای مؤمنان تجلی می کند. شهادت­ها و تولدهای پیشوایان معصوم (ع) و ماه های معنادار و نمادین در فرهنگ اسلامی، برای فرد مذهبی کارکرد یکسانی ندارند. نمی توان گفت زمان شهادت و تولد

ص:105

یکی است. در زمان­های مقدس، اعمال و عبادت­هایی با معنای مذهبی انجام می­گیرد. در عید قربان، قربانی می­شود و در عید فطر، زکات فطره داده می­شود. در ماه رمضان گرفتن روزه مقرر شده است و در ماه رجب و شعبان، اعمال خاصی انجام می­گیرد و مانند آن.

نکته بسیار مهم درباره زمان مقدس، آن است که هر زمان مقدس، برگرداندنی است؛ بدین معنا که زمان مقدس، واقعیت بخشیدن به حادثه­ای مقدس را در گذشته، به یاد می آورد. برای مثال، روز عاشورا، برای شیعیان  مقدس است؛ زیرا در این روز، حادثه­ای بسیار مهم در تاریخ شیعیان رخ داده است. در حقیقت، امام حسین(ع) با قیام خونین خود در روز عاشورا، در تاریخ جهان اثرگذار شد. پس این زمان نمی تواند عادی باشد، حتی غیرشیعیان در مراسم­های روز عاشورا که اکنون در برخی کشورها برگزار می­شود، شرکت می کنند. پس مشارکت مذهبی در جشن و عزا و مراسم­های مذهبی، از ماندگاری آن زمان­های مقدس خبر می­دهد. در حقیقت، نماد زمان، بازتولید آن زمان مقدس را برعهده دارد. می توان گفت آن زمان مقدس نمی­گذرد، بلکه به صورت دایمی وجود دارد و در حال زنده شدن است. این زمان تغییر نمی کند و تمام نشده است، بلکه همراه با هر جشن و مراسم دوره­ای، شرکت کنندگان، همان زمان مقدس را می یابند.

ازاین رو، انسان مذهبی در دو نوع زمان زندگی می­کند که زمان مقدس، مهم­تر، بازگشت پذیر و دست یافتنی است. این گونه برداشت از زمان، برای تشخیص انسان مذهبی از غیر مذهبی کافی است.

چه بسا انسان غیرمذهبی نیز یک­جنس و یکسان نبودن زمان­ها را تجربه می­کند. ازهمین­رو، نمی­تواند زمان مقدس را نفی کند. برای او نیز زمان یکنواخت نیست. زمانی جشن است و در آن زمان انسان موسیقی مورد علاقه اش را گوش می­دهد یا عاشق می­شود یا معشوقه­اش را دیدار می­کند. پس آشکارا

ص:106

تفاوتی را میان این زمان و زمان خستگی از کار روزانه تجربه می­کند. با این حال، در مقایسه با انسان مذهبی، میان آنها اختلافی اساسی وجود دارد.

انسان مذهبی، زمان­های خاصی را پی می­گیرد. برای او، زمان مقدسی به نام شهادت و تولد امامان معصوم (ع) و ماه­های مشخصی مانند رجب، شعبان و رمضان و زمان­های مقدسی به نام عیدهای اسلامی (قربان، فطر، غدیر و. . . ) مطرح است.

این زمان­هایی است که برای او تقدیس شده است و امامانش آن را به او سفارش کرده­اند و او به برگشت­پذیری آن زمان باور دارد و در حقیقت، آن زمان را در حال تجربه می­کند.

از­همین­رو، امام رضا(ع) درباره محرم و عاشورای حسینی به یارانش فرمود: بگویید: «یا لیتنا کنا معک فافوز فَنَفوزُ عظیما؛ ای کاش با شما بودم و در آن فوز باشکوه شرکت می­کردم.» این آرزو، نباید تنها آرزویی خشک و بی­اثر باشد و تنها با گفتن این جمله، انسان در ثواب آن شریک شود. درحقیقت، جای­گزین کردن انسان مذهبی در آن جایگاه مهم است تا او آن زمان را برای خویش باز­تولید کند.

برای انسان غیرمذهبی، هرگز زمان چنین معناهای ژرفی ندارد. او در حصار زمان گرفتار است. به همین دلیل، مرگ، فنای زندگی اوست. برخلافِ انسان مذهبی که زمان برای او، زمان روزمره نیست، بلکه او خویش را به یک زمان ماورایی پیوند می­زند که همیشگی است. انسان مذهبی، یک زمان تاریخی دارد. همان­گونه که مکه در فضای کشور عربستان مکان مقدسی را از نامقدس جدا می­کند، مناسک خاصی نیز که در آن انجام می­شود، یک انقطاع زمانی برای انسان مذهبی است. دراین­صورت، این زمان که او در حال انجام دادن مناسک است، تنها زمان حال او نیست، بلکه به یک زمان ماورایی متصل شده است. او دیگر این زمان را تنها بسان دیگر زمان­های عادی نمی­پندارد؛

ص:107

همان­گونه که مکان مسجدالحرام را نیز با خیابان­های پیرامونش یکی نمی­داند. برای او این زمان، زمانی است که ابراهیم(ع) در آن شرکت دارد.

از نظر آینده­نگری نیز به مهدویت و انتظار برای ظهور منجی اعتقاد می­یابد و این زمان را برایش متفاوت می­کند. این جنبه­ها از آموزه­های دینی است که می تواند انسان را از دنیا و دل­بستگی­هایش دور سازد؛ در عین حال که به آنها مشغول است.

بنا براین، معنای پنهان در پس تمام این حقایق چنین است که برای انسان مذهبی، هر ساله آموزه­های دینی بازتولید می­شود. به دیگرسخن، هرساله، جهان تقدس بنیادی خود را باز می­یابد. این تقدس همان است که به ناخودآگاهش برمی گردد و به فطرت اولیه­اش اشاره دارد. این نمادگرایی، به روشنی بر ساختار طراحی مرقدهای مقدس دلالت دارد؛ زیرا این مرقدها، در عین حال به تمام معنای مکانی و زمانی، برای انسان مذهبی، کل کیهان و همچنین حیات کیهانی را مقدس جلوه می­دهند.

این حیات کیهانی، به شکل جریان دایره­واری تصور شده است. این جریان دایره­وار، با سال و ماه مشخص می شود. سال، دایره بسته­ای است که آغاز و پایانی دارد، ولی این ویژگی را نیز دارد که می­تواند به شکل سال جدید بازتولید شود. با هر سال جدید، زمان مقدسی نیز ایجاد می­شود. به همین سبب، در اسلام، هجرت پیامبر ملاک قرار گرفت و در مسیحیت، میلاد حضرت مسیح.

از آنجا که سال­نو، واقعیت­بخشی مجدد کیهان­آفرینی است، بر آغاز دوباره زمان در آغازش، یعنی بر بازتولید زمان نخستین، یعنی زمان «نابِ» لحظه آفرینش، دلالت دارد؛ زیرا سال نو، موقعیتی برای «تطهیر و پالایش» از گناهان و دوری از شیطان است.

ص:108

ازهمین­رو، ائمه زمان­های مقدس را عید می­دانستند و همواره آنها را برای آغاز زمانی جدید به پیروانشان گوشزد و یادآوری می­کردند و آن را فرصتی برای آموزش­های آیینی و دینی می­شمردند. (1)

نوروز، روزی را که گواه بر آفرینش جهان و انسان است، به یادها می­آورد. در نوروز، آن­گونه که _البیرونی_، تاریخ­نویس عرب بیان می­دارد، بازتولید آفرینش کامل شده است.

این­گونه تفسیر از زمان را باید از آغاز ماه محرم، یعنی اولین ماه قمری تحلیل کرد؛ زیرا سال نو تنها فاصله معین دنیوی نیست که به پایان برسد و فاصله دیگری آغاز شود. سال نو، موضوعی است که سال گذشته و زمان گذشته را نسخ کرده است و این تنها می­تواند یک معنای زمانی و تقدس زمانی را برساند.

الف) حج

حج، عامل استواری مسلمان­هاست. ازهمین­رو، تأکید فراوانی بر کعبه و مناسک حج شده است. خداوند در قرآن می­فرماید: «هدف پیامبران، کتاب­های آسمانی و قرآن، آن است که برای قسط و عدالت قیام کنند.» (حدید: 25) در جایی دیگر می­فرماید: «کعبه، وسیله، محور، اهرم و قطب قیام است.»(مائده: 97)؛ کعبه­ای که مردمان رو به آن می­ایستند، به آن نگاه می­کنند و بدان می­اندیشند. آن­گاه دست از همه امتیازهای مادی می­کشند و همه چیز را در برابر او پشت­ سر می­گذارند و بر گردش طواف می­کنند. ازهمین رو، امام صادق(ع) فرمود: «تا کعبه برپا است، دین استوار است.»(2) کعبه نخستین عبادت گاه مردم در زمین است(3)؛  خانه­ای که به فرد و

ص:109


1- [1] . سال نو مسیحیت نیز، با همِین استدلال، روز میلاد حضرت مسیح است. مسیحیان این روز را روز تطهیرات و پالاِیش مِی­نامند.
2- [2] . وسائل الشیعه، ج 8، ص 14.
3- [3] . آل عمران: 96.

گروه و حزبی اختصاص ندارد، بلکه همگانی و جهان­شمول است؛(1) خانه­ای که از قید مالکیت  بشری آزاد(2) و از هر گزند و توطئه­ای در امان است.(3)

حج، مرکز تبلیغات جهان اسلام و آموزه­های دینی است.(4) حج، باشکوه­ترین تجلیِ وحدت مسلمانان­ جهان(5) و بزرگ­ترین گرد هم آیی سیاسی _ اجتماعی جهان اسلام است.(6) همچنین از برجسته­ترین اسرار حج، ولایت است.(7)

ب) روزه

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ. (بقره: 183)

رمضان در آموزه­های دینی اسلام، جایگاه والایی دارد؛ نه به این دلیل که مسلمانان در آن چگونگی اطاعت از خداوند و سرسپردگی به او را تمرین می­کنند، بلکه بدان سبب که خواست خداوند را صمیمانه و داوطلبانه در تمامی رفتارهای فردی و جمعی­شان نمایان می­سازند. این ماه در اسلام، بر همه ماه­ها برتری دارد؛ زیرا ماه نزول قرآن و ماه اتصال آسمان به زمین، معنویت به مادیت، دین به دنیا، فرد به خلق و خلق به خالق است.

رمضان ماه ضیافت است؛ ضیافت الهی و همه مؤمنان در این ماه، زایر و میهمان و روزی خور خوان اویند. در این ماه، هر آنچه منکر است، ممنوع است و هر آنچه معروف است، پسندیده است. ماه تعطیل همه بدی ها و رواج همه خوبی­هاست. رمضان، تمرینی شایسته برای خداگونه شدن انسان است،

ص:110


1- [1] . همان.
2- [2] . حج: 29.
3- [3] . فیل: 1.
4- [4] . فروع کافی، ج 4، ص 466؛ پیام امام خمینی(ره) برای حجّاج، سال 1364.
5- [5] . حج: 27 و 28 و 38؛ آل عمران: 97؛ نهج البلاغه، خطبه اول.
6- [6] . وسائل الشیعه، ج 8، ص 4؛ اصول کافی، ج1، باب حج؛ فروع کافی، ج 1، ص 241؛ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 87.
7- [7] . طارق: 9؛ عنکبوت: 45؛ ابراهیم: 37؛ جوادی آملی، صهبای صفا، صص 103_ 110.

انسانی که عوامل فردی، اجتماعی، گروهی و طبقاتی، هرلحظه او را به انحصار، خودبینی، خودخواهی، کبر، حسد و خودخواهی وسوسه می­کنند. رمضان، پیوندهای طبقاتی، نژادی و قومی را در انسان سست می کند و هر آنچه انسانی ماندن انسان را دشوار می­سازد، از او می زداید.

رمضان، ماه تقواست: «لعلکم تتقون» و ماه پرهیز از خدایگانی انسان در زمین. محور رمضان، «عبودیت» خداست؛ یعنی سر سپردن کامل به ذات باری و نفی همه عبودیت های زمینی (اله ها و الهه­ها) و اربابان و حاکمان بر مردم؛ زیرا جز «او»، نه اربابی هست و نه حاکمی و معبودی. این گونه است که انسان روزه­دار می­تواند به «اخلاق الهی» آراسته شود و با نفی همه قدرت­های زمینی، ریشه هر نوع «نابرابری» و «نابرادری» را بخشکاند.

رمضان، ماه خداست و ماه خدا همان «ماه مردم» است؛ ماه نفی همه تبعیض­ها و بی­عدالتی ها. ماه اجرا شدن توحید، نه تنها در ذهن­ها و آسمان­ها، بلکه در عینیت جامعه و پهنای زمین؛ زیرا توحید تنها یک اصل فلسفی نیست که فقط فیلسوفان درباره آن بیندیشند، بلکه توحید، «جوهره» و «روح» اسلام است و اجرایی شدن آن در گرو تحقق وحدت و برابری انسان­هاست و روزه، تمرینی سالیانه برای برپایی این «برابری» و نابودی همه «نابرابری»هاست. این عهدی است که خداوند از همه انسان های مؤمن گرفته است.

ج) عید فطر

یک _ عید چیست و چه روزی است؟

عارف وارسته، میرزاجواد آقا ملکی در این باره می نویسد:

عید روزی است که خداوند آن را از میان دیگر روزها برگزیده است و ویژه هدیه بخشیدن و جایزه دادن به بندگان خویش ساخته است و آنان را اجازه داده است تا در این روز، در حضرت او گرد آیند، بر خوان کرم او

ص:111

بنشینند،  ادب بندگی به جای آرند، چشم امید به درگاه او دوزند و از خطاهای خویش پوزش خواهند... .(1)

لازم است در شب عید، عبادت­هایی انجام شود تا مورد لطف خداوند در این روز قرار گیریم. عبادت شب عید بسیار ارجمند است و اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا افزون بر اینکه امام سجاد(ع)، آن را هم­سنگ شب قدر می­داند، هنگام شب مزد نیز هست.

آن عالم عامل، اعمالی را برای شب عید فطر بیان می­کند که به برخی از آنها اشاره می­شود:

1. غسل کردن هنگام غروب؛

2. استهلال (دیدن ماه) و خواندن دعای ویژه ای که در این باره درصحیفه سجادیه آمده است؛

3. توسل به صاحب معصوم آن شب. مهم­ترین عمل در این شب، آن است که به صاحبان معصوم آن شب پناه بریم و به اصرار از آنان بخواهیم تا اعمال ماه ما را نیکو سازند و از عیب و آفت بپیرایند و از خدا به شفاعت بخواهند تا ماه رمضان آینده و بلکه تا پایان عمر، بر خیر و صلاح توفیق مان دهد.

4. شب زنده دار بودن در این شب با به جای آوردن عبادت­های قلبی و بدنی؛

5. کنار نهادن زکات فطره. به گواهی برخی روایت­ها، این کار، تکمیل­کننده روزه است و روزه بدون آن پذیرفته نمی شود و نسبت آن به روزه مانند نسبت صلوات به نماز است؛ یعنی همان­گونه که نماز بدون صلوات بر محمد و آلش پذیرفته نیست، روزه نیز بدون زکات فطره پذیرفته نمی­شود.

6. زیارت امام حسین(ع) که از مهم­ترین اعمال این شب است. (2)

ص:112


1- [1] . میرزا جوادآقا ملکی تبریزی، سلوک عارفان، ترجمه: المراقبات فی اعمال السنه، ص 273.
2- [2] . همان، ص 277 (باگزینش).

دو _ اعمال و وظایف روز عید

در ادامه، به برخی اعمالی که در روز عید فطر بیان شده است، اشاره می­شود:

1.  توسل به صاحبان معصوم آن روز؛

2.  غسل کردن هنگام فجر؛

3.  افطار خوردن با چند خرما به قصد اطاعت از خدا که روزة این روز را حرام کرده است، آماده شدن برای رفتن به نماز عید و حضور در محضر خدا آماده سازد. شایسته است هنگام رفتن، دعاهای ویژه ای  را بخواند که در آنها از امام زمان(عج) و توسل و توجه به ایشان یاد شده است. آن­گاه به مضمون دعاها بیندیشد که رفتن به نماز را رفتن به حضور خدا شمرده اند.(1)

سه _ نماز عید

آن عارف بزرگوار درباره آداب نماز عید می­فرماید: «بجاست که نماز عید را نه زیر سقف که زیر آسمان و نه روی فرش که روی خاک به جای آوریم.» از «زیر آسمان رفتن» زیر سایه خدا رفتن را قصد کنیم و «از فرش به خاک رفتن» را نمادِ از تکبر به تواضع رفتن و از خودبینی و خودپرستی به بی­خودی و فنا رسیدن بشماریم تا با این شیوه­ها، نماز با توجه و تمرکز بیشتری همراه شود. آن­گاه با حالتی از بیم و امید و خوف و رجا، بر دو پا بایستیم و تکبیر نماز گوییم و چون در نماز عید بیش از هر نماز دیگری به تکبیر توجه شده است، بکوشیم تا تکبیرمان هرچه بیشتر از روی زنده دلی و آگاهی و از سر صدق و هوشیاری باشد. باید از دل­مردگی و غفلت­زدگی بپرهیزیم. مبادا سخن امام صادق(ع) درباره ما راست آید که فرمود: «چون بنده ای به زبان تکبیر گوید و خدا بداند دلش زبانش را گواهی نمی­کند، بر

ص:113


1- [1] . همان، ص 280 (با گزینش).

سر او فریاد می کشد: دروغ گو! مرا فریب می­دهی؟ به عزت و جلالم سوگند، تو را از شیرینی یادم و از سرور مناجاتم بی بهره می سازم و از قرب وصالم دور می­دارم».(1)

د) نماز جمعه

نماز جمعه از شئون حکومت دینی است. حکومت دینی، زیر نظر ولایت خداوند است و پروردگار، رسولش را فرستاده است تا جامعه اسلامی را اداره کند. یکی از برنامه­های پیامبر، اقامه نماز بود. پس از او ولایت از آنِ امام معصوم، است. حضرت علی(ع) بسیاری از خطبه های خودشان را پس از بیعت مردم در نمازجمعه ایراد فرمود. این از آن روست که حکومت اسلامی، حکومت ولایت الهی است و ولایت رسول خدا و ائمه هم از شعاع همان ولایت الهی است. ازاین رو، کسی که در رأس حکومت ولایی است، نماز جمعه را اقامه می­کند، ولی در جایی که امام نباشد، خود، کسی را برای این مقام برمی­گزیند. پس از غیبت صغری و نیابت خاص نوّاب اربعه، نیابت عام فقیهان مطرح شد؛ نیابت عامی که امام زمان(عج) آن را تأیید کرد. کسی عهده­دار این امر است که شرایط شرعی و اسلامی را دارا باشد.

پس از انقلاب اسلامی و در زمان حضرت امام خمینی(ره)، خود ایشان این مسئولیت را عهده دار بود و پس از وی، این جایگاه به ولیِ­فقیه بعدی منتقل شد.

نماز جمعه ای می تواند کامل باشد و رسالت خود را به خوبی انجام دهد که افزون بر بیان خواسته­های دولت از مردم، بر مطالبات مردم از دولت نیز تأکید کند و کاستی­های جامعه را برای دولت یادآور گردد. وقتی این نهاد شکل می­گیرد، مردم این امکان را دارند که با امام جمعه خودشان در طول

ص:114


1- [1] . الامام الصادق، مصباح الشریعة ، ناشر مؤسسه الاعلمی بیروت، 1400ه_ .ق، چ 1، ص 87 .

هفته ارتباط مستقیم برقرار کنند. در واقع، نمازجمعه، آینه خواسته­های مردم است. از طرفی دربردارنده نقدهایی است که به دولت می­شود و گاه پیشنهادهای مردم برای اصلاح امور نیز به گوش مسئولان می­رسد.

مسئولیت امام جمعه در برابر مردم آن است که افزون بر آگاهی از خواسته­ها و گرفتاری­های مردم، بکوشد آنها را حل کند؛ بدین معنا که بیان کننده راهبرد نظام برای مردم و نیز بیان­کننده مشکلات مردم برای نظام باشد. «امام جمعه»، از یک سو، مردم را در جریان مشکلات جاری نظام قرار می­دهد و از سوی دیگر، باید زبانی گویا برای مردم باشد و به طرح کمبودها و نارسایی­ها بپردازد.

بر اساس برخی روایت­ها، دستور است که هم باید جنبه عبادی، ارشاد و هدایتی مردم در نماز جمعه حفظ شود و هم به مسائل اجتماعی و سیاسی توجه گردد. مسائل اجتماعی و سیاسی مردم نیز شامل اموری است که با نظام یا زندگی اجتماعی مردم مرتبط باشد. با این بیان، «کلیت­ تشریع» چنین حکمی در اسلام مشخص شد.

