سرشناسه : طوسی، محسن
عنوان و نام پدیدآور : تفسیر نمادهای دینی / محسن طوسی؛ تهیه کننده مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.
مشخصات نشر : قم: دفتر عقل، 1386.
مشخصات ظاهری : [5]، 175 ص.
فروست : مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما؛ 1233.
شابک : 18000 ریال : 978-964-2761-03-6
یادداشت : کتابنامه: ص. [171] - 175؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : شعایر و مراسم مذهبی
موضوع : روزهای خاص -- شعایر و مراسم مذهبی
موضوع : زیارتگاه های اسلامی
شناسه افزوده : صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. مرکز پژوهشهای اسلامی
رده بندی کنگره : BP257/ط9ت7 1386
رده بندی دیویی : 297/72
شماره کتابشناسی ملی : 1207708
ص:1
تفسیر نمادهای دینی
کد: 1233
نویسنده: محسن طوسی
ویراستار: ذوالفقار ناصری
تهیهکننده: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما
ناشر: دفتر عقل
نوبت چاپ: اول / 1386
شمارگان: 1500
بها: 11000
_حق چاپ برای ناشر محفوظ است_
_ _
نشانی: قم, بلوار امین, مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما
پست الکترونیکی: IRC@IRIB.ir [1] Emial:
تلفن: 291670 _ 0251 دورنگار : 2915510
شابک: 4-10-2761-964- 978 / ISBN: 978-964-2761-10-4
Links:
------
mailto:IRC@IRIB.ir
ص:2
در شناخت معمای هستی و در هزارتوی کشف حقایق کاینات، به راز و رمزهایی برمیخوریم که اسرار سر به مهر است. انسان در زندگی فردی و اجتماعیاش، بزرگترین تشکیلات فردی و جمعی را در جهان پدید آورده است که قوانین، برنامهها و ویژگیهای خاصی دارد.
فرهنگ و تمدن جوامع بشری، جهت بخش انسان در این تشکیلات بزرگ است. در میان فرهنگهای گوناگون نیز مطمئنترین دستآویز و بهترین پشتیبان انسان، فرهنگ متعالی اسلامی است.
چه در فرهنگ اسلامی که در این پژوهش بدان پرداختهایم و چه در دیگر فرهنگهای بشری، سمبلها و نمادهایی وجود دارد که از یک سو، شاخص هر فرهنگ و از سوی دیگر، شخصیت بخش جوامع و انسانها است.
نمادها با پیوندهای ژرفشان به ارتباطات پیچیده جامعههای انسانی و ژرفای رمزآلود انسانها، یکی از بحثانگیزترین مفاهیم قراردادی جامعهشناسی به شمار می آیند. شناخت جایگاه و کارکرد نمادها، گام بزرگی در جهت کشف لایههای عمیق اجتماعهای بشری است و با اثرگذاری بر آنها می توان هویت و
ص:3
ماهیت هر جامعه را دگرگون ساخت؛ خواه آن را به سمت فروپاشی و سقوط بکشاند یا در مسیر تعالی قرار دهد.
شناخت نمادهای اسلامی، گامی فراتر از شناخت یک جامعه یا یک فرهنگ است؛ زیرا فرهنگ پویای اسلام، جهت بخش تمامی جوامع و تکتک انسانها است و با چنین کارآیی گسترده و مؤثری، سمبلآفرینی، نمونه سازی و نمادنمایی این فرهنگ، اصیلتر و جهتدارتر خواهد بود.
از یک سده گذشته، مطالعه نمادها و نمادپردازیها، جایگاه والایی در پژوهشهای جهانی یافته است. امروزه در دانشهایی چون شناخت ادیان، اساطیر، عرفان، روان شناسی، هنر و ادبیات، به شناخت و بازخوانی نمادها اهمیت بسیاری داده میشود. مطالعه نمادها ارزش علمی و تحقیقی دارد و با لذتبخشی هنری همراه است؛ زیرا همچنانکه در ساخت و پرداخت نمادها، عاطفه و احساس نقش اساسی دارد، در شناخت آنها نیز این عوامل از شرایط اساسی به شمار میآید. نتیجه نیز بسیار لذتبخش است و انسان با کشف باورها، عواطف و هیجانهای گذشتگان، با ایشان احساس هم دلی میکند. این نمادها اگر به شیوه هنرمندانهای در آفرینش های هنری به کار گرفته شود، ژرفای خاصی به پیام رسانی میبخشد.
نمادها در فرهنگ اسلامی، جایگاه ویژهای دارند. قرآن کریم، تأکید خاصی بر بیان این حقیقت دارد و نمادها، مفاهیمی ناآشنا در آیات الهی نیستند. مواردی از اشارههای حکیمانه کلام وحی به مفاهیم ریشهای نمادین را در قرآن میتوان یافت. (1)
ص:4
در آموزههای اسلامی، ویژگیهایی برای امت اسلامی برشمرده میشود که از آنها به عنوان مشخصههای نمادین امت اسلامی میتوان نام برد. به عبارت دیگر، بررسی ویژگیها و تعریفهایی که آموزههای اسلامی برای معرفی جوامع بیان میفرماید، شناسایی شاخصهای نمادین جامعه اسلامی را آسان میگرداند. تبیین ویژگیهای نمادهای خاص برای مسلمانان، موضوعی است که از آموزههای قرآنی قابل استخراج است.(1)
همچنین در روایتهای معصومین، متنهای ادبی و علمی حکیمان و فیلسوفان مسلمان نیز نشانههای نمادین را میتوان جستوجو کرد و به اشارتهای دقیقی دست یافت؛ گرچه همه این اشارتها برگرفته از فرهنگ بومی و ملی است. البته در موارد بنیادی، همین متون اسلامی در بستر فرهنگ سازی به نمادها و حرکت جامعه جهت دادهاند.
ص:5
تاریخ بشر و متنهای نوشتاری اش، گویای آن است که انسان در ژرفنای دریای معرفت چنان پیش رفته که در بیان معانی، حتی دست تمثیل را نیز کوتاه دیده است؛ معناهایی که در قفس تنگ متنها، داستانها، شعرها و جمله ها نمی گنجیدند. ازاین رو، مهارتها و آرایههای دیگری را طلبیدهاند.
نماد در معنای عام، یعنی هر چیزی که چیز دیگری را توضیح دهد یا معنا کند، درحالی که معنای خاصتر آن، کوتاهترین واحد معنایی در زبان رمزگونه مراسمهای دینی، خوابها و افسانهها و دربردارنده پیامی کامل و رسا است. (1)
_یونگ_(2) درباره نماد مینویسد:
آنچه ما سمبول (نماد) مینامیم، عبارت است از یک اصطلاح، یک نام یا حتی تصویری که ممکن است نماینده چیز مأنوسی در زندگی روزانه باشد و با اینحال، علاوه بر معنای
ص:6
آشکار و معمول خود، معانی تلویحی بهخصوص نیز داشته باشد. سمبول، معرف چیزی مبهم، ناشناخته یا پنهان از ماست. (1)
اکنون به ویژگیهای نماد از نگاه _پال تیلیش_ میپردازیم. او نماد را در شناخت زبان دین بررسی میکند و ویژگیهای زیر را برای نماد برمیشمارد:
1. اشاره کردن به ماورای خود (از خود فرار کردن)؛
2. مشارکت داشتن و سهیم بودن نماد در واقعیت و معنای امر مشارالیه؛
3. داشتن هویت جمعی؛
4. داشتن توان کشف و بیان جنبههایی از واقعیت و زوایایی از روح ما بر ما؛
5. داشتن قدرت اصلاحی یا تخریبی (وحدت آفرینی یا تفرقه افکنی)؛
6. پیروی از شرایط اجتماعی و فرهنگی در پیدایش، رشد و افول. (2)
انسانها و برخی از حیوانات میتوانند کارهای شگفت انگیزی انجام دهند. آنها میتوانند تجربههای خود و هر چیزی را با نشانه های دل خواه ارائه دهند.
وقتی مردم به توافق می رسند که یک نماد، نشان امر خاصی باشد، آن را نماد مینامیم. برای مثال، واژهها (علامتهای سیاه بر روی صفحه) نشانههاییاند که ما در معانی آنها توافق داریم. ازاین رو، هر واژهای یک نماد است. این واژهها در قالب جملهها، بندها و فصلها سازمان یافتهاند و بخشی از یک نظام سازمان یافته نمادها هستند. (3)
آنچه در مورد زبان صادق است، تقریباً در مورد هر چیز دیگری نیز صادق است. پرچمها، صلیبها، مشتهای گره خورده، اخمهای صورت، کتابها، کتابهای مقدس و برنامههای رایانهای، همگی نشانههایی هستند که معانی توافق شدهای را دربردارند. آنها معمولاً به نظامهای نمادها تعلق دارند؛ زیرا معناها و نمادهای متناسب دیگری را میطلبند. در درون چنین نظامهای
ص:7
نمادین است که ما گذشته را به یاد میآوریم؛ از زمان حال آگاهی مییابیم و آینده را پیش بینی میکنیم. بدون این ظرفیت شگفت انگیز، دنیای ما تنها شامل تأثیرهای حسی محض میبود و ما در زمان و مکان حاضر اسیر میشدیم. در آن صورت، ما هرگز موسیقی، هنر، ریاضیات، طنز، سوگند، خواندن، عبادت و یا هر چیزی که ما انسانها آنها را حقیقت میشماریم، نداشتیم. آن گاه زندگی ما بدون جاذبه و عادی میشد و از تشخیص آن نیز عاجز بودیم؛ زیرا نمیتوانستیم آن را با نمادها نشان دهیم. (1)
نمادها، رمزهای درکپذیر در جزء جزء جامعه هستند. البته توده مردم، درک ساده و مشترکی از این واژههای بنیادین دارند و آنچه در جامعه قابل بررسی و آموزش است، ایجاد ارتباطی منطقی و صمیمی با مفاهیم اساسی نمادها و بنیانهای حقایقی است که از روزگاران کهن در مسیر شناخت بشر جا گرفته و به یاری او آمده است.
جهان ما از نمادها ساخته شده است و ما با این نمادها، با جهان ارتباط برقرار میکنیم. هر آنچه را ما تجربه می کنیم، انجام میدهیم، میل داریم و می بینیم، به نمادها بستگی دارد. ازاین رو، شناخت خویشتن و دنیای پیرامونی، نیاز به آگاهی بیشتری از فرهنگ دارد. ما باید درک کنیم که نمادها، دنیا را برای ما سامان میدهند. درنتیجه، نباید قدرت نمادهای فرهنگی را در القای دریافت ها، احساسات و رفتارهای خود ناچیز بینگاریم. از سوی دیگر، نباید قدرت آنها را فوقالعاده بپنداریم. انسانها این نمادها را میآفرینند و میتوانند آنها را از نو بیافرینند؛ همانگونه که روابطشان را با یکدیگر تغییر میدهند، جهانهای
ص:8
اجتماعیشان را نیز از نو سازمان می دهند و یا با شرایط محیطی جدید، سروکار پیدا میکنند.(1)
فرهنگ و فرآوردههای فرهنگی از یک نظر منابع سادهای هستند که ما را بر اجرای کارها توانا میسازند. بدون زبان، ارتباط محدود میشود. بدون تکنولوژی(دانشی درباره نوعی کنترل محیط زیست) نمیتوانیم غذا بخوریم و مسکن بگزینیم. پس نمادها، واسطه سازگاری ما با محیط زیست، واسطه کنش متقابل با دیگران، واسطه تفسیر ما از تجربهها و واسطه سازمان دهی ما در گروهها هستند. البته نمادها بیش از یک واسطه مناسب هستند. آنها همچنین به ما میگویند چه کنیم و به چه چیز بیندیشیم و به چه چیزی توجه داشته باشیم. به باور _مارشال مک لوهان_، رسانههای نمادین ما، یک پیام یا دستهای از فرمانها را با خود حمل میکنند. میدانیم که اطلاعات ژنتیکی موجود در ژنهای مورچهها، این حشرات را مجبور میکنند. البته نمادها ما را مجبور نمیسازند، ولی انتخابهای ما را محدود میکنند. حتی منبع نمادین به ظاهر خنثایی مانند زبان نیز یک پیام مخفی را منتقل می کند. (2)
نمادها، انسان را با حقایق غیرمادی آشنا میکنند؛ یعنی افزون بر کارکردهای اجتماعیشان، انسان را به حقایق غیرمادی نیز رهنمون میشوند؛ گرههای کور در ارتباطهای معنوی انسان و جامعه با ماوراء وجود را باز میکنند و بال های پرواز او را به آسمان تکامل میگشایند. زبان میتواند انسان را از تنهایی برهاند و به زبان اشارات و عبارتهای ناقص، رازهای گویا و عمیق ببخشد تا دست در دست این دقایق رمزآلود، از قفس مادیات فراتر رود، طعم رهایی را بچشد و
ص:9
معانی آسمانی را درک کند. همه این پیآمدهای سودبخش را میتوان با درک نمادهای اسلامی که از بطن انسان برخاسته و در متن جامعه نفوذ کرده است، به دست آورد.
«فرهنگ عبارت است از ارزشهایی(1) که اعضای یک گروه معین دارند؛ هنجارهایی(2) که از آن پیروی میکنند و کالاهای مادی که تولید میکنند. فرهنگ در مفهوم جامعهشناسی به مجموعه شیوه زندگی اعضای یک جامعه اطلاق میشود. چگونگی لباس پوشیدن آنها، رسمهای ازدواج و زندگی خانوادگی، الگوهای کارشان، مراسم مذهبی و سرگرمیهای اوقات فراغت را در برمیگیرد. همچنین شامل کالاهایی میشود که تولید میکنند و برای آنها مهم است، مانند: تیر و کمان، خیش، کارخانه و ماشین، کامپیوتر، کتاب و مسکن».(3)
فرهنگ به گستردگی بطن جامعه، معنا و مفهوم دارد و این معانی، بسیار عالیتر و جامعتر از برداشتهای سطحی و اصطلاحی است.(4) افزون بر این، هر جامعه و ملتی، فرهنگ خاصی دارد.(5) با توجه به نقش فرهنگ در حیات معنوی جامعه و تأثیر آن در معرفی هویت ملی و تکامل مادی و معنوی جامعه، باید دانست که نمیتوان (و نباید) حوزه عمل فرهنگ را به برخی زمینهها محدود کرد، بلکه بایستی فرهنگ را چنان فضایی برای حیات فردی و اجتماعی انگاشت که فعالیت جامعه در آن جریان مییابد و در واقع، هدایتگر مادی و معنوی فرد و جامعه است.(6)
ص:10
هر جامعه فرهنگی دارد که معیارهای خاص برخاسته از باورها و سلیقههای جامعه، ارزش آن را برای اعضا تبیین میکند.
در تعریفی دیگر آمده است: «فرهنگ عبارت است از آداب و عادتها و اندیشهها و اوضاعی که گروهی در آن شرکت دارند و از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد.»(1) زبان و وسیلههای نمادین دیگر، عوامل اصلی انتقال فرهنگها هستند.
فرهنگی که اسلام بنا نهاده، حیات هدفداری است که جنبههای زیباجویی، علم گرایی، منطقطلبی و آرمانخواهی انسانها را به شدت پویا میسازد و عناصر فرهنگی را تشکیل میدهد.(2) فرهنگ اسلامی، هر پدیده فرهنگی را که با ارزشهای متعالی انسانی مانند اخلاق و مذهب ناسازگار باشد، نمی پذیرد. فرهنگ اسلامی، با هر فعالیتی که به نام فرهنگ در جامعه رواج یابد و با حیثیت، شرافت و شخصیت کمالخواه انسانی سازگار نباشد، اگرچه زیبا و جذاب عرضه شود، مخالف است و از ترویج آن جلوگیری می کند.(3)
احیای فرهنگ اسلامی به عنوان یکی از بنیادیترین هدفهایی که می تواند ضامن بقا و تداوم حیات جامعه ایرانی باشد، موضوعی است که باید بدان توجه شود. جامعه ما برای داشتن حیاتی پویا و ماندگار، به رابطه متقابل با فرهنگ متعالی اسلامی نیاز اساسی دارد.
این آرمان والا، شناسایی روشها و عناصر مناسب را به عنوان ضرورتی جدی مطرح میکند. با توجه به اهمیت مفهوم هویت، میتوان گفت یکی از اساسیترین عناصر اثرگذار بر چگونگی احیای فرهنگ اسلامی، هویت فرهنگی
ص:11
جامعه است؛ به این معنا که هرچه جامعه به سمت دست یابی به هویتی اسلامی و ایرانی پیش برود، امکان احیای فرهنگ اسلامی تقویت خواهد شد. برعکس، هرچه جامعه با بحران هویت روبه رو باشد و هویت دل خواه خویش را در پدیده های سازگار با معیارهای بیگانه و ناسازگار با تاریخ خویش بجوید، از فرهنگ اسلامی دورتر خواهد شد.
حیات فردی و اجتماعی در جنبههای مادی و معنوی قابل بررسی است با این حال، جنبه معنوی حیات نه تنها به اهداف جامعه بستگی تام دارد که تعیین کننده آرمانها و هدفهای غایی حیات نیز هست و اهمیتی ویژه دارد.
برای تقویت جنبه معنوی حیات جامعه، شناسایی ویژگیها و موضوعهای بیشماری ضرورت دارد. به این ترتیب، مبانی و معیارهای ارزیابی فرهنگ حاکم بر جامعه اسلامی باید از آموزههای اسلامی استخراج شود. وقتی جامعه به ارزشها و اهداف معنوی و الهی احترام نهاد، پیرو آن، رسالتی را نیز برای خود تعریف میکند و آن را معیار دادوستدها و روابط فرهنگی خویش قرار میدهد.(1) در جامعه ما، فرهنگ ایرانی، به مجموعهای از باورها و دانشها گفته میشود که جامعه مسلمان ایران به آنها احترام میگذارد و با آنها هویت مییابد؛ زیرا معیار ارزیابی جنبههای مختلف زندگی ایرانیان هستند و بدون اینکه مزاحمتی با اصول و ارزش های اسلامی داشته باشند، چونان عاملی برای شکوفایی اصول و ارزشها و فضایی برای تعالی انسان، ایفای نقش میکنند. البته این امر مخصوص هر فرهنگی است که پویا و زندگیبخش باشد. قدرت معجزهآسای اسلام در
ص:12
احیای زندگی از همه فرهنگها بیشتر و پویاتر بوده است، چنانکه استاد مطهری مینویسد:
خود اسلام زنده است با تکیه گاه و مبنای زنده؛ پس نقص کار در تفکر مسلمین است؛ یعنی فکر مسلمین، طرز تلقی مسلمین، از اسلام به صورت زندهای نیست، به صورت مرده است. (1)
وی با معرفی قرآن کریم به عنوان طرح کننده حیات اسلامی می نویسد:
اساساً همه این تغییرات، «حیات اسلامی»، «حیات تفکر اسلامی»، همه اینها، اساسی است که طرحش را خود قرآن ریخته است. تعبیرها از خود قرآن است] که[ میگوید: «یا أَیّهَا الّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ؛ ای مردم، ندای این پیغمبر را بپذیرید، پیغمبری که شما را دعوت می کند به آن حقیقتی که شما را زنده میکند» (انفال:24 ) این پیغمبر برای شما یک اسرافیل است؛ یک محیی است، تعلیمات او زندگی بخش است، حیات بخش است.(2)
احیای فرهنگ اسلامی به معنای تقویت زمینههای استقلال جامعه مسلمانان و عامل هدایت آن به سمت آرمانهای متعالی، سالهاست که اهمیت خود را در مقابله با تهاجمهای فرهنگی بیگانه نشان داده است. همه مصلحانی که سودای رهایی جوامع اسلامی از سلطه بیگانگان را در سر می پروراندند، بر این ضرورت بنیادین تأکید کرده و به شیوههای گوناگون، مردم را به احیای فرهنگ اسلامی فراخواندهاند. (3)
ص:13
در این راه پرفراز و نشیب، مردان مبارزی چون _سید جمال_، _اقبال لاهوری_، _میرزای شیرازی_ و _امام خمینی_(ره)، توجه همه را به واقعیت حساس احیای فرهنگ اسلامی جلب کردند؛ زیرا گام برداشتن در این مسیر، خودباختگی و رکود فرهنگی را از میان میبرد و رستاخیز جامعههای اسلامی را در پی دارد.
اسلام بر مبنای فطرت و ماهیت بنیادین انسان است و این ارتباط فطری، انسان را چون کودکی که به شیر مادر نیاز دارد، به اسلام و باورهای دینی وابسته ساخته است. همین ارتباط فطری، راه را برای دستیابی اندیشههای اسلامی به گنجینههای رمزآلودی که برای جوامع بشری دست نایافتنی است، هموار کرده است. تمثیلها و داستانهای دقیقی از گذشته انسان در آیات و روایتهای اسلامی، از حقایق هستی پرده برمیدارد و نقبی از درون به بیرون و واقعیتهای هستی است.
به جرئت میتوان گفت جنبه نمادبخشی به جامعه و نمادجویی از جامعه، در اسلام از دیگر فرهنگها قویتر و برجستهتر است. نکته منحصربه فرد فرهنگ اسلامی در موضوع نمادبخشیها، جهتدهی درست و اثرگذاری مثبت بر مقولههایی است که ناخودآگاه بشر آنها را در طول روزگار بر فرهنگها تحمیل کرده است.
قرآن در واژههای آسمانی خود، از این نمادها و رمزهای زیبا، بسیار دارد. بطن در بطن، هفت (و به روایتی هفتاد) معنا دارد که بعضی از این نمادهای شگفت تا آخرین معنا، همچنان برای بشر رمزآلود میماند. قرآن و احادیث معصومین، این الگوآفرینی را جهت داده است. تفاوت اسلام با نظریههای مدعی هدایت بشر آن است که اسلام از فطرت خداجوی انسان، برای او سخن میگوید. سخنی از جنس خود او، با او میگوید و به طور رمزآلود و نمادین، اشارتهای یک حیات فرامادی انسانی را درک میکند.
ص:14
درک نمادهای اسلامی و القای آن در اندیشهها،گام برداشتن در همین مسیر هدایت جوامع است که با درک کاستیها و توانمندیهای فطری بشر و با راهنمایی های خود اسلام به راحتی قابل دسترسی خواهد بود.
گسترهای که اسلام با معرفی اصول بیزمان و بیمکان، به فرهنگ جامعه بخشیده، به روشهای مختلف و با درکها و دریافتهای متفاوت، اجازه بالیدن دل خواه را در مسیر هدایت او قرار داده است.
شناخت حقایق متعالی و اصول فطری مشترک و نمادین اسلامی، هم در احیای فرهنگ و حیات جامعه اثر مثبت دارد و هم جامعه را در برابر مفاهیم نمادین دیگر فرهنگها یا قدرتهای فرهنگی دنیا بیمه میکند؛ اصولی که جهان غرب، آن را بر ملتهای دنیا تحمیل میکند و به واسطه آنها، پای همت و اندیشه آنان را در بند میکشد.
با روشن شدن اهمیت احیای نمادهای اسلامی، توجه به نقش بنیادین آنها در احیای جامعه اسلامی نیز موضوعی بسیار جدی است. به بیان دیگر، یکی از عوامل مهم احیای جامعه اسلامی، احیای فرهنگ اسلامی یا به عبارتی، احیای اهداف جامعه اسلامی و حرکت بر مبنای قوانین اسلامی است. مهم ترین عامل اثرگذار بر احیای فرهنگ اسلامی، شناسایی منابع فرهنگ اسلامی و چگونگی بهرهگیری از آنهاست؛ زیرا اساساً حیات هر فرهنگ و جامعهای به منابعی بستگی دارد که مبانی نظری فرهنگ آن جامعه است.
به طور کلی، منابع اصلی در دو گروه قابل دسته بندی هستند:
1. گروه اول یا منابع اولیه که شامل قرآن و سنت معصومین (ع) است؛
2. گروه دوم یا منابع ثانویه که تجربههای جوامع و تمدن های بشری از گذشته تاکنون را دربرمیگیرد.
ص:15
نکته مهم در بهره گیری از این دو دسته منبع، آن است که در گروه اول، شناسایی اصول بیزمان و مکان و تبیین معیارها برای ارزیابی و گزینش موضوعهای گروه دوم ضرورت دارد؛ به این معنا که در منابع اولیه نباید در پی یافتن مصداقهای جزئی بود. همچنین دریافتهای منابع ثانویه را بایستی به صورت مطلق و بدون ارزیابی با معیارهای برآمده از منابع اولیه پذیرفت. (1)
به بیان قرآن کریم، بسیاری کسان از سیمای ظاهریشان شناخته می شوند.(2) همچنین از معصومین (ع) روایت شده است که خود را به شکل غیرمسلمانان در نیاورید؛(3) زیرا نوعی خدشهدار کردن هویت اسلامی جامعه است. این مسئله اهمیت نمادها را در فرهنگ اسلامی نشان میدهد.
معرفی تفکر، فرهنگ و نمادهای اسلامی به دیگر جوامع و تمدنها، یکی از زمینههایی است که افزون بر معرفی هویت اسلامی جامعه به دیگران، عاملی در جهت تقویت روح فرهنگ اسلامی و عزت و اعتماد به نفس جامعه نیز هست. معرفی نشدن ویژگیهای تمدن اسلامی سبب گسیختگی جامعه از گذشته و تاریخ خویشتن خواهد شد. در بعد فراملی نیز معرفی تمدن اسلامی به دیگران، مایه افزایش اعتماد به نفس جامعه اسلامی و ارتقای آن در جهان است. اهمیت دادن به نمادهای اسلامی در جامعه سبب میشود که هویت فرهنگی به شکل مطلوبی اثرگذار باشد و حفظ شود.
ص:16
دین اسلام سرشار از نمادهایی است که این نمادها به بازتولید فرهنگ اسلامی میپردازند. توضیح و تفسیر این نمادها جایگاه ویژهای در فرهنگ اسلامی دارد و باید به آن پرداخته شود. یکی از منابع مهم در عصر حاضر برای برقراری پیوند با بدنه جامعه، رسانهها هستند. ما میتوانیم از طریق رسانهها به ویژه صدا و سیما، این نمادها را به شیوهها و شکلهای مختلف بیان کنیم و آنها را به جامعه انتقال دهیم.
این نمادها، اگر به شیوه هنرمندانه در آفرینشهای هنری به کار گرفته شوند، ژرفای خاصی به پیامرسانی میبخشند؛ زیرا انسان با نمادها، به جهان بی نهایت معنا، سفر و دنیای تصویرها را تسخیر میکند.
گفتیم که قوام هر جامعه به نظام فرهنگی آن جامعه بستگی دارد و نظام فرهنگی یک جامعه نیز به هماهنگی میان اعضای یک جامعه میانجامد. هدف از این پژوهش نیز بررسی نمادهای اسلامی بر اساس منابع اسلامی و دینی است.
ما در جهانی زندگی می کنیم که نمادهای فرهنگ بشری اهمیت بسزایی دارند. پس شایسته است که به این مقوله نیز در پژوهشهای اسلامی توجه شود و اندیشمندان، نمادهای اسلامی را که با فطرت انسان همخوانی دارند، به جامعه جهانی معرفی کنند.
نمادهای اسلامی به ظاهر ساده و قابل درک پنداشته میشوند، ولی در حقیقت از پیچیدگیها و رمزورازهای ویژه فطرت انسان برخاسته و در عمق جان جامعه ریشه دواندهاند. ما در این اثر کوشیدهایم جنبههای اعتقادی _
ص:17
الهی و جامعهشناختی این نمادها را ریشهیابی کنیم و از میان آسمان مهآلود راز و رمز نمادها، به روشنای معنا دست یابیم.
ص:18
برای تفسیر و تحلیل نمادهای اسلامی، به رویکردی نظری نیاز داریم. در این فصل، نظریههای مربوط به تفسیر نمادها را بررسی و سپس این نظریهها را نقد میکنیم. در پایان، نظریه مختار را که تلفیقی از دو نظریه مطرح در تفسیر نمادهاست، میآوریم.
بیشترین تفسیر جامعهشناختی درباره نمادها را دانشمندانی مانند _ترنر، جرج هربرت مید _و_ تایلور_ که از طرفداران نظریه کنش متقابل نمادین هستند، در حوزه جامعهشناسی امریکایی انجام دادهاند. از نظر فلسفی نیز تفسیر جامعهشناختیِ نماد به مکتب پدیدارشناختیِ _الفرد شوتز_ و به طور مشخصتر به کارهای _ادموند هوسرل_ مربوط میشود.
نظریهپردازان کنش متقابل نمادین، به پیروی از _مید_، برای کنش متقابل اجتماعی اهمیت علمی قائلند. بدینسان که معتقدند معنا، نه از فراگردهای ذهنی، بلکه از فراگرد کنش متقابل برمیخیزد. این تأکید آنها از عملگرایی مید سرچشمه میگیرد. مید نه بر فراگردهای ذهنی جداگانه، بلکه بر کنش و واکنش متقابل انسانی تأکید میورزید. بیشتر این نظریهپردازان، بر همین موضوع تأکید کردهاند. مسئله اصلی این افراد آن نیست که انسانها چگونه معانی و نمادها را از نظر
ص:19
ذهنی ایجاد میکنند، بلکه بیشتر به این قضیه میپردازند که آنها چگونه در طول کنش متقابل به گونه عام و اجتماعی شدن به گونه خاص، این معانی و نمادها را یاد میگیرند.
انسانها نمادها و معانی را در طول کنش متقابل اجتماعی فرامیگیرند. آنها در برابر نشانهها، بدون تفکر، واکنش نشان میدهند، ولی در برابر نمادها، به شیوهای متفکرانه، واکنش نشان میدهند.