امام جمعه، پیوندی مستقیم با مردم دارد. در واقع، به نوعی، ارتباط حکومت با مردم را سامان می­دهد. ازاین رو، این نهاد، از یک سو در قبال حکومت و از سوی دیگر، در قبال مردم مسئول است. از این دیدگاه، نماز جمعه، گذرگاهی است که مردم بتوانند خواسته­های خودشان را از طریق نماز جمعه به حکومت برسانند و امام جمعه هم بتواند مسائل حکومتی را برای مردم بیان کند. نماز جمعه، تجلی مشارکت دولت و مردم در ایجاد نهادی عبادی و سیاسی است. نماز جمعه، نهادی است که حکومت تشکیل می­دهد و با حمایت مردم شکل می­گیرد.

ه_) ماه­های حرام

ص:115

إِنّ عِدّةَ الشّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْرًا فی کِتابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السّماواتِ وَ اْلأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فیهِنّ أَنْفُسَکُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کَافّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافّةً وَ اعْلَمُوا أَنّ اللّهَ مَعَ الْمُتّقینَ. (توبه: 36)

شمار ماه­ها نزد خداوند در کتاب الهی، از آن روز که آسمان­ها و زمین را آفرید، دوازده ماه است که چهارماه از آن، ماه حرام است. این، آیین ثابت و پابرجا است. بنا براین، در این ماه­ها به خود ستم نکنید و_ به هنگام نبرد _ با مشرکان، همگی پیکار کنید؛ همان گونه که همگی با شما می­جنگند و بدانید خداوند با پرهیزگاران است.

از روزی که منظومه شمسی به صورت کنونی شکل گرفت، سال و ماه نیز پدیدار شد. سال، عبارت از یک دوره کامل گردش زمین به دور خورشید است و ماه، یک دوره کامل گردش کره ماه به دور کره زمین است که در هر سال، دوازده بار تکرار می­شود.

این در حقیقت، یک تقویم پرارزش طبیعی و تغییرناپذیر است که به زندگی همه انسان­ها نظامی طبیعی می­بخشد و نعمتی الهی برای بشر است تا دوران زندگی­اش را به دقت تنظیم کند.

در آیه اشاره شده است که از دوازده ماه سال، چهار ماه، ماه حرام به شمار میآید و هرگونه جنگ و نبرد در آن حرام است. بعضی از مفسران، تحریم جنگ در این چهار ماه را از زمان حضرت ابراهیم(ع) می­دانند که در عصر جاهلیت نیز به عنوان یک سنت اجرا می­شد. هرچند آنها بنا بر هوس­های نفسانی، گاهی جای این ماه­ها را تغییر می­دادند، ولی در اسلام همواره ثابت بوده است. ازاین ماه­های حرام، سه ماه «ذی قعده» و «ذی حجه» و «محرم»، پشت سرهم هستند و ماه «رجب» جدا است.

ص:116

عرب­ها به پاس احترام به این ماه­ها از هرگونه قتل و غارت و آدم کشی خودداری می­کردند. در این ماه­ها، عرب­ها از تمامی نقاط شبه جزیره عربستان به مکه می­آمدند و به عبادت و طواف می­پرداختند یا به بازار می­رفتند و به کار تجارت و دادوستد کالا و شعرخوانی و خطابه مشغول می­شدند. در ماه­های حرام به کسی تعرض نمی­شد و از قتل، تجاوز و هتک­حرمت به شدت پرهیز می­شد؛ حتی حیوانات نیز در این چهار ماه حرام، از امنیت و آزادی برخوردار بودند.

اگر در این مدت، به کسی تجاوز می­شد، همه قبیله­ها خود را موظف می دانستند که تجاوز را سرکوب کنند و تجاوزگر را به کیفر رسانند. البته تحریم جنگ در این ماه­ها، در صورتی است که جنگ از سوی دشمن بر مسلمانان تحمیل نشود. در چنین شرایطی، بی­شک مسلمانان باید به پا خیزند و دست روی دست نگذارند؛ زیرا دشمن احترام ماه حرام را نقض کرده است.

بنا بر برخی روایت­ها، تحریم جنگ در این چهارماه، افزون بر آیین ابراهیم، در آیین یهود و مسیح و دیگر آیین های آسمانی نیز بوده است. در بخش دیگری از آیه آمده است: «در این چهار ماه، به خود ستم روا مدارید؛ با شکستن احترام آنها، خود را گرفتار کیفرهای دنیا و مجازات­های آخرت نسازید».

یک _ معنای نسیء

در آیه 37 سوره توبه، قرآن کریم به یک سنت غلط جاهلی، یعنی مسئله نسیء و تغییر دادن جای ماه­های حرام اشاره کرده است. نسیء بر وزن «کثیر» از ماده «نسأ» به معنای تأخیر انداختن است. ازاین رو، به دادوستدهایی که پرداخت پول آن به تأخیر می­افتد، «نسیئه» گفته می­شود.

ص:117

در زمان جاهلیت، عرب در یک سال، ماهی را حلال می شمردند و سال دیگر، همان ماه را تحریم می کردند تا به گمان خود، آن را با شمار ماه­هایی که خدا تعیین کرده بود، تطبیق دهند؛ یعنی هرگاه یکی از ماه­های حرام را حذف می­کردند، ماه دیگری را به جای آن می­گذاردند تا عدد چهارماه تکمیل شود. آنان با این عمل، فلسفه تحریم ماه­های حرام را به کلی از میان می بردند و حکم خدا را بازیچه هوس­های پلید خود می­ساختند.

برخی گفته­اند فلسفه این کار در نظر آنها این بود که گاهی تحمل سه ماه حرام پشت سر هم (ذی قعده، ذی حجه و محرم) را به پندار خود، مایه تضعیف روحیه جنگ جویی می­شمردند؛ زیرا عرب در جاهلیت علاقه عجیبی به غارت­گری و خون­ریزی و جنگ داشت. اساساً جنگ و غارت جزئی از زندگی آنها را تشکیل می داد و تحمل سه ماه آتش­بس پی درپی برای آنها توان­فرسا بود. ازاین رو، می کوشیدند دست کم ماه محرم را از این سه ماه جدا کنند.

دو _ فلسفه ماه­های حرام

تحریم جنگ در این چهار ماه، یکی از روش­های پایان دادن به جنگ­های طولانی و فرصتی برای دعوت به صلح و آرامش بود؛ زیرا هنگامی که جنگ­جویان چهارماه از سال اسلحه را زمین بگذارند، صدای چکاچک شمشیرها خاموش می­شود و مجالی برای اندیشه و مذاکره پدید می­آید و در این صورت، احتمال پایان یافتن جنگ افزایش می­یابد.

اسلام برای پیروان خود در هر سال، یک آتش بس چهارماهه اعلام داشته است و این، خود، نشانه روح صلح­طلبی در اسلام است. گفتنی است اگر دشمن بخواهد از این قانون اسلامی سوءاستفاده کند و حریم ماه­های حرام را بشکند، اجازه مقابله به مثل به مسلمانان داده شده است.

و) فضیلت ماه رجب

ص:118

ماه رجب، اولین ماه از سه ماه پرفضیلت سال (رجب، شعبان و رمضان) است. این سه ماه، مقام والایی در میان دیگر ماه های سال دارند. این ماه، حتی در جاهلیت نیز مورد احترام بوده است و آن را حرام می­نامیدند؛ زیرا جنگ و کارزار را در این ماه ناروا می­دانستند و چون به احترام ماه رجب، تمام سلاح ها بر زمین گذاشته می­شد، آن را «اصم» نیز نام­گذاری کرده­اند. پیامبر اکرم(ص) می­فرماید:

ای مردم بدانید که ماه رجب، ماه «اصم» خداوند است و ماهی است بسیار باشکوه و بزرگ. علت نام گذاری این ماه به «اصم»، آن است که هیچ ماهی از ماه­های سال از نظر فضیلت و حرمت نزد خدای تبارک و تعالی به آن نمی­رسد.

هان! ماه رجب و ماه شعبان، دو ماه من هستند و ماه رمضان ماه امتم.

هر کس یک روز از ماه رجب را با ایمان و برای رضای خدا روزه بدارد، به نعمت رضوان بزرگ الهی می­رسد و روزه­اش در آن روز، خشم خداوند را فرومی نشاند.(1)

آنچه بیشتر بر عظمت و احترام این ماه می­افزاید، مناسبت­های آن، یعنی عید بزرگ مبعث رسول اکرم(ص) (در 27 رجب) و عید میلاد امیرمؤمنان مولای متقیان علی(ع) (در 13 رجب) است.

مناسبت­های ماه رجب

_1.اول رجب: _سال­روز ولادت پیشوای پنجم، امام محمد باقر(ع) است. آن بزرگوار در نخستین روز از ماه رجب سال 57 هجری در مدینه منوره به ­دنیا آمد. چهار سال از عمر مبارکش را با جدّ بزرگوارش، امام حسین(ع) و 35 را سال با پدرش، امام سجاد(ع) گذراند و پس از شهادت پدر، 18 سال زندگی کرد که مدت امامت آن حضرت است. امام باقر(ع) در روز هفتم ذی حجه سال 114ه_ . ق در 57 سالگی به شهادت رسید.

ص:119


1- [1] . شیخ صدوق، امالی، ص 627.

_2. دوم رجب:_ میلاد باسعادت امام هادی(ع)، دهمین پیشوای شیعیان است. ایشان در روز دوم یا پنجم رجب سال 212 یا 214ه_ . ق در روستایی به نام «بصریا» در نزدیکی مدینه به دنیا آمد و بر اساس برخی روایت­ها، در سوم رجب یا 25 جمادی الثانی سال 254 ه_ . ق در سامرا به شهادت رسید. امام هادی(ع)،6 سال و 5 ماه، همراه با پدر زندگی کرد و پس از شهادت پدر، 33 سال امامت امت را عهده دار شد.

_3.دهم رجب: _خجسته میلاد امام نهم، حضرت امام جواد(ع) است که در روز جمعه، دهم ماه رجب سال 195 ه_ . ق به دنیا آمد. آن حضرت در 8 یا 9 سالگی به امامت رسید و 17 سال امامتش به طول انجامید. سرانجام در روز ششم ذی حجه یا به قولی در روز آخر ماه ذی قعده سال 220 ه_ . ق در 26 سالگی به شهادت رسید.

_4. 25 رجب: _در این روز، هفتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام موسی کاظم(ع) در سال 183ه_ .ق در 55 سالگی، در زندان _سندی بن شاهک_ و به دستور هارون الرشید عباسی به شهادت رسید. مدت عمر مبارک امام کاظم(ع) 55 سال است که 25 سال آن، دوران امامتش بود.

_5. 27رجب:_ یکی از بزرگ­ترین عیدهای اسلامی است؛ روزی است که رسول خدا(ص) به پیامبری برگزیده شد و وحی بر آن حضرت نازل گشت. این روز، روز ولادت اسلام است؛ روزی که مردم از ظلمات بیرون آمدند و به نور پیوستند. ازاین رو، امت اسلامی باید این روز را در سراسر جهان جشن بگیرند و شادمانی کنند؛ جشنی بزرگ که سزاوار این روز بسیار بزرگ باشد. امیرمؤمنان علی(ع) دوران بعثت را چنین تعریف می کند:

پیامبر در حالی برانگیخته شد که مردم در فتنه ها و آشوب ها و سرگردانی های دوران جاهلیت گرفتار بودند؛ همان فتنه­هایی که طناب خانه دین را می گسست و ستون های ساختمان یقین را در هم می­ریخت. در اصل دین اختلاف افتاده و مطلب بر مردم مشتبه شده بود؛ آن سان که راه رهایی از

ص:120

آن حیرت ها و سردرگمی ها تنگ شده و مصدر هدایت و راهنمایی از دیدگانشان مخفی مانده بود.

پس راه حق، گم­نام و کوری ضلالت، در جهان فراگیر شده بود. خداوند و پروردگار خود را نافرمانی و شیطان دور شده از رحمت الهی را اطاعت می­کردند. ایمان از میان رفته بود و ستون هایش در هم ریخته و نشانه هایش ناشناخته مانده و راه هایش ویران و جاده هایش کهنه و فراموش شده بود. شیطان را فرمان می بردند و در راه هایش گام می نهادند و به آبخورهایش سر می زدند و شیطان پرچم­های خود را توسط آنان برافراشته می­کرد؛ در فتنه هایی که مردم را پای­مال ساخته بود و همگی در آن، سرگردان و گرفتار آمده بودند. . . . (1)

ز _ فضیلت ماه شعبان

_اسا__مة__ بن زید_ از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده است که فرمود:

آن ماهی که مردم از آن غفلت می­کنند، در میان رجب و رمضان قرار دارد؛ ماهی که اعمال بندگان به سوی پروردگار برده می­شود. پس دوست دارم عملم نزد خداوند برده شود، درحالی­که روزه باشم.(2)

امور معنوی در شعبان

_1.روزه:_ ماه شعبان از ماه­های دوست­داشتنی نزد رسول خدا(ص) بود و پیامبر آن را روزه می­گرفت. از _عایشه_ نقل شده است:

دوست­داشتنی­ترین ماه نزد رسول خدا(ص) که در آن روزه می­گرفت، شعبان بود. پس آن را به ماه رمضان وصل می­کرد.(3)

در حدیث دیگری از عایشه آمده است:

ص:121


1- [1] . نهج البلاغه، خطبه 2.
2- [2] . شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 61.
3- [3] . مستدرک الوسایل، ج 7، ص 541، ح 8.

رسول خدا(ص) چنان روزه می­گرفت که ما می پنداشتیم افطار نمی­کند و چنان افطار می کرد که گویی روزه نمی­گیرد.(1) رسول الله را ندیدم که روزه ماهی را جز رمضان کامل کند و او را دیدم که بیشترین روزه را در شعبان می­گرفت.(2)

در فضیلت روزه، روایت­های زیادی آمده است. در روایت معتبر _ابوسعید خدری _ از قول پیامبر آمده است:

یک روز، روزه در راه خدا سبب دور شدن فرد از آتش دوزخ به اندازه هفتاد خندق می­شود. از دیگر فایده های روزه در شعبان آن است که انسان با قدرت و نشاط وارد ماه مبارک رمضان می­شود و دیگر، روزه گرفتن برای او دشوار نمی­آید.(3)

_2. شب زنده­داری: _زیرا شب­زنده­داری در این ماه، عبادت­های طولانی در ماه رمضان را آسان می­کند. کسی که در ماه شعبان به انجام دادن کارهای خیر می­شتابد، در ماه رمضان نیز در به دست آوردن مغفرت و رحمت خداوندی بر دیگران سبقت می­گیرد.  

بشتابید به سوی مغفرت پروردگارتان، به بهشتی که پهنایش به اندازه آسمان و زمین است و برای تقوا پیشه­گان فراهم شده است. (آل­عمران:133)

بشتابید به بخشایشی از جانب پروردگارتان و بهشتی که پهنایش به اندازه آسمان و زمین است و برای مؤمنان به خدا و پیامبران او آماده شده است. البته این فضلی از جانب خداوند است که به هر کس بخواهد، می­بخشد و خداوند دارای فضل بزرگی است. (حدید: 21)

ص:122


1- [1] . صحیح البخاری، ج2، ص244.
2- 5. صحیح مسلم، ج 3، ص 160.
3- [3] . سنن الترمذی، ج3، ص90، ح1673.

در کارهای خیر با همدیگر مسابقه بدهید. (بقره : 148)

ح _ عاشورا

در مجمع البحرین در باره عاشورا آمده است: «عاشورا یک نام اسلامی است و آن روز دهم محرم است. گاهی الف پس از عین، حذف می گردد و «عشورا» تلفظ می شود». (1)

نیز گفته اند عاشورا، واژه ای عبری و معرب «عاشور» است که دهم تشری یهود باشد. روزه گرفتن در آن روز، «گپور؛ کفاره» است و چون آن روز را به ماه­های عربی انتقال دادند، روز دهم اولین ماه تازیان شد. چنان­که در ماه­های یهود نیز روز دهم از اولین ماه است. (2)

عاشورا و «یوم الله »

روزهایی که در آنها، رخدادهای مهمی روی دهد و مسیر تاریخ در جهت رشد و کمال تغییر کند و سبب شود که تحول در اجتماع پدید آید و مردم راه فضیلت و سعادت را در پیش گیرند، «ایام الله» نامیده می شود. در قرآن مجید، تعبیر ایام الله در دو آیه (ابراهیم: 5 و الجاثیه : 14) آمده است.

ابن عباس گفته است منظور از آن، روزهایی است که در آن روزها در امت­های پیشین، رخدادهای مهمی روی داده است.(3) البته رخدادهایی که آموزنده باشد و بدان وسیله مردم از جهل و غفلت رهایی یابند و دگرگونی در تمام جنبه­های زندگی شان پدید آمده باشد. شهادت امام حسین(ع) و یارانش در روز عاشورا سبب شد که حقایق آشکار شود و اسلام باز تولید گردد و بر اثر آن، ستمگران رسوا شدند و تغییر اساسی در جامعه اسلامی پدید آمد. ازاین رو،

ص:123


1- [1] . نک: لسان العرب و مجمع البحرین، ماده «عشر».
2- [2] . الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، باب «القول علی ما یستعمله اهل الاسلام».
3- [3] . قرطبی، تفسیر قرطبی، ج 9،ص 342.

«یوم الله» شمرده شد. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که عاشورا از «ایام الله» است.(1)  این روز چنان اهمیت داشت که به امت­های پیشین نیز معرفی شده بود تا آنان نیز پی­آمدهای این روز باشکوه را درک کنند و آن را پاس دارند.

در حدیث مناجات حضرت موسی(ع) آمده است که عرض کرد: خدایا! چرا امت پیامبر خاتم را بر دیگر امت­ها برتری داده ای؟ خداوند فرمود: ده ویژگی، سبب برتری ایشان شده است. موسی(ع) گفت: آنها کدامند تا به بنی اسرائیل دستور دهم که به آنها عمل کنند. فرمود: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، جمعه، جماعت، قرائت، علم و عاشورا. حضرت موسی(ع) پرسید: عاشورا چیست؟ فرمود: گریه­کردن و خود را به گریه واداشتن بر فرزند پیامبر خاتم.(2)

بنا براین، اهمیت دادن به عاشورا و بهره مند شدن از آثار آن روز بزرگ، در ردیف نماز و روزه و دیگر فروع مهم اسلامی است. این بدان جهت است که اگر واقعه عاشورا و شهادت فرزند پیامبر نبود، از اسلام واقعی و نماز و روزه و دیگر ارکان اسلام نیز اثری بر جای نمی ماند.

3. رنگ ها

الف) آثار طبیعی و روانی رنگ­ها

یک _ سرخ

رنگ سرخ، محرک اعصاب و به ویژه اعصاب قلب است. فشار خون را بالا می­برد و تنفس و ضربان قلب را تندتر می­کند و طعم شیرینی ایجاد می­کند. اشتهازایی رنگ سرخ و نارنجی نیز به دلیل تحریک­های عصبی شدیدی

ص:124


1- [1] . مجمع البحرین، ماده «عشر» فی حدیث مناجا ة موسی و قد قال یارب لم فضلت ا م ة محمد(ص) علی سایر الامم.. . 
2- [2] . اعیان الشیعه، ج 1، صص 586 و587؛ بحارالانوار، ج 44، ص 278.

است که ایجاد می­کند. آبی برخلاف سرخ عمل می­کند، آرامش­آور است و فشار خون را پایین می آورد. از دیدگاه عرفان، رنگ سرخ، رنگ شهادت و پیکار حق و باطل و نماد اندیشه منطقی و تفکر اعتدالی است. رنگ سرخ در عین حال آرام­کننده برخی از بیماری­های پوستی مانند آبله و سرخک است؛ رنگی گرم است که بر رشد گیاهان نیز اثر مثبتی دارد. روان شناسان گفته­اند اولین رنگی را که نوزاد تشخیص می­دهد، سرخ است.(1)

دو _ سبز

رنگ سبز، بهجت­آور است. آثار تب را کم می­کند و اندیشه را برمی انگیزاند. سبز میانه، رنگ اندیشه و آرامش خردمندانه است؛ نه مانند آبی سرد و آرامنده است که نیروی حیاتی و جان­بخش را فرو نشاند و نه چنان هیجان­آفرین و محرک است که مانند رنگ زرد، سبب تندخویی گردد و انسان را از حالت تعادل به درآورد. رنگ سبز، آسایش و صلح و صفا را به­همراه دارد؛ نه آرامش خواب آور، بلکه آرامشی که در آن حیات پر امید نهفته است.(2)

رنگ سبز، نه شیرین است و نه شور؛ نه ترش است و نه بی مزه؛ نه تند است و نه تلخ، بلکه به طعم آب گوارا است که اگر ترش شود، به سبز لیمویی میل می­کند. رنگ سبز، رنگ شکیبایی، بردباری و پایداری است. رنگ پایان بهار و آغاز تابستان است. سبز همانند آبی، تقویت­کننده چشم است و البته محرک آن نیز هست.

رنگ­های روشن، خوش حال­ کننده­ و رنگ­های تیره، غم انگیزند؛ رنگ­های سرخ و قرمز تقویت کننده و محرک­ و رنگ­های سبز، آرامش بخش و استراحت دهنده هستند.