نظریه پردازان «کنش متقابل نمادین»، زبان را نظام گستردهای از نمادها میدانند. واژهها نمادند؛ زیرا به جای چیزهای دیگر به کار برده میشوند. واژه ها همه نمادهای دیگر را امکانپذیر میسازند. اعمال، اشیا و چیزهای دیگر، تنها برای آن وجود و معنا دارند که میتوان آنها را از راه کاربرد واژهها توصیف کرد.
نمادها از این جهت تعیینکنندهاند که به انسانها اجازه میدهند تا به شیوههایی انسانی عمل کنند. انسانها به دلیل وجود نمادها «در برابر واقعیتی که خودش را نشان میدهد، به صورت انفعالی واکنش نشان نمیدهند، بلکه جهانی را که در آن عمل میکنند، فعالانه ایجاد و باز ایجاد میکنند.» نمادها به طور عام و زبان به طور خاص، افزون بر این فایده کلی، چندین کارکرد خاص دیگر نیز برای کنش گر دارند:
1. نمادها انسانها را قادر میسازند که از طریق نامگذاری، طبقه بندی و یادآوری چیزهایی که در جهان با آنها روبهرو میشوند، با جهان مادی و اجتماعی برخورد کنند. بدین شیوه، انسانها میتوانند جهان را که در غیراین صورت آشفته بازاری خواهد بود، سامان دهند. زبان به انسانها اجازه میدهد تا به گونهای کارآمدتر پدیدههای گوناگون را نامگذاری، طبقهبندی و یادآوری کنند. البته این کارآمدی زبان، زمانی آشکار میگردد که با انواع نمادهای دیگر مثل نقشها و تصویرها مقایسه شود.
ص:20
2. نمادها توانایی انسان را برای درک محیط بهبود میبخشند. کنش گر به جای آنکه در دریایی از محرکهای تشخیصناپذیر غرق شود، از طریق نمادها میتواند در مورد برخی از اجزای محیط، بیشتر از اجزای دیگر هوشیاری داشته باشد.
3. نمادها توانایی اندیشیدن را بهبود میبخشند. نمادهای تصویری توانایی اندیشیدن محدودی را در انسانها ایجاد میکنند، ولی زبان، این توانایی را بسیار گسترش میدهد. به همین دلیل، تفکر را میتوان به عنوان کنش متقابل نمادین انسان با خویشتن خویش در نظر گرفت.
4. نمادها توانایی حل مسائل گوناگون را بالا میبرند. جانوران پستتر باید به روش آزمایش و خطا عمل کنند، ولی انسان میتواند پیش از گزینش یک کنش، درباره انواع گوناگون کنشها به گونهای نمادین بیندیشد. این امتیاز، امکان دچار شدن به خطاهای بزرگ را برای انسان کاهش میدهد.
5. کاربرد نمادها به کنش گران اجازه میدهد تا از زمان، مکان و حتی شخص خودشان بگذرند. کنش گران با کاربرد نمادها میتوانند درباره چگونگی زندگی در گذشته یا در آینده تخیل کنند. از این گذشته، کنش گران از این طریق میتوانند به گونهای نمادین از شخص خود فراتر روند و جهان را از دیدگاه اشخاص دیگر در نظر آورند. این همان مفهوم مشهور نظریه کنش متقابل نمادین؛ یعنی مفهوم «در نقش دیگری ظاهر شدن» است.
6. نمادها ما را قادر میسازند که درباره یک واقعیت مابعدطبیعی، مانند بهشت یا دوزخ تخیل کنیم.
7. مهمتر از همه آنکه انسانها به واسطه نمادها اسیر محیطشان نمی شوند. انسانها از این رهگذر میتوانند به جای منفعل بودن، فعال گردند؛ یعنی در کارهایشان به خود متکی باشند.
ص:21
مسئله اصلی مورد علاقه نظریه پردازان کنش متقابل نمادین، تأثیر معانی و نمادها بر کنش و کنش متقابل بشری است. در اینجا بد نیست از تمایزی که مید میان رفتار آشکار و رفتار پنهان قائل شده بود، بهره بگیریم. «رفتارپنهان» همان فراگرد تفکر است که معانی و نمادها را دربرمیگیرد. «رفتار آشکار»، رفتاری استکه یک کنش گر در عمل انجام میدهد. برخی رفتارهای آشکار، دربرگیرنده رفتار پنهانند (مانند رفتار خو کرده و یا واکنشهای بدون تفکر در برابر محرکهای خارجی). به هر روی، بیشتر رفتارهای انسانی مستلزم هر دو نوع رفتارند. رفتار پنهان برای نظریه پردازان کنش متقابل نمادین بیشترین اهمیت را دارد؛ حال آنکه رفتار آشکار برای نظریه پردازان تبادل یا بیشتر رفتارگرایان سنتی، اهمیت بیشتری دارد.
معانی و نمادها، به کنش اجتماعی انسان (که به کنش گر واحد مربوط است) و کنش متقابل اجتماعی او (که دو یا چند کنش گر را به کنش متقابل اجتماعی میکشاند)، ویژگیهای متمایزی میبخشند. کنش اجتماعی، همان کنشی است که افراد به واسطه آن، «با دیگران به گونه ذهنی کنش برقرار میکنند». به عبارت دیگر، انسانها در زمان انجام دادن یک کنش، میکوشند تأثیر آن را بر دیگر کنش گران درگیر بیازمایند. بیشتر انسانها به کنشهای بیتفکر و خو کرده دست میزنند، ولی توان درگیر شدن در کنش اجتماعی را نیز دارند.
انسانها در فراگرد کنش متقابل اجتماعی، به گونه ای نمادین معناهایی را به دیگران انتقال میدهند. دیگران این نمادهای معنادار را تفسیر میکنند و بر پایه تفسیرشان از این نمادها، واکنش نشان میدهند. به عبارت دیگر،
ص:22
کنش گران هنگام کنش متقابل اجتماعی، در فراگردی از نفوذ متقابل قرار میگیرند.
انسانها تا اندازهای به دلیل قدرت پردازش معانی و نمادها، برخلاف جانوران پستتر، میتوانند در کنشهایی که درگیرشان میشوند، به گزینش دست یازند. انسانها نیازی ندارند که معانی و نمادهایی را که از بیرون بر آنها تحمیل میشود، بپذیرند، بلکه بر پایه تفسیر شخصی خود از موقعیت، میتوانند معانی و جنبههای معنایی تازهای را ساخته و پرداخته کنند.
_دبلیو آی. تامس_ با بیان مفهوم تعریف موقعیت، در نمایان ساختن این استعداد خلاقانه انسان نقش مؤثری داشت. او بر این عقیده بود که بیشتر تعریفهایمان از موقعیتها را جامعه برای ما فراهم میکند. او با اشاره خاص به خانواده و اجتماع، به عنوان سرچشمههای تعریفهای اجتماعی انسان، بر این واقعیت تأکید ورزید. با این حال، تامس به سبب تأکیدی که بر امکان تعریفهای فردی «خودجوش» از موقعیتها دارد که انسانها را به تغییر و تعدیل معانی و نمادها توانا میسازد، رویکرد متمایزش را آشکار ساخت.
در حقیقت، ما به نماد به عنوان یک پدیده یا پدیدار انسانی نگاه میکنیم و در این صورت، نماد حامل معناست و ما در جستوجوی کشف معنای نماد هستیم. نماد نیز از عناصر واقعی برگرفته شده و از دل واقعیت بیرون آمده است. البته در اینجا یک پیش فرض نیز وجود دارد و آن اینکه ما در ذات پدیدهها نمیتوانیم رخنه کنیم، بلکه باید به تفسیر پدیدهها بپردازیم. این سخن به _کانت_ میرسد که اشیا را به دو بخش نومن و فنومن(1) تقسیم میکند. نومن به این
ص:23
معناست که ذات از دسترس ما خارج است و فنومن یعنی پدیدار در محدوده تفسیر ما جای میگیرد.(1)
در حقیقت، نکته دقیق فلسفه پدیدارشناسی این است که ما باید به تفسیر بپردازیم، نه به تبیین؛ به این دلیل که انسان به ذات اشیا دسترسی ندارد. با این توضیح، روشن شد که رویکرد ما در نمادها، رویکرد تفسیری است، نه تبیینی.
پس از این مقدمه، قلمرو نمادها را در دین و در حقیقت، رابطه میان دین و معنا (نمادها) را بررسی میکنیم.
_وبر_، دین را در اصل، فراهم کننده توجیه مذهبی برای بخت بد و نیک میدانست.(2) این قضیه از بسیاری جنبهها پیش از آنکه یک بینش جامعهشناختی باشد، ره یافتی روانشناختی است. البته _وبر_ میان بینش مرکب از عناصر عقلی عاطفی و روابط میان فرهنگها و گروههای اجتماعی، تنها تلفیقی جامعهشناختی صورت داده است. این تلفیق، او را به یکی از پیش گامانِ ترکیب ره یافتهای نظری پیشین تبدیل کرده است. _پیتر برگر_ یکی از این پیش گامان بانفوذ است که مانند _وبر_، دین را از سرچشمههای مهمی میانگارد که انسانها در دورانهای مختلف کوشیدهاند تا با آن، وجودشان را معنادار سازند، ولی یکی از کسانی که پیش از وبر و برگر سهم مهمی در این قضیه داشت، _کلیفورد گیرتس_ بود که مانند آن دو، بر معنای دین تأکید میکرد.
ص:24
اندیشههای نظری او درباره دین، در مقالهاش با عنوان «دین به عنوان یک نظام فرهنگی» مطرح شده است که در آن، جنبه فرهنگی دین را تحلیل میکند. مقصود او از فرهنگ، «الگویی از معانی است که در طول تاریخ انتقال مییابد و از طریق نمادها تجسم پیدا میکند و به صورت فعالیت نمادین بیان میشود». (1)
او دین را بخشی از یک فرهنگ، با نمادهای مقدس و کارکردهای آنها میداند تا روحیه آدمها؛ یعنی روش، ویژگی و چگونگی زندگی، سبک اخلاقی و زیبایی شناختی و حالت زندگی آنها را با جهان بینیشان _ پندار آنها از واقعیت عملکرد اشیا _ ترکیب کند. بنا براین، _گیرتس_ دو عنصر را از هم جدا میسازد: یکی، روحیه انسانها و دیگری، جهان بینی آنان.
نمادهای مقدس یا به عبارت دیگر همان دین، در ایجاد تصویر افراد از جهان و مرتبط ساختن آن با روحیه آنها، نقش مهمی بر عهده دارد. نمادهای مقدس، روحیه آدمها را از جهت عقلی، منطقی جلوه میدهند؛ زیرا این روحیهها را به صورت شیوهای از زندگی نشان میدهند که با محتوای جهان بینی آنها تطبیق آرمانی دارد. به بیان دیگر، جهان بینی انسانها رفتار اجتماعی آنها را توجیه میکند.
پس روحیات و جهان بینی، همدیگر را تأیید میکنند. نمادهای مذهبی میان سبک معینی از زندگی و یک نوع مابعدالطبیعه خاص همخوانی برقرار میکنند و بدینسان هر یک از دیگری سود میبرد. به گفته گیرتس، دین نظامی از نمادهاست که حالتها و انگیزشهای نیرومند، قانع کننده و پایدار را در انسانها استقرار میبخشد تا این حالتها و انگیزشها، واقعبینانه به نظر آیند.
ص:25
گیرتس سپس این تعریف را روشنتر میکند و درباره اجزای آن توضیح بیشتری میدهد و ضمن این کار، نظریه خود را در مورد دین مطرح میسازد.(1)
او دین را مجموعهای از نمادها میداند و میگوید یک نماد میتواند به جای چیزی بنشیند و چیزی را بازنمود کند، یا میتواند بهعنوان نوعی نمودار یا راهنمای آنچه باید انجام گیرد، عمل کند. برای مثال، در چراغ راهنمایی _ رانندگی، چراغ قرمز، موقعیتی را که در آن قرار گرفتهایم، برای ما روشن میسازد؛ یعنی به ما میگوید به خطر برخورد با اتومبیلهای دیگر در تقاطع سر راهمان، نزدیک شدهایم. همین چراغ قرمز، ما را آماده میسازد تا به شیوه خاصی عمل کنیم. به ما آموزش میدهد که باید کنش خاصی را پی بگیریم. این چراغ، هم موقعیت را به ما نشان میدهد و هم سبب میشود رفتار معینی از خود نشان دهیم. این نمادها با القای گرایشهایی در انسانها، در جهت رفتار کردن به شیوههای معین و ترغیب حالتهای خاص در آنها، به جهان اجتماعی شکل میدهند. برای مثال، این نمادها می توانند به عبادت کنندگان، وقار، متانت و مانند آن ببخشند یا سرمستی، شادمانی و هیجان را در آنها برانگیزانند.
دین با صورتبندی مفاهیمی درباره نظم کلی وجود، این کارها را انجام میدهد. انسانها به چنین مفاهیمی نیازمندند. آنها به این نیاز دارند که جهان را معنادار و سامانمند ببینند. آنها نمیتوانند بپذیرند که جهان بر اساس هرج و مرج و مبتنی بر تصادف باشد و این برای آنها معنا یا اعتباری ندارد. اینگونه تجربهها، جهان را به یک هرج و مرج بیمعنا تبدیل میکنند و مایه سردرگمی، رنج و شر میگردند. (2)
ص:26
پس از توضیحِ رویکرد تفسیری نمادها در جامعهشناسی، اکنون وارد قلمرو تفسیری میشویم.(1) در این بخش که بحث فلسفی آن است، وارد حوزه هرمنوتیک میشویم. پیش از ورود به بحث، باید درباره هرمنوتیک و نوع رویکرد ما در تفسیر نمادها توضیحی داده شود. نخست، به توضیح هرمنوتیک میپردازیم و سپس پیوند آن را با نمادها روشن میکنیم.
هرمنوتیک، علم یا نظریه تأویل است. ریشه واژه «هرمنوتیک»، واژه یونانی hermenerein به معنای تأویل کردن، به زبان خود ترجمه کردن، قابل فهم ساختن و شرح دادن است. بنا بر اساطیر یونان، _هرمس__،_ پیامهای رمزی خدایان را برای _میرایان_ تأویل میکرد. پس شگفتآور نیست که هرمنوتیک، روشی از تأویل متون مقدس باشد و با فقه اللغة نزدیکی زیادی داشته باشد. پیکره کلی نظریه و عمل حاصل از این بحثها، دانش هرمنوتیک را پیریزی کرد. تنظیم تدریجی این مواد و تبدیل آن به یک روششناسی برای تأویل متن، در اواخر سده نوزدهم، شکل نظریه فلسفی فراگیری را به خود گرفت که دستکم در بیشتر فرهنگهای بشری بر اهمیت تأویل، تأکید میکرد. آثار اولیه _مارتین__ __هیدگر_، صورت گستردهتر فلسفه عام فهم انسانی را به هرمنوتیک بخشید، به گونهای که برای هر روش و رشتهای که با تأویل زبان، کنش یا دست آفریدههای انسانی سروکار داشت، دلالتهایی دربرداشت. (2)
ص:27
_فریدریش اشلایر ماخر_، اولین پژوهشگری بود که درصدد ساختن نظریه عام تأویل برآمد؛ نظریهای که میتوان آن را در مورد متونی غیر از متون مذهبی نیز به کار بست. اشلایرماخر آنچه را به نام «دور هرمنوتیکی» معروف شده است، چنین فرمول بندی کرد که: «یک چیز، جز در چارچوب کل فهمیده نمیشود.» برای مثال، معنای یک واژه به اعتبار جملهای که آن واژه جزئی از آن است، دریافت میشود و آن جمله نیز تنها به اعتبار واژههای سازنده آن فهم شدنی است. فهم، در مقام انطباقِ پیوسته جزء و کل رخ میدهد. به باور وی، این روند در فهم مسائل اجتنابناپذیر است. این دیدگاهی است که در هرمنوتیک سده بیستم نیز باقی مانده است. بر این اساس، او معتقد بود ما نویسنده روزگاران گذشته را بهتر از خود وی میفهمیم؛ زیرا میتوانیم او را در زمینه تاریخی گستردهتری نسبت به گذشته بنگریم.
اشلایر ماخر طرحی کلی از هرمنوتیک دستوری ارائه میدهد که به زبان و معناشناسی خود متن میپردازد و نیز طرحی از هرمنوتیک فنی به دست میدهد که از زبان فراتر میرود و ذهنیت نویسنده را بررسی میکند. او در آثار بعدیاش بر هرمنوتیک فنی یا منش «پیشگویانه» کار هرمنوتیکی تأکید کرد.
پژوهشهای زبان شناسانه _ویلهلم فن هومبولت_ نیز پیش درآمدی بر هرمنوتیک معاصر است. او با بیان این مطلب که زبان فرد، نگاه او به جهان را شکل میدهد، اهمیت فلسفی بیشتری به مسائل مربوط به سرشت زبان و تأویل آن بخشید. با این حال، هرمنوتیک را یک آلمانی دیگر؛ یعنی _ویلهلم دیلتای _به جایگاه فلسفی والاتری رسانید.(1)
ص:28
به نظر دیلتای، همه علوم انسانی در سطحی بنیادین، درگیر مسئله هرمنوتیکی تأویل کلام انسان است. فهم انسانها به معنای فهم کلام فرهنگی آنهاست و این تنها متون را دربرنمیگیرد، بلکه اشکال گوناگون هنری و کنشها (به طور کلی، دین و فرهنگ تاریخی) را نیز شامل میشود. برخلاف پژوهش علمی در جهان طبیعی، پژوهندگان علوم انسانی نمیتوانند خود را از معادله کنار بکشند. برای فهمیدن انسان، باید انسان بود و این، تقریر دیگری از دور هرمنوتیکی است. دیلتای این فهم را اساساً فهم همدلانه ای میانگاشت که در آن، فرد با فرافکنی خود در ذهن دیگری (آفریننده متن) کلام فرهنگی او را دریابد. او این کلام فرهنگی را ذهن عینی مینامید. ما از رهگذر این کلام، تجربه زیسته مؤلف را بازسازی میکنیم. بنا براین، هرمنوتیک به نوعی روانشناسی نظری و شهودی تبدیل میشود که نه تنها معنای متن، بلکه ویژگیهای آفریننده آن را نیز بررسی میکند.
در پایان سده نوزدهم، در آلمان، هرمنوتیک به عنوان یک روش فلسفی که نه تنها به متون کهن، بلکه به همه پژوهشهای انسانی مربوط است، اعتبار چشم گیری یافت، ولی بعدها ره یافت _دیلتای_ به دلیل آنکه در جستوجوی «روح مؤلف» بود، بیش از حد رمانتیک انگاشته شد و به سبب گرایش زیادش به غرضها، هم دلی و اذهان، به روانباوری متهم گردید. برخی از وارثان اندیشه _دیلتای_، برای در امان ماندن از گزند این وضعیت، توجه خود را بهجای «مؤلف» و مفهوم مسئله ساز «نیت مؤلف»، به خود متن و تجربه خواندن معطوف ساختند. اینان معتقد بودند اگر هم مؤلف یک متن کاملاً ناشناخته باشد، میتوان آن متن را خواند و فهمید. حتی برای فهم مؤلف از
ص:29
متن خود نیز نباید امتیازی قائل شد. «مهم، ذهنیت خواننده است؛ نه ذهنیت مؤلف».(1)
_هیدگر_، شاگرد _ادموند هوسرل_، بنیانگذار پدیدارشناسی است. او در اثر دوران ساز خویش به نام _هستی و زمان _که از آثار اولیه او بهشمار میآید، نوعی هرمنوتیک ضدذهنی را بنیاد نهاد که بر مکانمندی تمام و کمال آدمی در تاریخ و مسئله زبان تأکید میکند. مسئله فهم کاملاً از کند وکاوی محققانه در ذهن شخص دیگر جدا میشود؛ ما زمانی در یک جهان جای میگیریم که درباره آن، فهمی ضمنی داشته باشیم. به قول _هیدگر_ «ما فهیمانه وجود داریم» و هدف، روشن ساختن فهم ما از وجودِ پدیدههای جهان است.
بر پایه این الگوی_ هیدگری_، ادبیات بیش از آنکه بیان اندیشهها و نیتهای یک فرد باشد، ارتقای یک جهان یا جهان بینی به «ساحت» آگاهی است. در ادبیات، جهانی را که مؤلف تصویر کرده است و نه حالات ذهنی و نیت های خاص و غیرمتعارف را تجربه میکنیم. هیدگر در نوشتههای متأخر، اندیشههای روشن بینانهای درباره آثار شاعران گوناگون و نیز درباره زبان آنها دارد، ولی این نوشتهها بیشتر، نوشتههایی اسطورهای و شاعرانه هستند تا روششناسانه. (2)
_گادامر_ این دیدگاه هیدگر را میپذیرد که هدف تأویل متن، نه نیت مؤلف، بلکه خود متن است. مسئله هرمنوتیکی، چیرگی بر فاصلهای (بیگانهساز) است که میان متن و ما وجود دارد. چگونه یک اثر، جدا از فرهنگ اصلی و شرایط تاریخیاش میتواند با مخاطب امروزی خود ارتباط برقرار کند تا وی آن را بفهمد؟ هدف فهم هرمنوتیکی این نیست که به معنای یک اثر نزد مخاطب اصلی یا مؤلف آن پی ببرد، بلکه هدفش فهم این اثر برای ما است.
ص:30
هرچند این امر به آن معنا نیست که ما هر کاری بخواهیم، میتوانیم با اثر بکنیم. فهم هرمنوتیکی، نتیجه گفتوگویی اصیل میان حال و گذشته است و این فهم هنگامی رخ میدهد که میان حال و گذشته، ادغام افقها وجود داشته باشد. سرانجام، این کنشی است مبتنی بر فهم خویشتن، فهم واقعیت تاریخی ما و پیوستگی آن با گذشته.
برای مثال، یک اثر کلاسیک همانگونه که در طول سدهها به شکلهای گوناگون تأویل و تجربه میشود، تاریخی از معناهایش نیز شکل میگیرد. برای ایجاد فهم اصیل ما از آن اثر باید به فرهنگ و سنتهایی که ما را احاطه کردهاند، پایبند باشیم و برای پیشبرد این سنتها تمام تلاش خود را برای تأویل درست آن به کار بندیم. اگر متن نتواند از پس فاصلهای که متن را از ما جدا میسازد، با ما ارتباط برقرار کند، نخست باید کارهای فقهاللغوی، تاریخی و زندگی نامهای زیادی انجام دهیم.
هرمنوتیک فلسفی سده بیستم، آشکارا، گرایش شدیدی به فهم و متن دارد. متن تنها در فرا شد خواندن است که کاملا تحقق مییابد؛ فراشدی که در آن، جهان متن و جهان خواننده به هم میرسند و در هم ادغام میشوند.
_پل ریکور_، دیگر چهره برجسته هرمنوتیک فلسفی پس از هیدگر است. ریکور_ _آثار مهمی درباره روششناسی هرمنوتیکی و علوم انسانی، استعاره، روانکاوی فروید و به تازگی درباره زمانمندی انسان و رابطه آن با روایت نگاشته است. هرمنوتیک و علوم انسانی، درونمایه اصلی اندیشههای ریکور را بیان میکند. ریکور در مورد اهداف هرمنوتیک با گادامر توافق کلی دارد. از نظر او، هدفهای هرمنوتیک نه تنها دربردارنده حل تضادها و تناقضهای تأویل است، بلکه دستیابی به فهم خویشتن را نیز دربرمی گیرد.
ص:31
او به این مسئله هرمنوتیکی میپردازد که ما چگونه در روایت و خودروایتگری و نیز به واسطه آن، خود را تعریف میکنیم و میفهمیم. ریکور با گسترش دادن تجزیه و تحلیل _هیدگری _از زمانمندی انسانی، بر این باور است که وقتی زمان شکل روایی به خود میگیرد، به زمانی انسانی بدل میشود. ادبیات، چه ادبیات تاریخی و چه ادبیات داستانی، در امر مهم طراحی زمان، سهیم است.
_هیرش_ در اثر مشهورش، _اعتبار در تأویل،_ میان معنای متن و دلالت آن، تمایز قائل است. او ادعا میکند هرمنوتیک فلسفی هیدگری، این تمایز را نادیده میگیرد و با یکسونگری، تنها به سویه دوم میپردازد. او تنها میخواهد بداند که آیا آن تأویل، معنای درست متن است یا نه؟ هیرش «نیت مؤلف» را ملاک تأیید تأویلهایی میداند که متوجه متن است. هدف تأویل، بازسازی این موقعیت تألیفی است. بدون این محک، حقیقت ما با تردید و نسبینگری روبهروست و در این شرایط، هر تأویلی میتواند قابل دفاع باشد. با وجود این، نقدهای زیادی بر نظریه معنایی هیرش صورت گرفته است که از پدیدارشناسی الهام گرفته و تا حدی نیز ایدهآلیستی است.(1)
دستاورد آخری که در زمینه هرمنوتیک باید به آن اشاره کرد، آثار _یورگن هابرماس__ _در چارچوب نظریه اجتماعی _ انتقادی است. _هابرماس_ خود را نظریهپرداز هرمنوتیک نمیداند، ولی از الگوی هرمنوتیکی بهره گرفته و برخی موارد آن را بسط داده است. در این میان، مهمترین تأکید او بر تحریفهای ایدئولوژیک است که مانع ارتباط آزاد میان سخنگویان و خوانندگان میشود. بدین ترتیب، در هرمنوتیک، چرخش مهمی به سوی آنچه «هرمنوتیک شک» خوانده میشود، صورت میپذیرد. ره یافت هابرماس، هم
ص:32
هرمنوتیک و هم نظریه ادبی را به عرصه گستردهتر سیاست وارد میکند؛ عرصهای که در آن، ادبیات یکی از ابزارهای گوناگون ایدئولوژیک است.
امروزه هرمنوتیک، روش فلسفی مهمی استکه بیشتر بر این نظر تأکید میورزد که واقعیت، به واسطه زبان و موقعیت تاریخی ما، واقعی تأویل شده است. هرمنوتیک در حکم یک روششناسی هم هست که با ماهیت تأویل و فهم سرو کار دارد و نتایج آن به طور گسترده بر مطالعات ادبی، دینشناسی تطبیقی، مردمشناسی و رشتههای گوناگون علوم انسانی اثر گذاشته است. (1)
تاکنون مشخص شد که برای توضیح نمادها باید از تفسیر یا هرمنوتیک بهره گرفت و در این ره یافت باید به متن بودن آن توجه کنیم؛ یعنی باید نمادهای اسلامی را به عنوان متن در نظر گرفت و سپس توجه داشت که در چارچوب یک کل بررسی شود. همچنین باید به درک معنای فرهنگی آن توجه کرد و بر فاصلهای که میان نمادهای اسلامی و درک ما از آن وجود دارد، چیره شد.
باید به نمادها به عنوان یک متن(2) نگاه کنیم. سپس در پی تأویل آنها باشیم. برای مثال، تلاش _علامه طباطبایی_ در _تفسیر المیزان_، بهنوعی هرمنوتیک است. ایشان قرآن را بهعنوان یک متن در نظر گرفت و سپس احتمالهای عقلی، فلسفی، کلامی و روایی و مانند آن را بررسی کرد و تفسیری از قرآن به دست داد.
پس باید نمادها را چونان متن در نظر گرفت و سپس به تفسیر آن پرداخت؛ همانند کاری که _میشل فوکو_ در کتاب _این یک چپق نیست_، انجام داده است.
ص:33
تفسیر _ویتگنشتاین_ درباره رنگها نیز که قصد داشت منطق مفاهیم مربوط به رنگها را روشن کند، در همین راستا بود. او با توضیح تفاوتهای گوناگونی مانند تفاوت میان رنگ سطحها کوشید تا پیچیدگی این منطق را توضیح دهد. وی قصد داشت نشان دهد مسئله رنگ یک مسئله پدیده شناختی است. او همین شیوه را در کتاب تشبیه نفس_ به__ __چشم_ نیز ادامه داد. البته تفسیرهای زیادی درباره رنگ، عدد و دیگر نمادها در اسلام وجود دارد که در فصل جداگانهای بدان خواهیم پرداخت.
نمونه بعدی ، کتاب _شاخههای__ __زرینِ_ اثر _فریزر_ است که پژوهش تطبیقی گسترده ای درباره اسطوره و دین است. نویسنده در این کتاب تلاش میکند وجه مشترک همه ادیان ابتدایی را با هم (و با ادیان جدیدی چون صلاحیت و. . .) نشان دهد. نویسنده با آموزههای دینی، برخوردی نمادین دارد. همچنین کارهای _میرچا الیاده_ که مقدس و نامقدس بودن آموزههای دینی را توضیح میدهد، در همین زمینه قابل ارزیابی است.
ص:34
دو نوع امر مقدس وجود دارد. نوع اول، اموری است که خداوند آنها را مقدس شمرده است. مقدس بودن این امور را یا خود خداوند اعلام میکند؛ مانند مقدس بودن _کوه طور_ که خداوند به حضرت موسی(ع) گفت: «کفش هایت را در آور؛ اینجا مکانی مقدس است» (طه:12) یا پیامبران و امامان (ع)، مقدس بودن آن را اعلام میکنند.
نوع دوم، اموری است که فرد مذهبی، آنها را مقدس میشمارد. علت مقدس شمردن این امور نیز روابطی است که انسان مؤمن میان این امور با امور مقدس میبیند. گاهی این امور مقدس، به پیدایش انحرافهایی در مذهب یا جامعه میانجامد. برای مثال، مسیحیان قداست حضرت عیسی(ع) را چنان بالا میبرند که او را پسر خدا میدانند یا بعضی از فرقههای مسیحیت، او را تجسمی از خداوند بر روی زمین می پندارند. این امر به انحراف اساسی و به تثلیث کشیده شدن دین مسیحیت انجامید. در جامعه ما نیز این امور بسیار رایج است، به گونهای که بعضی از کارها و امور را به سبب انتساب به حکومت جمهوری اسلامی، مقدس میدانند؛ مانند نظاموظیفه که به سبب منتسب بودن به حکومت جمهوری اسلامی، آن را نظام مقدس سربازی مینامند. ازاین رو، هر فردی را که از این امر تخلف کند، نه تنها مجرم و متخلف، بلکه او را فردی میدانیم که گویی به یکی از مقدسات دین اسلام توهین کرده است.
ص:35
باید توجه داشت که صفت مقدس، خود واژه و صفتی مقدس است و بدون دلیل نباید برای کسی یا چیزی استفاده شود. بنا براین، در بحث نمادها، امور مقدس از نوع اول را بررسی میکنیم؛ زیرا این امور با گذشت زمان به صورت نمادهایی در ذهن مردم درآمدهاند. با یادآوری این امور در ذهن مردم، کارکردهای اجتماعی این امور را در جامعه بررسی میکنیم. امور مقدس به چهار بخش تقسیم میشود:
1. مکانها که در بردارنده مکانهای مقدس در فرهنگ دینی است، مانند: مسجد، کعبه، بیت المقدس، قبور امامان، امام زاده ها و... .
2. زمانها و مناسبتها که روزهای ولادت و شهادت پیشوایان دینی و نیز عیدهای اسلامی مانند عید غدیر، قربان، فطر و ماه های محرم، رجب، شعبان، رمضان و. . . را شامل میشود.
3. رنگها؛ برخی رنگها در دین مقدس اسلام، معانی خاصی را می رسانند، مانند: رنگ زرد، سبز، سفید، قرمز و... .
4. اعداد؛ شامل عددهای خاصی مانند عدد چهل می شود که در فرهنگ اسلامی بدان تأکید شده است.
از نظر ساختاری، مکانها به دو دسته مقدس و خنثا تقسیم میشوند. مکانهای مقدس معمولاً به صورت عبادت گاه و مزار بزرگان ادیان و دیگر مکانها نیز خنثا هستند. (1)
مقدس بودن یک مکان، هنگام ساخت مکان به آن داده شده است. انسان در طول تاریخ، این مکانها را کشف کرده و در پیرامون آنها ساکن شده است. البته قداست این مکانها با یکدیگر متفاوت است. بعضی از این مکانها، چنان مقدس هستند که خانه خدا در آنها بنا میشود؛ در جاهایی معبد و
ص:36
مسجد بنا میشود؛ در مکانهایی مزار انبیا و اولیای الهی بنا میشود و زمینهای دیگری، زیارت گاه اندیشمندان و فضلای دوران میشود.
انسانها در روزگاران مختلف، به صورتهای گوناگونی این مکانها را کشف کردهاند یا مقدس بودن مکانی را خود خداوند اعلام کرده است، مانند سرزمین مقدس مکه که دستور ساخت اولیه بنای کعبه به حضرت آدم داده شده بود یا مقدس بودن کوه طور که خداوند به حضرت موسی دستور داد بدون کفش بر روی آن مکان گام بگذارد؛ زیرا مکانی مقدس بود. گاهی نیز فرد مقدسی، مقدس بودن مکانی را اعلام میکند، مانند _مسجد جمکران _که به دستور امام زمان(عج)، مقدس شمرده میشود. بعضی از مکانهای مقدس را حیوانات شناسایی میکنند، مانند _مسجد النبی_ که مکان ساخت آن را شتر پیامبر شناساند. بعضی از مکانها نیز به علت شهادت یا درگذشت یک فرد بزرگوار در آن مکان، مقدس میشود، مانند مزار امامان معصوم (ع) و اولیای خدا.
وقتی مکان مقدسی شناسایی میشود، بیحرمتی و هتک حرمت آن حرام است. بنا براین، وقتی مسجدی در مکانی ساخته میشود، دیگر نمیتوان آن را خراب کرد؛ حتی باید از خراب شدن آن جلوگیری شود.
بعضی از مکانهای مقدس، چنان قداست دارند که وطن انسان مسلمان به شمار میآیند؛ یعنی آیینهای عبادی را که مسلمانان در وطن خود انجام میدهند، باید در آن مکان نیز بهجای آرند، مانند: مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد اعظم کوفه و حرم امام حسین(ع).
مسجد از ریشه «سَجَدَ» و به معنای محل سجده، عبادت و دعا است. (اسم مکان). در دایرة المعارف انگلیسی بریتانیکا در توضیح واژه Mosque آمده است: «مسجد، واژهای عربی است. در اسلام، محل نماز و دعا و محل عبادت است؛
ص:37
آن هم به منزله مرکز عبادت گروهی که در آن همگان به یکسان در برابر خداوند قرار می گیرند».
مسجد در اصطلاح، به محلی گویند که مکان عبادت و خضوع در برابر حق تعالی است. کاربرد واژه مسجد، یکی در مورد مکان خاصی برای عبادت است، دیگر اینکه بر اساس روایت رسول خدا(ص) بر سراسر زمین اطلاق می گردد که می تواند سجده گاه انسان عابد باشد. دومین کاربرد که اطلاق عام مسجد است، از امتیازهای خاص امت اسلامی به شمار می رود. دیگر ادیان، تنها در مکانهای خاصی در برابر خداوند سجده می کنند، ولی در اسلام، همه «زمین»، سجد ه گاه و مسجد است.
واژه مسجد، بیست و هشت بار در قرآن آمده است که در بیشتر موارد، به مسجد الحرام اشاره دارد. مسجد الحرام همان محیط پیرامونی خانه کعبه است که سجده گاه هست.
پیامبراکرم(ص) برای دعوت مردم به اسلام، مسجد قبا را ساخت. از آن پس، اسلام به هرجا که وارد شد، بنای مسجدی نیز به عنوان پایگاه رسمی اسلام پی ریخته شد. در سدههای نخستین، هر شهر تنها یک مسجد جامع داشت، ولی به تدریج با افزایش شهرنشینان، شهرهای بزرگ دارای چند مسجد جامع شدند که معمولاً در مرکز شهر جای داشت و بازار شهر در دو یا چند سوی آن امتداد مییافت. همچنین در پیرامون آن، مؤسسههای اجتماعی همچون دارالحکومه، کاروانسرا، مهمانخانهها، مکانهایی برای تهیدستان و بینوایان، دارالشفا، خانقاه، آب انبار، حمام و مدرسهها قرار داشتند.(1)
مسجد، نوع عالی بنای اسلامی به معنای واقعی کلمه است. به این ترتیب، کلید معماری اسلامی به شمار میآید. افزون بر این، جوامع اسلامی در دوران
ص:38
قرون وسطایی مسلمانان همچون قرون وسطای اروپا، مذهب گرای مطلق بودند و مسجد بازتاب واقعی آن جوامع بود. بنا براین، بررسی دقیق آن، روشنگر عملکرد فرهنگ اسلام در قرون وسطا است. برای تاریخ نگارانی که با فرهنگ مادی و دلایل نوشتاری خو گرفتهاند، مسجد، منبع اولیهای با کیفیت نخستین است.
مسجد، بهترین نوع ساختمان در معماری اسلامی است. مساجد به گونه ای ساخته می شدند که ماندگار باشند؛ در صورتی که بسیاری از بناها و یادمانهای غیرمذهبی با تزیینهای بسیار زیاد، ولی بدون استحکام ساخته شدهاند.
معماری مذهبی مسلمانان، پیوند تنگاتنگی با عبادتهای روزانه ایشان دارد. نماز به ظاهر کاری خصوصی است که به مراسم مذهبی و مکانی خاص نیاز ندارد، بلکه تنها به سوی مکه خوانده شدن آن اهمیت دارد، ولی در اسلام، نماز به رفتاری دسته جمعی تبدیل شد و نخستین امام جماعت مسلمانان، آیین سادهای برای آن مقرر کرد. این جماعت، هفته ای یکبار و آن هم به احتمال زیاد در خانه پیامبر گرد میآمدند. بیگمان، مسجد در اسلام، بنای مذهبی اصلی به شمار می آید و اقامه نماز جماعت نیز یکی از مهم ترین عملکردهای آن است.
در معماری مسجدها، بعضی نقشها به هنر نقاشی بهطور محض مربوط است که برای تزیین بهکار برده میشود و کاربرد تزیینی و معنایی دارند و ارتباط میان نقش با کادر، یک اصل بنیادی است. در نقشهای تزیینی، از اشکال هندسی و دایره استفاده می شود. دایره، اساس معماری اسلامی است؛ زیرا متأثر از فکر اسلامی است؛ دایره نه اول دارد و نه آخر. بنا براین، تعریفی از خداوند است که: «هو الاول و الاخر» و «هو الظاهر و الباطن». اساس گنبدها نیز همگی بر مبنای دایره است. دایره بهترین و گویاترین شکل در
ص:39
معماری اسلامی است. اگر به نقش مسجدها با چشم دل بنگریم، اشاره های بسیار ظریفی میبینیم و به احساس و عرفان معمارانشان پی میبریم. برای مثال، در _مسجد شیخ لطفالله اصفهان_ وقتی داخل گنبد را مینگریم، پس از گذشتن چند مرحله، نقشها به یک دایره و فضای خالی میرسند. این موضوع در نظام فکری اسلام به این اعتقاد برمی گردد که بالاتر از مقام احدیت هیچ مقامی نیست. در برخی مسجدهای دیگر، این دایره به فضای روشن بیرون راه دارد و همیشه نور خداوند به داخل مسجد میتابد و روشنیبخش است.
همچنین در _شمسه نقوش_، مرتبه بندی شده است؛ مانند مراتب مختلفی که در عرفان نظری وجود دارد. بالاترین آن لایقین، نقطهای ساده در مرکز قرار دارد و در اطراف آن، مقامهای مختلفی هست. در این فاصله، مجموعه نقشهای اسلیمی و گل و گیاه بر اساس دایره است و به تعداد متفاوتی نقش ها تکرار شدهاند و اینها اسماء و صفات هستند؛ مانند هزارو یک اسمی که برای خداوند موجود است و با اسماءالحسنی برابر است. همچنین ذهنیت تزئینی معمار با تفکر و عرفان اسلامی سازگار است و معمار با استفاده از بنا و نقشهای آن کوشیده است فضای مسجد را هرچه بیشتر معنوی کند و نمازگزار را به سوی پروردگار کشاند تا جایی که تمام اساس معماری اسلامی و به ویژه معماری مسجدها، برگرفته از باورهای الهی است.
نظریه گروههای مرجع که در بحث گروههای اجتماعی بسیار با اهمیت است، نشان میدهد انسان در تمام جنبه های زندگی اجتماعیاش، تحت تأثیر گروههای مرجع قرار دارد. گروههای مرجع عبارتند از گروههایی که فرد میکوشد رفتارهای خود را با آنان همانند سازد. «برای معتقدان به مذهب معینی، پیشوایان دینی، گروه
ص:40
مرجع به شمار میآیند.»(1) ائمه جماعت برای مسلمانان دقیقاً نقش گروههای مرجع را دارند. همه رفتارهای امامان جماعت همچون رفتارهای اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، سیاسی و حتی اقتصادی در چگونگی رفتار پیروان آنان اثرگذار است.
رسول اکرم(ص) در محل ثابتی در مسجد النبی، پشت به ستونی میایستاد و مردم را در امور دینی و اجتماعی، ارشاد میفرمود (هدایت افکار عمومی). بهتدریج، برای این مکان ثابت، منبری ساخته شد و بعدها منبر به منزله جایگاه ثابت و مشخص امام و واعظان و خطابههای ارشادی تعیین گشت.(2)
منبر، یک رسانه و وسیله ایجاد ارتباط جمعی است و چون ارتباط چهره به چهره برقرار میکند و واعظ می تواند مستقیم با مخاطبان ارتباط برقرار کند، حساسیتی ویژه دارد. ارتباط از طریق منبر، فعالیتی اتفاقی نیست. در مکانها و زمانهای معین برگزار میشود. با معیارهای دستوری نهادهای رسمی سازگاری دارد. دیگر آنکه ارتباط منبری، چهره به چهره است، ولی چون مردمی و رسمی است، به علت تماسهای شخصی و اتفاقی، قابلیت و سرعتی ویژه دارد.(3)
مسجد، نقش تعیین کننده ای در هدایت و رهبری افکار عمومی جامعه دارد. «تنویر افکار عمومی در اسلام، اهمیت فراوانی در توجیه و ارشاد مردم، مبارزه با زشتی و فساد، رویارویی با ظلم و طغیان، پاسداری از ارزشهای اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر، همکاری و همیاری امت در تقوا و
ص:41
نیکوکاری، بالابردن نیروی معنویت، اعتلای کلمةالله، تأیید حق و مبارزه با باطل و نابودی آن دارد».(1)
از دیگر عناصر مسجد، محراب است که به معنای محل مبارزه و جنگ و جهاد با شیطان و نفس اماره است. محلی است که امام جماعت در پیشاپیش جماعت به اقامه نماز می ایستد و با تکبیرة الاحرام، تمام دلبستگیهای مادی و دنیایی را به پشت سر میاندازد و با ندای اللهاکبر، خود و جماعت اقتداکننده را به میدان این کارزار که جهاد اکبر است، وارد میکند. محراب برخلاف منبر که ماهیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی دارد، تنها ماهیت مذهبی و معنوی دارد. در اینجا، تنها مخلوق با خالق ارتباط برقرار می کند.
محراب را در گوشه ای از شبستان مسجد، رو به قبلة مسلمانان که همان بیت الله الحرام است، بنا میکنند. این بخش معمولاً تجلّی گاه زیباترین هنرهای معماری است و انواع گچبری و کاشیکاری، مقرنس، اسلیمی و... در آن به کار می رود.(2)
مِئذنه یا مناره، جایگاهی برای اعلام مراسم مذهبی به ویژه اذان گفتن به منظور اقامه نمازهای واجب است. منارة مسجد، برجی بلند است که بالای آن، مکانی سرپوشیده برای ایستادن مؤذن تعبیه شده است. ازجمله کارکردهای این بنا آن بود که هر کس از هر گوشه ای که به شهر وارد می شد با دیدن مناره (به ویژه منارههای مسجد جامع) می توانست مسیر رسیدن به مرکز شهر را بپیماید.
ص:42
وجود مناره یا مئذنه از ویژگیهای مسجدها در سراسر دنیاست. البته شکل و نوع معماری و نوع مصالح و هنری که در آن به کار رفته است، پیرو موقعیت جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی مکان آن متفاوت است.
مناره، نمودی مذهبی و اجتماعی دارد. با ندای اذان از فراز مناره، مردم به گرد هم آیی فراخوانده میشوند. اذان برخلاف ناقوس کلیسا، دارای عبارتهایی معنادار و تداعی کننده نیکیها در گستره سرشار از جذبه عالم معناست. این مکان، نمودی مذهبی دارد؛ زیرا در اینجا به وحدانیت و یگانگی پروردگار شهادت داده میشود. جنبه اجتماعی نیز دارد؛ چون به وجود و لزوم فرستاده خداوند حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) به عنوان جانشین او و مولای مؤمنان گواهی داده میشود و از همین مکان، مؤمنان به جماعت و سرانجام به رستگاری دنیا و آخرت دعوت میشوند.
هر جامعهای به منظور تداوم حیات فردی و اجتماعیاش، باید نیازهای اساسی خود را برطرف کند. ازجمله این نیازها تعلیموتربیت، زادوولد، گذران زندگی، نظم و امنیت است. این نیازها، به صورت مجموعه ای پیچیده از ارزشها، هنجارها، قوانین و مقررات اجتماعی در جامعه شکل میگیرد و بهگونهای جا میافتد که به اصطلاح آن را نهادی شده میگویند. هر یک از این نیازهای نهادی شده، به ظهور یک نهاد اجتماعی میانجامد. به طور کلی، در مفهوم جامعه شناختی، نهاد اجتماعی را می توان «به معنای نظامی از روابط اجتماعی ساخته و پرداخته و پایدار با هدفی مشخص ]دانست[ که کنش آن از شخصیت افرادی که عهده دار آن هستند، میگذرد و به افراد دیگری منتقل می شود و در طول زمان استمرار پیدا می کند». (1)
ص:43
از سوی دیگر، انسان هماره در جریان فراگیری و سازگاری خود با جامعه است. به همین دلیل، «همسازی و همنوایی فرد با ارزشها، هنجارها و نگرشهای گروهی را اجتماعی شدن گویند. به عبارتی دیگر، اجتماعی شدن فراگردی است که فرد به واسطه آن، دانش و مهارتهای لازم اجتماعی را برای مشارکت مؤثر و فعال در زندگی گروهی و اجتماعی کسب می کند». (1)
درباره مسجد، ویژگیهای دیگری را نیز میتوان برشمرد که تنها مذهبی نیستند. در مسجدهای جامع شهرها، کاربردهای بسیاری باید در نظر گرفته میشد که از محدوده آن مجموعه فراتر بود. ممکن بود ساختمانهای پیرامون، دومنظوره یا چندمنظوره باشند. در ادامه، تنها به اشارههایی اجمالی درباره این موضوع بسنده می کنیم.
میتوان گفت آموزش به ویژه در چهار سده آغازین اسلام، مهمترین کاربرد ثانوی مسجد بوده است. آموزش و پژوهش، فعالیتهای مختلف مذهبی را در ذهن تداعی میکند. برای آموزش و فراگیری حقوق اسلامی و به اصطلاح، علوم مذهبی مانند تفسیر، فقه و حفظ قرآن، ساختمانی به نام _دارالقرآن_ یا _دارالحفاظ_ و برای آموزش و فراگیری احادیث یا سخنان پیامبر، ساختمانی به نام _دارالحدیث_ (مدرسههایی که بر آموزههای مذهبی تأکید خاصی دارند) در صحن مسجدها ساخته میشد. معلم روی زمین مینشست و به ستونی تکیه می داد و شاگردان دور او حلقه میزدند و پژوهشگران برای بحث و بررسیهای علمی، در مسجدها گرد میآمدند.(2) مهمترین کاربرد مسجد، عبادت بود، ولی مکانی برای فعالیتهای مشابه نیز به شمار میآمد. برخی از
ص:44
این فعالیتها به قرار زیر است: موعظه (سخنرانیهای مذهبی)، احیا (به ویژه در دهه آخر ماه رمضان)، آموزش منظم حفظ و قرائت قرآن، مراسم ذکر (تکرار آیین عبادتی خاصی در ستایش پروردگار) و بالاخره نمازهای خاص (مثلاً هنگام خشکسالی)، رسمیت بخشیدن به سوگند یا نذر. همچنین مرحله بالاترِ پارسایی، همان زندگی در مسجد بود. (1)
مسجدها در محیطی سیاسی تکامل یافتند و عملکرد آنها در درون همان محیط انجام گرفت. این جنبه در مسجد به خوبی دیده می شود. برای مثال، میتوان به محل بسیاری از مسجدهای اولیه اشاره کرد. بیشتر آنها در میانه اردوگاه قرار داشتند؛ یعنی در جایی که محل استقرار سربازان و جنگاوران و نزدیک خیمه فرمانده سپاه بود. خطبه یکی از چند راهی بود که این پیوند نزدیک را برقرار میکرد. نقش خطبه، رسمیت بخشیدن به بسیاری از امور بود و شرکت در آن، نشانهای از بیعت یا سوگندی دسته جمعی به شمار میآمد. هنگام ناآرامیهای داخلی، هیچ راهی سریع تر از خطبه وجود نداشت.(2)
مسجد پایگاهی فرهنگی است که انسان مسلمان در آنجا در جنبههای مختلف حیات فردی و در مسائل سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، اقتصادی، علمی، فرهنگی و حتی نظامی و دفاعی آموزش میبیند؛ آن هم آموزش های پایهای که بر اساس آن بالنده میشود و مجال ورود به عرصه های زندگی را پیدا میکند. آنگاه با سلاح تقوا و با نوعی مصونیت فکری و عقیدتی و با
ص:45
پیراستگی و وارستگی های لازم، در هر مقامی، هرگز از صراط مستقیم تکامل انسانی منحرف نمیشود.
به اعتراف تحلیل گران تاریخ، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، مسجد پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) نیز با شئون حکومت و مدیریت اجتماعی همراه بوده است. خلیفه دوم از فراز منبر دستور عقب نشینی مسلمانان را از عراق صادر کرد و از همان جایگاه مقدس، کشورگشاییهای صدر اسلام را فرمان داد.
متأسفانه باید اعتراف کرد که اندیشه باطل جدایی دین از سیاست، سرآغاز دوره انحطاط در محیطهای اسلامی، بلکه در سطح جهانی بوده است. امروزه مستکبران و جهانخواران، در تمامی شئون فردی و اجتماعی انسانها مداخله میکنند و در عملکرد ایشان، تمام مسائل به یکدیگر مربوط است، ولی برای دیگران بهویژه مؤمنان و مسلمانان جهان، چنین حقی را نمیشناسند. در نتیجه، جهان امروز را به چنان آشفتگی فرهنگی و هرج ومرج عملی دچار ساختهاند که خود نیز در باتلاق آن فروماندهاند.
به تناسب بحث از مسجد که در برخی روایتها از آن به برترین مکانها در زمین یاد شده، شایسته است بحثی را نیز به یادآوری فضیلت و برکات مشاهد مشرفه و قبور پیامبران و امامان (ع) اختصاص دهیم.
فقیه اهل بیت، صاحب _عرو__ة__ الوثقی_(ره) در این زمینه می فرماید:
نماز خواندن در مشاهد ائمه (ع) (محل قبور مطهر آنان) مستحب است. این مشاهد، همان خانههایی است که خداوند متعال، تعظیم و ذکر نام خود را در
ص:46
آنها رخصت داده است، بلکه مشاهد مشرفه از مساجد، افضل است.(1)
در حدیثی آمده است که یک رکعت نماز در بارگاه ملکوتی امیرالمؤمنین علی(ع) با دویست هزار رکعت برابر است. همچنین نماز در مزار پیامبران و جایگاه اولیا و صالحان و عالمان و عارفان، بلکه زندگان آنان مستحب است: (2)
فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ إِقامِ الصّلاةِ وَ إیتاءِ الزّکاةِ یَخافُونَ یَوْمًا تَتَقَلّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ اْلأَبْصارُ. (نور:36 و 37)
در خانههایی که خداوند به بزرگداشت آن فرمان داده و ذکر نام خود را در آنها رخصت داده است، مردانی هستند که صبحگاهان و شامگاهان خداوند را تسبیح میکنند؛ هیچ معاملهای، آنان را از یاد خدا و بر پای داشتن نماز و دادن زکات بازنمیدارد. آنان از روزی که دلها و دیدگان، در حال دگرگونی و نگرانی است، میترسند.
در کتابهای تفسیری، درباره واژه «بیوت» در این آیه شریفه که به معنای «خانهها» است، بحثهای گوناگونی مطرح شده است. در_ تفسیر مجمعالبیان__ _در توضیح این آیات آمده است که به باور برخی از مفسران مانند_ ابن عباس،__ حسن، مجاهد و جبائی،_ مراد از بیوت، «مساجد» است. برخی گفتهاند مراد از بیوت، چهار مسجدی است که پیامبران بنا کردهاند؛ یعنی کعبه که حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع) بنا کردهاند؛ بیت المقدس که به دست حضرت سلیمان(ع) ساخته شد و مسجد مدینه و قبا که پیامبراکرم(ص) ساخته است. برخی از مفسران نیز معتقدند مراد از بیوت، خانههای پیامبران است. آنگاه روایت زیر را نقل کردهاند:
ص:47
هنگامی که پیامبر این آیه را تلاوت کرد، از آن حضرت پرسیده شد: مراد از «خانهها» چیست؟ فرمود: مراد، خانههای پیامبران است. ابوبکر برخاست و گفت: ای رسول خدا! آیا خانه علی و فاطمه نیز از همین خانه هاست؟ پیامبر فرمود : آری و از برترین این خانه هاست.(1)
حتی صاحب مجمعالبیان، شواهدی را بر تقویت این معنا آورده است.(2) علامه طباطبایی(ره) نیز در بحث روایی آیات، پس از نقل این حدیث از _الدرالمنثور_(3) میفرماید:
در واقع، این روایت درصدد بیان مصداقی از مصادیق «بیوت» است. (یعنی این واژه، هم مساجد و هم خانه های پیامبران را شامل می شود).(4)
این آیات، بهویژه با توجه به روایتِ نبی اکرم(ص) درباره آن، به روشنی گویای فضیلت والای مشاهد مشرفه است. در فضیلت جایگاه آنان نیز همین بس که قرآن مجید به زایران خانه خدا فرمان می دهد که نماز طواف خویش را در جایگاه و اقامت گاه ابراهیم(ع) به جای آورند: «وَ اتّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهیمَ مُصَلّی؛ و جایگاه ابراهیم را محل نماز خویش قرار دهید». (بقره: 125)
روایات در فضیلت جایگاه پیامبران و اولیا و بارگاههای ملکوتی آنان فراوان است و ما تنها به برخی از آنها بسنده میکنیم.
به روایت _جمیل بن دراج_، امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل میکند که فرمود:
مَا بَینَ مِنْبَری وَ بُیوتی رَوْضَةٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّةِ وَ مِنْبَرِی عَلَی تُرْعَهِ مِنْ تَرَعِ الْجَنَّهِ و صَلاةٌٌ فِی مَسْجِدی تَعْدِلُ عَشَرَةِِ آلافِ صَلاة فِیمَا سِوَاهُ مِنَ
ص:48
الْمساجِدِ اِلَّا الْمَسْجِدَالْحَرامَ. قال جمیلُ: قُلتُ لَهُ : بُیوتُ النَّبیِ(ص) وَ بَیتُ عَلِیٍّ مِنها؟ قَالَ: نَعَم وَ اَفضَلُ.(1)
میان منبر من و اتاقهایم، باغی از باغهای بهشت است و منبر من بر بوستانی از بوستانهای بهشت قرار گرفته است. نماز در مسجد من با ده هزار رکعت نماز در دیگر مسجدها برابر است؛ مگر مسجدالحرام.
جمیل می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا اتاقهای پیامبر و علی(ع) نیز جزء آن است؟ امام فرمود: «آری، بلکه افضل است».
همچنین _یونس بن یعقوب_ میگوید از امام صادق(ع) پرسیدم: نماز خواندن در محل خانه فاطمه(س) افضل است یا در روضه پیامبر؟ امام فرمود: «در محل خانه فاطمه(س) افضل است». (2)
از روایتها برمیآید که شرافت فوق العاده مسجدهای بافضیلت، به برکت گامهای مبارک پیامبران و اولیا(ع) یا قرار گرفتن قبرهای مطهر آنان در این مکانهاست. البته اینکه فضیلت این گونه مکانهای مقدس، بیشتر مرهون گامهای مبارک و یا وجود قبر مطهر پیامبران و اولیا علیهمالسلام است، با اینکه این مکان ها از فضیلت ذاتی نیز برخوردار باشند، منافاتی ندارد.
برای نمونه، روایات وارد شده در فضیلت _مسجد غدیر_ گویای آن است که علت فضیلت این مسجد، گام نهادن رسول خدا(ص) به محل این مسجد و انتصاب امیرالمؤمنین علی(ع) به جانشینی خویش در این مکان بوده است._ حسان جمال_ میگوید:
امام صادق(ع) را از مدینه به مکه می بردم. هنگامی که به مسجد غدیر رسیدیم، امام نگاهی به سمت چپ مسجد افکند و فرمود: اینجا، جای پای رسول خدا(ص) است؛ در آن هنگامی که فرمود: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست.
ص:49
خداوندا! دوست بدار هرکه او را دوست بدارد و دشمن بدار هرکه با وی دشمنی کند».(1)
همچنین امام صادق(ع) درباره علت فضیلت این مسجد میفرماید:
اِنَّهُ یُسْتَحَبُّ الصَّلاهُ فِی مَسْجِدِ الْغدیرِ لاَنَّ النَّبیَ (ص) اَقامَ فِیهِ اَمیرَالْمُؤمِنینَ(ع) وَ هُوَ مَوضِعُ اَظْهَرَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فِیهِ الحَقَّ.(2)
علت مستحب بودن نماز در مسجد غدیر آن است که پیامبر، امیرالمؤمنین علی(ع) را در آن مکان به جانشینی خویش برگزید و این مکان، محلی است که خداوند عزوجل حق را در آن آشکار کرد.
این شهر، «بکه» نیز نامیده شده است. درباره نامگذاری آن به «مکه»، آرای مختلفی هست. از آن جمله گفتهاند: مکه در اصل «مک و رب» است و مک به معنای«بیت» است. در این صورت، مکه به معنای بیت الرب یا بیت الله خواهد بود. در نقلی دیگر آمده است «بک» به عنوان یک پسوند، به معنای واحه و وادی است; مثل«بعل بک» که به معنای وادی بعل است. بدین ترتیب، بر اساس نامی که _بطلمیوس_ برای مکه گفته است؛ یعنی«ماکارابا»، باید این شهر را به نام «وادی رب» بشناسیم. برخی نیز «مکرابا» را از واژه عربی «مقرب» گرفته اند; اصطلاحی که به احتمال، درباره کسانی است که به خدا یا خدایان نزدیکتر هستند.
معناهای بسیاری برای بکه و مکه گفته اند که بیشتر آنها حدسی است؛(3) یکی از اجزای اصلی در این نامگذاریها، رب و خانه رب است. این نشان دهنده شکل گیری این شهر، بر گرد خانه خداوند است.