ص:125


1- [1] . سید رضا پاک نژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 4 و 5.
2- [2] . هنر چیست؟، ص 187.

بنا براین، اگر آسمان آبی نبود، اندیشه های افراد کاملاً متمایز نبودند. اگر درختان و گیاهان سبز نبودند، همه انسان­ها دیوانه می­شدند و اگر شدت نور آفتاب بهار و تابستان را رنگ سبز تعدیل نمی­کرد، خسته کننده و تحمل­ناپذیر می­شد.

سه _ زرد

رنگ زرد، بیشتر پرتوهای دریافتی را بازتاب می­دهد و نمی­گذارد بیننده به آن نزدیک شود. شاهان دوران­های کهن برای در امان ماندن از توطئه­ها، در دیدارهای عمومی پوشش­های زرد می­­پوشیدند. بونزهای بودایی نیز که موظفند از مردم کناره­گیری کنند، پوششی زرد دارند. گفته­اند پوشش جنگی حضرت علی(ع) نیز زردفام بوده است. زرد ژرفا ندارد و بُرد آن نسبت به دیگر رنگ­ها، زیادتر و از بسیاری جنبه­ها، ویژگی­های سفید را داراست. رنگ زرد فزاینده نیرو است. زندگی در فضای زرد، انسان را فعال­تر می­کند، ولی فعالیتی بیرون از حوزه عقل. در بیمارستان های روانی، بیماران روانی پرتحرک را تحت تأثیر مداوم رنگ آبی قرار می­دهند و برعکس، بیماران گوشه­گیر و بی تحرک را با رنگ زرد مداوا می­کنند.

رنگ زرد، ترش است و طبیعت انسان­های پرحرارت و تندخو را دارد. رنگ زرد، آزاردهنده است. اگر یک­دست باشد، شادی آفرین است، ولی اگر گونه­گون باشد، هیجان­آور و نگران­کننده است.

رنگ زرد، بی­خوابی، هیجان، نگرانی و تلاطم فکری و روحی ایجاد می­کند. از پلکِ چشم، نفوذ می­کند و مانع کار انسان­های فعال می­شود. زرد، گرم­ترین رنگ طیف خورشید است؛ رنگی مادی و سطحی و سبک است.

ص:126

رنگ جوانی، سرپیچی و طاغوت است. آمیختن سفید به زرد و نارنجی از زیان­های این دو رنگ می­کاهد.

چهار  _ آبی

رنگ آبی، آرام و درون­گرا است؛ بیننده را به سوی خود می کشد و به خواب می برد. رنگ فضایی است و خداوند آن را برای آرامش بشر از رنج­ها و خستگی­ها آفریده است. رنگ آبی، دردهای سرطانی را تسکین می­دهد؛ برخلاف رنگ سرخ که آنها را زیاد می­کند. رنگ آبی، چشم را تقویت می­کند و رنگ مشترک آسمان و زمین است. رنگی است روشن و شفاف که نمی­توان آن را در تنگنایی متمرکز کرد.قرار گرفتن زیاد در برابر نور آبی، خستگی و ضعف می آورد و سرانجام خواب­آور است و دوای ناگواری­های ایجاد شده در اثر رنگ زرد است. رنگ آبی تیره گون، رنگ سکون مطلق و استراحت شبانه است. رنگ آسمان، آرام بخش است. اثر آبی مانند اثر سیاه است. آبی، حرکت دورانی و درون­گرا دارد. در هنر «کهن گرا»، رنگ فضایی و الهی و آسمانی بوده است. در مسیحیت، حضرت مریم را در لباس سرخ یا نارنجی «زمینی» و زیر پوشش آبی یا سبز «الهی» نشان می­دهند.

متمرکز شدن در آبی، موجب تمرکز فکری می­شود. آبی، رنگی مطلق و سازش کار است؛ به ویژه وقتی که به خاکستری می­گراید. آبی، رنگِ زمستان و نماد سردی آن است. رنگ آبی بسان آب، بی­طعم است.

پنج _ بنفش

رنگ بنفش نیز تا اندازه ای خواب آور است و در درونش، جوهر اندوه و خودگرایی مقبول کننده دارد. توان فعالیت دارد و رنگی معتدل است. در چین­کهن، رنگ لباس عزاداران بوده است. بنفش چون به سیاهی گراید، قهوه­ای می­شود که رنگ پاییزی است. بنفش، رنگ ناباوری، تردید و نفاق است.

ص:127

ظاهری زیبا و گیرا دارد و درونی غمناک و عقده­ای. طعم بنفش، گَس است و رنگ قهوه­ای، طعم تلخ دارد.

ب) رنگ در قرآن

رنگ­های سفید، زرد، سرخ، سبز و سیاه در قرآن مجید نام برده شده­اند. سفید در قرآن به نام «بیض، ابیض، بیضاء» و غیره به کار رفته و سبز با عبارت­های «خضر، اخضر، خضرا و مخضره» آمده است. برای زرد، واژه «صفر، اصفر، مصفراً» و برای سرخ، «احمر و حُمر» و برای سیاه، «سوداً، مسودة، سود، تسود و اسودت» به کار رفته است. واژه «مدهامه» نیز به معنای سبز تیره در قرآن به کار رفته است.

واژه هایی که برای رنگ به کار رفته، «لون» و «الوان» است که هم به معنای رنگ و هم به معنای درجات مختلف رنگی است. «صبغ و صبغه» نیز به معنای مطلق رنگ است. البته نه رنگ مادی، بلکه رنگ به تمام معانی عرفانی و دینی آن مانند: «صبغه الله؛ رنگ الهی».

یک _ سفید و سیاه

در قرآن آمده است:

کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّی یَتَبَیّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ اْلأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ اْلأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ... . (بقره: 187)

بخورید و بیاشامید تا بر شما رشته «خط» سفید از رشته «خط» سیاه بامدادی آشکار شود.

در مورد سفیدی (رستگاری) و سیاهی (گمراهی) چهره­ها در قیامت نیز گفته شده است:

یَوْمَ تَبْیَضّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدّ وُجُوهٌ... .

روزی که گروهی روسفید و گروهی روسیاه باشند. (آل عمران:106)

ص:128

همچنین در قرآن، درباره کسانی که پیوسته گناه می کنند، می­خوانیم: «... کَأَنّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللّیْلِ مُظْلِمًا... ؛ گویی صورت آنها را پاره های تاریک شب پوشانیده است. . . ». (یونس: 27)

در جایی دیگر، سفیدی چشم حضرت یعقوب، نماد حزن دانسته شده است:

وَ تَوَلّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ.(یوسف:84)

و روی از آنان بگرداند و گفت: ای دریغ از یوسف، و دیدگانش از غم سپید شد و دل از غم آکنده داشت.

در آیاتی که معجزه­های حضرت موسی(ع) آمده است، یکی از معجزه­های نه گانه ایشان، روشن و سفید شدن دست حضرت موسی از نور بود: «وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنّاظِرینَ؛ و دست خویش را بیرون آورد، همه دیدند که سفید و روشن بود». (شعرا: 33) همچنین آمده است: «وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ... ؛ دستت را در گریبانت فرو بر ، «سفیدی» درخشنده و بدون آزاری برون آید». (نمل: 12)

خداوند در آیه 32 سوره قصص می فرماید: «اسْلُکْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ... .» در سوره طه نیز چنین آمده است:

وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلی جَناحِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ. (طه:22)

دستت را در پهلوی خود ببر تا سفیدی «نورانی» بدون آزاری بیرون آید.

همچنین درباره ویژگی نعمت های بهشتی و حوریانی که در خدمت مؤمنان و صابران در دنیا هستند، می­فرماید: «بَیضاءَ لَذَّةٍ لِلشّارِبینَ؛ آبی زلال و لذت بخش برای نوشندگان­اند.»(صافات: 46) در این آیه، سفیدی به معنای نماد

ص:129

صافی و زلالی آب آمده است.(1) یا «وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطّرْفِ عینٌ کَأَنّهُنّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ؛ و نزد آنان غمزه کنانی هستند از سفیدی، بسان سفیده تخم مرغ دست نخورده­اند». (صافات:48و 49)

این توصیف در جاهای دیگر قرآن، به گونه های دیگری بیان شده است: «کَأَنّهُنّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ» (الرحمن:58) یا «کَأَمْثالِ اللّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ» (واقعه:23) که صفات حوریان بهشتی است. «حور» جمع احور یا حوراء است و به کسی گفته می شود که سیاهی چشمش بسیار سیاه و سفیدی آن بسیار سفید باشد. تضاد سیاهی و سفیدی شدید در واژه «حور» مستتر است.

دو _ رنگ سبز (خضر)

«مُتّکِئینَ عَلی رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیّ حِسانٍ؛ بر بالش های زیبای سبز و زربافت تکیه می­کنند». (الرحمن: 76)

در کتاب صحاح آمده است: «واژه رفرف به معنای پارچه سبزی است که با آن مجلس را بیارایند.»(2) بعضی نیز آن را به معنای بالش و متکا دانسته­اند. در تفسیر نمونه آمده است: «رفرف، در اصل به معنای برگ های سبز و گسترده درختان است و سپس به پارچه های زیبای سبز رنگارنگی که بیشتر بسان منظره باغ ها است، اطلاق می گردد».(3)

قرآن می فرماید: «عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلّوا أَساوِرَ مِنْ فِضّةٍ؛ بر بالای بهشتیان، لباس لطیفی از دیبای سبز و حریر سبز «زربافت» است و بر دست­هایشان دست بندهایی از نقره». (انسان: 21)

 همچنین در سوره کهف از «... یُحَلّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ... ثِیابًا خُضْرًا مِنْ سُنْدُسٍ...».(کهف:31) سخن گفته شده است. در این آیه­ها، درخشش نقره بر

ص:130


1- [1] . تفسیر المیزان، ج 17، ص 216.
2- [2] . اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیه، 1407ه_ . ق، چ 4، بیروت، ناشر دارالعلم للملایین، ج 4، ص 1366.
3- [3] . تفسیر نمونه، ج 23، صص 195 _ 196.

دست ها با سبزی لباس های حریر زربافت با هم آمده است. در این دو آیه، خداوند می­فرماید: «لباس بهشتیان از دیبای نازک و دیبای ضخیم سبز رنگ است.» در قرآن کریم، لباس های سبز از نعمت های الهی برای بهشتیان معرفی شده است. همچنین از جابر نقل شده است که رسول خدا(ص) فرمود:

جبرئیل از سوی خداوند ورقه آس «مورد» سبزی را برای من آورد که بر آن به خط سفید نوشته شده بود: «من محبت علی(ع) را بر خلقم واجب و لازم کردم. پس این مطلب را به آنان برسان».(1)

در قرآن درباره آخرت آمده است: «الّذی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشّجَرِ اْلأَخْضَرِ نارًا؛ خداوندی که برای شما از درخت سبز آتشی قرار داد...». (یس: 80)

درخت سبز آب دار و آتش سرخ، به معنای تضاد مرگ و زندگی است. در سوره حج آمده است: «أَ لَمْ تَرَ أَنّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ اْلأَرْضُ مُخْضَرّةً...؛ آیا ندیدی خداوند از آسمان آبی فرستاد و زمین را سبز و خرم گردانید...؟». (حج: 63)

همین معنا به صورت دیگری نیز بیان شده است:

هُوَ الّذی أَنْزَلَ مِنَ السّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلّ ِ شَیْ ءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِرًا ً. (انعام:99) 

او کسی است که از آسمان آبی فرستاد. پس به واسطه آن، روییدنی ها را از همه نوع از زمین خارج ساختیم و به واسطه آن، ساقه های سبز گیاهان را خارج کردیم.

همچنین درباره خواب فرعون از هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده می­فرماید: «وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ». (یوسف: 46) در آیاتی دیگر،رنگ سبز مایل به سیاهی را رنگ بهشتی معرفی کرده است:

ص:131


1- .[1] شیخ صدوق، امالی، ص 38.

«وَ مِنْ دُونِهِما جَنّتانِ؛ فَبِأَیّ ِ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ؛ مُدْهامّتانِ؛ در فراسوی آنها دو بهشت است؛ . . . در بهشت سبز تیره رنگ ]سبز یشمی[». (الرحمن: 62_64)(1)

سه _ رنگ زرد (صفراء)

در روان شناسی، زرد، رنگ سطحی و شادی آفرین است. خداوند نیز این مطلب را در قرآن یادآور شده است:

قالُوا ادْعُ لَنا رَبّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنّهُ یَقُولُ إِنّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرّ النّاظِرینَ. (بقره: 69)

گفتند: بخواه از پروردگارت که رنگش را برای ما آشکار کند. گفت: او می­گوید گاوِ زردِ یک دستی باشد که رنگش بینندگان را به ذوق آورد. (2)

درباره کافران و تکذیب کنندگان نیز می­فرماید: «إِنّها تَرْمی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ؛ کَأَنّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ؛ بی­گمان، «دوزخ» شراره هایی همانند کاخ ها پرتاب کند که گویی شتری زرد فام است ».(مرسلات: 32و33)

همچنین می­فرماید: «وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا ریحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرّا لَظَلّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ؛ اگر باد سردی بفرستیم که زراعتشان را زرد کند، همین که آن را زرد ببینند، به نعمت های خداوند کفر می­ورزند». (روم: 51) نیز می­فرماید:

أَ لَمْ تَرَ أَنّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی اْلأَرْضِ ثُمّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُخْتَلِفًا أَلْوانُهُ ثُمّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرّا ثُمّ یَجْعَلُهُ حُطامًا... .(زمر:21)

مگر ندیدی که خداوند از آسمان آبی را فرستاد و همان روز در رگ و ریشه ها و منابع زیرزمینی دوانید و سپس با همان آب، همواره کشت­ها بیرون آورد؛ کشتی با رنگ های گوناگون و سپس آن کشت را می­خشکاند و می­بینی پس از سرسبزی زرد می­شود، آن گاه آن را کاهی می­سازد....

ص:132


1- [1] . تفسیر المیزان، ج 19، ص 222.
2- [2] . همان، ج 1، ص 263.

همین آیه در سوره حدید نیز تکرار شده است که هدف آن نشان دادن بیهودگی زندگی دنیا است. این آیه، معانی بسیار زیادی در خود دارد که تفسیر آن مجالی دیگر می­طلبد.

چهار _ رنگ سیاه (مسوّده)

سیاه در قرآن بیشتر برای وصف حالت مشرکان آمده است. در سوره زخرف آمده است:

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرّحْمنِ مَثَلاً ظَلّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَ هُوَ کَظیمٌ. (زخرف:17)

و چون به یکی از ایشان مژده می­دهند به آنچه برای خداوند مهربان نسبت می­دهد، رویش تیره و سیاه می گردد، درحالی که خشم خود را فرو می­خورد.

همچنین آمده است:

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثی ظَلّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَ هُوَ کَظیمٌ. (نحل: 58)

و چون به یکی از آنها مژده داده می شود که فرزندش دختر است، چهره­اش سیاه شود و در دل خشمگین گردد.

همچنین درباره دروغ­گویان گفته شده است که در روز رستاخیز، چهره آنان سیاه می­شود:

وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَی الّذینَ کَذَبُوا عَلَی اللّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدّةٌ أَ لَیْسَ فی جَهَنّمَ مَثْوًی لِلْمُتَکَبِّرینَ. (زمر:60)

در روز قیامت، تکذیب­کنندگان خداوند را می­بینی که رویشان سیاه است. آیا در دوزخ جایی برای متکبران وجود ندارد؟

این سیاهی چهره، دلیل بر گمراهی آنان است و دروغ­گویان همواره دغل­کارند؛ چنان که حافظ می­گوید: «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد».

ص:133

به بیان دیگر، در قیامت ظاهر و باطن یکی می شود و آنان که قلبی تیره داشته­اند، صورتی سیاه و تاریک خواهند داشت و کسانی که دل­هایشان از نور ایمان روشن بوده است، چهره­هایشان نیز نورانی خواهد شد.

پنج _ لَون و اَلوان و صِبغ و صبغَه

افزون بر موارد یاد شده که خداوند، رنگ را با صفت یا نامشان آورده است، در برخی آیه­ها نیز از لون یا الوان، به معنای رنگ استفاده شده است. هدف قرآن، یادآوری رنگ های مختلف و گونه­گونی در رنگ ها است که نام بردن از رنگ ها، محدودیت ایجاد می­کرد و این محدودیت، بیانگر منظور خداوند نبود. واژه لون، به معنای رنگ یا درجه ای از کیفیت یک رنگ است. در سوره فاطر افزون بر یادآوری گوناگونی رنگ­ها، نکته­های علمی زیادی درباره رنگ­ها نهفته است:

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَ غَرَابِیبُ سُودٌ. (فاطر: 27)

آیا ندیده­ای که خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد. پس به آن آب، میوه هایی از زمین  بیرون آورد که رنگ های مختلفی دارند و از کوه ها، راه های سفید و سرخ با رنگ های گوناگون و سیاه تیره پدید آوردیم؟

این گونه­گونی رنگی را که دلیلِ یگانگی او است، در انسان ها و حیوانات نیز پدید آورده است: «وَ مِنَ النّاسِ وَ الدّوَابّ ِ وَ اْلأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ؛ و از آدمیان و جانوران و چارپایان به رنگ های گوناگون آفریدیم». (فاطر: 28)

در جایی، این گوناگونی رنگی به هر چه در زمین است، تعمیم داده شده است:

وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی اْلأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوانُهُ إِنّ فی ذلِکَ َلآیَةً لِقَوْمٍ یَذّکّرُونَ. (نحل:13)

ص:134

و نیز آنچه برایتان در زمین آفریده، در رنگ های گوناگون است که در این نشانه ای برای پندگیرندگان است.

همچنین درباره گوناگونی رنگ عسل آمده است:

... یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ إِنّ فی ذلِکَ َلآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکّرُونَ. (نحل: 69)

از شکم آنها نوشابه ای با رنگ های گوناگون  بیرون می­آید که در آنها برای مردم شفا نهفته است. بی­گمان، در این امر نشانه ای برای اندیشه­کنندگان وجود دارد.

در قرآن، رنگ های مختلف زراعت ها، نشانه هایی برای خردمندان و دگرگونی زبان ها و رنگ های مردمان، نشانه هایی برای دانشمندان دانسته شده است:

وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِلْعالِمینَ. (روم: 22)

و از نشانه های او، آفرینش آسمان ها و زمین و گوناگونی زبان ها و رنگ های شما است. بی­گمان در این، نشانه هایی برای دانشمندان است.(1)

در آیه­های دیگری، خداوند از صبغ و صبغه نام می­برد که گویا منظور، رنگ به معنای مطلق آن است؛ نه گوناگونی طیف رنگی یا مادی بودن آن.

خداوند در سوره بقره می فرماید: « صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ؛ رنگ خدایی را بپذیرید و چه کسی در رنگ بهتر از خداوند است و ما او را می­پرستیم». (بقره: 138)

در اینجا، رنگ به معنای دیگری به کار رفته است که همان خدایی­شدن است. بنا بر حدیثی از امام صادق(ع)، مؤمنان هنگام «میثاق» یا «عهد ازلی»، رنگ ولایت الهی را به خود گرفته اند. در جای دیگر می فرماید:

ص:135


1- [1] . همان، ج 18، صص 244 و245.

وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدّهْنِ وَ صِبْغٍ لِْلآکِلینَ. (مؤمنون: 20)

و از کوه سینا، درختچه ای بیرون می­آورد که روغن و رنگی برای خورندگانش می­دهد.

هر یک از رنگ ها، از نظر روان شناختی و جامعه شناختی دارای جاذبه ای خاص و آثار مختلف روانی و اجتماعی هستند. در اسلام، از رنگ سفید بسیار تعریف شده است. پیامبر اسلام، بر پوشیدن لباس­های سفید سفارش می­کند و می­فرماید: «البسوا البیاض فَاِنَّهُ اَطْیَبُ واطهرلکم؛ لباس سفید رنگ بپوشید؛ زیرا دل­نشین­تر و پاکیزه­تر است».(1)

در احادیث معصومین­(ع) به پوشیدن لباس­هایی با رنگ­های سبز، آبی سبز، حنایی، گلی، زرد، قهوه­ای، گلی سیر و عدسی بسیار سفارش شده است. پیشوایان دینی در پوشش­هایشان از این رنگ ها استفاده می­کردند و پیروانشان را نیز بدان فرامی­خواندند. (2)

لباس سفید رنگ، گرما را دور می­کند و رنگ سبز به انسان آرامش می­بخشد؛ رنگ زرد شادی می آفریند و رنگ آبی، فضای روحانی و معنوی به وجود می­آورد.