ص:50
قرآن از زبان حضرت ابراهیم(ع)، مکه را «وادی غیر ذی زرع» مینامد; یعنی سرزمین خشکی که با کم آبی روبهرو است. پیشتر، _چاه زمزم، _سرچشمه آب آنجا بود که با گذشت زمان، چاههای دیگری نیز در اطراف آن پدید آمد.
مکه فضیلتهای بیشماری دارد; به ویژه خداوند در استجابت دعای ابراهیم(ع) حرمت فراوانی برای این شهر و اهل آن به عنوان اهل الله قائل شده است. در دسته ای از روایتها تأکید شده است کعبه به دست حضرت آدم ساخته شد. در این روایتها، آغاز مراسم حج نیز در زمان حضرت آدم دانسته شده است. حتی نامگذاری برخی از سرزمینهای اطراف مکه و نیز مشاعر، در مورد حضرت آدم و همسرش حوا توجیه شده است. بنا بر این روایات، مدت زمانی پس از آدم، خانه کعبه چندان محل توجه نبود تا آنکه حضرت ابراهیم(ع) بار دیگر آن را بازسازی کرد.
در نگاه تاریخی قرآن، تاریخ مکه و کعبه با تاریخ انسان و حاکمیت او بر کره خاکی برابر است. قرآن مجید تصریح میکند که کعبه به دست ابراهیم(ع) ساخته شده است. در عین حال، قرآن این دیدگاه را نفی نمی کند که زمانی دراز پیش از آن، این خانه وجود داشته، ولی آباد نبوده است:
و آنگاه که برای ابراهیم جای خانه [کعبه] را تهیه دیدیم که چیزی را با من شریک مساز و خانه مرا برای طوافکنندگان و به نماز ایستادگان و رکوع کنندگان، سجده گاه پاکیزه ساز. و در میان آدمیان بانگ حج در ده تا پیاده و بر هر شتر لاغری که از هر راه دوری آمده باشد، سوی تو آیند. (حج:26 و27) و آن هنگام که ابراهیم پایه های آن خانه
ص:51
[کعبه] را با اسماعیل بالا می برد، گفتند: پروردگار ما!از ما بپذیر؛ چرا که شنوای دانا تویی. (بقره: 127)
در آیه 28 سوره حج و آیات 35 تا 37 سوره ابراهیم نیز از پیوند کعبه با ابراهیم(ع) سخن گفته شده است. ابراهیم(ع) پس از بنای کعبه از خداوند خواست تا این مکان را حرم امن قرار دهد و خداوند نیز دعای وی را اجابت کرد. همین امنیت و حرمت بود که در طول قرنها، مکه را از شر تجاوزگران حفظ کرد و آن را «شهری امن» و به تعبیر قرآن، «البلدالامین» و «البلد الحرام» قرار داد.
خداوند، دین اسلام را «دین حنیف» نامید و واژه «مسلمان» را برای پیروان اسلام، از زبان حضرت ابراهیم(ع) آورد. همچنین خانه را «کعبه»، «بیت الحرام»، «بیت العتیق» و «مسجد الحرام» نامید. برخی، «بیت المعمور» را نیز نام دیگری برای کعبه دانسته اند.
ساختمان کعبه ای که به دست ابراهیم(ع) ساخته شد، بر اساس برخی نقلها چنین ویژگی هایی داشته است: ارتفاع حدود 32/4 متر؛ دیوار شرقی 24 متر؛ دیوار غربی 10/23 متر؛ دیوار شمالی 5/16 متر و دیوار جنوبی 15 متر. در آن زمان، خانه کعبه سقفی نداشت و دیوارهای آن از سنگ بود.
زمانی که رسول خدا(ص) سی و پنج سال داشت، کعبه به دلیل جاری شدن سیل از طریق _معلائه_ مکه به سمت مسجد الحرام، ویران شد.
پس از آن، قریش تصمیم گرفتند آن را بازسازی کنند. آنان شرط کردند که در ساختمان خانه، جز سرمایه حلال به کار نگیرند، ولی چون سرمایههای
ص:52
حلال کافی نبود، هر طایفه از قریش ساختن گوشه ای از آن را به عهده گرفت و بدین سان، ساختمان کعبه سامان یافت. آنگاه که ساختمان کعبه پایان یافت، زمان نصب حجرالاسود رسید که سنگ مقدسی بود و آنان در نصب سنگ با یکدیگر مجادله کردند و حتی نزدیک بود که به کشتار یکدیگر بپردازند، ولی درایت محمد(ص) سبب شد تا سنگ را در پارچه ای نهادند و هر کس گوشه ای از آن را گرفت و تا نزدیکی محل نصب آوردند. آنگاه محمد(ص) آن را گرفت و در جایگاه خود قرار داد.
در این بازسازی، ارتفاع کعبه به 64/8 متر رسید. سقفی نیز برای آن قرار دادند که آب آن با یک ناودانی، به سمت حجر اسماعیل می ریخت. داخل کعبه نیز رنگ آمیزی و با تصویرهایی از ابراهیم و مریم مقدس درحالی که عیسی را در بغل داشت، تزئین شد.
از مهمترین رخدادهایی که در فاصله ساختن کعبه به دست قریش تا ظهور اسلام، در کعبه روی داد، تولد امیر مؤمنان علی(ع) در درون خانه کعبه بود. در این باره، نقلهای تاریخی بسیاری وجود دارد که جای تردید برای پژوهشگران باقی نمی گذارد. این شرافتی است برای علی(ع) و مادرش فاطمه بنت اسد که رسول خدا(ص) او را چونان مادرش دوست می داشت؛ زیرا بخشی از دوران کودکیاش را در خانه ابوطالب سپری کرده بود.
مصالح ساختمانی به کار رفته در بنای کعبه، سنگهای سیاهی بود که از کوههای اطراف می آوردند. به همین دلیل، بنای آن بسیار مستحکم و استوار است.
قرار گرفتن کعبه در امتداد وادی ابراهیم سبب می شد که سیل به آن آسیب رساند. در اصل، مسیر این سیل، همان مسیر مسجد الحرام است که آب
ص:53
را به سمت حرم هدایت میکند. پس از صدر اسلام، در محل _مسجد الرایه__ _که آن را_ مسجد الردم الاعلی_ می نامیدند، سیل بندی ساخته شد. با این حال، بیشتر سیل به سوی مسجد الحرام روانه میشد و آنجا را پر از آب می کرد. مردم مکه برای هر یک از این سیلهای هولناک، نامی نهاده بودند و شمارش آنها را داشتند.(1) فهرست سیلهایی که تا سال 1350 ه_ . ق در مکه جاری شده و در کتابهای تاریخ ثبت گردیده، هشتاد و پنج سیل است.(2) پس از آن هم، در سال 1384 ه_ . ق، سیل بزرگی در مکه آمد که عکسهای آن باقی است.
در سال 1039 ه_ . ق، سیلی در مکه آمد که خرابی مهمی در بنای کعبه ایجاد کرد. گزارش این سیل و نیز گزارش تجدید بنای دیوارهای افتاده را _ملا زینالعابدین کاشانی_ از عالمان برجسته شیعه در رساله کوچکی به نام _مفرحة__ الانام فی تأسیس بیت الله الحرام _نوشته است.
وی شرحی مبسوط از چگونگی باز سازی مسجد الحرام و تجدید بنای دیوار کعبه و نقش خود در آن بیان کرده است. گویا از زمان آن بازسازی تاکنون، جز اصلاحاتی اندک، بنای کعبه تعمیر نشده است.
بر دیواره کعبه، عبارت «لا اله الا الله»، «محمد رسول الله»در میان مربع ها با رشته های ابریشمی بافته شده است. در دو کنار راست و چپ آن، در میان مربع بزرگ لفظ «جل جلاله» به شکل عدد 8، نقش بسته و در جای خالی آن، لفظ«یا الله» نقش شده است.
ص:54
روی کمربند کعبه و در قسمت شرقی آن با رشته های نقره ای طلافام، آیه مبارکه «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ... وَ تُبْ عَلَیْنا إِنّکَ أَنْتَ التّوّابُ الرّحیمُ » (بقره:125-128) با خط زیبا نقش گردیده است.
در قسمت جنوبی کمربند، یعنی میان رکن _حجرالاسود_ و _رکن یمانی، _آیه مبارکه «بسم الله الرحمن الرحیم، قُلْ صَدَقَ اللّهُ. . . وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ ». (آل عمران:95-98) نقش بسته است.
در قسمت غربی کمربند، یعنی میان _رکن یمانی_ و _حجر اسماعیل_، آیه مبارکه: «وَ إِذْ بَوّأْنا ِلإِبْراهیمَ... وَ لْیَطّوّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ» (حج:24-29) نقش بسته، ولی در قسمت شمالی کمربند، عبارت «هَذِه الْکِسوَةُ صُنعِتْ فِی مَکَّة الْمکرَّمة بِاَمْر خَادِمِ الْحْرمیْنِ الشَّریفَیْن» درج شده است.
روی پرده دروازه کعبه، آیاتی از قرآن کریم، مانند آیه «رَبّ ِ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطانًا نَصیرًا» (اسراء:80) به اشکال گرد و مربع نقش گردیده است. در پایین تر آن، آیه مبارکه: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» (آل عمران :139) و سپس _آ__یة__ الکرسی_ نوشته شده است.
همه این نوشته ها، با رشته های نقره ای طلافام با خط زیبایی آراسته شده است.
در روایتهای اهل بیت(ع)، برگرفتن پرده کعبه و تضرع و دعا در آن هنگام، تأکید فراوانی شده است؛ همچنانکه حضرت علی بن الحسین(ع) چنین می کرد.
ص:55
هنگامی که جبرئیل به دستور خدای تعالی برای توبه آدم به سوی وی آمد، «وی را تا نزد (مکان) خانه کعبه برد. سپس ابری آمد و بر آنها سایه افکند. جبرئیل به آدم فرمود به پای خود جایی را که ابر بر آن سایه افکنده بود، خط بکشد.»(1) «کعبه به این دلیل «کعبه» نامیده شده که وسط و میان دنیاست»(2) همان گونه که از پیامبراکرم (ص) نقل است و در خبری دیگر آمده است که(3) «وجه تسمیه کعبه به این نام، آن است که چهارگوش و مربع است» به دلیل آنکه به محاذات «بیت المعمور» در آسمان دنیاست و آن نیز به محاذات «ضُراح» در آسمان چهارم است و آن هم به محاذات «عرش» الهی است که مربع و چهارگوش است؛ زیرا کلماتی که دین اسلام بر مبنای آنها استوار گردیده است، چهارتاست». (4) نیز گفتهاند هر چیزی که بلند شود، مکعب است و ازهمین رو، کعبه بدین نام خوانده شده است.
بنا بر اقتضای سازگاری و هماهنگی (کعبه با نظام خلقت)، پایهها و قاعدههای خانه کعبه اینگونه ساخته شده است: دو پایه آن، شرقی است؛ یعنی رکنی که حجرالاسود در آن قرار دارد و از سمت مشرق به جانب قطب شمال است و «رکن یمانی» که آن نیز از سمت مشرق به جانب قطب جنوب است. دو پایه آن هم، غربی است؛ یکی «رکن شامی» است که از سمت مغرب به جانب قطب شمال است و دیگری «رکن مغربی» است که از همان جهت مغرب به جانب قطب جنوب است. ازاین رو، اگر خانه کعبه همانند یک شخص انسان فرض شود یا کسی که در کنار خانه قرار میگیرد، رو به سوی شمال که معمولاً آبادانی در آن جهت بیشتر است، منظور گردد؛ در این
ص:56
صورت، رکن حاوی حجرالاسود در سمت پایینتر شرقی قرار میگیرد که از سمت راست، جلو خانه کعبه واقع می شود. بنا براین، آنچه از خانه کعبه روبه روی ما قرار میگیرد، در واقع همان حجت حقّ است. ازاین رو، در احادیث قدسی که درباره توجه به کعبه وارد است، از این مطلب چنین تعبیر شده است: «به سوی وجه من (جهت من) یعنی کعبه روی آور.» آنچه از ما روبه روی خانه کعبه واقع میشود، در حقیقت همان جهت خلقی است که در این باره در روایتی نیز چنین آمده است: «حجرالاسود، دست راست خدا در زمین اوست که به وسیله آن با خلق خویش مصافحه میکند».(1)
بنا براین، سبب مکعب بودن خانة کعبه، محاذات آن با عرش اعظم الهی است که بنا بر وجهی، عبارت از همان طبیعت کلیّه برای جسم کلی است. در روایت دیگری آمده است این مکعب بودن، به سبب محاذات خانه کعبه با بیتالمعمور است که در پایینترین آسمان واقع است. آن نیز به محاذات ضراح در آسمان چهارم است و آن هم به محاذات عرش الهی است که مربع و چهارگوش است؛ زیرا اصولی که دین اسلام بر اساس آنها بنا شده، چهار اصل است که همان «تسبیحات اربعه» باشد. پس امر الهی از آسمانی به آسمان دیگر نزول مییابد تا آنکه سرانجام به زمین و عالم شهادت میرسد. هر آنچه در این عالم حسی وجود دارد، در واقع، تنها صورت و مثالی برای حقایقی است که در عوالم بالا قرار دارد. این حالت به همین ترتیب پیش میرود تا آنکه به «صورة الصور» و «حقیقة الحقایق» میرسد.
ص:57
حق تعالی به سبب رازی که خود میداند، خانهاش را بر پنج پایه قرار داده و یکی از آنها را «کعبه» نامیده است. در حدیثی آمده است: «لایزال قائماً ما قامت الکعبه؛ تا کعبه برپاست و مردم به دور آن طواف میکنند، دین نیز پا برجا میماند».(1)
چهار زاویه کعبه، چهار رکن به شمار میآید. هرگاه واژه «رکن» بدون پسوندی به کار رود، مقصود همان رکنی است که حجرالاسود در کنار آن قرار دارد. در انتهای ضلعی که در کعبه واقع است، رکن عراقی و در سوی دیگر، حجر اسماعیل، رکن شامی و پس از آن، رکن یمانی قرار دارد. به عبارت دیگر، در دو سوی حجر اسماعیل، رکن شامی و عراقی است و در دو رکن مقابل آن، رکن یمانی و رکن حجرالاسود قرار گرفته است.
از میان این چهار رکن، فضیلت رکن یمانی و رکن اسود از دو رکن دیگر بیشتر است. روایتهای زیادی از شیعه و سنی درباره فضیلت و اهمیت این رکن نقل شده است. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است رسول خدا(ص) دو رکن یمانی و اسود را استلام می کرد و آنها را می بوسید و صورتش را بر آنها می نهاد.(2) در روایتی دیگر از امام صادق(ع) آمده است که رکن یمانی، دری از درهای بهشت است و از روز گشوده شدنش تاکنون، بسته نشده است.(3) همچنین رکن یمانی از جایگاههای استجابت دعا به شمار آمده است.
حجرالاسود یا سنگ سیاه، جزئی بسیار مقدس از مسجد الحرام است که در کنار کعبه قرار دارد. از همان زمان بنای کعبه، حجرالاسود در بنای آن به کار رفته بود و پیش و پس از اسلام نیز مورد توجه کامل بوده است. به دلیل
ص:58
همین تقدس بود که رسول خدا(ص) آن را نگاه داشت و دیگر سنگهایی را که به شکل بت ساخته شده بود، به دور ریخت.
حجرالاسود، در جریان ویران شدن کعبه پیش از ظهور اسلام، بر اثر سیل، در فاصله دوری از مسجد قرار گرفت. قریش برای نصب آن با یکدیگر به دشمنی پرداختند، ولی با درایت رسول خدا(ص) همه قریش در فضیلت آن سهیم شدند و سرانجام به دست آن حضرت نصب گردید. با گذشت زمان، از حجم نخستین این سنگ کاسته و حتی اجزای آن از یکدیگر جدا شد. آخرین بار قسمتهای مختلف آن به یکدیگر پیوسته شد و در محفظه ای نقره ای قرار گرفت و تنها به اندازهای که برای بوسیدن و استلام لازم بود، جای خالی گذاشته شد.
در سال 317 ه_ . ق، یکی از فرقه های منسوب به اسماعیلیمذهبان که به قرامطه شهرت داشتند، حجرالاسود را از کنار کعبه برداشتند و به _احسا _بردند. آنان این سنگ را 22 سال در آنجا نگاه داشتند و سپس در عید قربان سال 339 ه_ . ق، آن را به جای نخست بازگرداندند. (1)پس از آن، حجرالاسود بارها _ به طور عمد یا غیرعمد_ از جایش کنده و هر بار اجزایی از آن خرد و جدا شد و باز به هم چسبانیده شد. اکنون مجموعه آن، در ارتفاع 5/1 متری زمین و در هاله ای از نقره قرار داده شده است. در روایتهای اسلامی، به استلام و بوسیدن حجرالاسود سفارش بسیار شده است و نوشتهاند رسول الله(ص) به استلام و بوسیدن آن مقیّد بوده است.
حجرالاسود، نقطه آغاز و پایان طواف به دور کعبه است و برابر آن، سنگ سیاهی روی زمین تا انتهای مسجد کشیده شده است. افزون بر این، چراغی
ص:59
سبز رنگ بر دیوار مسجد برابر حجرالاسود نصب شده است تا راهنمای طواف کنندگان باشد.
1. نخستین عبادت گاه مردم است؛ «إِنّ أَوّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ. . . ». (آل عمران: 96) اولین چیزی که خدا در زمین آفرید، جایگاه کعبه معظمه بود. سپس زمین از زیر آن گسترده شد.(1)
2. مبارک و مایه خیر و برکت است؛ زیرا در یکی از پربرکت ترین سرزمینهای جهان قرار دارد.
3. از نظر موقعیت جغرافیایی در سرزمینی (مکه) قرار دارد که «امّ القری؛ خاستگاه دیگر سرزمینها» نامیده میشود.
4. مایه هدایت جهانیان است و مردم از سرزمینهای دور و نزدیک، به این مکان مقدس میآیند و در مراسم باشکوه حج که از زمان حضرت ابراهیم(ع) همچنان رایج بوده است، شرکت میکنند.(2)
پیش از ظهور اسلام، مورد توجه اعراب جاهلی بود و از قدیم پرستش گاه و مطاف آنها به شمار میآمد. مشرکان بعضی از بتهای مقدسشان را در کنار یا درون آن قرار داده بودند. حتی نصارا نیز بر روی ستونها و دیوارهای درون کعبه، شمایل حضرت مریم و عیسی(ع) و تصاویر فرشتگان و داستان حضرت ابراهیم(ع) را نقش کرده بودند. از نظر بت پرستان، «الله» خدایی بزرگ به شمار می آمد، ولی نه یکتا بود و نه بی همتا. ازاین رو، خدایان دیگر را به عنوان شریک او میپرستیدند.
ص:60
1. آنان مراسم حج را آیین حضرت ابراهیم(ع) میدانستند و بدان التزام داشتند.(1)
نخستین درخواست حضرت ابراهیم(ع) از خداوند، پس از ورود به مکه، درخواست امنیت بود و خداوند نیز تقاضای او را درباره امنیت این مکان مقدس اجابت کرد و خانه کعبه و پیرامون آن (تا شعاع معینی که حرم نامیده می شود)، پناهگاهی امن اعلام شد و به آنجا امنیت تکوینی داد؛ زیرا شهری شد که در طول تاریخ، رخدادهای ناامنکننده کمتری به خود دیده است. همچنین بدان امنیت تشریعی داده شد؛ یعنی خداوند فرمان داد که نه تنها افراد انسانی در هر قشر و گروه و با هرگونه شرایطی باید در آنجا امنیت داشته باشند، بلکه حیوانات و پرندگان نیز در آنجا در امان به سر میبرند و هیچکس حق ندارد مزاحم آنها شود. شکار حیوانات آنجا ممنوع است و حتی پیگرد مجرمانی که به این حرم و خانه پناه برند، جایز نیست. برای اجرای عدالت درباره چنین مجرمانی، تنها میتوان آذوقه را بر آنها بست تا بیرون آیند و تسلیم شوند.(2)
آنچه درباره کعبه گفته شد، در حقیقت، معانی خاصی را تداعی میکند؛ زیرا کعبه باز تولید آموزههای دینی را بر عهده دارد.
شهر یثرب که پس از ورود رسول خدا(ص) «مدینة النبی» و پس از آن، به اختصار، «مدینه» خوانده شد، در مسیر«طریق الهجره» در فاصله تقریبی 450 کیلومتری شمال مکه قرار دارد. مهمترین ویژگی جغرافیای داخلی مدینه آن
ص:61
است که شهر در میان دو رشته _حره_ (1)واقع شده است که یکی در شرق و دیگری در غرب آن قرار دارد. ناحیه جنوبی یثرب نیز کمی سنگلاخ است. در قسمت شمالی، در میان _کوه احد_، در شمال غرب و _کوه سلع_ در غرب مدینه، فضای به نسبت بازی وجود دارد که در گذشته، کشتزار و نخلستان بوده است.
وضعیت طبیعی مدینه نسبت به مکه بسیار بهتر و دارای زمینهای حاصلخیز و آب به نسبت کافی است. در مدینه، چندین وادی بوده است که آب این منطقه را تأمین می کرد و هر کدام از قبیلهها در بخشی از آن سکونت داشتند. در واقع، ترکیب جمعیتی شهر مدینه قبیله ای بود. بیشترین جمعیت در منطقه عالی مدینه از جنوب شرقی به سمت جنوب غربی شامل _عصبه، قبا، قربان _و_ __عوالی_ سکونت داشتند. بخشهایی از جمعیت در مرکز مدینه می زیستند، جایی که بعدها مسجد النبی ساخته شد و شماری نیز در شمال مسجد النبی(ص) و در مسیر کوه احد ساکن بودند. گروهی نیز در غرب، در کناره کوه سلع و از آنجا به سمت جنوب در منطقه عصبه سکونت داشتند.
رسول خدا(ص) در همان آغاز، مدینه را همچون مکه محترم دانست; مکه به عنوان حرم خدا و مدینه، حرم رسول خدا(ص). این بهترین شرافتی بود که مدینه می توانست از آن برخوردار باشد. رسول خدا(ص) برای زندگی، شهر مدینه را برگزید. حضرت پس از فتح مکه می توانست به شهر خود بازگردد، ولی ترجیح داد در مدینه زندگی کند و در همان
ص:62
شهر دفن شود. پیامبر، مدینه را بزرگ میشمرد و مردم آن را نیز بسیار میستود. هنگامی که رسول خدا(ص) از مکه بیرون آمد، فرمود:
اَلَّلُهُمَّ اِنَّهم اَخرَجونِی مِن اَحَبِّ البِقاعِ اِلَیَّ فَاَسکِنِّی اَحَبَّ البِقاعَ اِلَیکَ. (1)
خدایا! مشرکان مرا از دوست داشتنی ترین سرزمینم، بیرون کردند. پس مرا در دوست داشتنی ترین سرزمین برای خودت وارد کن.
نیز میفرمود:
مَن اِستَطَاعَ مِنْکُم اَن یَموتَ بِالمَدینَة فلیمت بها فَاِنّی أَشفَعُ لِمَن یَمُوتَ بِها.(2)
اگر کسی بتواند بهگونه ای زندگی کند که مرگش در مدینه باشد، چنین کند؛ من شفیع کسی خواهم بود که در آنجا بمیرد.
همین ستایشها سبب شد تا این شهر کوچک، بهترین و زیباترین نامها را که نزدیک به یکصد نام می شود، به خود اختصاص دهد، از جمله: المؤمنه، المحبوبه، المقدسة الباره، دارالابرار، ارض الله، طابه، طیبه، سیدةالبلدان، دارالسلام، المحرمه، المبارکة المحروسه، المحرومه، الجباره، المختاره، القاصمه، حرم رسول الله، الموفیه، قلب الایمان، قبةالاسلام، المعصومه، بیت رسول خدا(ص) و نامهای دیگر.(3)
پیشتر اشاره شد که نخستین اقدام رسول خدا(ص) در مدینه، ساختن مسجد بود. پیش از آن، در قبا نیز مسجدی به دست آن حضرت و اصحابش ساخته شد. چنین اقدامی نشاندهنده اهمیت نقش مسجد در اسلام است. پیش از
ص:63
آنکه از مسجد النبی سخن بگوییم، مناسب است به معنای مسجد و اهمیت آن بپردازیم.
شریف ترین مسجد پس از مسجد الحرام، مسجد النبی در مدینه منوره است. رسول خدا(ص) درباره نماز خواندن در این مسجد فرمود:
صَلوةٌ فِی مَسجِدِی تَعدِلُ اَلفَ صَلوةٍ فِیمَا سِواهُ مِنَ المَسَاجِدِ اِلّا المَسجِد َالحَرامَ.(1)
یک نماز در مسجد من، بهتر از هزار نماز در دیگر مسجدها است؛ مگر در مسجد الحرام.
آنگاه که رسول خدا(ص) وارد یثرب شد، همه طایفهها و افراد سرشناس میخواستند میزبان ایشان باشند، ولی آن حضرت فرمود در جایی توقف خواهد کرد که شترش زانو بزند. شتر در زمینی که اکنون مسجد است، زانو زد و آن حضرت در خانه _ابوایوب انصاری _ساکن شد. سپس زمین را از صاحبان آن خرید و سنگ بنای مسجد را نهاد. همه اصحاب از زن و مرد با اشتیاق به ساختن مسجد پرداختند. خود رسولخدا(ص) نیز با تمام توان در ساختن مسجد شرکت کرد. مسجدی که آن حضرت بنا کرد، از چند جهت، با آنچه امروز در جای آن ساخته شده است، تفاوت داشت؛ زیرا در زمینی محدودتر و با بنایی ساده تر بود. این مسجد در گذر زمان بارها گسترش یافت تا اینکه به شکل امروزی در آمد.
ساختن مسجد سبب شد تا جمعیت زیادی از مهاجران و حتی ساکنان محلههای دیگر، در پیرامون مسجد خانه هایی بنا کنند و کمکم شهر در اطراف مسجد شکل گرفت.
ص:64
مسجد رسول خدا(ص) در نخستین بنا، در مساحتی نزدیک به 2071 متر مربع و با دیوارهای خشتی و گلی و پایه هایی از تنه درختان خرما ساخته شد. سقف مسجد را نیز با شاخه های درخت خرما پوشانده بودند؛ بهگونهای که هنگام ریزش باران، آب بر سر و صورت نمازگزاران می ریخت و زمین در زیر پیشانی رسول خدا(ص) و اصحاب، گلی بود. قبله مسجد به سمت شمال و در جهت بیت المقدس بود. مسجد با همین بنا، هفت سال محل برگزاری نماز جماعت، نماز جمعه و خطبه های رسولخدا(ص) بود. در سال هفتم هجرت، با گسترش اسلام و افزایش شمار مسلمانان، ضرورت گسترش مساحت مسجد مطرح شد. رسول خدا(ص) بر طول و عرض مسجد افزود تا آنکه مساحت مسجد به 2475 متر مربع رسید. در این طرح توسعه، شکل مسجد به صورت یک مربع درآمد. قبله مسجد نیز از سال دوم هجری، از شمال به سمت جنوب تغییر کرد و از آن پس، نه به سوی بیت المقدس که قبله یهود بود، بلکه به سوی مکه نماز خوانده می شد.
از بناهایی که همزمان با این مسجد ساخته شد، دو حجره(خانه) در دیواره شرقی مسجد بود. این دو حجره را برای سکونت رسول خدا(ص) و همسرانش، _سوده_ و _عایشه_ ساختند و بعدها بر شمار این حجره ها افزوده شد. اصحاب دیگر نیز هرکدام که توانایی داشتند، حجره ای در کنار مسجد ساختند. آنها درهایی به مسجد داشتند و در وقت نماز از همان در وارد می شدند، ولی در سال سوم دستور داده شد تا همه این درها جز در خانه امام علی(ع) بسته شود.
مرقد مطهر رسول خدا(ص)
یکی از بهترین جاهای مسجد، آرامگاه رسول خدا(ص) است; پیامبری که محبوب خدا و خلق بود و میراث گرانبهای اسلام، حاصل تلاش بیستوسه
ص:65
ساله اوست. در کناره شرقی مسجد، حجره هایی برای زندگی همسران رسول خدا(ص) ساخته شد که تا حدود نود سال پس از رحلت آن حضرت نیز بر جای بود. نخست، حجره ای برای سوده، پس از آن، عایشه و در امتداد آن، حجره ای برای حضرت فاطمه(س) ساخته شد. نوشته اند رسول خدا(ص) در حجره ای که وفات یافت، مدفون شد. بر اساس روایت اهل سنت، رسول خدا(ص) در حجره عایشه بوده است. احتمال دیگر آن است که حجره ای در میان حجره عایشه و حجره حضرت فاطمه(س) بود که هنگام رحلت، آن حضرت برای استراحت در آنجا به سر می برد و به هیچ یک از همسرانش اختصاص نداشته است. رسول خدا(ص) در آنجا بستری بود و در همانجا درگذشت. پس از رسول خدا(ص) این حجره دونیمه شد؛ نیمی در برگیرنده قبر رسول خدا(ص) و نیمی دیگر در اختیار عایشه بود.
مرقد رسول خدا(ص) در زمان خلیفه دوم، در اتاق کوچکی قرار داشت و تا هنگام توسعه مسجد در عهد _ولید_، به همان شکل باقی بود. وقتی قسمت شرقی مسجد توسعه یافت، مرقد مطهر در مسجد قرار گرفت و گرد آن یک پنج ضلعی کشیده شد.
اکنون مساحت محدوده حجره طاهره که مرقد نیز در داخل آن قرار دارد، 240 متر(16 متر طول و 15 متر عرض) است که در درون ضریحی زر اندود قرار دارد. در چهار گوشه حجره طاهره، چهار ستون مستحکم بنا شده است و گنبد سبزی روی آن قرار دارد. این حجره دارای چند در است: درِ حجره فاطمه(س) که نشانه محل حجره آن حضرت است؛ درِ _تهجد_ در شمال حجره؛ درِ _وفود_ یا _باب الرحمه_ در جهت غرب و در_ __توبه_ یا_ باب الرسول_ در جهت جنوب (قبله).
ص:66
در حجره طاهره، محلی به عنوان قبر فاطمه(س) مشخص شده است. این قبر بر اساس روایتهایی است که مدفن آن بانوی گرامی را در خانه خود ایشان دانستهاند. محل قبر با بقعه کوچکی مشخص شده و در داخل ضریح جای گرفته است. در قسمت جنوبی این بقعه، محراب فاطمه(س) قرار دارد.
بیت المقدس یکی از شهرهای تاریخی و مذهبی جهان به شمار می رود. این شهر با پیشینهای که به 35 قرن پیش می رسد، همواره اهمیت ویژهای داشته و از دیرباز در کانون توجه بزرگترین ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) بوده است. ازهمینرو، بناهای زیادی از این ادیان در مناطق مختلف این شهر به چشم می خورد. بر اساس برخی روایتها، این شهر را حضرت _سلیمان بن داوود_ ساخته است.(1) در این سرزمین مقدس، بسیاری از پیامبران الهی زندگی کرده و در آنجا دفن شده اند. امام باقر(ع) به _محمد بن مسلم_ فرمود: «هنگامی که حضرت یعقوب از دنیا رفت، یوسف(ع)، او را در تابوتی به سوی ناحیه شام برد و در بیت المقدس به خاک سپرد». (2)
ص:68
این شهر تاریخی، مذهبی و معنوی از آغاز ظهور دین اسلام مورد توجه بوده و به خاطر امتیازها و ویژگیهایش، از همان صدر اسلام، سومین شهر مقدس پس از مکه و مدینه به شمار آمده است.
اول _ قبله نخستین
از روزهای نخستین ظهور اسلام، مسلمانان موظف شدند تا بیتالمقدس را قبله نخست خود قرار دهند و نمازهایشان را به سمت مسجدالاقصی و قدس شریف بخوانند. پیامبر اکرم (ص) تا هفده ماه پس از هجرت به مدینه، به سوی قدس نماز می خواند.
روزی معاویة بن عمار از امام صادق(ع) پرسید: از چه زمانی رسولالله (ص) کعبه را قبله خود قرار داد؟ حضرت پاسخ داد: «پس از اینکه آن حضرت از جنگ بدر برگشت، هفده ماه در مدینه به سوی بیت المقدس نماز می خواند تا اینکه [از سوی خداوند] به کعبه برگردانده شد».(1)
بنابر این روایت، پیامبر اکرم (ص) افزون بر سیزده سالی که در مکه به سوی مسجدالاقصی نماز می خواند، پس از هجرت نیز تا سال دوم هجری (نزدیک به هفده ماه) به هنگام نماز و نیایشهای مذهبی، بیتالمقدس را قبله خود قرار می داد. ازاین رو، این شهر شریف، نخستین قبله مسلمانان شناخته می شود.
دوم _ محل عروج و فرود پیامبر در معراج
معراج رسول خدا(ص) از مسجدالاقصی در شهر قدس آغاز شد. خداوند متعال در این باره فرموده است:
ص:69
سُبْحانَ الّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَی الّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا. (اسراء: 1)
پاک و منزه است خدایی که در شب معراج، بنده خود محمد(ص) را از مسجد الحرام به مسجدالاقصی که پیرامونش را مبارک ساخته ایم، سیر داد تا آیات خود را [در معراج] به او نشان دهیم .
علامه طباطبایی (ره) در تفسیر این آیه می فرماید:
عبارت «بارکنا حوله» بیانگر آن است که مسجدالاقصی افزون بر اینکه خود سرزمین مقدسی است، پیرامون آن نیز سرزمین مبارکی به شمار میآید و این چه بسا به برکتهای ظاهری آن اشاره کند; زیرا بیت المقدس، ناحیه ای سرسبز، خرم و سرشار از درختان پربار و آبهای جاری و آبادانیها و زیباییها است. نیز امکان دارد اشارهای به برکتهای معنوی آن باشد; زیرا این سرزمین مقدس در طول تاریخ، کانون پیامبران بزرگ الهی و خاستگاه نور توحید و خداپرستی بوده است. (1)
نکته دیگری که در این سفر معنوی و الهی وجود دارد، سیر پیامبر از مکه، مرکز اسلام به سوی بیت المقدس، مرکز ادیان توحیدی است. _سیدقطب_ مینویسد:
«اسراء»، تمام ادیان توحیدی بزرگ از ابراهیم و اسماعیل تا خاتم النبیین(ص) را به یکدیگر پیوند داد و مکانهای مقدس ادیان توحیدی را در یکجا متمرکز کرد; چنانکه گویی حضرت محمد(ص) که
ص:70
خاتم پیامبران است، با این سفر شبانهاش اعلام می دارد که رسالت او دربردارنده رسالت پیامبران پیشین است و او ادامهدهنده راه آنان است.(1)
سوم _ پیامبر اسلام در بیت المقدس
امام صادق(ع) فرمود:
وقتی رسول خدا(ص) را هنگام معراج به بیتالمقدس می بردند، جبرئیل(ع) او را بر براق (مرکب آسمانی) سوار کرد و با هم به بیت المقدس آمدند . جبرئیل محرابهای پیامبران بزرگ را به آن حضرت نشان داد و رسول الله (ص) در آن محرابها نماز گزارد.(2)
خود رسول خدا(ص) این سفر نورانی و سرنوشت ساز را چنین گزارش کرده است:
هنگام ورود به بیت المقدس، براق را به حلقه ای که درگذشته پیامبرانی الهی مرکب خود را به آن می بستند، بستم و وارد مسجدالاقصی شدم. جبرئیل هم در کنارم بود . در آنجا ابراهیم خلیل، موسی و عیسی و بسیاری از پیامبران بزرگ الهی به خاطر من اجتماع کردند و آماده اقامه نماز بودند . من هیچ تردیدی نداشتم که جبرئیل بر همه ما امامت خواهد کرد، ولی هنگامی که صفها مرتب شد، جبرئیل بازوی مرا گرفت و جلو برد و من بر آنان امامت کردم و نماز خواندم.(3)
بنا بر این روایت، رسول گرامی اسلام در شب معراج در بیت المقدس حضور یافته و با ارواح پیامبران بزرگ الهی ملاقات کرده و در نماز جماعت، امامت آنان را عهدهدار شده است.
ص:71
با توجه به اهمیت این شهر مذهبی و جایگاهی که در دین مبین اسلام دارد، مسلمانان پیوسته با احترام به این مکان مقدس نگریسته و آنجا را پس از مکه و مدینه، سومین شهر مقدس اسلام دانستهاند.
مسجد قبا، نخستین مسجدی است که پیامبر و یاران آن حضرت در مدینه بنا نهادند. قرآن کریم با اشاره به این مسجد می فرماید: «نماز را در مسجدی که از آغاز بر تقوا بنا شده است، بهجای آور». (توبه: 108)
رسول خدا(ص) در فضیلت این مسجد فرموده است:
کسی که در مسجد من، ]مسجد[ قبا، دو رکعت نماز بگزارد، مانند آن است که یک عمره به جای آورده باشد.(1)
پیامبر پیش از تشریففرمایی به مدینه، در چند روزی که در محله قُبا اقامت داشت، این مسجد را بنا کرد، ولی پس از تشرف به مدینه و ساختن مسجدالنبی نیز همچنان توجه ویژهای به این مسجد داشت.
بر اساس نقلهای تاریخی، پیامبر اکرم(ص)، یک فرسنگ فاصله میان مدینه تا قبا را گاهی سواره و گاهی نیز پیاده میپیمود. بنا براین، آن حضرت اهتمام خاصی به این مسجد داشت. امامان معصوم(ع) نیز همچون نبی اکرم(ص) توجه ویژهای به این مسجد داشتند و افزون بر اینکه خود در آن نماز میگزاردند، شیعیانشان را نیز به رفتن به این مسجد و نمازگزاردن در آن تشویق میکردند. _عقبه بن خالد_ میگوید: از امام صادق(ع) پرسیدم : وقتی که قصد زیارت مسجدهای اطراف مدینه را دارم، نخست به کدام مسجد بروم؟ امام فرمود: «زیارت مسجدها را با رفتن به مسجد قبا آغاز کن و در آن زیاد
ص:67
نماز به جای آور! این مسجد، اولین مسجد در اطراف مدینه است که پیامبر در آن نماز گزارده است».(1)
افزون بر مسجد قبا، نمازگزاردن در دیگر مسجدهای اطراف مدینه مانند _مشربه امابراهیم، مسجد فضیح_ (ردالشمس) در نزدیکی مسجد قبا، _مسجد احزاب، مسجد شجره، ذوالقبلتین، مسجد غمامه، مسجد مباهله__، __مسجد علی(ع)_ و _فاطمه زهرا__ __(س)_ و دیگر مسجدها همچون _مسجد ابوذر، مسجد الرایه، مسجد نفس زکیه_ و... ، نیز پسندیده است.
مسجدالاقصی از مهم ترین بناهای مذهبی در شهر بیت المقدس است که در زاویه شرقی شهر و رو به قبله قرار دارد. این مسجد پیش از اسلام به شکل امروزی نبود، بلکه تمام حرم شریف را که شامل قبة الصخره و جاهای دیگر می شد، مسجدالاقصی می نامیدند. امروزه به مسجد بزرگی واقع در جنوب صحن حرم شریف، مسجدالاقصی گفته می شود. بنای جدید مسجدالاقصی را _عبدالملک بن مروان_ در سال 74 ه_ . ق آغاز کرد که در سال اول حکومت _ولید بن عبدالملک_ (86 ه_..ق) به پایان رسید. طول مسجد 80 متر و عرض آن 55 متر است و مساحتی به اندازه 4400 متر مربع را دربرمیگیرد.
قبة الصخره یکی دیگر از آثار اسلامی در قدس شریف است. معراج پیامبر از روی همین صخره _ که مکانی به طول 70/17 متر و عرض 50/13 و ارتفاع 50/1 متر است _ انجام پذیرفت. این بنا در سالهای 72 و78 ه_ . ق به دستور عبدالملک بن مروان دو بار بازسازی و تکمیل شد. قبة الصخره در فاصله 500 متری مسجدالاقصی قرار دارد.
افزون بر این دو بنا، ساختمانهای فرهنگی و مذهبی همچون مسجدها، مدرسهها و آثار دینی زیادی از مسلمانان در این شهر وجود دارد که عظمت، پیشرفت و تمدن مسلمانان را در قرنهای گذشته به نمایش می گذارد. 36
ص:72
مسجد و آرام گاه گروهی از یاران پیامبر در این شهر قرار دارد؛ از جمله قبر _عباد__ة__ بن صامت انصاری_ (اولین قاضی مسلمان در بیت المقدس)، قبة السلسله، بیمارستان فاطمی، بیمارستان صلاحی، قبةالمعراج، مدرسه نحویه، قلعه بیت المقدس، سقاخانه شعلان، دارالحدیث، محراب داوود، مدرسه سلامیه، دارالقرآن سلامیه، حمام شفا و دهها اثر تاریخی، فرهنگی، علمی و بهداشتی دیگر، شاهد گویایی بر تدبیر و فرهنگدوستی مسلمانان در طول حکومت بر این شهر مقدس است. (1)
شهر بیتالمقدس از نظر اسلام چنان فضیلت و قداستی دارد که دانشمندان مسلمان در این موضوع، کتابهای ویژه ای نگاشته اند. فضائل بیت المقدس، الفتح القسی فی الفتح القدسی، الانس فی فضائل القدس، روضة الاولیاء فی مسجد الایلیاء، تحصیل الانس لزایر القدس، الانس الجلیل بتاریخ القدس و الخلیل نام برخی از این کتابهاست که در مورد اهمیت، فضیلت و برکتهای مسجدالاقصی وحرم شریف قدس از نظر اسلام نگاشته شدهاند.
در اینجا به چند حدیث از اهل بیت (ع) در مورد قدس شریف اشاره می کنیم:
1 . امیرمؤمنان علی(ع) فرموده است:
اَرْبَعَةُ مِنْ قُصُورِ الْجَنَّةِ فِی الدُّنیا: اَلْمَسْجِدُ الْحَرامُ وَ مَسْجِدُ الرَّسُولِ (ص) وَ مَسْجِدُ بَیْتِ الْمُقَدَّسِ وَ مَسْجِدُ الْکُوفَةِ. (2)
ص:73
چهار بنا در روی زمین از کاخهای بهشتی است: مسجدالحرام، مسجدالنبی، مسجد بیتالمقدس و مسجد کوفه.
2 . حضرت علی(ع) در روایتی دیگر، نماز خواندن در مسجد بیت المقدس را با اقامه هزار نماز معادل می داند و می فرماید: «صَلَاةٌ فِی بَیْتِ الْمُقَدَّسِ اَلْفُ صَلاةٍ; یک نماز در بیت المقدس، با هزار نماز برابر است». (1)
3 ._ ابوحمزه ثمالی_ از امام باقر(ع) روایت کرده است که آن حضرت فرمود:
اَلْمَساجِدُ الْاَرْبَعَةُ اَلْمَسْجِدُ الْحَرَامُ وَ مَسْجِدُ رَسُولُ اللِه (ص) وَ مَسْجِدُ بَیْتِ الْمُقَدسِ وَ مَسْجِدُ الْکُوفَةِ، یَا اَبا حَمْزَةً! اَلفَریضَةُ فِیها تَعْدِلُ حَجَّةً وَ النَّافِلَةُ تَعْدِلُ عُمْرَةً. (2)
چهار مسجد در زمین [دارای فضیلت ویژه ای] است: مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد بیت المقدس و مسجد کوفه. ای ابوحمزه! خواندن نمازهای واجب در این مسجدها، برابر حج ثواب دارد و به جای آوردن نماز مستحبی [در آنها] معادل عمره خواهد بود.
با توجه به جایگاه ویژه و قداست خاصی که سرزمین شریف بیت المقدس در اسلام دارد، عالمان اسلام بهویژه مراجع شیعه درباره این شهر، حساسیت فوق العاده ای داشته اند. ازهمین رو، از هنگام اشغال بیت المقدس به دست رژیم صهیونیستی اسرائیل تاکنون، عالمان جهان اسلام برای دفاع از حریم سرزمینهای اسلامی و اولین قبله مسلمانان از خود واکنش نشان داده و افزون بر اعلام انزجار خود، مسلمانان را به دفاع از
ص:74
آن فرا خواندهاند. در این زمینه، مراجع عالی قدر شیعه همچون آیات عظام: _سید محسن حکیم، سید محمدهادی میلانی، سید ابوالقاسم خویی، امام خمینی_(ره) و دیگر بزرگان، فتواها و پیامهای زیادی صادر کرده اند.
پنج _ نجف اشرف(1)
این شهر که در 160 کیلومتری جنوب غربی بغداد و در کناره دشت بیآب و علف صحرای شام (بادیة الشام) واقع است، آب و هوایی بسیار گرم و زمینی خشک و کم آب دارد. در منابع شیعی، روایتهای فراوانی درباره فضیلت و قداست سرزمین نجف آمده است. از همین رو، هر مؤمنی آرزوی زیارت این سرزمین و زندگی و دفن شدن در آن را دارد؛ زیرا بر اساس روایات، هر کس در این سرزمین به خاک سپرده شود، از عذاب قبر درامان است. امروزه این شهر، مرکز یکی از استانهای عراق و از شهرهای مهم این کشور به شمار می رود.
آستان مقدس حضرت علی(ع) در مرکز شهر قرار دارد که از یک گنبد طلایی باشکوه و رواقهای گوناگون و یک صحن تشکیل شده است. نخستین ساختمان حرم مطهر در دوران _هارون الرشید_ _عباسی_ بنا گردید و پس از آن، همواره در حال بازسازی و توسعه بوده است. ساختمان امروزی از آثار دوره صفویه است. گنبد باشکوه و ایوان روحبخش آن، به دستور _نادرشاه افشار_ با خشتهای طلایی تزیین شد. آیینه کاری حرم را
ص:75
هنرمندانی از اصفهان در سالهای دهه چهل خورشیدی انجام دادهاند. قبر مطهر حضرت، درون صندوقی از خاتم و ضریحی نقره ای قرار دارد؛ صندوق خاتم از ساخته های دوران شاه _اسماعیل صفوی_ است و یکی از با ارزشترین آثار روزگار به شمار میآید. ضریح مطهر را هنرمندان هندی و چینی درسال 1345 ه_ . ق، در هند به همت رهبر شیعیان اسماعیلی ساختند و به حرم مطهر تقدیم کردند. گرداگرد مرقد منور را از چهار سو، رواق دربرگرفته که همگی به زیباترین شکل به دست توانای هنرمندان ایرانی زینت یافته است. حرم مطهر، صحن بسیار بزرگ و دلگشایی دارد که اطراف مرقد مطهر را دربرگرفته است. این صحن از ساخته های دوران صفوی است که نمای آن با کاشیهای خشتی زیبایی آراسته شده و دارای دو ویژگی خاص است:
1. در تمام فصلهای سال، هنگام ظهر شرعی، سایه از سمت شرق از میان می رود؛
2. همواره نخستین اشعه آفتاب، به هنگام بامداد از میان بازار بزرگ شهر می گذرد و پس از عبور از دروازه صحن، به ضریح مقدس می تابد.
در گرداگرد صحن مطهر، اتاقهایی قرار دارد که آرام گاه بزرگان است. صحن، چهار دروازه اصلی دارد که بزرگترین آنها در سمت شرق واقع است و به_ باب الذهب_ شهرت دارد. دومین دروازه در سمت شمال قرار دارد و به _باب الطوسی_ معروف است. سومین دروازه در جنوب، _باب قبله_ نام دارد و چهارمین آن، در سمت غرب حرم مطهر به _باب سلطانی_ مشهور است.
برخی مکانها نیز به حرم مطهر، افزوده شده است که عبارتند از:
ص:76
الف) مسجد _عمران بن شاهین_ که در دالان منتهی به باب الطوسی قرار گرفته است. این مسجد کهن از بناهای عمران بن شاهین، حاکم جنوب عراق در نیمه قرن چهارم هجری است.
ب) _مسجد خضراء_ در زاویه شمال شرقی صحن است و تاریخ کهنی دارد. این مسجد در سال 1385 ه_ . ق به صورت زیبایی بازسازی شد و سالها، یکی از مراکز اصلی تدریس در حوزه علمیه نجف به شمار می رفت.
ج)_ تکیه بکتاشیها_ که در دوره حاکمیت عثمانیان بر عراق ساخته شد و محل برگزاری مراسم صوفیان بکتاشی ترک بوده است. ساختمان این تکیه که امروزه به انبار آستانه تبدیل شده است، در شمال غرب صحن قرار دارد.
د) _مسجد بالاسر_ در دالان، سمت غربی صحن قرار دارد و در محراب آن، قطعههایی از کاشیهای خشتی مربوط به قرن ششم هجری، به چشم می خورد.
این قبرستان یکی از مقدسترین گورستانهای مسلمانان و شیعیان است. در روایتها آمده است: «هر مؤمنی در هر نقطه از جهان دیده از جهان برگیرد، به روح او ندا می رسد که به وادی السلام ملحق شو.»(1) همچنین بدین منظور، فرشته ای به نام _ملک نقاله_ هست که ارواح مؤمنان را از سراسر جهان به این گورستان می آورد.
این مقام که در گورستان وادی السلام قرار دارد، جایگاه مقدسی است که به حضرت مهدی(عج) نسبت داده می شود. ازاین رو، زایران به زیارت و نمازگزاردن در آن می پردازند.
ص:77
این آرام گاه در بخش آغازین گورستان وادی السلام قرار دارد. بنا بر روایات، این دو پیامبر در این سرزمین در خاک آرمیدهاند.
جایگاهی است که امام سجاد(ع)، هنگام زیارت قبر جدش، در آنجا به نماز ایستاده است. این مقام، در مغرب شهر نجف واقع است.
مسجدی است که گفتهاند امیرمؤمنان علی (ع) در آنجا نماز گزارده است و در گوشه ای از آن، مدفن یکی از یاران حضرت قرار دارد.
این مسجد در محله ای بدین نام، در میانه بزرگراه نجف _ کوفه قرار دارد. جایی است که بنا بر روایتهایی، وقتی سر امام حسین(ع) در آن قرار داده شد، به ناله و زاری پرداخت یا تعظیم کرد. ازاین رو، به «حنانه» مشهور شد.
این آرام گاه در میان بزرگراه نجف _ کوفه است و صحن گسترده و گنبد بزرگی دارد. کمیل از یاران با وفای حضرت علی(ع) بود. دعای معروف کمیل، دعایی است که حضرت به او آموخت.
او که یکی از بزرگان فقه امامیه و بنیانگذار حوزه علمیه نجف است، در سال 460 ه_ . ق درگذشت و در خانه خود مدفون شد. این مکان پس از مدتی، به مسجدی تبدیل گردید که در طول ده قرن گذشته، یکی از مراکز تدریس در حوزه نجف شمرده می شود. امروزه این مسجد به نام _جامع الشیخ الطوسی_، در شمال حرم مطهر و به فاصله کوتاهی از آن قرار دارد. در گوشه ای از این
ص:78
مسجد نیز آرام گاه علامه آیتالله _سیدمحمدمهدی بحر العلوم_ (م 1212 ه_ . ق) قرار دارد که از مشاهیر عالمان امامیه است.
نجف، آرام گاه بسیاری از عالمان بزرگ است که برخی از آنان عبارتند از:
_علامه حلی_ در اتاقی که در راهروی کناری گلدسته شمالی قرار دارد، مدفون است. قبر حاج آقا _مصطفی خمینی(__ره)_ نیز در همین مقبره قرار دارد.
_مقدس اردبیلی_ در اتاقی که در ایوان طلا و جنب گلدسته جنوبی قرار دارد، مدفون است.
_سید محمد کاظم یزدی _در مقبره بزرگی که در سمت شمال صحن مطهر قرار دارد، به خاک سپرده شده است.
قبر _شیخ مرتضی انصاری_ درون اتاقی در سمت غرب راهرو و دالان باب القبله قرار دارد.
_میرزای نایینی_ در دومین مقبره، پیش از زاویه جنوبی در خاک آرمیده است.
مرقد _آخوند خراسانی_ در مقبره جنوبی واقع در دالان باب الذهب قرار دارد. در جوار او، مدفن فقیهان بزرگوار، _میرزا حبیب الله رشتی_ و _سیدابوالحسن اصفهانی_ واقع است.
_آیت الله بهبهانی_ از رهبران مشروطه بود که به دست مخالفان و عوامل بیگانه ترور شد. قبر او در دومین مقبره پس از دروازه باب السوق، به سمت شمال قرار گرفته است.
افزون بر این بزرگان، در صحن علوی و حجره های اطراف آن نیز بسیاری از شخصیتهای دینی در خاک آرمیدهاند که برخی از آنان عبارتند از: آیات عظام
ص:79
_سید محمد سعید حبوبی، شربیانی، شیخ محمد حسن آشتیانی، سید ابوالقاسم خویی، __سید محمود شاهرودی، حاج آقاحسین قمی، شیخ الشریعه اصفهانی، __سید عبدالحسین شرفالدین، آقا ضیاءالدین عراقی، شیخ محمدحسین غروی اصفهانی__، حاج محمدحسین امین الضرب_ و... .
1. مسجد _شیخ طوسی_ که در کنار مقبره ایشان قرار دارد و همچنان محل تدریس استادان بزرگ حوزه نجف است.
2. مسجد _شیخ انصاری_، مشهور به _مسجد ترکها_ که امام خمینی(ره) در آن به اقامه نماز جماعت و تدریس می پرداخت.
3._ مسجد هندی_ که از مسجدهای بزرگ و مشهور نجف و یکی از مراکز تدریس در حوزه علمیه نجف بوده است و در کنار آن، _کتابخانه آیت الله حکیم_ و آرام گاه وی قرار دارد.
4. _مسجد خضراء_، از مسجدهای مشهور نجف است که سالها محل تدریس در حوزه علمیه نجف به شمار می رفت.
5. _مسجد جواهری_ که به علت خاک سپاری _صاحب جواهر_ (ره) در آن، بدین نام مشهور است.
کربلا، مقدس ترین شهر عراق پس از نجف اشرف است که بدنهای پاک و غرقه به خون شهیدان عاشورا و اباعبدالله الحسین(ع) و برادر باوفایش، ابوالفضل العباس در آنجا قرار دارد.
تاریخ شهر کربلا در دوران اسلامی، از هنگام شهادت امام حسین(ع) آغاز می شود و از آن هنگام تاکنون، روز به روز بر آبادانی آن افزوده شده است.
ص:80
1. حرم امام حسین(ع) در کنار حرم ابوالفضل العباس(ع) و فضاهای پیرامونی، هسته مرکزی شهر را تشکیل می دهند. حرم مطهر بیش از دو متر از سطح شهر پایین تر است. ازاین رو، چندین پله، زایران را از دروازه ها به درون صحن مطهر هدایت می کند.
ساختمان کنونی حرم از بنا های دوران صفوی و عثمانی و قاجار است. حرم مطهر از گنبدی بزرگ و زراندود تشکیل شده است که بر روی گنبدخانه ای وسیع، چندین رواق و یک مسجد بزرگ و صحنی گسترده است و تمامی این مجموعه را دربرمی گیرد. گنبد طلا از ساخته های دوران صفویه است و طلاکاری آن به دستور _آغا محمد خان قاجار_ انجام شده است. در زیر گنبد، ضریح باشکوه نقره ای و چند ضلعی قرار دارد که بیشتر فضای گنبدخانه را اشغال کرده است و در درون آن، قبر مطهر امامحسین(ع) و دو فرزندش،_ علی اصغر و علی اکبر_ قرار دارد. در سمت شرق ضریح مطهر حضرت، فضایی است که در جنوب آن، پنجره ای نقره ای قرار دارد. اینجا آرام گاه بیشتر شهیدان واقعه کربلا است که همگی آنان پیرامون آن پنجره و فضاهای اطراف در خاک آرمیدهاند. گرداگرد گنبدخانه را نیز چهار رواق دربرگرفته است.
حرم مطهر، ایوانی دارد که بخشی از آن با خشتهای طلا پوشیده شده و بخشهای دیگر آن با کاشی معرق و نفیس اصفهان، تزیین یافته است. سقف بلند ایوان را مجموعه ای از ستونهای مرمرین، اثر هنرمندان اصفهانی نگاه داشته است. قتلگاه، جایگاهی است در نزدیکی آرامگاه _حبیب بن مظاهر_
ص:81
_اسدی_ که بنا بر گفته روایات، امام حسین (ع) در آنجا به شهادت رسید و بعدها در جایگاه کنونی به خاک سپرده شد.
2. _تل زینبیه_، در فاصله 20 متری از سمت غرب صحن مطهر، تپه ای به ارتفاع 5 متر وجود دارد که امروزه بر روی آن اتاقی ساخته شده است. این تپه، به نام تل زینبیه یا تپه حضرت زینب(س) مشهور است. بنا به نقل تاریخ نگاران، تپه ای بوده است که در روز عاشورا حضرت زینب(س) بر روی آن می رفت و از سیر وقایع جنگ، آگاهی می یافت.
3. حرم باشکوه _ابوالفضل العباس(ع)_، در فاصله 350 متری شمال شرقی حرم امام حسین(ع) قرار دارد. این حرم دارای قبه و بارگاه شکوهمندی است که پیکر پاک این سردار رشید و یار وفادار امام حسین(ع) را دربرگرفته است. ساختمان، گنبدی طلایی دارد که بر روی گنبدخانه ای کوچکتر از حرم امام حسین(ع) قرار دارد. گرداگرد قبر مطهر را چهار رواق و صحن گستردهای به همراه ایوان زیبا دربرگرفته است. ضریح زیبای آن حضرت به دستور آیتاللهالعظمی حکیم در سال 1965م. در اصفهان ساخته شد.
4. آرام گاه حبیب بن مظاهر اسدی، یکی از شهیدان روز عاشورا که در هشتاد سالگی به یاری امام حسین(ع) شتافت و شهید شد. او در فاصله 10متری ضریح مطهر و در رواق جنوب غربی مدفون است و ضریح کوچکی دارد.
5. آرام گاه _سید ابراهیم مجاب_ فرزند _محمد العابد_ فرزند _امام موسی بن جعفر_(ع) در رواق حرم مطهر و در گوشه شمال غربی آن قرار دارد.
6. بسیاری از بزرگان اسلامی در سراسر صحن و حجره های گرداگرد آن و رواقها دفن شده اند. برخی از این حجره ها به نام شخصیتی که در داخل
ص:82
آن دفن شده، مشهور است؛ همچون آخرین مقبره ای که در جنوب سمت شرقی قرار دارد و مدفن بسیاری از عالمان دین است. مشهورترین آنها، آیت الله _میرزا محمدتقی شیرازی_ است که در سال 1920م. رهبری انقلاب مردمی علیه دولت انگلیس را بر عهده داشت. از دیگر بزرگان مدفون در این بقعه مطهر، _میرزا محمد تقی خان امیرکبیر_ است که در _کاشان_ به قتل رسید، سپس به کربلا منتقل شد و در مقبره ای در رواق شرقی حرم مطهر دفن گردید. همچنین خاندان قاجاریه در رواق شمالی، مقبره ای دارند که جمعی از آنان در آنجا مدفون هستند.