در مقابل، در اسلام از رنگ سیاه و تیره بسیار نکوهش شده است. حتی از پوشیدن آن، به شدت نهی شده است. در ادامه به چند روایت اشاره می­شود:

الف) «لا تلبسوا السَّوادَ فَأِنَّهُ لِباسُ فِرْعَوْنَ؛ لباس سیاه رنگ نپوشید؛ چون لباس سیاه رنگ، لباس فرعون بوده است».(3)

ص:136


1- [1] . وسائل الشیعه، ج 5، باب 14 از ابواب احکام ملابس، ص 26، ح 1؛ کافی، ج 6، ص 445.
2- [2] . فروع کافی، ج 6، ص 447 و وسائل الشیعه، ج 3، ص 358.
3- [3] . وسائل الشیعه، ج 5، ص 17.

ب) «لایصلی فیه؛ نماز را در لباس سیاه رنگ نخوانید». (1)

ج) «لا یُحرِمُ فی الثَّوبِ الاَسوَد؛ محرم شدن در لباس سیاه رنگ جایز نیست. »(2)

د) «لایکفن به المیت؛ مرده را در پارچه سیاه رنگ کفن نکنید». (3)

در تاریخ آورده­اند فرعون­های مصر و حزب نازی آلمان به رهبری _هیتلر_ و حزب فاشیست ایتالیا به رهبری _موسولینی_، از رنگ سیاه به عنوان نماد پوشش استفاده می­کردند. عباسیان نیز برای نشان دادن قدرت طاغوتی­شان و نمایاندن خشونت خویش، این رنگ را نشانه خویش قرار داده بودند.

البته از نظر اسلام، پوشش­های گوناگون اشکالی ندارد؛ زیرا امام صادق(ع) می فرماید: «فَخَیْرُ لِباسِ کُلُّ زَمانٍ لِباسُ اَهْلِهِ؛ بهترین لباس در هر زمان (برای پوشش)، لباسی است که میان مردم آن زمان، معمول است».(4)

شش _ لباس سبز بهشتی

بر اندام بهشتیان، لباس هایی از حریر نازک سبز رنگ و از نوع دیبا است. انتخاب رنگ سبز برای لباس های بهشتی، دلیل نشاط­آور بودن آن است:

بهشتی ها این لباس های فاخرِ سبز رنگ و از نوع حریر را به تن می­کنند؛ در حالی که بر تخت ها تکیه کرده­اند و چه پاداش خوبی و چه جمع نیکویی. (انسان: 21 و کهف: 31)

4. اعداد

اشاره

یکی از مصداق­های نمادهای دینی،عدد است. در فرهنگ دینی ما برخی اعداد بار معنایی خاص دارند و تأکید بر اعداد در آموزه های دینی به جهت

ص:137


1- [1] . کافی، ج 3، صص 402-403.
2- [2] . وسائل الشیعه،ج 12، ص 358.
3- [3] . همان.
4- [4] .همان، ج 5، ص 17.

غرض و مقصود خاصی است که در آن عدد نهفته است. در میان اعداد، عدد چهل در فرهنگ دینی ما ارزش خاصی دارد.

آن روز که با تیشه شیطنت شیطان، آدم ابوالبشر از اصل خود جدا گردید و لباس بهشتی از تن او افتاد و ردای «هبوط» بر قامتش افکندند، او یک اربعین در فراق روضه رضوان گریست. ازاین رو، او را در ردیف گریه­کنندگان (بکّائین) عالم دانسته­اند.

آن روز که قابیل، هابیل را کشت و نخستین مظلوم تاریخ به دست برادرش به شهادت رسید، آدم بر شهادت فرزندش، «چهل شبانه روز» گریه کرد.

آن زمان­که نوح نبی، به هدایت قومش پرداخت، ظلمت خواهان، اورا به تمسخر گرفتند و آزار دادند. آن بزرگوار سال­ها همه شکنجه ها را تحمل کرد، ولی سرانجام ایشان را صالح نشدنی یافت. ازاین رو، تقاضای عذابی سخت برایشان کرد. پس درهای آسمان گشوده شد و «چهل شبانه روز» بر آنان باران بارید تا جهان را آب فراگرفت و زمین را از وجود ناپاکان پاک ساخت.

آن گاه که قوم موسی، فرمان پیامبر خدا را نادیده گرفتند و در پیش­گاه موسی، نافرمانی کردند و تن پرور شدند، خداوند، آنان را چهل سال در بیابان­ها سرگردان ساخت.

آن­گاه که زمینه­های تولد فاطمه(س) فراهم شد، یک «اربعین» جدایی میان محمد(ص) و خدیجه(س) لازم شد تا عبادت­ها و نیایش­های چهل­شبانه روزه این زوج، فضای جان خدیجه را برای استقرار «امّ الأئمه؛ مادر امامان» آماده سازد.

باید چهل سال از عمر پیامبر اسلام بگذرد تا همه آزمایش­ها را ببیند و سختی­ها و گشایش­ها چنان به او تجربه بیاموزد که حتی مشرکان نیز به او

ص:138

لقب امین دهند. آن­گاه که یک «اربعین» را پشت سر می گذارد، فرشته وحی را می بیند که لباس نبوت را بر اندامش می پوشاند.

بنا براین، «اربعین» یا «چهل»، عددی آسمانی است و گویا در این شماره، رمز و رازهایی نهفته است که ما را یارای فهمیدنش نیست. البته توجه به اربعین، تنها به یک سلسله برنامه های عبادی و انسانی دنیایی منحصر نمی­گردد، بلکه آن­گونه که از روایت­ها به دست می آید، بخشی از برنامه های جهان آخرت نیز بر محور عدد چهل تنظیم می شود.

الف) اربعین در فرهنگ اسلامی

سحرگه رهروی در سرزمینی            همی گفت این معما با قرینی

که ای صوفی شراب آن­گه شود صاف      که در شیشه بر آید اربعینی

حافظ

«اربعین» در فرهنگ پیامبران موقعیتی ویژه و منزلتی والا دارد؛ زیرا این واژه بسیار آشنای عرفانی، دربردارنده عنایت­های خاص سبحانی است. هرگاه ظرف «اربعین»، مظروف «نیایش معشوق» شود، فضای جان را صفا و صفحه دل را جلا خواهد داد.

آن­گاه که مشیت خداوندی بر آن شد تا پیکر آدم را از مشتی خاک بیافریند، میخانه عشق آماده پذیرایی از منبع «اسماء الله» شد و دست قدرت الهی، یک اربعین، گل آدم بسرشت و به پیمانه زد.

در طول تاریخ اندیشه اسلامی، اندیشمندان مسلمان عدد اربعین را گرامی می داشتند و بسیاری از آثار خویش را بر اساس مفهوم یا عنوان اربعین آراسته­اند.

_ابن عساکر_ از بزرگان مذهب شافعی و صاحب کتاب معروف _تاریخ دمشق_، بیش از شصت کتاب دارد و از جمله کتاب­های او «اربعین»

ص:139

است. وی در این کتاب، «چهل حدیث» را که از «چهل شیخ» در «چهل شهر» شنیده است، جمع­آوری کرده و در دو جزء گرد آورده است.(1)

هرچند واژه «اربعین» از اعداد و کمیّات است، ولی در عرفان اسلامی، این واژه «کمّی» در ارتباط با کیفیّات مطرح می شود. ازاین رو، تکرار عمل و تلقین سخن تا مرحله «اربعین» تکمیل کننده جنبه­های روحانی و عرفانی انسان است.

روایت­هایی که درباره اربعین و اربعینات هست، بیشتر به سیر باطنی و تعالی روحی توجه دارد. در واقع، از این یافته ها چنین برمی­آید که اگر انسان هر حرکت مخلصانه و خداخواهانه ای را تا چهل بار ادامه دهد، دریچه ای از نور و روشنایی به روی او گشوده می شود و yhc d; sgd; یک سلسله جوشش­ها و لذت­ها، بینایی­ها و رویش­ها در زندگی روحانی و معنوی او آغاز می­گردد.

قرآن مجید پس از اینکه سیر طبیعی زندگانی بشر را بیان می کند، «چهل» سالگی او را سرفصل زندگی معنوی­اش می شمارد و می­فرماید:

وَ وَصّیْنَا اْلإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْسانًا حَمَلَتْهُ أُمّهُ کُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ کُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرًا حَتّی إِذا بَلَغَ أَشُدّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَةً قالَ رَبّ ِ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الّتی أَنْعَمْتَ عَلَیّ وَ عَلی والِدَیّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحًا تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لی فی ذُرِّیّتی إِنّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنّی مِنَ الْمُسْلِمینَ. (احقاف: 15)

و ما انسان را به نیکی و احسان به پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش با رنج و سختی او را تحمل کرد؛ دوران حاملگی و دوران شیرخوارگی او بر روی هم سی ماه بود تا اینکه رشد کرد و اندامش استوار گردید تا اینکه به چهل سالگی رسید.[پس از پشت سر گذاردن چهل سال از دوران عمر] گفت: پروردگارا! بر دلم بیفکن تا بر نعمت­هایی که به من و پدر و مادرم داده­ای سپاس گویم و من را به کاری که سبب رضای توست، موفق بدار و

ص:140


1- [1] . بحار الانوار، ج8، ص48

فرزندانم را صالح گردان. خداوندا! من به سوی تو بازگشتم و از تسلیم شدگان دستورهای تو هستم.

این آیه را می توان به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول، درباره دوران رحم مادر و هنگام شیرخوارگی و نوجوانی و جوانی تا چهل سالگی است. بخش دوم آیه، پس از چهل سالگی است که باید بدان توجه ویژه­ای شود.

در این آیه، حالت­های روحی و عرفانی انسان را پس از «اربعین» بیان می­کند. یعنی ای انسان، تو در بازار جهان، کالای عمر را بسان ارزنده ترین سرمایه، قدر ندانستی؛ به ویژه دوران جوانی­ات را که با اوج غریزه­های توفانی همراه بود و گاه انسان را چون پر کاهی اسیر تندباد هوس­ها می کرد، پشت سر گذاشته­ای و اکنون به چهل سالگی رسیده­ای. دیگر باید در میدان این درگیری ها و پس از این همه تجربه، تکامل روحی یافته باشی و زمینه اصلاح در تو پدید آمده باشد.

نکته های عرفانی و معنوی این آیه را که به پس از چهل سالگی انسان مربوط است، از نظر می­گذرانیم:

_1. قدردانی از نعمت:_ این نشانه بیداری است: «اَن اشکر نعمتک».

_2. دگربینی:_ او دیگر تنها خود را نمی بیند؛ بلکه در ردیف خود، دیگران را نیز به حساب می آورد: «علیّ و علی والدیّ».

_3. خدابینی:_ عمل را به خاطر رضای خدا انجام می دهد: «و ان اعمل صالحاً ترضیه».

_4. اصلاح آینده:_ او در ظرف زمان خود نمی گنجد، بلکه همیشه از زمانش جلوتر است. نسل­های آینده را نیز با حرکت­های مثبتش می سازد و آینده­نگر است: «و اَصِلح لی فی ذریتی».

_5. توبه:_ بازگشت از هوا و هوس به سوی خدا و قیام علیه خود به فرمان پروردگار: «انی تُبُت الیک».

ص:141

_6. گردن نهادن به دستورهای خدا:_ یعنی آنچه را  خدا فرمان داده بپسندد و آنچه را نهی کرده است، ناپسند بداند؛ مانند عبد در برابر مولا  که سراپا خاشع و خاضع است: «و انی من المسلمین».

ب) اربعین در قرآن

واژه «اربعین» در قرآن کریم، چهار بار آمده است: یک مورد در آیه 15 سوره احقاف و سه مورد دیگر در سوره های اعراف، بقره و مائده، در داستان حضرت موسی(ع) آمده است. برای نمونه، «اربعین» را در داستان حضرت موسی(ع) توضیح می­دهیم.

آن روز که حضرت موسی(ع)، بنی­اسرائیل را از یوغ استبداد فرعونی نجات بخشید و آنان در سرزمینی پر از نعمت و رحمت خداوندی ساکن شدند، بر اساس فرمان پروردگار، موسی(ع) ره سپار کوه طور شد تا سی­روز را برای مناجات با خدا و گرفتن وحی در آن مکان مقدس بگذراند. موسی با وعده سی روز مسافرت، برادرش _ هارون _ را به عنوان نماینده در میان بنی اسرائیل معرفی کرد و خود قصد دیار یار کرد:

وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسی ِلأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ. (اعراف:142)

و ما به موسی وعده سی شب را دادیم و چون آن وعده به پایان رسید، ده شب دیگر بر آن افزودیم تا سی را به چهل تکمیل کردیم و موسی به برادرش، هارون گفته بود که تو جانشین من در میان بنی اسرائیل باش و راه صلاح را پیش گیر و از پیروی مفسدان و تبه­کاران بپرهیز.

در این بخش از داستان حضرت موسی، عنایت الهی به عدد اربعین و تکمیل عبادت موسی با «اربعین» و اثر مدت نیایش در تعالی و تکامل روحی

ص:142

آن پیامبر بزرگوار کاملاً روشن است و باید هرچه بیشتر مورد توجه قرار گیرد.

همچنین سرگذشت انحراف بنی اسرائیل و شرح ماجرای گوساله­پرستی آنان در سوره بقره بیان شده است.

در سوره مائده نیز به گوشه دیگری از زندگی مبارزاتی و جهاد پی­گیر موسی(ع) اشاره شده است. وی از بنی اسرائیل خواست تا با ستمگرانی که در سرزمین مقدس فلسطین ساکنند و آن سرزمین پاک را با رفتارهای ناشایست خود آلوده ساخته اند، به جهاد برخیزند، ولی آنان به موسی گفتند:

إِنّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَدًا مادامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ. (مائده: 24)

تا آنان در آن مکان باشند، هرگز وارد نشویم. پس تو و پروردگارت با آنها بجنگید. ما اینجا خواهیم نشست.

در چنین شرایطی، موسی، خود و برادرش را تنها دید و از خداوند خواست تا آن مردم سرکش را مجازات کند و خداوند، کیفر مخالفت­های آنان را این­گونه بیان کرد:

فَإِنّها مُحَرّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعینَ سَنَةً یَتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقینَ. (مائده: 26)

چون با فرمان خداوند مخالفت کردند، ورود به شهر را بر آنان حرام کرد و آنان باید تا چهل سال در بیابان­ها سرگردان باشند.

زمینه های سرکشی در برابر فرمان خداوند و نادیده گرفتن مقام نبوت و نافرمانی و خدمت نکردن، از گناهان بسیار بزرگی بود که از روح سرکش آنان سرچشمه می گرفت و می­بایست هرچه سریع­تر، جان­های بیمار این جمع درمان می­شد. نسخه ای که برای درمان دردها داده شد، باید از دو جهت مورد توجه قرار گیرد: یکی داروی درد است که همان سرگردانی در بیابان­ها

ص:143

و گرفتار شدن و نبود امکانات است: «یتیهون فی الارض» و دیگر، طول زمان درمان است. قرآن کریم، طول درمان این درد را چهل سال مشخص کرده است: _«اربعین سنه»._

ازاین رو، باید دانست که مدت پالایش جان­ها و زمان نابودی خصلت­های شیطانی، بر محور عدد «اربعین» است. رعایت ضوابط و فرمان های الهی به مدت چهل سال، جان را صفا و دل را جلا می­دهد و جامعه را به تکامل می رساند.

ج) اربعین در حدیث

اشاره

احادیث و روایت­های رسول خدا(ص) و ائمه هدی­(ع) گنجینه­های بسیار ارزشمندی است که به ما رسیده است. سخنان پیشوایان معصوم(ع)، یکی از منابع شناخت اسلام است. فقیهان دین، بسیاری از احکام اسلامی را از این منابع استخراج می کنند؛ یعنی احادیث، دلیل و مستند حکم فقیهان هستند.

رهبران معصوم(ع) برای گسترش سخنانشان که تفسیر آیات قرآنی بود، تلاشی خستگی­ناپذیر داشتند. آنان، شاگردان برجسته ای را تربیت می کردند و برای تبلیغ و ترویج دین به سرزمین­های اسلامی می فرستادند. همچنین برای آنکه رهنمودهای خاندان رسالت از یادها نرود، مردم را به حفظ و نگارش حدیث تشویق می کردند.

در این زمینه، روایت­های فراوانی از اهل سنت و شیعه هست. در اینجا، تنها به سه روایت درباره حفظ چهل حدیث که بر آن بسیار تأکید شده است، اشاره می کنیم.

رسول خدا (ص) فرمود:

مَن حَفِظَ مِنْ اُمَّتی اَرْبَعینَ حدیثاً مِمّا یَحتاجونَ اِلَیهِ من امر دینِهم بَعَثَهُ اللهُ یَومَ القیامَةِ فَقیهاً عالماً.(1)

ص:144


1- [1] . بحار الانوار، ج2، ص153.

هر کس از امت من چهل حدیث که مردم در امور دینشان به آن نیازمندند، حفظ کند، خداوند در روز قیامت، او را در صف فقیهان و دانشمندان محشور می­کند.

پیامبرخدا به مولای متقیان علی(ع) سفارش کرد و فرمود:

یا علیُّ مَن حَفِظَ مِن اُمَّتی اربعینَ حدیثاً یَطْلِبُ بذلک وجهَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ والدّارَ الاخرةَ حَشرَهُ اللهُ یَومَ القیامَةِ مَعَ النّبیینَ و الصدِّیقینَ و الشُّهداءِ و الصّالحینَ و حَسُنَ اولئِکَ رفیقاً. (1)

ای علی! هر کس از امت من چهل حدیث برای رضای خدا و توشه آخرتش حفظ کند، خداوند او را در روز قیامت با پیامبران و صدیقین و شهیدان و صالحان محشور می کند و اینان چه زیبا همراهانی هستند.

امام صادق(ع) می­ فرمود:

من حَفِظَ عَنّی اَرْبَعینَ حَدیثاً مِن اَحادیثنا فی الحلال وَ الحَرام بَعثهُ اللهُ یَومَ القیامةِ فقیهاً عالماً وَ لم یُعَذِّبْهُ. (2)

کسی که از من، چهل حدیث از احادیث ما را درباره حلال و حرام حفظ کند، خداوند در روز قیامت او را در حالی برمی انگیزاند  که فقیه و عالم باشد و  عذاب نمی شود.

چهل روز خلوص

آیین انسان ساز اسلام برای خودسازی و خودیابی انسان، برنامه ها و طرح­های فراوانی دارد که از رهگذر آن برنامه ها، حرکت فرد و جامعه را بر محور معیارهای الهی که با فطرت انسان هماهنگ است، تنظیم می­کند و راه رشد او را تا صعود به قله والای انسانیت هموار می سازد.

اعمال عبادی اسلام اعم از واجب یا مستحب که در سازندگی انسان نقشی بنیادی دارند، آن­گاه مؤثر خواهند بود که با اخلاص انجام گیرند. عملی

ص:145


1- [1] . همان، ص154.
2- [2] . همان.

را خدایی گویند که «قربةً الی الله» و بدون هیچ­گونه آلودگی از درون انسان بجوشد و غیر خدا در آن تأثیری نداشته باشد.

وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ. (بینه: 5)

امر نشدند، مگر اینکه با اخلاص کامل بر اساس ضوابط دین اسلام، خدا را پرستش کنند.

« وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ؛ در دین خود، خداوند را از سر اخلاص بخوانید». (اعراف:29)

پیامبر اعظم(ص) از قول خداوند فرمود:

الاخلاصُ سرٌ مِن اَسراری اِستَودعه قلبَ مَن اَحبَبْتُهُ مِن عبادی. (1)

اخلاص سِرّی از اسرار من است. آن را به عنوان امانتی گران­بها در قلب بندگانی که دوستشان دارم، می گذارم.

اخلاص، در دیده و دل، در بینش و بیان، در رفتار و گفتار تأثیری اساسی می گذارد. هر گاه انسان، چهل روز خود را برای خدا خالص گرداند، چشمه های برکت، نور و حکمت از ژرفای جانش می جوشد و رودهای زلال اندیشه جریان می یابد و از آبشار زبان بر دامن دل­ها می ریزد.

 امام باقر(ع) فرمود:

ما اَخْلَصَ الْعَبْدُ الایمانَ بِاللهِ اَرْبَعینَ یَوْماً اِلاّ زَهَّدَهُ الله فِی الدُّنیا، و بَصَّرَهُ داءَها و دَوائَها، فَاثْبَتَ الحِکمَةَ فی قَلبِه، اَنطَقَ بِها لِسانَهُ.(2)

بنده­ای که در مسیر ایمان به خداوند، چهل روز خویش را خالص گرداند، خداوند او را در شمار زاهدان در دنیا قرار می دهد و به دردها و درمان­ها آگاهش می سازد و حکمت و دانش را در دلش ثابت می کند و زبانش را به تبلیغ و ترویج آن حکمت وا می دارد.

ص:146


1- [1] . فیض کاشانی، محجة البیضاء ، ج8، ص125.
2- [2] . اصول کافی، باب الاخلاص.

همچینن می­فرماید:

ما مِنْ عَبْدٍ یُخْلِصُ الْعَمَلَ لِلّهَ تَعالی اَرْبَعِینَ یَوْماً اِلّا ظَهَرَتْ یَنابیعُ الحِکْمَةِ مِن قَلبِهِ عَلی لسانِه.(1)

هر بنده ای که چهل روز عمل خود را برای خدا خالص کند، چشمه های حکمت از اعماق قلبش می جوشد و بر زبانش جاری می شود.

چهل مؤمن

نیایش به درگاه خداوندی، نشانه آگاهی و شعور باطنی است؛ زیرا کسی به نیایش برمی خیزد که نیازمندی ها و کمبود هایی در عمق جانش احساس کرده باشد و این احساس، او را در پی موجودی بی­نیاز بکشاند تا جامِ جان نیازمندش را لبریز سازد.

نیایش، نوای نیازی است که از نی جانِ نیازمند برمی خیزد تا به او بیان کند که نیازمند او است. ازاین رو، مؤمن هنگام نیایش، از خود می بُرد و به خدا می پیوندد و از دامن نیازمندانی همچون خودش دست می­کشد و به دامن پر مهر و برکت حضرت رحمان روی می­آورد. آن­گاه که انسانی به این مرحله از عرفان دست یابد و به نیازهای فراوانش آگاهی یابد و خدا را تنها برطرف­کننده مشکلات خود بیابد، به مرتبه ای از مقام عبودیت دست یافته است.

تنها به خداوند تکیه کردن و خواسته­ها را از او خواستن، بر قدرت انسان می افزاید و آزادی و عزت و استقلال در زندگی را فراهم می­سازد. در واقع، دعا و نیایش بسان اسلحه ای است که با آن، باید به جنگ وابستگی­ها رفت. بی­گمان این سلاح، مخصوص انبیا و اولیا است و قبایی است که بر قامت رسای مؤمنان راست می­آید.

حضرت رضا(ع) به یاران و نزدیکانش می فرمود:

ص:147


1- [1] . محجة البیضاء ، ج8، ص126.

«به سلاح پیامبران ]دست یازید[»؛ پرسیده شد: سلاح پیامبران چیست؟ فرمود: «دعا و نیایش».(1)

امام صادق(ع) نیز از قول جد بزرگوارش، رسول الله(ص) فرمود:

الدّعاءُ سلاحُ المُؤمن و عمودُ الدین و نور السموات و الارض.(2)

نیایش، اسلحه مؤمن، ستون دین و روشنایی آسمان­ها و زمین است.

در نیایش باید توجه داشت که رسیدن به خواسته ها، شرایطی دارد. انسان باید با رعایت آن شرایط، هرچه بیشتر به قله عشقی که معشوق بر آن است، نزدیک­ شود.

خداوند سبحان در قرآن می فرماید: «ادعونی استجب لکم؛ مرا بخوانید تا اجابتتان کنم»، ولی چگونه باید خواند تا توجه معشوق جلب شود. این بحث، در فرهنگ عرفان اسلامی، جایگاهی ویژه دارد. یکی از شرایط استجابت دعا، آن است که دعاکننده، چهل مؤمن را در نیایش بر خود مقدم بدارد؛ یعنی نخست برای آنان دعا کند و سپس خواسته های خود را با خداوند در میان بگذارد.

امام صادق(ع) فرمود:

مَن قَدَّمَ اَرْبَعینَ مِنَ الْمُؤمِنینَ ثُمَّ دَعَا اُسْتَجیبُ لَهُ.(3)

کسی که چهل مؤمن را در نیایش، بر خویش مقدم دارد و سپس خواسته خود را بخواهد، بی­گمان، خواسته­اش اجابت می شود.

چهل نیایشگر

یک پارچگی و وحدت، با ارزش­ترین نیرو در سعادت یک امت است و از مهم­ترین عوامل پیروزی های اجتماعی به شمار می­آید. هیچ حرکت و انقلابی

ص:148


1- [1] . مرآة العقول، ج12، ص12.
2- [2] . همان، ص10.
3- [3] . همان، ص173؛ رو ضة الواعظین، ص326.

در طول تاریخ بشر نیست که وحدت، یکی از عوامل مؤثر آن نباشد. بدون تردید، نتیجه بخش بودن حرکت­های اجتماعی، مدیون فریادهای وحدت خواهان جامعه بوده است.

انسان­هایی که با بینش­های وحدت آفرین­شان، همه سلیقه ها، دسته ها و گروه­ها را بر گرد خود جمع کردند، نیروی باشکوهی پدید آوردند و زمینه­های رشد و تعالی فردی و اجتماعی را فراهم کردند.

در بینش اسلامی، وحدت در سایه اندیشه های والای الهی و انسانی، از مهم­ترین مسائل است. قرآن کریم، امت اسلامی را «امت واحده» می­نامد که رشته باور به خداوند و نبوت پیامبران و جهان آخرت، آنان را در یک جهت قرار می دهد. ازهمین رو، پیشوایان اسلام، جدا شدن از اجتماع مسلمانان را فاصله گرفتن از اسلام دانسته­اند. پیامبر خدافرمود:

مَن فارَقَ جماعةَ المُسْلِمینَ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةُ الاسلامِ مِن عُنُقِه.(1)

کسی که از اجتماع مسلمانان فاصله بگیرد، طوق اسلام را از گردن خود باز کرده است.

اسلام در بسیاری از آموزه­های عقیدتی، سیاسی، عبادی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، درس وحدت می دهد و زمینه های عملی وحدت را فراهم می آورد. حتی در روایتی آمده است:

آن­گاه که به نیایش می نشینید، برای سرعت اجابت بکوشید. همراه جمعی که شمارشان به چهل نفر رسیده باشد، نیایش کنید.

 امام صادق(ع) فرمود:

ما مِن رَهْطٍ اَرْبَعینَ رَجُلاً اِجْتَمَعوا فَدَعُوا اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ فی اَمرٍ اِلاّ اِستَجابَ اللهُ لَهُم... .(2)

ص:149


1- [1] . شیخ صدوق، امالی، ص297.
2- [2] . اصول کافی، کتاب الدعاء، ج 2، ص 487.

هیچ گروهی برای نیایش گرد هم جمع نمی­شوند که تعدادشان به چهل نفر برسد و از خداوند خواسته­ای بخواهند، مگر اینکه خداوند خواسته آنها را اجابت کند.

چهل بار خواندن

یاد خدا عبادتی است که کدورت­ها و ظلمت­های دل را می­زداید و نور و صفا را در فضای جان متجلی می­سازد. قرآن در این باره می گوید:

إِنّمَا الْمُؤْمِنُونَ الّذینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ. (انفال: 2)

مؤمنان کسانی هستند که وقتی به یاد خدا می افتند، قلب­هایشان روشن می شود.

با یاد خدا، دل­ها آرام و قرار می گیرد: « أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنّ الْقُلُوبُ؛ آگاه باشید که یاد خدا، آرام­بخش دل­هاست». (رعد: 28)

«ذکر» و یاد خدا، چند گونه  است و هر کدام از «ذکردل» و «ذکر زبان»، مراتبی از توجه و کمال انسان است. کثرت و مداومت آن، نوعی تعالی و عرفان می­آورد و همگان در فرهنگ اسلامی به «کثرت ذکر» سفارش شده اند: «فاذکرو الله کثیراً».

«دعا» نوعی «ذکر» است که با حالت­های گوناگون خوانده می شود. «کثرت» دعا و تکرار خواسته ها تا مرحله «چهل» در اجابت آن بسیار مؤثر است.

امام صادق(ع) می فرماید:

«اگر چهل نفر در جمعی، امری را از خداوند بخواهند، اجابتشان خواهد کرد.» پرسیدند : اگر تعداد به «چهل» نرسید، چه کنیم؟ فرمود: در صورتی که چهل نفر نباشند، اگر چهار نفر، هر کدام ده بار خداوند را بخوانند، اجابت می شود. و اگر چهار نفر نباشند، همین که یک نفر، چهل بار خداوند عزیز و جبار را بخواند و دعا کند، او را اجابت کند.(1)

ص:150


1- [1] . اصول کافی، کتاب الدعا «باب الاجتماع فی الدعاء».
چهل گواه

گواهی دادن افراد مورد اعتماد و راست گو در برخی مسائل، موضوعی است که در احکام قضایی اسلام برای اثبات یک موضوع، جایگاه ویژه­ای دارد. آیین مقدس اسلام، یکی از راه هایی را که برای کشف موضوع و اثبات آن در مسائل حقوقی معتبر می­داند، گواهی دو شاهد یا در بعضی موارد، چهار شاهد است.

همچنین بنا بر نص  قرآن کریم، «کتمان شهادت»، گناه است و شاهد نباید شهادت خویش را کتمان کند:

لا تَکْتُمُوا الشّهادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ. (بقره: 283)

شهادت را کتمان نکنید. آن کس که کتمان شهادت کند، دلش به گناه آلوده است.

قرآن کریم یکی از نشانه های مؤمنان را در این می­داند که شهادت خود را کتمان نمی کنند:

وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللّهِ إِنّا إِذًا لَمِنَ اْلآثِمینَ. (مائده: 106)

شهادت خود را برای خدا، کتمان نخواهیم کرد؛ زیرا اگر شهادت را کتمان کنیم، از گناه کاران خواهیم بود.

گواهی شهود، نه تنها در محاکم قضایی با عنوان «اقامه بیّنه»، حجت است، بلکه در پیشگاه خداوند متعال نیز پذیرفتنی است در روایت­های پیشوایان معصوم(ع) آمده است که خداوند شهادت چهل مؤمن درباره خوب بودن یک میت را به هنگام دفن می­پذیرد و به احترام چهل شاهد مؤمن از گناهان او درمی گذرد.

امام صادق(ع) فرمود:

ص:151

اِذا ماتَ المؤمنُ فَحَضَرَ جِنازَتَهُ اَرْبَعونَ رَجُلاً مَن المؤمنینَ فقالوا اللّهُمَّ اِنّا لانَعلَمُ مِنهُ اِلاّ خَیْراً و اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا قالَ الله تعالی: اِنّی قد اَجَزْتُ شهادَتَکم و غَفَرْتَ لَهُ ما عَلِمتُ مِمّا لاتَعلَمون.(1)

آن­گاه که مؤمنی از دنیا برود و چهل مؤمن در کنار جنازه اش حاضر شوند و درباره او این­گونه شهادت دهند که «بار خدایا، ما از او جز نیکی نمی دانیم و حال آنکه معتقدیم تو به او از ما آگاه­تری»، خداوند هم می گوید: من گواهی شما را پذیرفتم و او را آمرزیدم با اینکه آنچه را من می دانم، شما نمی دانید.

چهل روز گریه

آن­گاه که انسانی با نور اعتقاد به خدا و پیامبرانش، فضای دل را روشنی بخشد و باورش را بر زبان جاری کند و بر دیگر اعضایش آشکار سازد؛ یعنی به باورهایش نمود خارجی بخشد، به مقام والای ایمان دست می یابد و در صف انسان­های «مؤمن» قرار می گیرد.

انسان مؤمن ویژگی­هایی دارد که شناخت آنها نیازمند دقت است:

1.قلب مؤمن محل عرش خداوند است، چنان­که پیامبر اعظم(ص) فرمود: «قلبُ المؤمنِ عرشُ اللهِ».

2.نگاه مؤمن، نگاه «اعتبار» است. او به دنیا و دگرگونی­های جهان، سطحی نمی نگرد، بلکه با عینک «عبرت» و «آگاهی»، دنیا را چنان می­نگرد که زمینه های غفلت را از دلش بزداید و نور آگاهی را در ژرفای جانش بتاباند.حضرت علی(ع) فرمود: «و انّما یَنظُرُ المؤمنُ الی الدُّنیا بِعَینِ الاعتبارِ؛ انسان مؤمن به دیده «اعتبار» به دنیا می نگرد».(2)

ص:152


1- [1] . سفینه البحار، ج1، ص505، ماده «ربع».
2- [2] . نهج البلاغه، حکمت 367.

3.مؤمن همانند دیگر انسان­ها، گم­شده ای دارد که در زندگی به دنبال آن می گردد، ولی گم­شده او همانند گم­شده های دیگران نیست. او عاشق حکمت و گوهر های ناب انسانی است. ازاین رو، گم­شده اش را حکمت می داند. علی(ع) می­فرماید: «الحکمةُ ضالّةُ المؤمن؛ حکمت، گم­شده مؤمن است». (1)

4.چنین انسانی، سرچشمه خیر و برکت برای جامعه است؛ چراغی است که محفل تاریک انسان­ها را روشن می سازد. او چنان مقامی دارد که هرگاه از جهان رخت بر­بندد، زمین چهل روز برای او گریه می کند.

پیامبر اعظم (ص) فرمود:

یا اباذَرٍّ، اِنَّ الْاَرْضَ لَتَبْکِی عَلَی الُمؤْمِنِ اذا ماتَ اَربعینَ صَباحاً.(2)

ای ابوذر! هرگاه انسان مؤمنی از دنیا برود، زمین در فراق او چهل روز می گرید.

چهل پاییز جلوتر

آن روز که دوران عمر جهان به پایان برسد و زمین به لرزه درآید و کوه­ها همچون پشم زده شده از یکدیگر گسیخته گردد، خورشید درهم پیچیده شود و ستارگان تابان به تاریکی گرایند و دریاها به جوشش در آیند، قیامت فرا می رسد. در آن روز:

1. پرونده اعمال مردمان به دستشان داده می شود: «وَ إِذَا الصّحُفُ نُشِرَتْ». (تکویر: 10)

2. نهان­ها آشکار می گردد: «یَوْمَ تُبْلَی السّرائِرُ».(طلاق:9)

3. زمین، اخبار گذشته خود را بیرون می ریزد: «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها». (زلزال:4)

ص:153


1- [1] . همان، حکمت 80.
2- [2] . مکارم الاخلاق، ص466.

4. داد مظلومان از ستمگران گرفته می شود: «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیّ ِ ذَنْبٍ قُتِلَتْ». (تکویر: 8 و 9)

5. هر کس، ذره ای نیکی یا بدی کرده باشد، می بیند: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّةٍ خَیْرًا یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّةٍ شَرّا یَرَهُ». (زلزال: 7و8)

در آن روز، انتظار که بزرگ ترین نگرانی روحی است، جان را می آزارد. انسان­ها از شدت هراس، نگران سرنوشت خودند، ولی باید دادگاه عدل الهی تشکیل گردد و به پرونده های اعمال رسیدگی شود. آن­کس که بار گناهش سبک­تر باشد، از سختی های روز محشر زودتر می گذرد.

فقیران مسلمان از کسانی هستند که در روز قیامت به دلیل سبک بودن بار مسئولیتشان زودتر به حسابشان رسیدگی می شود و به تعبیر روایت، چهل پاییز جلوتر از دیگران، مورد رحمت قرار می گیرند.امام صادق(ع)دراین­باره فرمود:

اِنَّ فُقَراءَ المسلمینَ یَتَقَبَّلُونَ فِی ریاضِ الجَنَّةِ قَبلَ اَغنِیائِهِم بِأَربعینَ خَریفاً....(1)

به راستی، فقیران مسلمان، «چهل پاییز» جلوتر از سرمایه­دارانشان به بوستان­های بهشتی می رسند.

امام با بیان مثالی می فرماید:

[مثل آنان] مانند دو کشتی [است] که به بندرگاه برسند و مأموران بازرسی یکی را که ببینند چیزی در آن نیست، بگویند: برای رفتن آزادی، ولی به کشتی دوم که آن را پر از بار بیابند، گویند: برای بازرسی باید متوقف شود.

چهل روز نماز

انجام دادن کارهای نیک و پرداختن به واجبات و رعایت تقوا و اخلاص، انسان را از لغزش­ها و آلودگی­ها در امان می­دارد و زمینه های رشد و تعالی

ص:154


1- [1] . اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب فضل فقراء المسلمین.

فردی و اجتماعی را فراهم می سازد. در این میان، گاه اثر یک عمل مخلصانه، چنان زیاد است که نارسایی­ها و ضعف­های گذشته را نیز جبران می کند. همچنین بعضی از گناهان و خطاها، پی­آمدی دارند که اثر کارهای نیک را از میان می برند و این تأثیر و تأثر، به میزان گناه بستگی دارد؛ یعنی هرچه گناه بزرگ­تر باشد، اثر تخریبی آن در سعادت انسان بیشتر خواهد بود.

پرهیز از گناهان، مانند پرهیز در درمان­های پزشکی است؛ یعنی هرگاه انسان بیماری، از داروهای توصیه شده پزشک استفاده کند، ولی دستورهای پرهیزی او را رعایت نکند، تمام تلاش­های درمانی­اش بی­اثر خواهد شد.حتی در بسیاری از موارد، پرهیز بهترین درمان است. امام کاظم(ع) فرمود: «الحمیة رأس الدّواء؛ پرهیز، بالاترین درمان است». (1)

بسیاری از گناهان، بر پذیرفته شدن عبادت­ها و ثواب­ها اثر منفی می گذارند و همه زحمت­ها را به آتش می کشند؛ بسان آتشی که به خرمن افتد و حاصل دست رنج کشاورزان را در اندک زمانی نابود سازد. از همین رو، در آموزه­های اسلامی، پرهیز از گناهان، بهتر از پرداختن به نیکی­ها معرفی شده است. حضرت علی(ع) فرمود:

اِجْتِنابُ السَّیِّئاتِ اَوْلَی مِنْ اِکْتِسابِ الحَسَنات.(2)

پرهیز از خطاها در طریق سعادت، بهتر از انجام دادن نیکوکاری­هاست.

از پیشوایان معصوم(ع) حدیث­های بسیاری در این باره نقل شده است. حتی در بعضی از احادیث، میزان اثر یک گناه مشخص شده است. از میان روایت­ها، تنها یک روایت را که با بحث «اربعین» تناسب دارد، می آوریم.

پیامبر اکرم(ص) در سفارش خود به علی(ع) فرمود:

ص:155


1- [1] . سفینة البحار ، واژه «حمی».
2- [2] . غررالحکم، ص 185.

یا عَلیُّ! شاربُ الخَمْرِ کَعابد وَثَنٍ. یا عَلیُّ! شاربُ الخَمر لا یَقبلُ الله عَزَّ و جَلّ صلاتَه اَربعینَ یَوْماً فَاِنْ ماتَ فِی الارْبَعِینَ ماتَ کافراً.(1)

شراب­خوار همانند بت­پرست است. ای علی! خداوند نماز شراب­خوار را تا چهل روز نمی­پذیرد. پس اگر او در این چهل روز بمیرد، کافر از دنیا رفته است.

چهل گناه

از دیدگاه اسلامی، بسیاری از اعمال، به سبب میزان اثرگذاری آنها در روح­ و جان انسان و تحولی که در جامعه به وجود می آورند، اهمیت ویژه­ای دارند. خداوند بر اساس پی آمدهای مثبت و منفی، فردی و اجتماعی، روحی و اعتقادی، اخلاقی و اقتصادی اعمال، ثواب و عقاب کردارها را مشخص می سازد. بر همین اساس، اسلام در انجام دادن بعضی از این اعمال، انسان را به ویژگی کیفی آن عمل توجه می دهد، مانند:

الّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ. (عنکبوت: 69)

آنان که در راه ما تلاش کنند، راه­های روشنایی و سعادت خویش را به آنان می نمایانیم.

این آیه، اثر مجاهدت را که همان هدایت ها و امدادهای الهی است، بیان می­دارد، ولی در بعضی از آیات قرآنی و روایت­ها، میزان کمّی و مقدار عددی اعمال هم مشخص شده است. برای مثال، «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا؛ هر که یک کار نیک انجام دهد، خداوند ده برابرش را به او می دهد». (انعام:160)

در این آیه شریفه، مقدار عددی یک کار نیک؛ یعنی ده برابر بودنش برای نیکوکار مشخص شده است.

ص:156


1- [1] . مکارم الاخلاق، ص433؛ فصول المهمه فی اصول الائمه، صص376 و 443.

پیامبر اعظم(ص) فرمود: «انَّ صلاةَ المُرابِطِ تَعدِلُ خَمسَمَأةِ صلاةٍ؛ بی گمان، نماز مرزبان کشور اسلامی، با پانصد نماز برابر است». (1)

در روایتی دیگر از مولای متقیان، علی(ع) نقل شده است:

هر نماز در بیت المقدس، با هزار نماز و در مسجد جامع هر شهری، با صد نماز و در مسجد محله یا قبیله، با بیست و پنج نماز و در مسجد بازار با دوازده نماز و در خانه، هر نمازی با یک نماز برابر است. (2)

همچنین پیشوایان معصوم(ع)، یک عمل نیک را چنان مؤثر می دانند که فرموده­اند با انجام دادن آن، می توان «چهل» گناه کبیره را زدود. برای مثال، امام صادق(ع) فرمود: «مَن اَخَذَ بِجَوَانِبِ السَّریرِ الْاَرْبَعَةِ غَفَرَ اللهُ لَهُ اَرْبَعِینَ کَبِیرَةً؛ کسی که در تشییع جنازه ای حاضر شود و چهارگوشه تابوت را برای حمل مرده بگیرد، خداوند چهل گناه کبیره را از او می بخشاید».(3)

چهل خانه

بخش گسترده ای از آموزه­های آسمانی اسلام درباره آداب معاشرت است که هرگاه این آموزه­ها، در جامعه بشری حاکم شود، سیمای زندگی انسان امروز را دگرگون می سازد و او را که در میان تاریکی­ها و گمراهی­های مختلف، گرفتار آمده است، به نور و روشنایی می­رساند.