7. خیمه گاه در جنوب صحن مطهر امام حسین(ع) و در فاصله 250متری واقع است. بنا به نقل تاریخ نگاران، این مکان، محل برافراشته شدن خیمه ها و چادرهای سید الشهدا(ع) و یاران او بوده است. امروزه جایگاه خیمه ها را با ساختمانسازی به تصویر کشیده اند.
8. مقام حضرت مهدی(ع) که در میان نخلستانهای کرانه رودخانه فرات قرار دارد. این شاخه رودخانه که به نام «نهر علقمه» مشهور است، از شمال کربلا می گذرد. این مقام، به حضرت حجت(ع) منسوب است و مردم در آنجا به اقامه نماز می پردازند.
9. شهرکی به نام _حر_ که در جنوب غربی کربلا و در فاصله 9کیلومتری از شهر واقع است و نام آن برگرفته از نام _حر بن یزید ریاحی_ است. او در روز عاشورا، یکی از فرماندهان لشکر عبیدالله زیاد بود، ولی توبه کرد و به لشکر حق پیوست و تا پای جان ایستاد و به شهادت رسید. امروزه آرام گاه او که از ساخته های _شاه اسماعیل صفوی_ است، دارای صحن و رواق و گنبد کاشیکاری است و مؤمنان بسیاری به زیارت قبرش می شتابند.
ص:83
10. آرام گاه _محمد ابن ابی الفتح الاخرس بن الکاظم(ع):_ در حومه کربلا در محله ای به نام «الابتر» قرار دارد.
11. آرام گاه _ابن حمزه_، از نواده امیرمؤمنان و از امامزادگان والامقام در آغاز بزرگراه کربلا _ طویریج قرار دارد.
12. آرام گاه _عون بن عبدالله_ در 11 کیلومتری شمال غربی کربلا و در آغاز بزرگراه کربلا _ بغداد است. این امامزاده بسیار مورد توجه مردمان عراق بوده و مزار او همواره پر از زایر است. البته در نسبت این امامزاده، تردیدهایی هست که آیا وی همان عونی است که در کربلا شهید شد یا از نواده امام حسن(ع) است؟
13. آرام گاه طفلان مسلم در راه کربلا _ بغداد، در حومه شهر _مسیب _قرار دارد. _محمد_ و _ابراهیم_، فرزندان حضرت _مسلم بن عقیل_ هستند که پس از شهادت پدرشان در کوفه به شهادت رسیدند. آرام گاه این دو کودک، صحن و سرای باشکوهی دارد و بر قبر هر یک گنبد و ضریحی ساخته شده است.
14. آرام گاه _ابن هاشم_ از نوادگان حضرت موسی بن جعفر(ع) که در سال 745 ه_ . ق درگذشت، در کویری، در شمال غربی کربلا قرار دارد. قبر او صحن و سرای بزرگی دارد و در میان اعراب بیابانگرد بسیار معروف است. آنان همواره بدو پناه می آورند و نذر می کنند.
15. آرام گاه _ابن فهد حلی_ از فقیهان امامیه در غرب خیابان _باب القبله_ و درون مسجدی به نام او قرار دارد.
16. _حسینیه های کربلا_: کربلا شهری زیارتی است و سالانه صدها هزار مسلمان از سراسر کشورهای شیعه نشین برای زیارت به این شهر مقدس
ص:84
مشرف می شوند. ازاین رو، بسیاری از شیعیان شهرهای دوردست به ساختن حسینیه و زایرسرا پرداخته اند که مهمترین حسینیه ها از آن ایرانیان است همانند حسینیه تهرانیها، اصفهانیها، مازندرانی ها، قمی ها، آذربایجانیها و دهها حسینیه دیگر که بیشتر این مراکز در سالهای اخیر، ویران شده است.
17. مدرسههای دینی کربلا: کربلا دارای حوزه علمیه کهن و مهمی بوده است. ازاین رو، مدرسههای دینی فراوانی در کربلا هست که مهمترین آنها عبارتند از: مدرسه _هندیه_، مدرسه _حسن خان_، مدرسه _آیت الله بروجردی_، مدرسه _بادکوبه_، مدرسه _کریم خان_، مدرسه _مجاهد_، مدرسه _بقعه_، مدرسه _حسینیه_، مدرسه _شریفالعلما_، مدرسه _سلیمیه_ و... .
این شهر، سومین شهر مقدس عراق پس از نجف و کربلا است و در شمال غربی بغداد، در سمت غرب رودخانه دجله قرار گرفته است که تنها عرض رودخانه دجله، آن را از بغداد جدا می کند. نام این شهر، برگرفته از نام مبارک حضرت کاظم(ع) است و از آنجایی که در این حرم، امام موسی کاظم(ع) و نواده او، امام جواد(ع) مدفون هستند، شهر به نام این دو تن و با غلبه دادن نام مشهورتر، یعنی کاظم، «کاظمین» نامیده شده است.
حرم مطهر، در مرکز این شهر قرار دارد و دروازه های مجموعه گسترده حرم، به خیابانها و محله های اصلی شهر گشوده می شود. حرم کاظمین از ویژگیهایی برخوردار است که در کمتر حرمی می توان دید: نخست آنکه دو تن از امامان معصوم(ع) درون یک ضریح مدفون هستند. ازاین رو، ضریح نقره ای آنان بخش بزرگی از فضای زیر گنبد را دربرگرفته است. دیگر آنکه
ص:85
حرم مطهر دو گنبد طلایی یکسان و چهار گلدسته دارد. همچنین حرم مطهر دارای سه ایوان زیبا و بزرگ با سقفهای بلند است که ستونهایی تنومند آن را به پای داشته و به زیبایی، کاشیکاری و آینهکاری شده است.
پیشینه شهر کاظمین به سال 145 ه_ . ق باز می گردد. در این سال، _جعفر_ فرزند _منصور عباسی_ درگذشت و در گورستان این منطقه به خاک سپرده شد. پس از او، گروهی از قریشیان از جمله دو امام معصوم نیز در این گورستان به خاک سپرده شدند. شهر، تا مدتها «مقابر قریش» نامیده میشد، ولی بعدها به تدریج به نام امروزی آن شهرت یافت.
ساختمان کنونی حرم از بنا های دوره آغازین صفویه و افزودههای دوره های بعدی است. معماری و هنر دوره صفویه از ایوانهای زیبا و کاشی کاریهای معرق نفیس و آینهکاریهای بدیع در آن، مشخص است. حرم مطهر، دو گنبد طلایی دارد که هر یک روی بقعه یکی از دو امام(ع) قرار گرفته است. زیر دو گنبد، فضای مربع مستطیل است که میانه دو دیوار شرقی و غربی را دو ستون بزرگ گنبدها اشغال کرده است. یک ضریح نقره ای، قبر دو امام را با دو صندوق خاتم نفیس دربرگرفته است. با وارد شدن از ایوان جنوبی به نخستین رواق و سپس به درون حرم و گنبدخانه، نخست در برابر قبر مطهر حضرت موسی بن جعفر(ع) قرار خواهیم گرفت. در پشت سر ایشان، قبر مطهر امام جواد(ع) قرار دارد. پیرامون حرم، چهار شبستان بزرگ هست و رواقهای جنوبی و غربی هریک به ایوانی زیبا و بزرگ راه دارند. مجموعه حرم و رواقها در درون سه صحن گسترده قرار دارند که صحن غربی، «صحن قریش» نامیده می شود.
ص:86
برج و بارو و دروازه های هفت گانه صحن با معماری زیبای آن و کاشی کاریهای نفیس در سردرها و کتیبه ها، چشم هر بینندهای را می نوازد. این آثار، از هنرمندیهای _فرهاد میرزای قاجار_ (عموی ناصرالدین شاه) است.
مسجدها و آرام گاهها در حرم مطهر
_1. مسجد صفوی_: از ساخته های شاه اسماعیل صفوی است. وی پس از تسخیر عراق، این مسجد را به سبک ساختمانهای عراقی ساخت. مسجد از زیبایی خاصی برخوردار است و شکوه ستونهای استوار و طاقهای قوسی آن تحسین هر بینندهای را برمی انگیزد. مسجد دارای گنبد کاشی کاری شده بسیار کوتاهی است که به زحمت می توان آن را از درون صحن دید. در کنار محراب و منبر کهن مسجد، پنجره ای به درون رواق شمالی حرم مطهر باز است که از میان آن، ضریح مطهر دیده میشود.
_2. مسجد براثا__:_ از مسجدهای بسیار مبارک و قدیمی شیعه است که در میانه راه کاظمین _ بغداد در محله ای به همین نام واقع است. بنا بر روایتهای تاریخی، امیرالمؤمنین علی (ع) هنگام بازگشت از جنگ با خوارج در نهروان، در این مکان نماز خوانده است. شیعیان از دیرباز در این مسجد گرد میآمدند و به عبادت می پرداختند.
_3. مسجد المنطقه:_ در محله ای به همین نام واقع است و به نام _مسجد العتیقه_ نیز شهرت دارد. بر اساس روایتها، امیرالمؤمنین علی(ع) در یکی از سفرهای خود، در این مسجد نماز گزارده است.
_4. آرام گاه خواجه نصیرالدین طوسی_: وی از بزرگان جهان دانش و از مشاهیر دانشمندان مسلمان است که دوست و دشمن بر جلالت قدر و
ص:87
بزرگی مقام او اتفاقنظر دارند. او در سال 672 ه_ . ق درگذشت و در گور یکی از خلیفههای عباسی که در جوار حرم مطهر آماده شده بود، در خاک آرمید. بر روی قبر او ضریحی فولادی و کهن قرار دارد.
_5. آرام گاه شیخ مفید: _در شرق رواق جنوبی قرار دارد. وی از فقیهان بزرگ و متکلمان چیره دست شیعه است که در سال 413 ه_ . ق درگذشت. روی قبر ایشان نیز ضریحی فولادی قرار دارد و بر بالای قبرش، روی سنگ مرمر، قطعه شعری است که امام زمان(عج) در رثای او سروده است:
لا صوت الناعی بفقدک انه یومٌ علی آل الرسول عظیم
_6. آرام گاه ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه: _وی از بزرگان و فقیهان و محدثان امامیه است که در سال 368 ه_ . ق درگذشت و آرام گاهش در شرق رواق جنوبی، کنار قبر شیخ مفید قرار دارد. آرام گاه بسیاری از وزیران، فقیهان و اعیان نیز در حرم مطهر قرار دارد که عبارتند از: موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر(ع) (وی یمن را در دوران مأمون تسخیر کرد و مردم را به امامت حضرت رضا(ع) فراخواند)، معزالدوله آل بویه، جلال الدوله آل بویه، وزیر مهلبی، عمیدالجیوش، فخرالدوله دیلمی، مشرف الدوله دیلمی، ابن حمدون، ضیاءالدین ابن الاثیر، ابن الناقد، ابن العلقمی، فرهاد میرزا، آیت الله سیدحسن صدر و گروهی دیگر از این خانواده، سیدهبةالدین شهرستانی و... .
_7. آرام گاه سید مرتضی و سید رضی_: این دو برادر از مشاهیر و بزرگان امامیه در قرن پنجم هجری به شمار می آیند. قبر این دو تن، در دو
ص:88
ساختمان جداگانه بیرون صحن مطهر و در نزدیکی یکدیگر در جنوب شرقی دیوار صحن قرار دارد.
_8. مزار ابویوسف قاضی_: وی در سال 166 ه_ . ق به مقام قضاوت در بغداد، پایتخت خلافت بنیعباس برگزیده شد. او نخستین فرد در اسلام است که به «قاضی القضات» شهرت یافت. قبر او در جنوب شرقی صحن مطهر و درون یکی از حجره ها قرار دارد.
شهر _سامرا_، چهارمین شهر مقدس عراق است. این شهر در 124 کیلومتری شمال بغداد و در سمت شرق رودخانه دجله قرار دارد و ساخت آن، به سال 221 ه_ . ق باز می گردد. در این سال، _محمد المعتصم بالله_، فرزند _هارون الرشید،_ پایتخت خلافت را از شهر بغداد به سامرا منتقل ساخت و تا سال 256 ه_ . ق هشت خلیفه در این شهر، خلافت کردند. در این سال، _المعتمد علی الله عباسی_ بار دیگر به بغداد بازگشت و آنجا را پایتخت خلافت خویش قرار داد.
سامرا در مدت سه دهه پایتختی، گسترش فراوانی یافت و شمار زیادی از کاخها و تفریح گاه ها و مسجدها در این شهر ساخته شد. آنچه امروزه بر اهمیت این شهر می افزاید، قرار داشتن بقعه پاک دو امام معصوم(ع) و برخی از افراد خانواده ایشان است.
حرم مطهر امام علی النقی و امام حسن عسکری(ع) در مرکز شهر قرار دارد. این دو بارگاه، در دوران زندگانی آن دو امام(ع)، خانه مسکونی ایشان بود و پس از شهادت، در همانجا به خاک سپرده شدند. نخستین ساختمان
ص:89
آرام گاه آنان، در قرن چهارم هجری بنا شده بود. حرم مطهر، دارای گنبدی بود که یکی از بزرگترین گنبدها در جهان اسلام به شمار می رود. محیط این گنبد طلایی باشکوه، 68 متر بود که در آن 72هزار کاشی طلا به کار رفته بود. در دو سمت این گنبد، دو گلدسته طلایی زیبا با طول 36 متر قرار داشت.
گنبد پیشین در سال 1200 ه_ . ق بر جای گنبد کهنی که _ناصر الدوله حمدانی__ _در سال 333 ه_ . ق آن را ساخته بود، بنا گردید. در زیر گنبد حرم مطهر، ضریح نقره ای زیبایی قرار داشت که ساخته هنرمندان اصفهانی در سالهای دهه 60 میلادی بود. درون ضریح نیز آرام گاه دو امام معصوم و حکیمه خاتون، دختر حضرت جواد(ع) و عمه امام عسکری(ع)بود که ولادت امام زمان(عج) را دیده بود. این بانو، زنی پرهیزکار و مورد احترام چهار امام معصوم(ع) بوده. آرامگاه دیگر، برای _نرگس خاتون_، همسر امام حسن عسکری(ع) و مادر امام زمان است.
درون حرم و بخشهایی از رواقها که به زیبایی آینه کاری شده و از یادگارهای _ملک فیصل_ اول، پادشاه هاشمی عراق بود، به واسطه ایوانی گسترده و سقف دار، به صحنی که گرداگرد حرم را فرا گرفته بود، راه می یافت. از ویژگیهای این صحن آن بود که حجره نداشت. در زاویه شمال غربی صحن مطهر، مجموعه ای متشکل از صحن و ایوان و مسجدی بزرگ با گنبدی کاشیکاری شده قرار داشت که به «مجموعه غیبت» مشهور است. در زیر این مجموعه، زیرزمینی است که به «سرداب غیبت» شهرت دارد. این مجموعه، بخشی از خانه مسکونی امام حسن عسکری(ع) بوده است که آن حضرت در این زیرزمین به عبادت می پرداخت و پس از او، محل اقامت امام زمان(عج) بوده
ص:90
است. شیعیان از دیرباز به این محل توجه میکردند؛ چون عبادت گاه سه امام بوده است و ازاین رو، قداست و احترام ویژه ای داشته و دارد. فضای اصلی و کهن زیرزمین، تالاری مربع مستطیل به ابعاد 3×5متر است. در شرق این تالار، فضایی بود که پنجره ای از چوب داشت و محل عبادت امام(ع) بوده است.
پنجره این نمازخانه، یکی از باارزشترین آثار باقی مانده از دوران عباسیان بود و کتیبه ای کهن داشت. این پنجره به دستور _الناصر لدین الله عباسی_ (از خلفای علاقهمند به اهل بیت(ع)) در سال 606 ه_ . ق ساخته شد. در کاشی کاری درون این بقعه، نام ناصرالدین شاه قاجار حک شده است که به زیارت این بارگاه قدسی رفته بود.
باید دانست گروه های تروریستی که نمی خواهند ملت ستم دیده عراق روی آرامش ببیند، در محرم 1427 ه_ . ق در بارگاه یادشده بمب گذاری کردند. بر اثر این حادثه دهشتناک، گنبد و ضریح به طور کامل از میان رفت. در بمب گذاری دیگری در جمادی الاولی 1428ه_ .ق، گروه های تروریستی دو مناره بر جای مانده از حادثه پیشین و همچنین سرداب مقدس امام زمان(عج) را تخریب کردند.
شهر کوفه نخستین شهر اسلامی است که در سال 17 ه_ . ق به دستور خلیفه دوم و به دست _سعد بن ابی وقاص_، سردار فاتح عراق و ایران، در بخش میانی عراق ساخته شد. این شهر، در آن روزگار از موقعیت سوق الجیشی مهمی برخوردار بود. از سویی، به صحرا و حجاز اتصال داشت و شاخه ای از رودخانه فرات، مرز شمالی شهر به شمار میآمد. هم جواری آن
ص:91
با شهر باستانی _حیره_ و کشتزارها و نخلستانهای گسترده که منابع غذایی ارزشمندی برای مردمان داشت، بر موقعیت شهر می افزود.
کوفه برای نخستین بار در سال 36 ه_ . ق پایتخت دولت اسلامی شد و این، هنگامی بود که امیرمؤمنان علی(ع) برای حضور در جنگ جمل، مدینه منوره را به قصد عراق ترک کرد. بعدها بهتدریج بر اهمیت شهر افزوده شد و یکی از مراکز مهم علمی و سیاسی جهان اسلام گردید. جمعیت این شهر را که بیشتر ایرانیان تشکیل می دادند، افزون بر یکمیلیون نفر دانسته اند.
امروزه شهر کوفه موقعیت پیشین خود را از دست داده است و بخشی از توابع شهر نجف شمرده می شود. فاصله دو شهر، هشت کیلومتر است و تقریباً به یکدیگر متصل هستند. این شهر، به علت موقعیت جغرافیایی اش، آب و هوایی به نسبت خنک تر از نجف دارد.
_مسجد جامع کوفه__ _یکی از چهار مسجد مهم و مقدس جهان اسلام (پس از مکه، مدینه و بیت المقدس) است. این مسجد که نخستین ساختمان شهر جدید کوفه در سال 17 ه_ . ق بود، مربعی است به طول 110 متر و عرض 116 متر که صحنی بزرگ و بدون سقف و دیواری مرتفع دارد؛ همانند برج و باروهای شهرهای کهن که در دوران _عضد الدوله دیلمی_ ساخته شده است. این مسجد گنجایش چهل هزار نفر را دارد.
نخستین بنیانگذار مسجد کوفه، حضرت آدم(ع) است و در گذشته، بسیار گستردهتر از ساختمان فعلی آن بوده است. نوشتهاند امیرمؤمنانعلی(ع) در مقابل درب مسجد ایستاد، تیری در چلّه کمان نهاد و پرتاب کرد و چون تیر در میان خرمافروش ها افتاد، فرمود: تا آنجا جزو مسجد بوده است. همچنین
ص:92
می فرمود: «قَد نَقَصَ مِن اساسِ المِسجِدِ مِثلُ ما نَقَصَ فی تَربیعهِ؛ از اساسِ مسجد، به مقداری که از مربّع شدن آن کاستهاند، کم شده است». (1)
_حذیفة__ بن یمان_ گفته است: «به مقدار 12000 ذراع، از مساحت آن کم شده است».(2)
مفضل گوید: «در محضر امام صادق(ع) بودم. هنگامی که در آخر بازار سرّاج ها، به تاق زیّاتین رسیدیم، از اسب پیاده شد و به من فرمود: «أَنزِل، فَإِنَّ هذا الموضِعَ کانَ مَسجدَ الکوُفَةِ الَاوَّل الَّذی خَطّهُ آدَمُ(ع) و اَناَ اکرَهُ اَن اَدخُلَهُ راکِباً؛ پیاده شو؛ زیرا اینجا جزو نخستین مسجد کوفه است که حضرت آدم(ع) آن را طرحریزی کرده بود و من دوست ندارم که سواره بدان وارد شوم.»(3) پرسیدم: چه کسی آن را تغییر داد؟ فرمود: نخستین دگرگونی آن در هنگامه توفان رخ داد و سپس کسان کسری،(4) بعدها نعمان(5)و پس از او، زیاد بن ابیه، آن را تغییر دادند».
_سابق بربری_ میگوید: «دیدم امیرمؤمنان علی(ع)، مسجد کوفه را وجب به وجب تا تاق زیّات ها بنیاد نهاد.»(6) محدوده گفته شده در این حدیث، کاملاً با آخر بازار سرّاج ها که در حدیث پیشین از امام صادق(ع) آمده است، سازگاری دارد.
علی(ع) در مسجد کوفه خطاب به مسجد کوفه فرمود:
ص:93
وای بر کسی که تو را ویران کند. وای بر کسی که مقدمات ویرانی تو را فراهم سازد. وای بر کسی که تو را با آجر بسازد و قبله حضرت نوح را تغییر دهد.
و آنگاه فرمود:
طوُبی لِمَن شَهِدَ هَدْمَکَ مَعَ قائِمِ اهل بیتی، اُولئکَ خَیارُ الاُمَّةِ مَعَ اَبرارِ العِتْرَةِ.(1)
خوشا به حال کسی که ویران کردن تو را در حضور قائم اهل بیت من درک کند. آنان برگزیدگان امت، در محضر نیکان عترت هستند.
در این حدیث شریف، از دگرگون شدن قبله حضرت نوح(ع) سخن گفته شده است. (2) امیرمؤمنان در حدیث دیگری در این باره می فرماید:
اما اِنَّ قائمَنا اِذا قامَ کسَرَهُ و سَوّی قِبلَتَهُ. (3)
چون قائم ما (عج) قیام کند، مسجد کوفه را درهم می کوبد و قبله آن را اصلاح می کند.
دوم _ جایگاههای مقدس در مسجد کوفه
_1. ستونها و محرابهای هفت گانه:_ این محرابها، محل نماز گزاردن برخی از معصومان و پیامبران گذشته است.
_2. دکة القضاء: _سکویی است که بنا بر روایتها، جایگاه قضاوت امیرمؤمنان علی(ع) بوده است و در شمال شرقی مسجد قرار دارد.
_3. بیت الطشت: _در کنار دکة القضاء قرار دارد و جایگاهی است که در آن یکی از معجزه های حضرت علی(ع) رخ داد. (4)
ص:94
_4. محراب امیرالمؤمنین_: محل شهادت آن حضرت است. این محراب، در میانه دیوار جنوبی مسجد قرار دارد و در سمت راست آن جایگاه، شبستان بزرگ دیگری است که بنا بر برخی روایتها، آنجا محراب و محل شهادت علی(ع) است.
_5. محل به گل نشستن کشتی نوح:_ فضای گودی در میانه مسجد است که کشتی نوح(ع) پس از مدتها سرگردانی، در این نقطه به خشکی رسید.
_6. باب الثعبان (یا دروازه اژدها): _یکی از دروازه های نخستین و کهن مسجد کوفه است که در میانه دیوار شمالی مسجد قرار دارد. در اینجا نیز یکی از معجزه های امیرالمؤمنین علی(ع) ظاهر شده است.
_7. حرم مسلم بن عقیل:_ آرام گاه حضرت مسلم در بیرون باروی مسجد کوفه و در سمت جنوب شرقی آن قرار دارد و از طریق راهرو کوتاهی از مسجد می توان به درون صحن آن گام نهاد. حرم حضرت مسلم(ع)، فضای گستردهای از شرق مسجد کوفه را دربرگرفته و از گنبد طلایی بزرگ و چندین رواق و شبستان و ایوان تشکیل شده است.
_8. آرام گاه هانی بن عروه:__ _در برابر حرم حضرت مسلم و در سمت شمالی صحن او قرار دارد. وی از شیعیان باوفا و میزبان و همرزم مسلم بن عقیل در کوفه بود و به همراه او به شهادت رسید.
_9. آرام گاه مختار بن ابی عبیده ثقفی_: وی سرداری است که پس از واقعه کربلا قیام کرد و انتقام خون شهیدان بزرگوار کربلا را از قاتلان آنان ستاند و آنان را به جزای اعمالشان در این دنیا رسانید. مزار او در گوشه شبستانی در حرم حضرت مسلم، از سمت جنوب قرار دارد.
ص:95
_10. خانه امیرالمؤمنین علی(ع):__ _این خانه در اصل منزل مسکونی امهانی، خواهر علی(ع) بوده است که حضرت پس از انتقال به کوفه، آن را منزل خود قرار داد. این خانه در بیرون مسجد کوفه و در زاویه جنوب غربی آن قرار دارد. ساختمان کنونی آن قدیمی نیست، ولی در محل همان خانه حضرت ساخته شده است.
_11. آرام گاه میثم تمار:__ _وی یکی از یاران باوفای علی(ع) بود که به دلیل پایداری در ایمان به آن حضرت، به شهادت رسید. امروزه آرام گاه او در فاصله 300 متری از مسجد کوفه و در آغاز بزرگراه نجف _ کوفه قرار دارد.
یکی از مسجدهای مبارک شهر کوفه است. این مسجد در فاصله دو کیلومتری غرب مسجد کوفه واقع است و از صحنی گسترده به ابعاد 140 متر در 125 متر با دیواری بلندبالا تشکیل شده است. همچنین محرابهای متعددی در آن قرار دارد که به معصومان(ع) منسوب است. در میانه سمت جنوبی مسجد، جایگاه بزرگی است که برروی گنبدی قرار دارد و به مقام حضرت حجت(ع) مشهور است.
امام صادق(ع) در بیان فضیلت این مسجد به _ابوحمزه ثمالی_ فرمود: ای ابوحمزه ! آیا عمویم _ زید بن علی(ع) _ را در شبی که علیه هشام قیام کرد، مشاهده کردی؟ ابوحمزه عرض کرد: بلی. امام فرمود: آیا هنگام خروج، در مسجد سهیل نماز به جای آورد؟ ابوحمزه عرض کرد: آیا مراد شما از مسجد سهیل، همان مسجد سهله است؟ امام فرمود: بلی، اگر عمویم، زید هنگام خروج بر هشام بن عبدالملک، دو رکعت نماز در این مسجد به جای میآورد و به خداوند پناه میبرد، خداوند تا یک سال او را پناه میداد و حفظ میکرد. ابوحمزه عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما باد! آیا مسجد سهله
ص:96
این قدر با فضیلت است؟ امام فرمود: «بله! در این مسجد، خانه ابراهیم است که از آنجا به سوی _عمالقه_ حرکت کرد و خانه حضرت ادریس(ع) است که در آن خیاطی میکرد. در این مسجد، صخرهای سبز رنگ وجود دارد که تصویر تمام پیامبران در آن است و زیر این صخره طینتی است که خداوند، پیامبران را با آن خلق کرده است».(1)
در روایت دیگری از امام صادق(ع) آمده است: «اگر عمویم، زید به مسجد سهله میآمد و در آن نماز میگزارد و به خداوند پناه میبرد، خداوند، او را بیست سال پناه میداد». (2)
نکتهای که از این گونه حدیثها به خوبی برمیآید، آن است که پناه بردن به این گونه مسجدها، بلکه تمامی مسجدها، در موفقیت انقلابها و تحولات اجتماعی نقش بسزایی دارد. مبارزان راستین، افزون بر تهیه وسایل مبارزه با ستم، هیچگاه نباید از توسل به علل معنوی، از جمله مکان های مقدس غفلت کنند. درباره زید بن علی(ره) از احادیث دیگری، برمیآید که آن جناب در شب قیام علیه هشام، قصد به جای آوردن نماز در مسجد سهله را داشت، ولی پیشآمدی وی را از این کار باز داشت.
همچنین امام صادق(ع) در بیان فضیلت این مسجد میفرماید:
مَا مِنْ مَکْرُوبٍ یَأتِی مَسْجِدَ السَّهْلَةِ فَیُصَلِّی فِیهِ رَکْعَتَیْنِ بِینَ الْعِشائَیْنِ وَ یَدْعُوا اللَه عَزَّوَجَلَّ، إلّا فَرَّجَ اللهُ کَرْبَة.(3)
هر شخص گرفتاری که به مسجد سهله آید و میان نماز مغرب و عشا، دو رکعت نماز به جای آورد و دعا کند، خداوند متعال گرفتاری او را برطرف میکند.
ص:97
و در روایت دیگری، از این مسجد به عنوان جایگاه نزول امامعصر(عج) یاد شده است. امام صادق(ع) میفرماید: «اِنَّه مَنزلُ صاحِبِنا اِذَا قَامَ بِاَهْلِه؛ هنگامی که امام عصر (عج) قیام کنند، جایگاه ایشان مسجد سهله خواهد بود.»(1) همچنین در روایتی آمده است: «ما مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ اِلّا وَ قَلْبُه یَحِنُّ اِلَیْه؛ هیچ مرد و زن با ایمانی نیست، مگر اینکه مشتاق بدین مسجد است».(2)
صعصعه، یکی از یاران باوفای امیرمؤمنان علی(ع) بود. این مسجد که عبادت گاه وی بوده است، در نزدیکی مسجد سهله قرار دارد.
این مسجد مبارک نیز در نزدیکی مسجد پیشین قرار دارد.