بشر با تمام پیشرفت­های علمی و صنعتی­اش ، متأسفانه هنوز در روابط انسانی، ضعف ها و نارسایی­های فراوانی دارد. شعارهای «حقوق بشر»، «احترام به کرامت انسانی» و «هم­زیستی مسالمت­آمیز» تنها شعارهای فریبنده­ای هستند که در صحنه زندگی، اجرا نمی­شوند.

آیین حیات­بخش اسلام، اصول روابط انسان­ها را بر پایه ایمان به خدا و اعتقاد به کرامت انسان پایه ریزی می کند. همچنین بر اساس حقوق انسانی،

ص:157


1- [1] . کنز العمال، ح10714.
2- [2] . وسائل الشیعه، ج3، ابواب احکام المساجد، باب 64.
3- [3] . کافی، ج 3، ص 174.

جایگاه هر فردی را در برخوردهای فردی و اجتماعی مشخص می سازد. برای مثال، برخورد با پدر و مادر، با فرزندان، با معلم و شاگرد، با کافر و مسلمان و با امام و امت همگی ضوابطی دارد که رعایت هرکدام می­تواند بخشی از سعادت زندگی انسان را تضمین کند.

یکی از گروه­های اجتماعی که به دلیل نزدیکی مکانی، بیشترین رابطه را با یکدیگر دارند، همسایگان هستند. شیوه های برخورد و چگونگی رفتار آنان با یکدیگر می تواند در کارهای خیر، بسیار سازنده و در جهت منفی بسیار ویرانگر باشد. بخشی از آداب معاشرت در اسلام، به چگونگی هم­نشینی با همسایگان اختصاص دارد. حضرت امام سجاد(ع) هم در رساله معروف _حقوق_، حق همسایه را در ردیف حقوقی همانند حق خدا، حق پیشوا، حق نماز، حق معلم، حق فرزند و حق پدر و مادر قرار داده است.

در این زمینه، فرهنگ اسلام بسیار پربار است و ما تنها به چند نمونه از سخنان راهبران معصومعلیهم­السلام خود اشاره می کنیم.امام صادق(ع) فرمود: «حُسْنُ الجَوارِ یَعْمُرُ الدِّیارِ وَ یَزیدُ فِی الاَعْمار؛ خوش همسایگی، خانمان­ها را آباد و عمرها را طولانی می سازد».(1)

امام باقر(ع) از قول جد بزرگوارش رسول خدا(ص) می­فرماید: «ما آمَنَ بِی مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ؛ به من ایمان نیاورده است کسی که سیر بخوابد، درحالی که همسایه اش گرسنه باشد.»(2)

پرسش این است که حد همسایگی چه مقدار است؛ یعنی چند خانه و از چند طرف، خانه های اطراف را می توان همسایه نامید؟

امام باقر (ع) فرمود:

حَدُّ الجَوارِ اَرْبَعونَ داراً مِنْ کُلِّ جانِبٍ کَمَنْ بَیْنَ یَدَیْهِ و مَنْ خَلْفَهُ و عَنْ یمینِهِ و عَنْ شِمالِهِ.(3)

ص:158


1- [1] . اصول کافی، کتاب العشره، باب حق الجوار، ح8 . 
2- .[2] همان،ح 14.
3- [3] . همان، ح2.

حدّ همسایگی، چهل خانه از چهار طرف (سمت جلو و عقب و سمت راست و چپ) است.

رسول خدا(ص) نیز حدّ همسایگی را از هر طرف تا چهل خانه می داند و می فرماید:

کُلُّ اربعینَ داراً جیرانٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِن خَلْفِهِ و عَنْ یَمینِهِ و شِمالِهِ.(1)

هرچهل خانه از هر طرف، همسایه است:از سمت جلو، عقب، سمت راست و سمت چپ.

چهل روز باران

نقش قوانین کیفری و جزایی در نگاهبانی از ارزش­های انسانی و پاس­داشت مرزهای الهی انکارناپذیر است. هر حکومتی باید قوانینی داشته باشد که میزان تخلف متخلفان را مشخص سازد و سپس مجازات لازم را اجرا کند. در غیر این ­صورت، حتی برای مدتی کوتاه نمی­تواند دوام آورد.

بدون تردید، تنها امر و نهی و نصیحت و ارشاد، تضمین کننده عدالت و بازدارنده از مفاسد نیست، بلکه هراس از مجازات نیز در کنار ارشاد می تواند تأمین کننده عدالت و آزادی افراد جامعه باشد. همچنین امر و نهی باید ضمانت اجرایی داشته باشد، و گرنه سخنانی بر سر زبان­ها و عبارت­هایی بر کاغذها خواهد بود.

از دیدگاه اسلام، تأثیر اجرای قوانین کیفری در به سعادت رساندن جامعه کاملاً روشن است و پیشوایان دین همواره در فرصت­های مناسب، مطالبی را بیان داشته اند که ما در اینجا به مناسبت بحث «اربعین»، تنها به یک نمونه بسنده می کنیم.پیامبر اکرم(ص) فرمود:

وَ حَدُّ یُقامُ اللهِ فِی الْاَرضِ اَفضَلُ مِنْ مَطَرٍ اَرْبَعینَ صَباحاً.(2)

ص:159


1- [1] . همان، ح1.
2- [2] . وسائل الشیعه، ج18، ص38.

برکت اجرای یک حدّ از حدود الهی که برای رضای الهی، در زمین اجرا شود، از باریدن چهل روز باران بیشتر است.

در زمینه چهل روز باران، روایت­های دیگری نیز هست که یکی از نمونه های آن، درباره دگرگونی این جهان و آغاز قیامت است و نشانه ای از نشانه های آن روز را بیان می دارد. امام صادق(ع) فرمود:

اِذا اَرادَ اللهُ اَنْ یَبْعَثَ الخَلْقَ اَمْطَرَ السَّماءَ عَلَی الارضِ اَرْبَعینَ صَباحاً فاجتَمَعَتِ الاوصالُ و نبتَتِ اللحومُ.(1)

آن­گاه که خداوند، برانگیختن مخلوقات را اراده می کند، چهل روز آسمان بر زمین می بارد و در پی آن، اسکلت­ها شکل می گیرند و گوشت­ها می رویند.

عدالت فرمان­روایان نیز چنان اثری بر جامعه دارد که برکت یک روز عدالتِ پیشوا، بیشتر و بهتر از چهل روز باران معرفی شده است. پیامبراعظم(ص) فرمود:

یَوْمٌ واحِدٌ مِنْ سُلْطانٍ عادِلٍ خَیرٌ مِنْ مَطَرٍ اَرْبَعینَ یَوْماً.

یک روزِ حاکم عادل بهتر و سودمندتر از چهل روز بارندگی است.

چهل روز احتکار

کسانی که مواد غذایی و کالاهای ضروری مردم را انبار کنند و به فروش نرسانند تا در فرصت­های مناسب قیمت آن را بالا ببرند، محتکر نامیده می شوند.

احتکار، نوعی بیماری اقتصادی است و اندیشه سودجویانه شخص محتکر، ویروس این بیماری است. احتکار می­تواند اقتصاد اجتماعی را فلج کند و پی آمدهای ویرانگری برای جامعه داشته باشد. در ادامه، به چند نمونه از نابسامانی هایی که این فساد اقتصادی در پی دارد، اشاره می کنیم:

ص:160


1- [1] . بحار الانوار، ج 7،ص 33.

1. احتکار، سرمایه را که نیروی تولید در جامعه است، بی­استفاده رها می­سازد؛ یعنی سبب نوعی رکود سرمایه در جامعه می شود.

2. احتکار به تولید ضربه می زند و سبب بی کاری نیروهای مولد جامعه به ویژه کارگران می­شود و فقر و تنگ­دستی را گسترش می­دهد.

3. به سبب احتکار، تعادل عرضه و تقاضا در بازار به هم می خورد.

4. شخص محتکر نه از راه تلاش، بلکه از راه های شیطانی بر ثروتش می افزاید. در نتیجه، شکاف­های طبقاتی را ریشه­دارتر می­سازد و زمینه­های ثروت اندوزی را به وجود می آورد.

در اسلام، احتکار ممنوع و محتکر با شدیدترین تعبیرها تنبیه شده است، چنان­که پیامبر فرموده است:

فَاِنَّ الجَنَّةَ یُوجَدُ رِیحُها مِنْ مَسیرِ خَمْسَمِأَةِ عامٍ وَ اِنَّه لَحَرامُ عَلَیه.(1)

بوی بهشت از فاصله پانصد سال راه استشمام می شود، ولی آن بو برای انسان محتکر حرام است.

همچنین آن حضرت فرمود:

وَ لَئِنْ یَلْقَی اللهُ العَبْدَ سارِقاً اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ اَنْ یَلْقاهُ قَدْ اِحْتَکَرَ طَعاماً اَربعینَ یوماً.(2)

کار بنده دزد هنگام ملاقات خدا در نظر من بهتر است از کسی که مواد غذایی مردم را چهل روز احتکار کرده باشد.

حتی پیامبر در تعبیر شدیدتری می­فرماید: «المحتکر ملعون؛ احتکارکننده اجناس مورد نیاز مردم، ملعون است». (3)

مولای متقیان علی(ع) در دستورنامه خود به مالک اشتر می نویسد:

فَأَمْنَعَ مِنَ الاحْتِکارِ فَإنَّ رسول الله (ص) مَنَعَ مِنهُ.(4)

ص:161


1- [1] . سفینة البحار ، ج1، ماده حکر.
2- [2] . من لا یحضره الفقیه،ج 3،ص 158.
3- [3] . همان ص 266.
4- [4] . نهج البلاغه، نامه 53.

ای مالک! از احتکار جلوگیری کن؛  زیرا پیامبر از آن جلوگیری کرد.

در اینجا باید روشن شود که پس از گذشت چه مدتی از نگه­داشتن کالا در انبار، عمل احتکار ثابت می­شود؟ در پاسخ این پرسش باید گفت زمان­ها و شرایط اقتصادی جامعه تفاوت دارد. گاهی مردم در فراوانی نعمت­ هستند و گاهی در تنگ­دستی به سر می­برند. امام صادق(ع) فرمود:

الحُکْرَةُ فی الخِصْبِ اَرْبَعونَ یَوماً وَ فِی الشِدَّةِ وَ البلاءِ ثلاثه اَیام فما زاد علی الاربعین یَوماً فی الخَصْبِ فَصاحِبَه مَلعُونُ وَ ما زادَ علی ثلاثه ایام فی العُسرةِ فصاحبُهُ مَلعون.(1)

در فراوانی کالاها، چهل روز و در کمبود نعمت، سه روز نگه­داشتن کالا، احتکار خواهد بود و نگه دارنده بیش از چهل روز در فراوانی و بیش از سه روز در کمبود، ملعون شمرده می شود.

در این روایت، چهل روز، مرزی برای تعریف احتکار است.

رسول خدا (ص) فرمود:

اَیُّمَا رَجُلٍ اِشْتَری طعاماً فَکَبَسَهُ اربعین صباحاً یریدُ به غلاءَ المسلمینَ ثُمَّ باعَهُ فَتَصَدَّقَ بِثَمَنِه لم یَکُن کفارةً لما صَنَعَ.(2)

هر کس مواد غذایی را خریداری کند و برای گران­شدن و سود بیشتر چهل روز نگه دارد و سپس آن را بفروشد و همه قیمت آن را صدقه دهد، کفاره کار خلافش نمی شود.

چهل روز خوردن گوشت

اسلام به موضوع تغذیه اهمیت فراوانی داده است. در کتاب­های فقهی، بابی با عنوان «اطعمه و اشربه» هست که درباره خوردنی­ها و آشامیدنی­ها و آثار آنها بحث می­کند. برای مثال، خداوند درباره عسل می گوید:«فیه شفاءٌ للنّاس؛ در عسل، برای مردم شفا وجود دارد.» (نحل: 69) یا به انجیر و زیتون سوگند یاد می­کند: «والتّین و

ص:162


1- [1] . وسائل الشیعه، ج12، ص312.
2- [2] . همان، ص313؛ الشؤن الاقتصادیه، ص286.

الزّیتون» و در جای دیگر، به انسان می گوید که به طعام و غذای خویش بنگرد: «فلینظر الانسان الی طعامه؛ پس انسان باید با دقت، به غذایش بنگرد». (عبس: 24)

یکی از مواد غذایی مورد نیاز بدن انسان، گوشت حیوانات است. اسلام روش استفاده از گوشت پرندگان و چهارپایان و ماهی­ها را بیان داشته و از طریق پیامبران، مرزهای حلال و حرام را مشخص ساخته است.

پیشوایان مذهب، نیاز بدن آدمی را به گوشت و مواد پروتئینی گوشزد کرده­اند. برای مثال، امام صادق(ع) فرمود:

مَن لم یَاکُلِ اللَّحمَ اَربعینَ یَوْماً ساءَ خُلُقُهُ وَ مَن ساءَ خُلقه فَأَذَّنوا فی اُذُنِه.(1)

کسی که چهل روز بر او بگذرد و گوشت نخورد، اخلاقش بد می شود و کسی که اخلاقش بد شد، پس در گوش او، «اذان» بگویید.

امام صادق(ع) از رسول­خدا(ص) روایت کرده است که:

مَنْ اَتَی عَلَیْهِ اَرْبَعونَ یَوْماً وَ لَمْ یَأْکُلِ اللَّحْمَ، فَلْیَسْتَقْرِضْ عَلَی الله وَ لیَأْکُله.(2)

هر که چهل روز بر او بگذرد و گوشت نخورده باشد، پس با عنایت خداوند اگر هم پول ندارد، قرض کند و گوشت بخورد.

چهل سال عبادت

در میان احکام اسلامی، جهاد اهمیت ویژه ای دارد. با مراجعه به قرآن و سنت، می توان تعریف نقش سازنده این حکم الهی را به دست آورد. از دیدگاه اسلام، جهاد با دشمنان خدا به حرکت مسلحانه ای گفته می شود که یک مسلمان، در چارچوب جهان بینی اسلامی به فرمان امام معصوم یا نایب

ص:163


1- [1] . من لا یحضره الفقیه، ج1، ص195.
2- [2] . بحارالانوار، ج66، ص65؛ به نقل از: الحیا ة ، ج2، ص394.

او، با همه توان جسمی و مالی­اش برای تعالی اسلام و بر پا داشتن احکام الهی، با دشمنان دین خدا بجنگد:

بَذلُ النَّفْسِ و الْمالِ و الْوُسْعِ فی اِعْلاءِ کَلَمَةِ الاسلامِ واِقامَةِ شَعائرِ الایمان.(1)

برای اینکه با جایگاه جهاد در احکام اسلامی بهتر آشنا شویم، فهرست گونه به بخشی از سخنان پیشوایان دین در این مورد اشاره می شود:

1. جهاد، قله بلند اسلامی است: «فَإِنَّهُ ذِروَةُ الاِسْلام».(2)

2. جهاد، دری از درهای بهشت است: «فَاِنَّ الجَهادَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الجَنَّةِ».(3)

3. جهاد، لباس «تقوا» است: «و هُوَ لِباسُ التَّقوی».(4)

4. جهاد، زره پولادین خداوند است: «و دِرْعُ الله الحَصینة».(5)

5. جهاد، سپر مطمئن «الله» است: «و جُنَّتُهُ الوثیقه».(6)

6. جهاد، از برترین عمل­هاست: «اَیُّ الاعمال افضل؟... و الجهادُ فی سبیل الله».(7)

7. جهاد، سیاحت و رهبانیت امت محمد(ص) است: «فَاِنَّ سیاحَةَ اُمَّتی اَلْغَزْوُ و الْجَهادُ».(8)

8. جهاد یکی از استوانه های ایمان است.(9)

با بیان این چند نمونه می توان جایگاه «جهاد» را در میان احکام اسلامی به دست آورد. حتی در روایتی، صبر و تحمل سختی­های یک روز میدان­های جهاد، بهتر از چهل سال عبادت معرفی شده است. پیامبر اعظم(ص) فرمود:

ص:164


1- [1] . جواهر، ج21، ص3.
2- [2] . وسائل­الشیعه، ابواب لمقدمه العبادات، ج1، باب1،ح3.
3- [3] . نهج البلاغه، خطبه 27.
4- [4] . همان.
5- [5] . همان.
6- [6] . همان.
7- [7] . وسائل الشیعه، ج 11، ص 10.
8- [8] . همان، ص 144، ابواب جهاد نفس.
9- [9] . المستدرک، ج 2، ص 245،به نقل از : الحیا ة ، ج 1، ص 239.

اِنَّ صَبْرَ المُسْلِمِ فی بَعضِ مَواطِنِ الجِهادِ یَوْماً وَاحِداً، خَیْرٌ له مِنْ عِبادَة اربعینَ سَنَّه.(1)  

به یقین، شکیبایی یک روز انسان مسلمان، در بعضی از هنگامه­های جهاد، از چهل سال عبادت بهتر است.

چهل برابر نیرو

روزی که ناامیدی بر جان تمام آدمیان حاکم شود و آن­گاه که انسان از همه مکتب­های مادی سرخورده گردد و آمادگی خود را برای پذیرش مصلح جهانی اعلان کند، نور امید، سیاهی­ گمراهی­ها را می شکافد و با ظهور موعود جهانی، نقطه عطفی در زندگی بشر رخ می­دهد.

در آن روز، دنیا چنان از ارزش­های انسانی و معیارهای الهی دور شده است که با دیده دیگری به منجی می نگرد. مردم خیال می کنند مهدی موعود، دین و کتاب و قضای جدیدی غیر از اسلام محمدی(ص) آورده است. او با قدرت شمشیرش، در برابر همه مستکبران می ایستد.

هنگام ظهور قائم آل محمد(ص)، برکت­ها و عنایت­های فراوانی شامل حال دوستان و یاوران آن حضرت خواهد شد. از جمله اینکه هر کدام از یاران آن حضرت، به اندازه «چهل مرد»، قدرت و توان پیدا می کند. امام سجاد(ع) فرمود:

اذا قامَ قائِمُنا اَذْهَبَ اللهُ عَنْ شیعَتِنا العاهَةَ و جَعَلَ قلوبَهُمْ کَزُبَرِ الحَدیدِ و جَعَلَ قُوَةَ الرَّجُلِ مِنهُم قوة اَربعین رجلاً و یَکونون حُکّامَ الارضِ و سنامَها. (2)

آن­گاه که قائم ما قیام کند، خداوند سستی و ضعف را از شیعیان ما می برد و دل­هایشان را بسان پاره های آهن می­گرداند و قدرت هر یک از مردان آنها را

ص:165


1- [1] . مستدرک الوسائل، ج 11، ص 21.
2- [2] . شیخ صدوق، خصال، ج2، ص318؛ مشکو ة الانوار ، ص80.

به اندازه چهل مرد بالا می­برد و آنان حکم­فرمایان و بزرگان روی زمین خواهند بود.

زیارت اربعین

یکی از بافضیلت­ترین اعمال مؤمنان، زیارت امام حسین(ع) و یارانش در کربلاست.

حضرت رضا(ع) فرمود:

مَن زارَ قبر ابی عبدالله الحسین (ع) بِشَطِّ الفراتِ کان کَمَن زارَ الله فوقَ عرشِهِ.(1)

کسی که قبر امام حسین(ع) را در کربلا زیارت کند، همانند کسی است که خدا را در عرش زیارت کرده باشد.

قدرت­های طاغوتی، به دلیل وحشتی که از زایران امام حسین(ع) داشته­اند، همواره بر آنها سخت­گیری می کردند. برای مثال،_ متوکل عباسی_ در سال 236 ه_ . ق دستور داد قبر امام حسین(ع) و خانه های اطرافش را خراب کنند؛ قبر مطهر را شخم بزنند و به جای آن گندم بکارند. مأموران متوکل نیز به ساکنان اطراف مزار شهیدان کربلا سه روز مهلت دادند تا آن محل را تخلیه کنند وگرنه منتظر انواع شکنجه­ها باشند.

دلیل صدور چنین دستوری آن بود که متوکل می­دید مبارزان و گروه­های مبارز شیعی، قیام­های خود را از کنار مزار شهیدان آغاز می کنند. مجاهدان راه حقیقت، در کنار قبر حسین(ع) دست یکدیگر را می فشردند و به صاحب قبر سوگند یاد می کردند که تا آخرین قطره خون در دفاع از مکتب، از مبارزه دست برندارند و با ستمگران مبارزه کنند. (2)

در اهمیت زیارت سالار شهیدان امام حسین(ع) همین بس که زیارت کربلا، فضیلتی بیش از حج دارد؛ زیرا یکی از شرایط وجوب حج آن است که

ص:166


1- [1] . وسائل الشیعه، ج10، ص319.
2- [2] . روش مبارزات تشیع با حکومت­های طاغوت، ص101.

زایر خانه خدا ترس جانی نداشته باشد؛ یعنی اگر بداند که در سفر حج، جانش در خطر است، نباید به این سفر برود، ولی در مورد زیارت قبر سرور شهیدان، امام حسین(ع)، هرچه سخت­گیری حکومت­های جابر زمان بیشتر می شد، امامان شیعه ثواب بیشتری را برای آن برمی­شمردند. حتی در زمانی که زیارت قبر امام حسین(ع)، بزرگ­ترین جرم به­شمار می­آمد و کیفر چنین عملی کشته شدن بود، امامان معصومعلیهم­السلام، مردم را به زیارت شهیدان کربلا تشویق می کردند. برای نمونه، _زراره_ از امام باقر(ع) می پرسد: درباره کسی که با ترس و وحشت به زیارت قبر پدر بزرگوارت رفته باشد، چه می­فرمایید؟ امام فرمود:

خداوند او را از گرفتاری­های شدید و وحشت روز قیامت در امان می سازد و فرشتگان خدا او را با بشارت دیدار می­کنند. به او چنین گفته می شود که وحشت نداشته باش و اندوهگین مباش. امروز روز توست. در این روز، به درجه های والا خواهی رسید.(1)

بنا براین، زیارت قبر امام حسین(ع) به عنوان اصلی عرفانی و مبارزاتی در فرهنگ شیعه سفارش می شد. به جرئت می توان گفت بسیاری از زیبایی­ها، تسلیم زور نشدن­ها، تبلیغ­ها و روشنگری­ها در تشیع، از همین اصل برمی­خیزد.

یکی از زیاراتی که فضیلت بسیار دارد و در روز بیستم صفر، یعنی چهلمین روز شهادت امام حسین(ع) و یارانش خوانده می­شود، زیارت اربعین است.

نخستین کسی که سنت زیارت اربعین امام حسین(ع) را پایه گذاری کرد _جابر بن عبدالله انصاری_ است. وقتی خبر شهادت حضرت ابا عبدالله(ع) و یاران بزرگوارش به مدینه رسید، جابر که نابینا بود، مدینه را به قصد زیارت کربلا ترک

ص:167


1- [1] . جعفر بن محمد بن قولویه القمی، کامل الزیارات، چ1، ص 242، مؤسسه النشر الاسلامی.

کرد و درست چهل روز پس از شهادت امام حسین(ع)، وارد کربلا شد. او در این سفر، عالم و مفسری ارجمند به نام _عطیه بن سعد بن جناده_ را نیز همراه داشت. آنان پس از ورود به کربلا، در شریعه فرات غسل کردند و سپس به زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع) رفتند.

روز بیستم صفر که با اربعین شهیدان کربلا هم­زمان است، روز زیارت امام حسین(ع) است. در ادامه به بخش­هایی از زیارت «اربعین» امام حسین(ع) اشاره می شود:

1. در آغاز زیارت اربعین، زایر با سلام­هایی بر آن حضرت، او را ولی و محبوب و خلیل خدا و پسر خاتم الانبیاء معرفی می کند: «السلام علی ولی الله و حبیبه، السلام علی خلیل الله و نجیبه، السلام علی صفی الله و بن صفیه».

2. مظلومیت و شهادت: «السلام علی الحسین المظلوم الشهید».

3. وارث پیامبران: «و اعطیته مواریث الانبیاء».

4. ایثار خون در راه خدا؛ بیداری ملت و رهایی ستم دیدگان از یوغ طاغوت: «و بَذَلَ مُهْجَتَه فیکَ لِیَسْتَنْقِذُ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ و حَیْرَةِ الضَّلالَة».

5. تبیین اندیشه های شیطانی دشمنان: «وقد توازر علیه من عزته الدنیا و باع حظه بالارذل الادنی و شری آخرته بالثمن الاوکس و تغطرس و تردی فی الهوی».

6. اظهار نفرت از جنایت­کارانی که دستشان را به خون حسین(ع) آغشته کردند: «اللهم فالعنهم لعناً و بیلاً و عَذِّبْهُمْ عذاباً الیماً. . . فلعن الله مَنْ قَتَلَکَ و لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ و لعن الله اُمَّةً سَمِعَتْ بذلک فرضیت به. . . ».

7. وفاداری به پیمان­های الهی و تلاش در راه خدا: «اِشْهَدْ اِنَّکَ وفیتُ بِعَهْدِ الله و جاهَدْتُ فی سبیله حتی اتیک الیقین».

8. اعلام وفاداری به شهید و پیروی از راهش و زنده نگه داشتن آرمان­های مقدس او: «اللهم إنِّی اُشْهِدُکَ إنّی ولیٌّ لِمَن والاهُ وعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ. . . أشهَدُ أَنِّی بِکُم

ص:168

مُؤمِنٌ و بِایابکم موقِنٌ بِشَرایِع دینی و خواتیم عملی و قلبی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ و أَمْری لإَمرکم متبعٌ و نصرتی لکم معدّه. . .» .

9. طهارت روح و جسم و دوری از آلودگی به پلیدی­های شرک و کفر و جاهلیت: «اَشْهَدُ اِن_َّکَ کُنتَ نُوراً فِی الاَصلاب الشّامخه وَ الْاَرْحامِ الْمُطَهَّرة لم تنجسک الجاهلیّته بانجاسها و لم تلبسک المدلهمّات من ثیابها. . .».

زیارت اربعین همانند دیگر زیارت­نامه ها، سرشار از معارف والای توحیدی و ولایی است. عرفان و عبادت، ایثار و اطاعت، شهادت و رضایت را باید در همین زیارت نامه­ها جست­وجو کرد. در واقع، زیارت­نامه ها، دستورنامه­هایی بود که امامان شیعه برای کسانی صادر می­کردند که می خواستند با شهیدان هم­پیمان شوند.

ص:169

فصل چهارم:همراه با برنامه سازان

اشاره

_امام خمینی(ره): _

رادیو و تلویزیون از تمام رسانه­هایی که هست، حساس­تر است. رادیو و تلویزیون می­تواند یک مملکت را اصلاح کند و می­تواند به فساد بکشد. تبلیغات رادیو و تلویزیون می­تواند از راه سمع، مردم را با تربیت کند یا منهدم کند.(1)

باید کسانی که فیلم سازند، باید معلوم بشود که اینها چه کاره­اند. چه جوری بوده­اند، وضع روحی­شان، وضع زندگی­شان، وضع معاشرتشان، قبلاً چه جوری بوده است. آیا تحول حاصل شده برایش، تحول روحی، یا اینکه باز همان ته مانده سفره­شان هست.(2)

رسانه­ها در الگوآفرینی برای جامعه­های امروزی، مهم­ترین نقش را دارند. جهانی که تمام دل­بستگی های ذهنی و روحی­اش با رسانه تغییر می­کند و کاملاً بدان وابسته است، همواره در ارتباط با رسانه ها، برای پرسش های روزانه­اش

ص:170


1- [1] . سخنان امام خمینی(ره)، 28/4/1358.
2- [2] . سخنان امام خمینی(ره)، 16/5/1361.

پاسخ­یابی می­کند. در چنین فضایی، رسانه صدا و سیما، در پاسخ گویی و الگوآفرینی مناسب برای جامعه نقش بسزایی دارد.

جامعه ایرانی _ اسلامی شکل یافته از نمادهای دینی و مذهبی است که با ارائه درست و به موقع هر کدام، می­توان آن را در جامعه نهادینه و سپس با ارائه راه­کارهای مناسب، کارکردهای این نمادهای دینی را روزافزون کرد. البته این نمادها، با سنت­ها و آداب و رسوم ایرانی آمیخته شده و نمادهایی ایرانی _ اسلامی را به وجود آورده است.

هر یک از نمادها باید در زمان و مکان مناسب و با کمترین جلب توجهی به مخاطب ارائه شود تا بیشترین اثر را در ناخودآگاه مخاطبان داشته باشد. به این ترتیب، مخاطب، نادانسته، دل­بسته این نمادها می شود و در ناخودآگاه خود به جست­وجوی آنها می­پردازد؛ یعنی بدون تأکید بر نمادهای مذهبی، آنها را وارد ذهن ناخودآگاه مخاطبان می­کنیم و به تدریج، با بیان راه استفاده از این نماد، مخاطب را از سردرگمی نجات می­دهیم. به این ترتیب، چون ذهن مخاطب مدت­ها برای یافتن راه استفاده از این نماد درگیر بوده است، با ارائه راه­کار، برخوردی منطقی می­کند؛ یعنی یا آن را با کمال میل می پذیرد یا درباره آن می­اندیشد. اگر ارائه آنها با شکل مستقیم باشد، مخاطب با برخورد انفعالی با آنها، از این نمادها دل زده و ناخودآگاه به سوی نمادهایی جذاب­تر کشیده می شود و آنها را می­پذیرد. به این ترتیب، به دست خود سبب رواج نمادهای بیگانه و سپس کارکردهای آنها در جامعه می­شویم.

دوری از ارزش­ها و اولویت­های انقلاب، هجمه به نمادها و هنجارها و فعالیت­های ارزشی، تبختر و تفاخر در تولید برنامه­های سرگرم کننده (غفلت­زا) و در نهایت، ریشخند و اجحاف به نیروهای متعهد و دل سوز سازمان صدا و سیما مرثیه­ای است که سراییدن آن مثنوی هفتاد من خواهد بود. در عین حال به برخی از آنها اشاره می­کنیم.

ص:171

1. نقد برنامه های رسانه ملی

الف) ترویج تجمل­گرایی

یکی از مشکلاتی که از سال­ها پیش در سیما ظهور کرد و تاکنون با وجود انتقادهای فراوان و اخطارهای رهبر معظم انقلاب، شورای نظارت بر صدا و سیما، مردم و دل سوزان نه تنها اصلاح نشده­، بلکه روند فزاینده­ای به خود گرفته است، ترویج نمادهای اشرافی گری و تجمل­گرایی و به تبع آن، گسترش شکاف طبقاتی است.

اکنون اگر شما شاهد برنامه­ای زنده، نقد یا گفت­وگویی تلویزیونی، سریال ها یا فیلم­های تلویزیونی باشید، در بیش از 90 درصد موارد، مجریان و مهمانان و بازیگران را پوشیده در الیافی فاخر و خوش­سیما، نشسته بر مبل­هایی گران بها و خوش آب و رنگ، سوار بر ماشین­هایی لوکس و مدرن و ساکن در خانه­های اعیانی و شمال شهری خواهید دید که هزینه یک وعده غذایشان، به اندازه درآمد ماهیانه یک شهروند متوسط جامعه امروز است.

ب) ترویج خشونت

_مایکل مور_ در فیلم _بولینگ برای کلمباین، _بزرگ­ترین علت ناامنی در جامعه امریکا را تلاش رسانه­ها در القای ناامنی به جامعه عنوان می­کرد و آن را در راستای اهداف دولت می­دانست. در همین راستاست که علاوه بر تولید فیلم­های خشن و خون­بار در هالیوود و تهیه سوژه­های جدید برای جنایت­کاران، غلو و بزرگ­نمایی در مورد حوادث روزانه و دروغ پردازی رسانه­های خبری هم چاشنی آن می­شود. البته «هالیوود» آن قدر متوجه تربیت نسل جدید است که برای فیلم­ها و برنامه­های تولیدی خود درجه­بندی «رده سنی» بگذارد.

پرسشی که به ذهن می­رسد، این است که چرا سیمای جمهوری اسلامی گاه وبی­­گاه (حداقل روزی یک بار) فیلم­های فاسد و هدف­دار هالیوودی را

ص:172

پخش می­کند؟ آیا مسئولان سیمای ما همان اهدافی را دنبال می­کنند که دولت­مردان امریکایی؟ چرا و به چه حقی چنین فیلم­هایی را بدون هیچ گونه رده بندی سنی و در پرمخاطب­ترین ساعت­های شبانه روز پخش می­کنند؟ بحث ترویج فرهنگ منحط غربی که در بیشتر فیلم­ها نهفته است، بماند، حتی به این هم اکتفا نمی­کنند و خود با هزینه بیت­المال، به ساخت چنین فیلم­هایی می­پردازند. آیا ما به اندازه امریکایی­ها هم به فکر تربیت نسل جدیدمان نیستیم؟ در حالی که با الگو گرفتن از نمادها و الگوهای دینی می­توان به ترویج و تولید برنامه­هایی که برای پیشرفت هر چه بیشتر نسل جوان پرداخت.

ج) هنجارشکنی درروابط زن و مرد

هنگامی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، دین­داران خوش حال بودند که از این پس، سبک روابط جوامع منحط غربی در جامعه مسلمان ایران برچیده خواهد شد و شاهد استفاده از الگوهای دینی در رسانه ملی خواهند بود. ولی با گذشت چند سال، مردم از آنچه در تلویزیون خود می­دیدند و آنچه در رادیوی خود می­شنیدند، نزدیک بود شاخ دربیاورند. مردم، پسران و دخترانی را می­دیدند که پیش از ازدواج، روابطی صمیمانه با هم برقرار کرده­اند؛ دور از چشم والدین یا حتی با اطلاع آنان. کم کم مردم حتی پسران و دخترانی را می­دیدند که قصد ازدواج هم نداشتند، ولی با هم رابطه داشتند.

آن­گاه در برنامه­های تلویزیونی، مجریان زن و مردی را دیدند و در رادیو صدای آنان را شنیدند که بدون در نظر گرفتن احکام اسلامی، با یکدیگر بگو و بخند و خوش و بشی داشتند. حال شما به قضاوت بنشینید که آیا این خط و مشی با آموزه­های دینی سازگاری دارد؟

د) بی­توجهی به مسائل جامعه شناسی و روان شناختی

ص:173

بسیار پیش آمده است در فیلم­ها و سریال­هایی که پخش می­شود، نابهنجاری­هایی به نمایش درمی­آید و به جای آنکه ریشه یابی و حل شوند، بیشتر ترویج و تبلیغ می­شوند. مثلاً بسیار دیده­ایم که رئیس یک شرکت با منشی شرکت سر و سری دارد یا پنهانی ازدواج کرده است یا رفتارهای ناشایستی که در بین مردم رواج داده­اند (یادتان هست دعوای برره­ای جان یک کودک را گرفت؟) یا عبارات و لغات بی­مفهومی که سریال­ها در سطح جامعه بر سر زبان­ها می­اندازند. برخوردهای غلط بچه­ها با والدین بر عکس، ریختن قبح کارهای خلاف با نشان دادن مداوم آن، نمونه دیگر این مورد است. چگونه حتی از خود نمی­پرسیم آیا در راستای اهداف دینی گام برمی­داریم یا خیر؟

ه_) ترویج مد و پوشش­های نامتعارف

زمانی که جامعه ما از مد و مدگرایی و پوشش­های نامتعارف و خلاف موازین اسلامی رنج می­برد، صدا و سیما با ساختن یکی دو برنامه­ و تقبیح مدگرایی در آنان، می­تواند از ترویج این پدیده جلوگیری کند یا با اصلاح پوشش مجریان، میهمانان و بازیگران در برنامه­ها؟

زمانی که مجریان جوان با آرایش کامل و مدل موهای خاص در برنامه حاضر می­شوند، از میهمانان فرهیخته سینمایی آنان نباید انتظار داشت که مردانشان با مدل موی میکروبی و پیراهن و شلوار جین یک­دست (مخصوص هنرپیشه­های هندی) در تلویزیون ظاهر نشوند و زنانشان با مانتوهای رنگارنگ تنگ و آرایش غلیظ و موهای بیرون گذاشته. همچنین نباید انتظار داشت جوانان تماشاچی این برنامه از اینها الگوبرداری نکنند.

حال فرض کنید در چنین شرایطی برنامه­ای دیگر در حال پخش است که از بدی مد و مدگرایی صحبت می­کند. جوانان ما دم خروس را باور کنند یا قسم حضرت عباس را؟ آیا این انتظار زیادی است که صدا و سیمای نظام

ص:174

اسلامی اگر سعی در مبارزه با مدهای فاسد ندارد، دست کم آن را ترویج ندهد و یا لزوم طرح امنیت اجتماعی را آشکارا نفی نکند؟ با توجه به این مطلب، پرسش اینجاست که آیا در آموزه­ها و نمادهایی که در این کتاب بر اساس منابع دینی بیان شد، نمی­توان به الگویی دینی دست یافت!

و) پخش موسیقی­های شبهه­ناک

این مسئله پذیرفتنی است که موسیقی، مبحث پیچیده­ای است و حکم دادن در مورد آن به سادگی امکان پذیر نیست. می­دانیم که امام خمینی(ره) فرمود موسیقی اگر مطرح نباشد، اشکال ندارد. پرسش اصلی اینجاست که ملاک مطرب بودن موسیقی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی چیست؟ آیا آن دسته از موسیقی­هایی که هر عقل منصفی بر مطرب بودن آن رأی می­دهد، باید از تریبون رسمی نظام پخش شود؟

به فرض که تمام موسیقی­های باکلام پخش شده دارای مجوزند و اشکال شرعی هم بر آنها مترتب نیست؛ توضیح مسئولان این سازمان برای پخش موسیقی­های بی کلام لوس آنجلسی چیست؟ حداقل دو مورد که همین امروز رادیو جوان در برنامه­ای که به مبحث موسیقی پرداخته بود، (چهارشنبه 3/5/1385) چند بار از موسیقی­های لوس آنجلسی استفاده کرد و حتی مجری برنامه بعضی ترانه­های آنان را خواند. در حالی که موضوع برنامه هم «ساز مخالف می­زنی» شعر یکی دیگر از این ترانه­هاست.

شعر پایانی برنامه کودک صبح شبکه اول سیما نیز آشکار بر اساس آهنگ یکی از این ترانه­ها ساخته شده است و هر روز برای کودکان پخش می­شود. آیا این روش تربیتی مسئولان صدا و سیماست که از همان ابتدای خردسالی این سبک موسیقی را هر روز به خورد آنان دهد؟

ص:175

ز) جای خالی برنامه­های مذهبی و جای پر برنامه­های پوچ

کافی است نگاهی به اعلام برنامه­های سیما در تله تکست بیندازید تا متوجه شوید که به جز 10 دقیقه برای هر اذان، کل زمان برنامه­های مذهبی، اعتقادی در هر یک از شبکه­های 1،2،3 و 5 کمتر از 60 دقیقه و در شبکه 4، صفر دقیقه در طول شبانه روز است. اوضاع رادیو نیز به ویژه رادیو جوان چندان خوشایندتر از این نیست. در مقابل، حجم برنامه­های پوچ مانند مسابقات تلفنی و تلویزیونی چند برابر این میزان است. اکنون جای این سؤال است که آن صداوسیمایی که باید منادی اسلام ناب و انقلاب باشد، با همین حجم برنامه، آن هم در کم بیننده­ترین ساعات (ساعات اولیه صبح)، قصد دارد به این هدف برسد؟

ح) کمبود برنامه­ سازان متعهد

از آنجا که هر مخلوق، نشان دهنده خصوصیات خالق خود است، محتوای بسیاری از برنامه­های رادیو و تلویزیون که در آن پوچی موج می­زند یا دارای محتوای ضدارزشی است، نمایانگر شخصیت سازندگان آن برنامه است. از طرف دیگر، کمبود شدید برنامه­های ارزشی، فرهنگی، مذهبی، اعتقادی در رسانه ملی نمایانگر تعداد کم برنامه­سازان ارزش­مدار و معتقد یا منزوی شدن آنان از مجموعه صدا و سیماست.

جای بسی تعجب است، در مجموعه­ای که قرار است پاسدار ارزش­ها باشد، با کمبود برنامه­ساز ارزشی مواجهیم.

البته ناگفته نماند بسیاری از این انتقادها و بسیاری مسائل دیگر بارها به وسیله مراجع دیگر از جمله رهبر معظم انقلاب، شورای نظارت بر صدا و سیما، نمایندگان محترم مجلس، نشریات و افراد دل سوز نظام و انقلاب بیان شده است.

ص:176

استفاده از نمادها توسط افراد معلوم الحالی که تمام بینندگان می­دانند این هنرپیشه­ها هیچ دل­بستگی به آنها ندارند و تنها به دلیل جنبه مالی آن در چنین حالت­ها و نقش­هایی حاضر می­شوند یا استفاده این نمادها در نقش­هایی که عمدتاً در جایگاه­ها و نقش­های مثبتی نیستند، چه تبلیغی می­تواند باشد؟ جز این است که به جای تبلیغ، یک ضد تبلیغ است. در بحث راه­کارها به تنها و مهم­ترین مورد که در شرایط کنونی مناسب است، اشاره خواهیم کرد.