مقام یونس(ع)
این جایگاه که امروزه به شکل مسجد است، در میان مردم، به غلط به آرام گاه حضرت یونسبنمتی(ع) شهرت یافته است. در قسمتی از گنبدخانه آن، محرابی است که گفتهاند امیرمؤمنان علی(ع) در آنجا نماز گزارده است. این مقام، امروزه در کنار رودخانه فرات و در فاصله یک کیلومتری از مسجد کوفه واقع است. بنا بر برخی روایتها، حضرت یونس در اینجا از شکم نهنگ بیرون انداخته شد. البته آرام گاه حضرت یونس(ع) در شهر موصل و بر بلندای تپه ای قرار دارد و دارای گنبد و صحن و سراست.
او ابراهیم فرزند حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی(ع) است. قبر او در سمت مغرب قبر _میثم تمار_ در محله ای بهنام _حی کنده_ قرار دارد. او جدِّ سادات طباطبایی است.
ص:98
درباره پیشینه و تاریخ بنای شهر قم اختلافنظر وجود دارد. برخی معتقدند این شهر پیش از دوره اسلامی وجود داشته است. بعضی نیز میگویند شهر قم پس از اسلام، بنا شده است.
تاریخ نگاران قدیمی اسلامی مانند _ابو دُلفِ خزرجی_، از نویسندگان قرن چهارم هجری در سفرنامه خود گفته است: «قم، شهری جدید و اسلامی است که اثری از ایرانیان در آن یافت نمیشود». (1)
همچنین _عبدالکریم سمعانی_ از نویسندگان قرن ششم درباره پیشینه قم میگوید: «قم شهری است جدید که اثری از ایرانیان در آن نیست.»(2) یاقوت حمَوی(3) و ابوالفداء(4) نیز همین ادعا را تکرار کردهاند. البته در مقابل، نویسندگان دیگری نیز پیشینه قم را پیش از اسلام میدانند و دلایلی هم وجود دارد که ادعای این گروه را ثابت میکند، از جمله:
1. _بلاذری_ از نویسندگان معتبر اسلامی در قرن سوم، مینویسد: «صحیحترین خبرها این است که ابوموسی اشعری، (در سال 23ه_ . ق) قم و کاشان را فتح کرد.»(5) بنابراین، شهر قمی وجود داشته که ابوموسی آن را فتح کرده است.
ص:99
2. _یعقوبی_ از نویسندگان بزرگ قرن سوم، قم را ازجمله شهرهای عصر ساسانی نام برده است. (1)
3. _خسرو پرویز_ از _رَیدَک_ پرسید: مرا از بوی بهشت خبر ده. رَیدَک از چند چیز خوشبو نام برد، از جمله: زعفران قم. (2)
4. دینوری میگوید: انوشیروان، کشور را به چهار قسمت کرد و شهر قم، جزو شهرهای قسمت دوم بود. (3)
5. گفتهاند وقتی اشعریان در اواخر قرن اول هجری به قم آمدند، آتشکده قم را خراب و به جای آن مسجدی بنا کردند. بنا براین، پیش از اسلام در این سرزمین کسانی بودهاند که به آتشکده میرفتند.(4)
باستان شناسانی مانند _گریشمن_، کنارههای غربی ایران (قم، کاشان، ساوه) را از نخستین و قدیمیترین سرزمینهایی میداند که جماعتهای اولیه انسانی در آن استقرار یافتهاند و تمدنهای اولیه را پیریزی کردهاند. در این صورت، پیشینه قم و نواحی پیرامون آن به چند هزار سال پیش میرسد.
امام صادق(ع) فرمود:
خداوند به شهر ک_وفه بر دیگر شهرها و به مؤمنان آن منطقه، بر دیگر ساکنان شهرها احتجاج میکند و به شهر ق_م بر دیگر شهرها و به اهالی آن، بر تمامی س_اکن_ان مش_رق و مغرب از ج_ن و ان_س احتج_اج میکند.
خ_داون_د اهل آن را مستضعف (در دی_ن) نم_یگذارد، بلکه ت_وفیقشان می دهد و تأییدشان می کند. . . زمان_ی م_یآید که شهر قم و اهل آن بر دیگ_ر م_ردمان حجت میشوند و آن در زمان غیبت قائم ماست ت_ا ظهور او. اگر چنین نباشد، زمی_ن ساکنان خ_ود را فرو م_ی برد. بیگمان، فرشتگان
ص:100
گرفتاریها را از ق_م و ساکنانش دفع میکنند. هیچگاه گردنکشی به قمیها س_وءقصد نم_یکند، مگر آنکه دره_م شکننده جباران، او را ناب_ود میکند و به مصیبت یا درد یا دشمنی مشغول_ش میسازد. خداوند، ق_م را از ذهن و خاطر سرکشان در زمان حکومتشان می برد؛ همانگونه که آنان یاد خدا را به فراموشی سپرده اند.(1)
زمانی امام صادق(ع) شهر ک_وفه را یاد کرد و فرمود:
در آینده، ک_وفه از مؤمنان خال_ی می شود و دان_ش ب_دان پشت میکند؛ همچنانکه مار بر لانه خ_وی_ش پشت م_یکند. آنگاه عل_م در شهری به نام ق_م ظاه_ر میشود وآنج_ا معدن عل_م و فضیلت میگردد؛ به گونهای که دیگر به روی زمی_ن کسی که به امور دینی آگاه نباشد، پیدا نم_یش_ود. در آن زمان، حت_ی زنان پردهنشی_ن ه_م از مسائل دین_ی آگاه_ی مییابند و ای_ن، هنگام نزدیک ش_دن ظهور قائم ماست. در آن هنگام، خداوند ق_م و ساکنانش را قائم مقام حجت قرار میدهد و اگر چنین نباشد، زمی_ن ساکنان خود را فرومی برد و دیگر بر روی آن حجت_ی باق_ی نخ_واهد ماند. در آن عصر، عل_م از ق_م به دیگر مناطق جهان در شرق و غرب منتشر می شود. ازاین رو، حجت خدا بر م_ردم تمام م_یگردد، به گ_ونهای که دیگ_ر کس_ی یافت نمی شود که دست_ورهای دین_ی و عل_م الهی ب_دو نرسیده باشد. آنگاه قائم(ع) ظهور میکند و وسیله انتقام و خش_م خ_داوند بر بن_دگان می گردد; چ_ون خ_داون_د از مردم انتقام نم_یگیرد، مگر آنکه حجت را انک_ار کنن_د.(2)
امام صادق(ع) در حدیث دیگری فرمود:
اِذَا اَصابَتْکُمْ بَلِیَّةٌ وَ عَنَاءٌ فَعَلَیْکُمْ بِقُمْ، فَاِنَّهُ مَأوَی الْفَاطِمیِّی_نَ وَ مُستَراحُ الْمُؤمِنی_نَ وَ سَیَأتی زَمَانٌ یُنَفَّرُ اَوْلیاءُُنا وَ مُحِبُّونا عَنَّا وَ یُبعَّدوُنَ عَنّا وَ ذلک مَصْلَحَةٌ لَهُم لِکَیلا یُعرَفُوا ب_ِوَلایَتِنا وَ یَحْقَنُوا بِذلِکَ دِماؤُهُم
ص:101
وَ اَمْوالُهم وَ مَا اَرَادَ اَحَدٌ بقُ_م وَ اَهلِهِ سُوءاً اِلّا اَذَلَّة اللهُ وَ اَبْعَدَهُ مِ_نْ رَحْمَتِهِ.(1)
هرگاه بلا و ذلت_ی به شما رسید، به ق_م بروی_د؛ چ_ون آنجا پناهگاه فرزن_دان فاطمه و استراحتگاه مؤمنان است. زمان_ی فرام_یرسد که اولیا و دوستدارانمان از ما میگریزند و دور م_یش_وند تا به دوست_ی با ما شناخته نش_وند و خ_ون و دارایی شان محفوظ بماند؛ ای_ن به نفعشان است. کس_ی به ق_م و ساکنان_ش س_وءقصد نم_یکند، مگر اینکه خ_داون_د او را خ_وار میکند و از رحمت خ_وی_ش دور میسازد.
ای_ن روایت، بیشتر درباره دوران خفقان آل_ودی است که بر ف_رزن_دان فاطمه(س) وشیعیان عل_ی(ع) در زمان خلفا و پ_ادشاهان ستمگر گذشته است.
_صف_وان یحی_ی_ میگوید:
روزی نزد امام ک_اظم(ع) (یا امام رض_ا(ع)) ب_ودم که نام ق_م و ساکنان_ش و گرایش آنان به حضرت مهدی(عج) به میان آمد. در پی آن، امام بر ایشان درود فرستاد و فرمود: خداوند از آنان خشنود باشد. سپ_س افزود: «اِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمانیة اَبْوابٍ وَ واحِدُ مِنْها لِاَهْلِ قُمْ وَهُمْ خِیارُ شِیعَتِن_ِا مِ_نْ بَی_نِ سَ_ائِرِ الْبِلادِ. خَمَّ_رَاللُه تعال_ی وِلَایَتَن_ا ف___ی طِینَتِهِمْ؛ بهشت هشت در دارد و یک_ی از آنها از آنِ قمیها است. اهل ق_م، بهتری_ن شیعیان ما از میان دیگر شهرها هستند. خ_داون_د دوست_ی ما را در س_رن_وشتشان آمیخته است».(2)
به گفته _ابومسل_م عبدی_، امام صادق(ع) فرمود:
تربة ق_ُمَّ مُق_َدَّسَةُ وَ اَهْلُها مِنّا وَ نَح_نُ مِنهُم لاَی_ُری_دُه_ُم جَب_َّارٌ بِسُ_وءٍ اِلاّ عُجِّلَتْ عُقُ_وبَتَهُ، مَا لَ_م یُحَوِّلُوا اَحوالَهم فاِذا فَعَلُ_وا ذلِکَ،
ص:102
سَلَّط اللهُ عَلَیْهِمْ جَبابِرَةَ سوُءٍ. اَما اِنَّهُم اَنصارُ قائِمِنا وِ دُعاةُ حَقِّنا. ث_ُمَّ رَفَعَ رَأسُهُ اِلَی السَّمَاءِ وَ قَ_ال: اَللَّهُمَّ اعْصِمْهُم مِ_نْ کُلِّ فِتْنَة ٍوَ نَجِّهِمْ مِ__نْ کُلِّ هَلَکَةٍ.(1)
خاک ق_م مقدس است و ساکنان_ش از ما و ما از آنان هستیم. هیچ گاه گ_ردن کش_ی به آنان س_وءقصد نمیکند، مگر اینکه به کیفرش شتاب شود. البته تا زمانی که اح_وال خ_وی_ش را تغییر ندهند. در آن ص_ورت، خداوند سرکشان را بر آنان مسلط میکند. هان! اهل ق_م یاری دهندگان قائم ما هستند و به حق ما دعوت م_یکنند.
آنگاه امام سرش را به س_وی آسم_ان بلن_دک_رد و گفت: «ب_ار الها، آنان را از ه_ر فتنهای حفظ ک_ن و از ه_ر هلاکت_ی نج_ات ده».
همچنین از این روایت، شرافت و قداست ذاتی شهر ق_م استفاده میش_ود.(2)
از سخ_ن امام، آشکارا م_یت_وان فهمید که خاک ق_م ویژگی خاص_ی دارد و ای_ن ویژگ_ی، ب_دون در نظر گرفت_ن اف_راد و شخصیتهای برجسته ای است که در آنجا ساکن شدهاند. البته در این روایت آمده است که اهل ق_م تا زمان_ی که کردار شایسته و پسن_دی_ده خ_ود را ت_رک نکنن_د، مشم_ول رحمت الهی هستن_د و گ_ردن کش_ان ب_ر آن__ان سلطه نخواهند یافت، ولی اگر دست_ورهای الهی را ترک کنند و در گناه_ان غوطه ور شوند، به خش_م الهی دچ_ار میشوند و حاکمان ستمگ_ر ب_ر آن_ان چی_ره خواهند شد.(3)
امام صادق(ع) فرم_ود:
ص:103
اَلا اِنَّ لِلّهِ ح_َرَم_اً وَ هُ__وَ مَکَّةُ. اَلا اِنَّ لَرسُ_ولِ اللهِ حَرَماً وَ هُوَ مَدِینَةُ. الا اِنَّ لِاَمیرِالْمُ_ؤمنی_نَ حَرَماً وَ هُ_وَ کُوفةُ. اَلا اِنَّ حَرَمی وَ حَرَم وُلِدی مِ_نْ بَعْدِی قُمُّ.(1)
خداوند حرمی دارد که مکه است و رسول خدا(ص) حرم_ی دارد و آن مدینه است. آگاه باشید امیرمؤمنان حرمی دارد و آن ک_وفه است و بدانید ح_رم م_ن و ف_رزن_دان_م پس از من، شهر ق__م است.
عفان م_یگ_وید که امام صادق(ع) به م_ن فرم_ود:
اَتَدْرِی لِمَ سُمِّ_یَ قُ_مَّ؟ قُلت: اللهُ وَ رَسُولُه وَ اَنْتَ اَعْلَمُ. قَالَ: اِنَّمَ_ا سُمِّ_یَ قُ_مَّ لِاَنَّ اَهْلُهُ یَجْتَمِعُونَ مَعَ قَ_ائِمِ آلِ مُحَمَّ_دٍ(عج) وَ یَق_ُومُون مَعَهُ وَ یَسْتَقِیم_ُون عَلیهِ وَ یَنْصُرُونَه. (2)
آیا م_یدانی علت نامیده شدن ای_ن شهر به قم چیست؟ عرض کردم: خدا و رس_ول_ش و شما داناترید. امام فرم_ود: «ای_ن شهر، ق_م نامگذاری شد؛ چون مردمش با قائم آل محمد(عج) اجتماع و با او قیام و برای او استقامت میکنند و به یاریاش م_یشتابند».
برخ_ی در شرح این حدیث، از نق_ش اصلی مردم این سرزمی_ن در حک_ومت جهانی حضرت مهدی(عج) سخن گفتهاند. هسته اصل_ی انقلاب جهانی اسلام در دوران ظهور مهدی(عج)، از م_ردم ای_ران به ویژه م_ردم ق__م تشکیل می شود. ازای_نرو، زمینهس_ازی ف_رهنگ_ی و ت_ربیت_ی و گست_رش معیارهای راستی_ن اسلامی میان ت_ودهها، بسیار ضروری است. پس تنها نمیتوان خرسند شد که اینجا شهر افتخارآمیز ق_م است و دیگ_ر راحت زیست و تعهد و مسئولیت_ی احس_اس نکرد.
ص:104
زمان نیز مانند مکان، به سه زمان نامقدس، مقدس و خنثا تقسیم میشود. زمانهای نامقدس، زمانهایی هستند که اگر در آنها کارهایی انجام شود، هویت انسانیِ انسان را نابود میکنند یا خدشهدار میسازند. در این زمانها، انسان کارهایی خلاف فطرت انسانی خویش انجام می دهد که با گذشت زمان، اثر آن دیده میشود. زمان خنثا، زمانی است که انسان آن را به بطالت میگذراند؛ یعنی نه کار مفیدی انجام میدهد و نه به انجام دادن کاری خلاف فطرت انسانی اش میپردازد. زمان مقدس نیز زمانی است که در آن، کارهای مفیدی انجام میشود؛ کارهایی که در گذر زمان، فایدههای آن بیشتر نمایان می شود. این زمان ها برای هر انسانی وجود دارد. هر انسانی در زندگی خود و در گذشتهاش، هر سه زمان را داراست، ولی بعضی زمانها، تنها برای یک فرد مقدس نیستند، بلکه قداست این زمانها برای یک جامعه، یک ملت و حتی گروه بزرگی از انسانهاست. همه آنها با به یاد آوردن این زمانها، تمام خوبیها و زیباییها و تمام کارکردهای آن را به یاد میآورند و با به یاد آوردن آنها، به انجام دادن کارهای مقدس تشویق میشوند. مانند سال روز انقلابها یا سالگرد درگذشت یا کشته شدن بزرگان هر کشور. این روزها، روزهای به یاد ماندنی و مقدسی هستند که برای مردم هر کشور قداست دارند. بعضی از روزها مانند سالروز تولد و رحلت پیامبراکرم(ص)، عیدهای فطر، قربان و مبعث، روزهای مقدس تمامی مسلمانان هستند. روزهایی نیز برای شیعیان قداست خاصی دارد، مانند عید غدیر و تولد و شهادت امامان معصوم (ع) و... .
این روزهای مقدس در هر سال تکرار میشوند و با تکرار آنها، آموزه های همراه آن نیز برای علاقهمندان به این روزها، تکرار میشود. هریک از آموزههای این روزها، به صورت نمادهایی برای مؤمنان تجلی می کند. شهادتها و تولدهای پیشوایان معصوم (ع) و ماه های معنادار و نمادین در فرهنگ اسلامی، برای فرد مذهبی کارکرد یکسانی ندارند. نمی توان گفت زمان شهادت و تولد
ص:105
یکی است. در زمانهای مقدس، اعمال و عبادتهایی با معنای مذهبی انجام میگیرد. در عید قربان، قربانی میشود و در عید فطر، زکات فطره داده میشود. در ماه رمضان گرفتن روزه مقرر شده است و در ماه رجب و شعبان، اعمال خاصی انجام میگیرد و مانند آن.
نکته بسیار مهم درباره زمان مقدس، آن است که هر زمان مقدس، برگرداندنی است؛ بدین معنا که زمان مقدس، واقعیت بخشیدن به حادثهای مقدس را در گذشته، به یاد می آورد. برای مثال، روز عاشورا، برای شیعیان مقدس است؛ زیرا در این روز، حادثهای بسیار مهم در تاریخ شیعیان رخ داده است. در حقیقت، امام حسین(ع) با قیام خونین خود در روز عاشورا، در تاریخ جهان اثرگذار شد. پس این زمان نمی تواند عادی باشد، حتی غیرشیعیان در مراسمهای روز عاشورا که اکنون در برخی کشورها برگزار میشود، شرکت می کنند. پس مشارکت مذهبی در جشن و عزا و مراسمهای مذهبی، از ماندگاری آن زمانهای مقدس خبر میدهد. در حقیقت، نماد زمان، بازتولید آن زمان مقدس را برعهده دارد. می توان گفت آن زمان مقدس نمیگذرد، بلکه به صورت دایمی وجود دارد و در حال زنده شدن است. این زمان تغییر نمی کند و تمام نشده است، بلکه همراه با هر جشن و مراسم دورهای، شرکت کنندگان، همان زمان مقدس را می یابند.
ازاین رو، انسان مذهبی در دو نوع زمان زندگی میکند که زمان مقدس، مهمتر، بازگشت پذیر و دست یافتنی است. این گونه برداشت از زمان، برای تشخیص انسان مذهبی از غیر مذهبی کافی است.
چه بسا انسان غیرمذهبی نیز یکجنس و یکسان نبودن زمانها را تجربه میکند. ازهمینرو، نمیتواند زمان مقدس را نفی کند. برای او نیز زمان یکنواخت نیست. زمانی جشن است و در آن زمان انسان موسیقی مورد علاقه اش را گوش میدهد یا عاشق میشود یا معشوقهاش را دیدار میکند. پس آشکارا
ص:106
تفاوتی را میان این زمان و زمان خستگی از کار روزانه تجربه میکند. با این حال، در مقایسه با انسان مذهبی، میان آنها اختلافی اساسی وجود دارد.
انسان مذهبی، زمانهای خاصی را پی میگیرد. برای او، زمان مقدسی به نام شهادت و تولد امامان معصوم (ع) و ماههای مشخصی مانند رجب، شعبان و رمضان و زمانهای مقدسی به نام عیدهای اسلامی (قربان، فطر، غدیر و. . . ) مطرح است.
این زمانهایی است که برای او تقدیس شده است و امامانش آن را به او سفارش کردهاند و او به برگشتپذیری آن زمان باور دارد و در حقیقت، آن زمان را در حال تجربه میکند.
ازهمینرو، امام رضا(ع) درباره محرم و عاشورای حسینی به یارانش فرمود: بگویید: «یا لیتنا کنا معک فافوز فَنَفوزُ عظیما؛ ای کاش با شما بودم و در آن فوز باشکوه شرکت میکردم.» این آرزو، نباید تنها آرزویی خشک و بیاثر باشد و تنها با گفتن این جمله، انسان در ثواب آن شریک شود. درحقیقت، جایگزین کردن انسان مذهبی در آن جایگاه مهم است تا او آن زمان را برای خویش بازتولید کند.
برای انسان غیرمذهبی، هرگز زمان چنین معناهای ژرفی ندارد. او در حصار زمان گرفتار است. به همین دلیل، مرگ، فنای زندگی اوست. برخلافِ انسان مذهبی که زمان برای او، زمان روزمره نیست، بلکه او خویش را به یک زمان ماورایی پیوند میزند که همیشگی است. انسان مذهبی، یک زمان تاریخی دارد. همانگونه که مکه در فضای کشور عربستان مکان مقدسی را از نامقدس جدا میکند، مناسک خاصی نیز که در آن انجام میشود، یک انقطاع زمانی برای انسان مذهبی است. دراینصورت، این زمان که او در حال انجام دادن مناسک است، تنها زمان حال او نیست، بلکه به یک زمان ماورایی متصل شده است. او دیگر این زمان را تنها بسان دیگر زمانهای عادی نمیپندارد؛
ص:107
همانگونه که مکان مسجدالحرام را نیز با خیابانهای پیرامونش یکی نمیداند. برای او این زمان، زمانی است که ابراهیم(ع) در آن شرکت دارد.
از نظر آیندهنگری نیز به مهدویت و انتظار برای ظهور منجی اعتقاد مییابد و این زمان را برایش متفاوت میکند. این جنبهها از آموزههای دینی است که می تواند انسان را از دنیا و دلبستگیهایش دور سازد؛ در عین حال که به آنها مشغول است.
بنا براین، معنای پنهان در پس تمام این حقایق چنین است که برای انسان مذهبی، هر ساله آموزههای دینی بازتولید میشود. به دیگرسخن، هرساله، جهان تقدس بنیادی خود را باز مییابد. این تقدس همان است که به ناخودآگاهش برمی گردد و به فطرت اولیهاش اشاره دارد. این نمادگرایی، به روشنی بر ساختار طراحی مرقدهای مقدس دلالت دارد؛ زیرا این مرقدها، در عین حال به تمام معنای مکانی و زمانی، برای انسان مذهبی، کل کیهان و همچنین حیات کیهانی را مقدس جلوه میدهند.
این حیات کیهانی، به شکل جریان دایرهواری تصور شده است. این جریان دایرهوار، با سال و ماه مشخص می شود. سال، دایره بستهای است که آغاز و پایانی دارد، ولی این ویژگی را نیز دارد که میتواند به شکل سال جدید بازتولید شود. با هر سال جدید، زمان مقدسی نیز ایجاد میشود. به همین سبب، در اسلام، هجرت پیامبر ملاک قرار گرفت و در مسیحیت، میلاد حضرت مسیح.
از آنجا که سالنو، واقعیتبخشی مجدد کیهانآفرینی است، بر آغاز دوباره زمان در آغازش، یعنی بر بازتولید زمان نخستین، یعنی زمان «نابِ» لحظه آفرینش، دلالت دارد؛ زیرا سال نو، موقعیتی برای «تطهیر و پالایش» از گناهان و دوری از شیطان است.
ص:108
ازهمینرو، ائمه زمانهای مقدس را عید میدانستند و همواره آنها را برای آغاز زمانی جدید به پیروانشان گوشزد و یادآوری میکردند و آن را فرصتی برای آموزشهای آیینی و دینی میشمردند. (1)
نوروز، روزی را که گواه بر آفرینش جهان و انسان است، به یادها میآورد. در نوروز، آنگونه که _البیرونی_، تاریخنویس عرب بیان میدارد، بازتولید آفرینش کامل شده است.
اینگونه تفسیر از زمان را باید از آغاز ماه محرم، یعنی اولین ماه قمری تحلیل کرد؛ زیرا سال نو تنها فاصله معین دنیوی نیست که به پایان برسد و فاصله دیگری آغاز شود. سال نو، موضوعی است که سال گذشته و زمان گذشته را نسخ کرده است و این تنها میتواند یک معنای زمانی و تقدس زمانی را برساند.
حج، عامل استواری مسلمانهاست. ازهمینرو، تأکید فراوانی بر کعبه و مناسک حج شده است. خداوند در قرآن میفرماید: «هدف پیامبران، کتابهای آسمانی و قرآن، آن است که برای قسط و عدالت قیام کنند.» (حدید: 25) در جایی دیگر میفرماید: «کعبه، وسیله، محور، اهرم و قطب قیام است.»(مائده: 97)؛ کعبهای که مردمان رو به آن میایستند، به آن نگاه میکنند و بدان میاندیشند. آنگاه دست از همه امتیازهای مادی میکشند و همه چیز را در برابر او پشت سر میگذارند و بر گردش طواف میکنند. ازهمین رو، امام صادق(ع) فرمود: «تا کعبه برپا است، دین استوار است.»(2) کعبه نخستین عبادت گاه مردم در زمین است(3)؛ خانهای که به فرد و
ص:109
گروه و حزبی اختصاص ندارد، بلکه همگانی و جهانشمول است؛(1) خانهای که از قید مالکیت بشری آزاد(2) و از هر گزند و توطئهای در امان است.(3)
حج، مرکز تبلیغات جهان اسلام و آموزههای دینی است.(4) حج، باشکوهترین تجلیِ وحدت مسلمانان جهان(5) و بزرگترین گرد هم آیی سیاسی _ اجتماعی جهان اسلام است.(6) همچنین از برجستهترین اسرار حج، ولایت است.(7)
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ. (بقره: 183)
رمضان در آموزههای دینی اسلام، جایگاه والایی دارد؛ نه به این دلیل که مسلمانان در آن چگونگی اطاعت از خداوند و سرسپردگی به او را تمرین میکنند، بلکه بدان سبب که خواست خداوند را صمیمانه و داوطلبانه در تمامی رفتارهای فردی و جمعیشان نمایان میسازند. این ماه در اسلام، بر همه ماهها برتری دارد؛ زیرا ماه نزول قرآن و ماه اتصال آسمان به زمین، معنویت به مادیت، دین به دنیا، فرد به خلق و خلق به خالق است.
رمضان ماه ضیافت است؛ ضیافت الهی و همه مؤمنان در این ماه، زایر و میهمان و روزی خور خوان اویند. در این ماه، هر آنچه منکر است، ممنوع است و هر آنچه معروف است، پسندیده است. ماه تعطیل همه بدی ها و رواج همه خوبیهاست. رمضان، تمرینی شایسته برای خداگونه شدن انسان است،
ص:110
انسانی که عوامل فردی، اجتماعی، گروهی و طبقاتی، هرلحظه او را به انحصار، خودبینی، خودخواهی، کبر، حسد و خودخواهی وسوسه میکنند. رمضان، پیوندهای طبقاتی، نژادی و قومی را در انسان سست می کند و هر آنچه انسانی ماندن انسان را دشوار میسازد، از او می زداید.
رمضان، ماه تقواست: «لعلکم تتقون» و ماه پرهیز از خدایگانی انسان در زمین. محور رمضان، «عبودیت» خداست؛ یعنی سر سپردن کامل به ذات باری و نفی همه عبودیت های زمینی (اله ها و الههها) و اربابان و حاکمان بر مردم؛ زیرا جز «او»، نه اربابی هست و نه حاکمی و معبودی. این گونه است که انسان روزهدار میتواند به «اخلاق الهی» آراسته شود و با نفی همه قدرتهای زمینی، ریشه هر نوع «نابرابری» و «نابرادری» را بخشکاند.
رمضان، ماه خداست و ماه خدا همان «ماه مردم» است؛ ماه نفی همه تبعیضها و بیعدالتی ها. ماه اجرا شدن توحید، نه تنها در ذهنها و آسمانها، بلکه در عینیت جامعه و پهنای زمین؛ زیرا توحید تنها یک اصل فلسفی نیست که فقط فیلسوفان درباره آن بیندیشند، بلکه توحید، «جوهره» و «روح» اسلام است و اجرایی شدن آن در گرو تحقق وحدت و برابری انسانهاست و روزه، تمرینی سالیانه برای برپایی این «برابری» و نابودی همه «نابرابری»هاست. این عهدی است که خداوند از همه انسان های مؤمن گرفته است.
یک _ عید چیست و چه روزی است؟
عارف وارسته، میرزاجواد آقا ملکی در این باره می نویسد:
عید روزی است که خداوند آن را از میان دیگر روزها برگزیده است و ویژه هدیه بخشیدن و جایزه دادن به بندگان خویش ساخته است و آنان را اجازه داده است تا در این روز، در حضرت او گرد آیند، بر خوان کرم او
ص:111
بنشینند، ادب بندگی به جای آرند، چشم امید به درگاه او دوزند و از خطاهای خویش پوزش خواهند... .(1)
لازم است در شب عید، عبادتهایی انجام شود تا مورد لطف خداوند در این روز قرار گیریم. عبادت شب عید بسیار ارجمند است و اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا افزون بر اینکه امام سجاد(ع)، آن را همسنگ شب قدر میداند، هنگام شب مزد نیز هست.
آن عالم عامل، اعمالی را برای شب عید فطر بیان میکند که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. غسل کردن هنگام غروب؛
2. استهلال (دیدن ماه) و خواندن دعای ویژه ای که در این باره درصحیفه سجادیه آمده است؛
3. توسل به صاحب معصوم آن شب. مهمترین عمل در این شب، آن است که به صاحبان معصوم آن شب پناه بریم و به اصرار از آنان بخواهیم تا اعمال ماه ما را نیکو سازند و از عیب و آفت بپیرایند و از خدا به شفاعت بخواهند تا ماه رمضان آینده و بلکه تا پایان عمر، بر خیر و صلاح توفیق مان دهد.