در پایان، این نکته می­تواند مهم باشد که آیا مسئولان صدا وسیما از وجود چنین ایرادهایی در مجموعه خود آگاهند یا خیر؟ اگر آگاهند، تاکنون چه گام­هایی برای اصلاح این روند برداشته­اند؟ به نظر می­رسد در پاسخ به این پرسش چند حالت بیشتر وجود نداشته باشد:

حالت اول: آگاه نیستند. در این صورت، مسئولیت ماست که به عنوان نگاهی از بیرون، اشکال­ها و ایرادهای سازمان را به گوش مسئولان برسانیم و بر مسئولان است که هر چه سریع­تر آنها را اصلاح کنند.

حالت دوم: آگاهند، ولی کاری از دستشان برنمی­آید. در آن صورت، بهتر است هر چه سریع­تر با اعتراف به این مسئله، جای خود را به افراد کاردانی بسپارند که توانایی حل این مشکلات را دارند.

حالت سوم: آگاهند و با هدفی خاص مرتکب این اشتباه می­شوند. در صورت محرز شدن این حالت، وظیفه نهادهای نظارتی و امت مسلمان ایران است که در به زیر کشیدن چنین افرادی از جایگاه مقدس رسانه لحظه­ای درنگ نکند و مسئولیت­های مهم را به دست اهل آن بسپارند.

انصاف آن است که اعتراف کنیم کار رسانه، کاری دشوا و طاقت­فرساست و برنامه­سازی برای سلایق متنوع مخاطبان کار آسانی نیست و از طرفی، برنامه­های فاخر و مناسب بسیاری نیز در رسانه ملی تولید شده­اند که آخرین آنها

ص:177

سریال «مدار صفر درجه» است. با این همه از میان نقدها و بررسی­ها به چند مشکل اصلی اشاره می­کنیم:

ط) نقش تهیه­کنندگان

بسیار دیده شده که سیاست­های بسیار خوبی برای جهت گیری صدا و سیما وجود دارد، ولی از آنجا که کار نهایی به دوش تهیه­کننده است و اوست که باید موضوعی مناسب را با پرداختی صحیح ارائه دهد، در خروجی نهایی با مشکلات گوناگون روبه­رو می­شود. پس سامان­دهی این افراد که بسیاری از ایشان با رانت خواری به صدا و سیما وارد و برنامه­ساز ثابت شده­اند، حرکتی مهم­تر از تحولات کلان و به ظاهر اساسی­تر است.

ی) حجم بالای پخش برنامه

یکی از دلایل تولید برنامه­های ضعیف یا غلط را باید در این مسئله جست که صدا و سیما می­خواهد برای چندین شبکه، آن هم به ­طور شبانه­روزی برنامه تولید کند و این با توان موجود سازگار نیست و تبعاً سطح برنامه­ها را تنزل خواهد داد شاید توجیه نیاز و درخواست مخاطب برای ادامه این روند ناکافی باشد.

ک) غلبه سیاست­زدگی

اگر در رسانه ملی آن قدر که در پخش اخبار و تحلیل­های سیاسی حساسیت وجود دارد، در پخش دیگر برنامه­ها نیز حساسیت وجود داشت، وضعیت متفاوت می­شد. به همین دلیل، کارکرد رسانه به عنوان بستر طرح نظرهای مختلف و زبان مردم و محمل انعکاس خواست­های ایشان کم­رنگ و با مصلحت اندیشی­ها و حساسیت­های گوناگون همراه گشته است.

ص:178

ل) نبود نگرش انقلابی

گردانندگان رسانه ملی به طور آشکار، دچار التقاط و تحجرهای منافی اسلام ناب­اند و شیفتگی نظری و عملی به گفتمان انقلاب اسلامی ندارند. همین مسئله سبب شده تا در رویدادهای مختلف، مواضعی کاملاً متضاد با روح انقلاب را از آنها شاهد باشیم و فاصله زندگی مدیران و فضای برنامه­سازی آنان از سطح زندگی عموم مردم و مشکلات ایشان را ببینیم.

2. پیشنهادهای کلی

الف) تقویت اخلاق عمومی

هویت حقیقی جامعه، هویت اخلاقی آنهاست. اخلاق­های رفتاری افراد جامعه، مانند: انضباط اجتماعی، وجدان کاری، نظم و برنامه­ریزی، ادب اجتماعی، توجه به خانواده، رعایت حق دیگران، کرامت انسان، احساس مسئولیت، اعتماد به نفس ملی، شجاعت شخصی و شجاعت ملی، قناعت، امانت­داری، درست­کاری، حق طلبی، زیبایی طلبی، نفی مصرف زدگی، عفت، احترام و ادب به والدین و به معلم و... با استفاده از آموزه­های دینی و الگوگیری از نمادهای دینی به راحتی قابل اجراست.

صدا و سیما باید خود را متکفل گسترش این فضایل اخلاقی دینی بداند.

ب) پرهیز از چهره­پردازی­های منفی و ناصالح

در این باره، نظر شما را به کلام مقام معظم رهبری توجه می­دهیم:

... من گاهی دیده­ام انسان­هایی که هیچ ارزش علمی و هنری ندارند، در صدا و سیما با پول مردم چهره­پردازی می­شوند؛ چرا؟ البته من نمی­خواهم خیلی مطلب را باز کنم، اما می­­بینم کسی که در رشته خودش این قدر ارزشمند نیست و انسان متوسطی است، او را می­آورند و یک دو ساعت از وقت تلویزیون را به

ص:179

زندگی او، به خانواده او و به گذشته سرتا پا کم ارزش او مصروف می­کنند؛ چرا؟ به نظر من، علاوه بر اینکه این «چرا» وجود دارد، «منفی» هم هست. این کار، الگوسازی است؛ ما چه کسی را می­خواهیم الگوی جوان­ها قرار دهیم؟ این طور آدم­هایی را؟(1)

همان­گونه که در کلام مقام معظم رهبری بیان شد، توجه به الگوهای مناسب در صدا و سیما از اهمیت بسیار برخوردار است که در آموزه­های دینی و نمادهای اسلامی به فراوانی یافت می­شود.

3. پیشنهادهای برنامه­ای

در ادامه، پیشنهادهایی را درباره چگونگی ترسیم نمادها در رسانه یادآور می­شویم.

راه­های مختلفی برای شناساندن نمادها به جامعه از طریق صدا و سیما وجود دارد. بعضی از این راه­کارها، به صورت مستقیم هستند که از طریق مصاحبه­ها یا میزگردها انجام می­شود. این راه کار، برای شناساندن مکان­های مقدس راه کار خوبی است، ولی برای شناساندن و القای تأثیر مثبت زمان­های مقدس و عددها و رنگ­ها در زندگی روزانه مردم، باید راه­کارهای نامحسوس انتخاب شود؛ زیرا این نمادها به راحتی می توانند وارد زندگی شخصی افراد شوند و در روح و روان مخاطب اثر بگذارند و سپس به صورت نماد در زندگی روزانه آنها اثرگذار باشند.

ازهمین رو، باید نمادها را به طور نامحسوس در زندگی مردم وارد کرد؛ زیرا معمولاً مردم در برابر توصیه های مستقیم ایستادگی می­کنند و گاهی حتی به مبارزه برمی­خیزند، درحالی که اگر این کارها را به طور نامحسوس انجام دهیم، بر ناخودآگاه افراد اثر گذاشته­ایم. چنین نمادهایی در دراز مدت به طور

ص:180


1- [1] . 11/9/1383.

طبیعی و خزنده، وارد زندگی مردم شوند و تأثیرهای مثبت خود را در جامعه نشان می­دهند.

بهتر است این روند، از برنامه های کودک و خردسال آغاز شود؛ یعنی با ایجاد دکوراسیون­های رنگارنگ و با استفاده از ترکیبات رنگ­های شاد و زیبا، خلاقیت و حس سرزندگی را در کودکان و خردسالان ایجاد کنیم. با ایجاد دکوراسیون های گوناگون و استفاده از ترکیب رنگ­های آبی، سبز و زرد...، روح آرامش، استقامت و نشاط را در کالبد جامعه می­دمیم. با چنین روش­هایی، بینندگان برنامه های سیما، ناخودآگاه آرامش را در خود احساس می­کنند و با آرامش روحی می­توانند تماشاگر برنامه مورد نظر باشند. همچنین با انتخاب و ایجاد دکور مناسب برای برنامه، می­توان توجه مخاطب را در بحث­ها و میزگردها به اصل بحث جلب کرد.

ص:181

کتابنامه

1. قرآن کریم.

2. آیت اللهی، حبیب الله، هنر چیست؟، نشر فرهنگ رجاء، تهران، چاپ اول، 1364.

3. __________________ ، مبانی رنگ و کاربرد آن، تهران، سمت، 1381.

4. __________________ ، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان.

5. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر للطباعه و النشر، 1386 ه_ . ق.

6. ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، بیروت، دارالاضواء، 1413ق، چاپ دوم.

7. ___________ ، خصال، قم، منشورات جامعه المدرسین، 1362.

8. __________ ، علل الشرایع، نجف، منشورات المکتبه الحیدریه و مطبعتها، 1385ه_ .ق.

9. __________ ، فقه الرضا، مشهد، المؤتمر العالمی للامام الرضا، چاپ اول، 1406 ه_ . ق.

10. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، بیروت، دار احیاء تراث العربی، چاپ چهارم.

11. ابن عبدربه، اخبار النساء فی العقد الفرید، بیروت، الکتب العلمیه، 1416 ه_ . ق.

12. ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، 1405 ه_ . ق.

13. ابن هشام، السیرة النبویه، مصر، مکتبه محمد علی صبیح و اولاده، ،1383،ه_ .ق.

14. ابوالفداء، تقویم البلدان، پاریس، دارالطباعه السلطانیه، بی­تا.

15. احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بی­تا.

16. احمد بن داود الدینوری، اخبار الطوال، قاهره، دار الثقافة و الارشاد القوی، الطبعة الاولی، 1960م.

17. ارزقی، محمد بن عبد الله، اخبار مکه: و ما جاء فیها من الآثار، قم، نشر الشریف الرضی، 1369.

18. الامام الصادق علیه السلام، مصباح الشریعة، ناشر مؤسسه الاعلمی، بیروت، چاپ اول، 1400ه_ . ق

19. امینی، ابراهیم، خودسازی (تزکیه و تهذیب نفس)، انتشارات شفق، 1372.

20. امینی، محمد هادی، تاریخ مکه، مترجم: محسن آخوندی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372.

21. ایمانوئل، کانت، نقد قوه حکم، مترجم: عبدالکریم رشیدیان، تهران، نشر نی، چاپ اول، 1377.

ص:182

1. بریجانیان، ماری، فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعی، ویراسته: بهاءالدین خرمشاهی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم، 1381.

2. بلاذری، فتوح البلدان، بیروت _ لبنان، 1407ه_ .ق / 1987م.

3. پاک نژاد، سید رضا، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، یزد، بنیاد فرهنگی شهید پاک­نژاد، 1361.

4. ترنر، جاناتان اچ، مبانی جامعه­شناسی، مترجم: محمد فولادی و محمدعزیز بختیاری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ اول، 1378.

5. تورات.

6. ثعالبی، تتمه الدهر، بیروت، دارالکتاب العلمیه، چاپ اول، 1403 ه_ . ق.

7. ثعالبی، غرز ملوک الفرس، پاریس، دار الطباعه السلطانیه.

8. ثقفی، ابراهیم بن محمد، مترجم: عزیز الله عطاردی، ]مشهد[، نشر عطارد.

9. ثقفی، ابن ابی عبید، ماهیت قیام مختار، ابوفاضل رضوی اردکانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1378.

10. جبلی عاملی شافعی، زین­الدین، کشف المریبه عن احکام الغیبه، عراق، مکتبة الامام­صاحب الزمان، 1362ه_ . ق.

11. جعفر بن محمد بن قولیه، کامل الزیارات، مؤسسه نشر فقاهت، چاپ اول، 1375.

12. جعفری، محمد تقی، نقد و بررسی، انتشارات تبیان، چاپ اول، 1377.

13. __________________ ، فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو، اتحاد، چاپ اول، 1379.

14. جعفری، یعقوب، مسلمانان در بستر تاریخ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1381.

15. جوادی آملی، عبد الله، صهبای صفا، قم، نشر مشعر، 1371.

16. جواهری، جواهر الکلام، تهران، دار الکتاب اسلامی، چاپ دوم، 1365.

17. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، چاپ چهارم، 1407، ناشر: دارالعلم للملایین، بیروت.

18. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، قم، چاپ دوم، 1373.

19. __________________ ، اثبات الهداة بالنصوص و المهجرات، قم، مطبعة العلمیه، 1399ه_ . ق.

20. حسن ابراهیم، حسن، تاریخ سیاسی اسلام ، مترجم ابوالقاسم پاینده، تهران، جاوید، 1366.

21. حسینی فیروز آبادی، مرتضی، فضائل الخمسه، نجف، دار الکتاب الاسلامی، 1383ه_ . ق.

22. حکیم_ی، محمد، حض_رت معص_ومه و شهر ق_م، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1376.

23. حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1399 ه_ . ق.

ص:183

1. خسرو شاهی، هادی، تاریخ بیت المقدس و مسئله فلسطین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1395ه_ . ق.

2. دهخدا،  علی­اکبر، لغت­نامه دهخدا، دانشگاه تهران، 1373.

3. زمانی، امیر عباس، زبان دین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1380.

4. ساروخانی باقر، درآمدی بر دایرة­المعارف علوم اجتماعی، تهران، انتشارات کیهان، 1370.

5. سعیدی رضوانی، عباس، بینش اسلام و پدیده های جغرافیایی، مشهد، انتشارات آستان قدس، 1372، چاپ دوم.

6. سمعانی، عبدالکریم، الانساب، بیروت، دار الجنان للطباعة و النشر و التوزیع، 1408 ه_ . ق.

7. سید بروجردی، جامع احادیث الشیعه ، قم، مطبعة العلمیه، 1399ه_ . ق.

8. سید بن طاووس، لهوف سید بن طاووس ، قم، نشر سلسله، 1381.

9. سید قطب، فی ضلال القرآن، بیروت، دارالشرق، 1400ه_ . ق.

10. ش_وشتری، قاضی نورالله، مجال_س الم_ؤمنی_ن، تهران، کتاب فروشی اسلامی، 1357.

11. شیخ الطریحی، مجمع البحرین، مکتب النشر الثقافة الاسلامیه، چاپ دوم، 1367.

12. شیخ صدوق، امالی، مؤسسه بعثت، قم، چاپ اول، 1417 ه_ . ق.

13. ___________ ، معانی الاخبار، قم، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، 1338.

14. ___________ ، مکارم الاخلاق، منشورات الشریف الرضی، چاپ ششم، 1392 ه_ . ق.

15. شیخ طبرسی، مجمع البیان، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1374.

16. شیخ طوسی، استبصار، تهران، دارالکتاب اسلامی، چاپ چهارم، 1336.

17. ___________ ، النهایة، بیروت، دارالکتاب العربی، 1390ه_ . ق.

18. _________ ، امالی، قم، دار الثقافه للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1414 ه_ . ق.

19. ___________ ، تهذیب الاحکام، تهران، دار الکتاب اسلامی، چاپ سوم، 1364.

20. ___________ ، غیبت، قم، مؤسسه معارف اسلامی، چاپ اول، 1411 ه_ . ق.

21. __________ ، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه شیعه، چاپ اول، 1411 ه_ . ق.

22. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، 1370.

23. طبرسی، علی، مشکوة الانوار، دارالحدیث، چاپ اول، 1418ه_ . ق.

24. طبری، محمد بن جریر، تاریخ نامه طبری، تهران، نشر نو، 1378.

ص:184

1. ______ ، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ چهارم، 1403 ه_ . ق.

2. عاملی، علی بن محمد، الدر المنشور من الماثور و غیر الماثور، قم، 1398ه_ . ق، بی­نا.

3. عباسی حسینی، ابراهیم ، مروری بر جامعه شناسی مسجد، مجله مشکوة، شماره 16، پاییز 1366.

4. علاقه بند، علی، جامعه شناسی آموزش و پرورش، انتشارات فروردین، تهران، بی تا.

5. علامه اربلی، کشف الغمة، بیروت، دار الاضواء، چاپ دوم، 1405ه_ . ق.

6. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، تهران، مکتب علمی اسلامی.

7. فصل­نامه هنر، شماره 40، تابستان 1378.

8. فاکهی، محمد بن اسحاق، اخبار مکة فی قدیم الدهر و حدیثه، بیروت، دارخضر، 1414ه_ . ق.

9. فقیهی، علی اصغر، تاریخ مذهبی قم، قم، اسماعیلیان، 1350.

10. فیض کاشانی، محمد محسن، محجة البیضاء فی احیا الاحیاء، تهران، مکتب الصدوق، 1340.

11. فیض کاشانی، محمدحسن، تفسیر صافی، قم، مؤسسه الهادی، چاپ دوم، 1375.

12. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار و مدینة الحکم و الاثار، تهران، دار الاسوه، 1416ه_ . ق.

13. کازنو، ژان، جامعه شناسی وسایل ارتباط جمعی، ترجمه: باقر ساروخانی و منوچهر محسنی، تهران، اطلاعات، 1367.

14. کلینی، کافی، دار الکتاب اسلامی، تهران، چاپ سوم، 1367.

15. کورنر، استفان، فلسفه کانت، مترجم: عزت الله فولادوند، تهران، نشر خوارزمی، چاپ اول، 1376.

16. گولد، جولوس، کولب، ویلیام ل. ، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه: مصطفی ازکیا و دیگران، تهران، انتشارات مازیار، 1376.

17. گیدنز، آنتونی، جامعه شناسی، ترجمه: منوچهر صبوری، تهران، انتشارات نی، چاپ یازدهم، 1383.

18. لوشر، ماکس: روان شناسی رنگ­ها، ترجمه: ویدا ابی زاده، تهران، انتشارات دُرسا، چاپ دهم، 1375.

19. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403 ه_ . ق.

20. _______________ ، مرآة العقول، . دارالکتاب الاسلامیه، 1363.

21. مجله با معارف اسلامی آشنا شویم، شماره 49.

22. مجله مسجد، شماره 19.

ص:185

1. محدث حرانی، تحف العقول ، قم، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1363.

2. محسنی، منوچهر، جامعه شناسی عمومی، تهران، کتاب­خانه طهوری، چاپ نهم، 1368.

3. محمد بن مشهدی، المزارالکبیر، قم، نشر قیوم، چاپ اول، 1419ه_ .ق.

4. مشهدی، میرزا محمد، تفسیر کنز الدّقایق، قم، نشر اسلامی، 1407 ه_ . ق.

5. مصطفوی، فریده و دیگران، روش خودسازی، انتشارات حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1378.

6. مطهری، مرتضی، احیاء، تفکر اسلامی، انتشارات صدرا، 1378.

7. _______________ ، حماسه حسینی ، انتشارات صدرا، 1365.

8. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ناشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، چ23، 1383.

9. ملکی تبریزی، میرزا جواد، سلوک عارفان، ترجمه: المراقبات فی اعمال السنه، تهران، نشر سایه، 1378.

10. میرزای نوری، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت لاحیاء تراث، چاپ دوم، 1408 ه_ . ق.

11.  میرچا الیاده، مقدس و نامقدس، مترجم نصرالله زنگویی، سروش، تهران، چاپ اول، 1375.

12. نائینی اردستانی کچویی قمی، محمد علی بن حسین، انوار المشعشعین، قم، کتاب­خانه آیت الله مرعشی نجفی، 1381.

13. ناصری طاهری، عبدالله، بیت المقدس شهر پیامبران، تهران، سروش، 1367.

14. نعمانی، محمد بن ابراهیم، غیبت، قم، انوار المهدی، چاپ اول، 1422 ه_ . ق.

15. نوری، میرزا حسین، لؤلؤ و مرجان، انتشارات نوین، چاپ اول، بی تا.

16. نیشابوری، فتال، روضة الواعظین، قم، منشورات شریف الرضی، بی تا.

17. واعظی، احمد، درآمدی بر هرمنوتیک، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم، بی تا.

18. وثوقی، منصور و دیگران، مبانی جامعه شناسی، انتشارات خردمند، تهران، چاپ ششم، 1372.

19. ویلم، ژان پل، جامعه­شناسی ادیان، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، نقد و بررسی: محمد تقی جعفری، انتشارات تبیان، چاپ اول، 1377.

20. هاشمی نژاد، عبدالکریم، درسی که حسین (ع) به انسان­ها آموخت، مشهد، 1369.

21. همیلتون، ملکُم، جامعه­شناسی دین، ترجمه: محسن ثلاتی، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1377.

22. یونگ، گوستاو، انسان و سمبول­هایش، ترجمه: ابوطالب صابری، تهران، امیرکبیر.

ص:186

113.Gordon Marshal، _OXFORD DICTIONARY OF SOCIOLOGY_، oxford university press، 1998.

ص:187

113.Gordon Marshal، _OXFORD DICTIONARY OF SOCIOLOGY_، oxford university press، 1998.

ص:188

113.Gordon Marshal، _OXFORD DICTIONARY OF SOCIOLOGY_، oxford university press، 1998.

ص:189

113.Gordon Marshal، _OXFORD DICTIONARY OF SOCIOLOGY_، oxford university press، 1998.

ص:190

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109