4. شب زنده دار بودن در این شب با به جای آوردن عبادتهای قلبی و بدنی؛
5. کنار نهادن زکات فطره. به گواهی برخی روایتها، این کار، تکمیلکننده روزه است و روزه بدون آن پذیرفته نمی شود و نسبت آن به روزه مانند نسبت صلوات به نماز است؛ یعنی همانگونه که نماز بدون صلوات بر محمد و آلش پذیرفته نیست، روزه نیز بدون زکات فطره پذیرفته نمیشود.
6. زیارت امام حسین(ع) که از مهمترین اعمال این شب است. (2)
ص:112
دو _ اعمال و وظایف روز عید
در ادامه، به برخی اعمالی که در روز عید فطر بیان شده است، اشاره میشود:
1. توسل به صاحبان معصوم آن روز؛
2. غسل کردن هنگام فجر؛
3. افطار خوردن با چند خرما به قصد اطاعت از خدا که روزة این روز را حرام کرده است، آماده شدن برای رفتن به نماز عید و حضور در محضر خدا آماده سازد. شایسته است هنگام رفتن، دعاهای ویژه ای را بخواند که در آنها از امام زمان(عج) و توسل و توجه به ایشان یاد شده است. آنگاه به مضمون دعاها بیندیشد که رفتن به نماز را رفتن به حضور خدا شمرده اند.(1)
سه _ نماز عید
آن عارف بزرگوار درباره آداب نماز عید میفرماید: «بجاست که نماز عید را نه زیر سقف که زیر آسمان و نه روی فرش که روی خاک به جای آوریم.» از «زیر آسمان رفتن» زیر سایه خدا رفتن را قصد کنیم و «از فرش به خاک رفتن» را نمادِ از تکبر به تواضع رفتن و از خودبینی و خودپرستی به بیخودی و فنا رسیدن بشماریم تا با این شیوهها، نماز با توجه و تمرکز بیشتری همراه شود. آنگاه با حالتی از بیم و امید و خوف و رجا، بر دو پا بایستیم و تکبیر نماز گوییم و چون در نماز عید بیش از هر نماز دیگری به تکبیر توجه شده است، بکوشیم تا تکبیرمان هرچه بیشتر از روی زنده دلی و آگاهی و از سر صدق و هوشیاری باشد. باید از دلمردگی و غفلتزدگی بپرهیزیم. مبادا سخن امام صادق(ع) درباره ما راست آید که فرمود: «چون بنده ای به زبان تکبیر گوید و خدا بداند دلش زبانش را گواهی نمیکند، بر
ص:113
سر او فریاد می کشد: دروغ گو! مرا فریب میدهی؟ به عزت و جلالم سوگند، تو را از شیرینی یادم و از سرور مناجاتم بی بهره می سازم و از قرب وصالم دور میدارم».(1)
نماز جمعه از شئون حکومت دینی است. حکومت دینی، زیر نظر ولایت خداوند است و پروردگار، رسولش را فرستاده است تا جامعه اسلامی را اداره کند. یکی از برنامههای پیامبر، اقامه نماز بود. پس از او ولایت از آنِ امام معصوم، است. حضرت علی(ع) بسیاری از خطبه های خودشان را پس از بیعت مردم در نمازجمعه ایراد فرمود. این از آن روست که حکومت اسلامی، حکومت ولایت الهی است و ولایت رسول خدا و ائمه هم از شعاع همان ولایت الهی است. ازاین رو، کسی که در رأس حکومت ولایی است، نماز جمعه را اقامه میکند، ولی در جایی که امام نباشد، خود، کسی را برای این مقام برمیگزیند. پس از غیبت صغری و نیابت خاص نوّاب اربعه، نیابت عام فقیهان مطرح شد؛ نیابت عامی که امام زمان(عج) آن را تأیید کرد. کسی عهدهدار این امر است که شرایط شرعی و اسلامی را دارا باشد.
پس از انقلاب اسلامی و در زمان حضرت امام خمینی(ره)، خود ایشان این مسئولیت را عهده دار بود و پس از وی، این جایگاه به ولیِفقیه بعدی منتقل شد.
نماز جمعه ای می تواند کامل باشد و رسالت خود را به خوبی انجام دهد که افزون بر بیان خواستههای دولت از مردم، بر مطالبات مردم از دولت نیز تأکید کند و کاستیهای جامعه را برای دولت یادآور گردد. وقتی این نهاد شکل میگیرد، مردم این امکان را دارند که با امام جمعه خودشان در طول
ص:114
هفته ارتباط مستقیم برقرار کنند. در واقع، نمازجمعه، آینه خواستههای مردم است. از طرفی دربردارنده نقدهایی است که به دولت میشود و گاه پیشنهادهای مردم برای اصلاح امور نیز به گوش مسئولان میرسد.
مسئولیت امام جمعه در برابر مردم آن است که افزون بر آگاهی از خواستهها و گرفتاریهای مردم، بکوشد آنها را حل کند؛ بدین معنا که بیان کننده راهبرد نظام برای مردم و نیز بیانکننده مشکلات مردم برای نظام باشد. «امام جمعه»، از یک سو، مردم را در جریان مشکلات جاری نظام قرار میدهد و از سوی دیگر، باید زبانی گویا برای مردم باشد و به طرح کمبودها و نارساییها بپردازد.
بر اساس برخی روایتها، دستور است که هم باید جنبه عبادی، ارشاد و هدایتی مردم در نماز جمعه حفظ شود و هم به مسائل اجتماعی و سیاسی توجه گردد. مسائل اجتماعی و سیاسی مردم نیز شامل اموری است که با نظام یا زندگی اجتماعی مردم مرتبط باشد. با این بیان، «کلیت تشریع» چنین حکمی در اسلام مشخص شد.
امام جمعه، پیوندی مستقیم با مردم دارد. در واقع، به نوعی، ارتباط حکومت با مردم را سامان میدهد. ازاین رو، این نهاد، از یک سو در قبال حکومت و از سوی دیگر، در قبال مردم مسئول است. از این دیدگاه، نماز جمعه، گذرگاهی است که مردم بتوانند خواستههای خودشان را از طریق نماز جمعه به حکومت برسانند و امام جمعه هم بتواند مسائل حکومتی را برای مردم بیان کند. نماز جمعه، تجلی مشارکت دولت و مردم در ایجاد نهادی عبادی و سیاسی است. نماز جمعه، نهادی است که حکومت تشکیل میدهد و با حمایت مردم شکل میگیرد.
ص:115
إِنّ عِدّةَ الشّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْرًا فی کِتابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السّماواتِ وَ اْلأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فیهِنّ أَنْفُسَکُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کَافّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافّةً وَ اعْلَمُوا أَنّ اللّهَ مَعَ الْمُتّقینَ. (توبه: 36)
شمار ماهها نزد خداوند در کتاب الهی، از آن روز که آسمانها و زمین را آفرید، دوازده ماه است که چهارماه از آن، ماه حرام است. این، آیین ثابت و پابرجا است. بنا براین، در این ماهها به خود ستم نکنید و_ به هنگام نبرد _ با مشرکان، همگی پیکار کنید؛ همان گونه که همگی با شما میجنگند و بدانید خداوند با پرهیزگاران است.
از روزی که منظومه شمسی به صورت کنونی شکل گرفت، سال و ماه نیز پدیدار شد. سال، عبارت از یک دوره کامل گردش زمین به دور خورشید است و ماه، یک دوره کامل گردش کره ماه به دور کره زمین است که در هر سال، دوازده بار تکرار میشود.
این در حقیقت، یک تقویم پرارزش طبیعی و تغییرناپذیر است که به زندگی همه انسانها نظامی طبیعی میبخشد و نعمتی الهی برای بشر است تا دوران زندگیاش را به دقت تنظیم کند.
در آیه اشاره شده است که از دوازده ماه سال، چهار ماه، ماه حرام به شمار میآید و هرگونه جنگ و نبرد در آن حرام است. بعضی از مفسران، تحریم جنگ در این چهار ماه را از زمان حضرت ابراهیم(ع) میدانند که در عصر جاهلیت نیز به عنوان یک سنت اجرا میشد. هرچند آنها بنا بر هوسهای نفسانی، گاهی جای این ماهها را تغییر میدادند، ولی در اسلام همواره ثابت بوده است. ازاین ماههای حرام، سه ماه «ذی قعده» و «ذی حجه» و «محرم»، پشت سرهم هستند و ماه «رجب» جدا است.
ص:116
عربها به پاس احترام به این ماهها از هرگونه قتل و غارت و آدم کشی خودداری میکردند. در این ماهها، عربها از تمامی نقاط شبه جزیره عربستان به مکه میآمدند و به عبادت و طواف میپرداختند یا به بازار میرفتند و به کار تجارت و دادوستد کالا و شعرخوانی و خطابه مشغول میشدند. در ماههای حرام به کسی تعرض نمیشد و از قتل، تجاوز و هتکحرمت به شدت پرهیز میشد؛ حتی حیوانات نیز در این چهار ماه حرام، از امنیت و آزادی برخوردار بودند.
اگر در این مدت، به کسی تجاوز میشد، همه قبیلهها خود را موظف می دانستند که تجاوز را سرکوب کنند و تجاوزگر را به کیفر رسانند. البته تحریم جنگ در این ماهها، در صورتی است که جنگ از سوی دشمن بر مسلمانان تحمیل نشود. در چنین شرایطی، بیشک مسلمانان باید به پا خیزند و دست روی دست نگذارند؛ زیرا دشمن احترام ماه حرام را نقض کرده است.
بنا بر برخی روایتها، تحریم جنگ در این چهارماه، افزون بر آیین ابراهیم، در آیین یهود و مسیح و دیگر آیین های آسمانی نیز بوده است. در بخش دیگری از آیه آمده است: «در این چهار ماه، به خود ستم روا مدارید؛ با شکستن احترام آنها، خود را گرفتار کیفرهای دنیا و مجازاتهای آخرت نسازید».
یک _ معنای نسیء
در آیه 37 سوره توبه، قرآن کریم به یک سنت غلط جاهلی، یعنی مسئله نسیء و تغییر دادن جای ماههای حرام اشاره کرده است. نسیء بر وزن «کثیر» از ماده «نسأ» به معنای تأخیر انداختن است. ازاین رو، به دادوستدهایی که پرداخت پول آن به تأخیر میافتد، «نسیئه» گفته میشود.
ص:117
در زمان جاهلیت، عرب در یک سال، ماهی را حلال می شمردند و سال دیگر، همان ماه را تحریم می کردند تا به گمان خود، آن را با شمار ماههایی که خدا تعیین کرده بود، تطبیق دهند؛ یعنی هرگاه یکی از ماههای حرام را حذف میکردند، ماه دیگری را به جای آن میگذاردند تا عدد چهارماه تکمیل شود. آنان با این عمل، فلسفه تحریم ماههای حرام را به کلی از میان می بردند و حکم خدا را بازیچه هوسهای پلید خود میساختند.
برخی گفتهاند فلسفه این کار در نظر آنها این بود که گاهی تحمل سه ماه حرام پشت سر هم (ذی قعده، ذی حجه و محرم) را به پندار خود، مایه تضعیف روحیه جنگ جویی میشمردند؛ زیرا عرب در جاهلیت علاقه عجیبی به غارتگری و خونریزی و جنگ داشت. اساساً جنگ و غارت جزئی از زندگی آنها را تشکیل می داد و تحمل سه ماه آتشبس پی درپی برای آنها توانفرسا بود. ازاین رو، می کوشیدند دست کم ماه محرم را از این سه ماه جدا کنند.
دو _ فلسفه ماههای حرام
تحریم جنگ در این چهار ماه، یکی از روشهای پایان دادن به جنگهای طولانی و فرصتی برای دعوت به صلح و آرامش بود؛ زیرا هنگامی که جنگجویان چهارماه از سال اسلحه را زمین بگذارند، صدای چکاچک شمشیرها خاموش میشود و مجالی برای اندیشه و مذاکره پدید میآید و در این صورت، احتمال پایان یافتن جنگ افزایش مییابد.
اسلام برای پیروان خود در هر سال، یک آتش بس چهارماهه اعلام داشته است و این، خود، نشانه روح صلحطلبی در اسلام است. گفتنی است اگر دشمن بخواهد از این قانون اسلامی سوءاستفاده کند و حریم ماههای حرام را بشکند، اجازه مقابله به مثل به مسلمانان داده شده است.
و) فضیلت ماه رجب
ص:118
ماه رجب، اولین ماه از سه ماه پرفضیلت سال (رجب، شعبان و رمضان) است. این سه ماه، مقام والایی در میان دیگر ماه های سال دارند. این ماه، حتی در جاهلیت نیز مورد احترام بوده است و آن را حرام مینامیدند؛ زیرا جنگ و کارزار را در این ماه ناروا میدانستند و چون به احترام ماه رجب، تمام سلاح ها بر زمین گذاشته میشد، آن را «اصم» نیز نامگذاری کردهاند. پیامبر اکرم(ص) میفرماید:
ای مردم بدانید که ماه رجب، ماه «اصم» خداوند است و ماهی است بسیار باشکوه و بزرگ. علت نام گذاری این ماه به «اصم»، آن است که هیچ ماهی از ماههای سال از نظر فضیلت و حرمت نزد خدای تبارک و تعالی به آن نمیرسد.
هان! ماه رجب و ماه شعبان، دو ماه من هستند و ماه رمضان ماه امتم.
هر کس یک روز از ماه رجب را با ایمان و برای رضای خدا روزه بدارد، به نعمت رضوان بزرگ الهی میرسد و روزهاش در آن روز، خشم خداوند را فرومی نشاند.(1)
آنچه بیشتر بر عظمت و احترام این ماه میافزاید، مناسبتهای آن، یعنی عید بزرگ مبعث رسول اکرم(ص) (در 27 رجب) و عید میلاد امیرمؤمنان مولای متقیان علی(ع) (در 13 رجب) است.
مناسبتهای ماه رجب
_1.اول رجب: _سالروز ولادت پیشوای پنجم، امام محمد باقر(ع) است. آن بزرگوار در نخستین روز از ماه رجب سال 57 هجری در مدینه منوره به دنیا آمد. چهار سال از عمر مبارکش را با جدّ بزرگوارش، امام حسین(ع) و 35 را سال با پدرش، امام سجاد(ع) گذراند و پس از شهادت پدر، 18 سال زندگی کرد که مدت امامت آن حضرت است. امام باقر(ع) در روز هفتم ذی حجه سال 114ه_ . ق در 57 سالگی به شهادت رسید.
ص:119
_2. دوم رجب:_ میلاد باسعادت امام هادی(ع)، دهمین پیشوای شیعیان است. ایشان در روز دوم یا پنجم رجب سال 212 یا 214ه_ . ق در روستایی به نام «بصریا» در نزدیکی مدینه به دنیا آمد و بر اساس برخی روایتها، در سوم رجب یا 25 جمادی الثانی سال 254 ه_ . ق در سامرا به شهادت رسید. امام هادی(ع)،6 سال و 5 ماه، همراه با پدر زندگی کرد و پس از شهادت پدر، 33 سال امامت امت را عهده دار شد.
_3.دهم رجب: _خجسته میلاد امام نهم، حضرت امام جواد(ع) است که در روز جمعه، دهم ماه رجب سال 195 ه_ . ق به دنیا آمد. آن حضرت در 8 یا 9 سالگی به امامت رسید و 17 سال امامتش به طول انجامید. سرانجام در روز ششم ذی حجه یا به قولی در روز آخر ماه ذی قعده سال 220 ه_ . ق در 26 سالگی به شهادت رسید.
_4. 25 رجب: _در این روز، هفتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام موسی کاظم(ع) در سال 183ه_ .ق در 55 سالگی، در زندان _سندی بن شاهک_ و به دستور هارون الرشید عباسی به شهادت رسید. مدت عمر مبارک امام کاظم(ع) 55 سال است که 25 سال آن، دوران امامتش بود.
_5. 27رجب:_ یکی از بزرگترین عیدهای اسلامی است؛ روزی است که رسول خدا(ص) به پیامبری برگزیده شد و وحی بر آن حضرت نازل گشت. این روز، روز ولادت اسلام است؛ روزی که مردم از ظلمات بیرون آمدند و به نور پیوستند. ازاین رو، امت اسلامی باید این روز را در سراسر جهان جشن بگیرند و شادمانی کنند؛ جشنی بزرگ که سزاوار این روز بسیار بزرگ باشد. امیرمؤمنان علی(ع) دوران بعثت را چنین تعریف می کند:
پیامبر در حالی برانگیخته شد که مردم در فتنه ها و آشوب ها و سرگردانی های دوران جاهلیت گرفتار بودند؛ همان فتنههایی که طناب خانه دین را می گسست و ستون های ساختمان یقین را در هم میریخت. در اصل دین اختلاف افتاده و مطلب بر مردم مشتبه شده بود؛ آن سان که راه رهایی از
ص:120
آن حیرت ها و سردرگمی ها تنگ شده و مصدر هدایت و راهنمایی از دیدگانشان مخفی مانده بود.
پس راه حق، گمنام و کوری ضلالت، در جهان فراگیر شده بود. خداوند و پروردگار خود را نافرمانی و شیطان دور شده از رحمت الهی را اطاعت میکردند. ایمان از میان رفته بود و ستون هایش در هم ریخته و نشانه هایش ناشناخته مانده و راه هایش ویران و جاده هایش کهنه و فراموش شده بود. شیطان را فرمان می بردند و در راه هایش گام می نهادند و به آبخورهایش سر می زدند و شیطان پرچمهای خود را توسط آنان برافراشته میکرد؛ در فتنه هایی که مردم را پایمال ساخته بود و همگی در آن، سرگردان و گرفتار آمده بودند. . . . (1)
ز _ فضیلت ماه شعبان
_اسا__مة__ بن زید_ از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده است که فرمود:
آن ماهی که مردم از آن غفلت میکنند، در میان رجب و رمضان قرار دارد؛ ماهی که اعمال بندگان به سوی پروردگار برده میشود. پس دوست دارم عملم نزد خداوند برده شود، درحالیکه روزه باشم.(2)
امور معنوی در شعبان
_1.روزه:_ ماه شعبان از ماههای دوستداشتنی نزد رسول خدا(ص) بود و پیامبر آن را روزه میگرفت. از _عایشه_ نقل شده است:
دوستداشتنیترین ماه نزد رسول خدا(ص) که در آن روزه میگرفت، شعبان بود. پس آن را به ماه رمضان وصل میکرد.(3)
در حدیث دیگری از عایشه آمده است:
ص:121
رسول خدا(ص) چنان روزه میگرفت که ما می پنداشتیم افطار نمیکند و چنان افطار می کرد که گویی روزه نمیگیرد.(1) رسول الله را ندیدم که روزه ماهی را جز رمضان کامل کند و او را دیدم که بیشترین روزه را در شعبان میگرفت.(2)
در فضیلت روزه، روایتهای زیادی آمده است. در روایت معتبر _ابوسعید خدری _ از قول پیامبر آمده است:
یک روز، روزه در راه خدا سبب دور شدن فرد از آتش دوزخ به اندازه هفتاد خندق میشود. از دیگر فایده های روزه در شعبان آن است که انسان با قدرت و نشاط وارد ماه مبارک رمضان میشود و دیگر، روزه گرفتن برای او دشوار نمیآید.(3)
_2. شب زندهداری: _زیرا شبزندهداری در این ماه، عبادتهای طولانی در ماه رمضان را آسان میکند. کسی که در ماه شعبان به انجام دادن کارهای خیر میشتابد، در ماه رمضان نیز در به دست آوردن مغفرت و رحمت خداوندی بر دیگران سبقت میگیرد.
بشتابید به سوی مغفرت پروردگارتان، به بهشتی که پهنایش به اندازه آسمان و زمین است و برای تقوا پیشهگان فراهم شده است. (آلعمران:133)
بشتابید به بخشایشی از جانب پروردگارتان و بهشتی که پهنایش به اندازه آسمان و زمین است و برای مؤمنان به خدا و پیامبران او آماده شده است. البته این فضلی از جانب خداوند است که به هر کس بخواهد، میبخشد و خداوند دارای فضل بزرگی است. (حدید: 21)
ص:122
در کارهای خیر با همدیگر مسابقه بدهید. (بقره : 148)
در مجمع البحرین در باره عاشورا آمده است: «عاشورا یک نام اسلامی است و آن روز دهم محرم است. گاهی الف پس از عین، حذف می گردد و «عشورا» تلفظ می شود». (1)
نیز گفته اند عاشورا، واژه ای عبری و معرب «عاشور» است که دهم تشری یهود باشد. روزه گرفتن در آن روز، «گپور؛ کفاره» است و چون آن روز را به ماههای عربی انتقال دادند، روز دهم اولین ماه تازیان شد. چنانکه در ماههای یهود نیز روز دهم از اولین ماه است. (2)
عاشورا و «یوم الله »
روزهایی که در آنها، رخدادهای مهمی روی دهد و مسیر تاریخ در جهت رشد و کمال تغییر کند و سبب شود که تحول در اجتماع پدید آید و مردم راه فضیلت و سعادت را در پیش گیرند، «ایام الله» نامیده می شود. در قرآن مجید، تعبیر ایام الله در دو آیه (ابراهیم: 5 و الجاثیه : 14) آمده است.
ابن عباس گفته است منظور از آن، روزهایی است که در آن روزها در امتهای پیشین، رخدادهای مهمی روی داده است.(3) البته رخدادهایی که آموزنده باشد و بدان وسیله مردم از جهل و غفلت رهایی یابند و دگرگونی در تمام جنبههای زندگی شان پدید آمده باشد. شهادت امام حسین(ع) و یارانش در روز عاشورا سبب شد که حقایق آشکار شود و اسلام باز تولید گردد و بر اثر آن، ستمگران رسوا شدند و تغییر اساسی در جامعه اسلامی پدید آمد. ازاین رو،
ص:123
«یوم الله» شمرده شد. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که عاشورا از «ایام الله» است.(1) این روز چنان اهمیت داشت که به امتهای پیشین نیز معرفی شده بود تا آنان نیز پیآمدهای این روز باشکوه را درک کنند و آن را پاس دارند.
در حدیث مناجات حضرت موسی(ع) آمده است که عرض کرد: خدایا! چرا امت پیامبر خاتم را بر دیگر امتها برتری داده ای؟ خداوند فرمود: ده ویژگی، سبب برتری ایشان شده است. موسی(ع) گفت: آنها کدامند تا به بنی اسرائیل دستور دهم که به آنها عمل کنند. فرمود: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، جمعه، جماعت، قرائت، علم و عاشورا. حضرت موسی(ع) پرسید: عاشورا چیست؟ فرمود: گریهکردن و خود را به گریه واداشتن بر فرزند پیامبر خاتم.(2)
بنا براین، اهمیت دادن به عاشورا و بهره مند شدن از آثار آن روز بزرگ، در ردیف نماز و روزه و دیگر فروع مهم اسلامی است. این بدان جهت است که اگر واقعه عاشورا و شهادت فرزند پیامبر نبود، از اسلام واقعی و نماز و روزه و دیگر ارکان اسلام نیز اثری بر جای نمی ماند.
یک _ سرخ
رنگ سرخ، محرک اعصاب و به ویژه اعصاب قلب است. فشار خون را بالا میبرد و تنفس و ضربان قلب را تندتر میکند و طعم شیرینی ایجاد میکند. اشتهازایی رنگ سرخ و نارنجی نیز به دلیل تحریکهای عصبی شدیدی
ص:124
است که ایجاد میکند. آبی برخلاف سرخ عمل میکند، آرامشآور است و فشار خون را پایین می آورد. از دیدگاه عرفان، رنگ سرخ، رنگ شهادت و پیکار حق و باطل و نماد اندیشه منطقی و تفکر اعتدالی است. رنگ سرخ در عین حال آرامکننده برخی از بیماریهای پوستی مانند آبله و سرخک است؛ رنگی گرم است که بر رشد گیاهان نیز اثر مثبتی دارد. روان شناسان گفتهاند اولین رنگی را که نوزاد تشخیص میدهد، سرخ است.(1)
دو _ سبز
رنگ سبز، بهجتآور است. آثار تب را کم میکند و اندیشه را برمی انگیزاند. سبز میانه، رنگ اندیشه و آرامش خردمندانه است؛ نه مانند آبی سرد و آرامنده است که نیروی حیاتی و جانبخش را فرو نشاند و نه چنان هیجانآفرین و محرک است که مانند رنگ زرد، سبب تندخویی گردد و انسان را از حالت تعادل به درآورد. رنگ سبز، آسایش و صلح و صفا را بههمراه دارد؛ نه آرامش خواب آور، بلکه آرامشی که در آن حیات پر امید نهفته است.(2)
رنگ سبز، نه شیرین است و نه شور؛ نه ترش است و نه بی مزه؛ نه تند است و نه تلخ، بلکه به طعم آب گوارا است که اگر ترش شود، به سبز لیمویی میل میکند. رنگ سبز، رنگ شکیبایی، بردباری و پایداری است. رنگ پایان بهار و آغاز تابستان است. سبز همانند آبی، تقویتکننده چشم است و البته محرک آن نیز هست.
رنگهای روشن، خوش حال کننده و رنگهای تیره، غم انگیزند؛ رنگهای سرخ و قرمز تقویت کننده و محرک و رنگهای سبز، آرامش بخش و استراحت دهنده هستند.
ص:125
بنا براین، اگر آسمان آبی نبود، اندیشه های افراد کاملاً متمایز نبودند. اگر درختان و گیاهان سبز نبودند، همه انسانها دیوانه میشدند و اگر شدت نور آفتاب بهار و تابستان را رنگ سبز تعدیل نمیکرد، خسته کننده و تحملناپذیر میشد.
سه _ زرد
رنگ زرد، بیشتر پرتوهای دریافتی را بازتاب میدهد و نمیگذارد بیننده به آن نزدیک شود. شاهان دورانهای کهن برای در امان ماندن از توطئهها، در دیدارهای عمومی پوششهای زرد میپوشیدند. بونزهای بودایی نیز که موظفند از مردم کنارهگیری کنند، پوششی زرد دارند. گفتهاند پوشش جنگی حضرت علی(ع) نیز زردفام بوده است. زرد ژرفا ندارد و بُرد آن نسبت به دیگر رنگها، زیادتر و از بسیاری جنبهها، ویژگیهای سفید را داراست. رنگ زرد فزاینده نیرو است. زندگی در فضای زرد، انسان را فعالتر میکند، ولی فعالیتی بیرون از حوزه عقل. در بیمارستان های روانی، بیماران روانی پرتحرک را تحت تأثیر مداوم رنگ آبی قرار میدهند و برعکس، بیماران گوشهگیر و بی تحرک را با رنگ زرد مداوا میکنند.
رنگ زرد، ترش است و طبیعت انسانهای پرحرارت و تندخو را دارد. رنگ زرد، آزاردهنده است. اگر یکدست باشد، شادی آفرین است، ولی اگر گونهگون باشد، هیجانآور و نگرانکننده است.
رنگ زرد، بیخوابی، هیجان، نگرانی و تلاطم فکری و روحی ایجاد میکند. از پلکِ چشم، نفوذ میکند و مانع کار انسانهای فعال میشود. زرد، گرمترین رنگ طیف خورشید است؛ رنگی مادی و سطحی و سبک است.
ص:126
رنگ جوانی، سرپیچی و طاغوت است. آمیختن سفید به زرد و نارنجی از زیانهای این دو رنگ میکاهد.
چهار _ آبی
رنگ آبی، آرام و درونگرا است؛ بیننده را به سوی خود می کشد و به خواب می برد. رنگ فضایی است و خداوند آن را برای آرامش بشر از رنجها و خستگیها آفریده است. رنگ آبی، دردهای سرطانی را تسکین میدهد؛ برخلاف رنگ سرخ که آنها را زیاد میکند. رنگ آبی، چشم را تقویت میکند و رنگ مشترک آسمان و زمین است. رنگی است روشن و شفاف که نمیتوان آن را در تنگنایی متمرکز کرد.قرار گرفتن زیاد در برابر نور آبی، خستگی و ضعف می آورد و سرانجام خوابآور است و دوای ناگواریهای ایجاد شده در اثر رنگ زرد است. رنگ آبی تیره گون، رنگ سکون مطلق و استراحت شبانه است. رنگ آسمان، آرام بخش است. اثر آبی مانند اثر سیاه است. آبی، حرکت دورانی و درونگرا دارد. در هنر «کهن گرا»، رنگ فضایی و الهی و آسمانی بوده است. در مسیحیت، حضرت مریم را در لباس سرخ یا نارنجی «زمینی» و زیر پوشش آبی یا سبز «الهی» نشان میدهند.
متمرکز شدن در آبی، موجب تمرکز فکری میشود. آبی، رنگی مطلق و سازش کار است؛ به ویژه وقتی که به خاکستری میگراید. آبی، رنگِ زمستان و نماد سردی آن است. رنگ آبی بسان آب، بیطعم است.
پنج _ بنفش
رنگ بنفش نیز تا اندازه ای خواب آور است و در درونش، جوهر اندوه و خودگرایی مقبول کننده دارد. توان فعالیت دارد و رنگی معتدل است. در چینکهن، رنگ لباس عزاداران بوده است. بنفش چون به سیاهی گراید، قهوهای میشود که رنگ پاییزی است. بنفش، رنگ ناباوری، تردید و نفاق است.
ص:127
ظاهری زیبا و گیرا دارد و درونی غمناک و عقدهای. طعم بنفش، گَس است و رنگ قهوهای، طعم تلخ دارد.
رنگهای سفید، زرد، سرخ، سبز و سیاه در قرآن مجید نام برده شدهاند. سفید در قرآن به نام «بیض، ابیض، بیضاء» و غیره به کار رفته و سبز با عبارتهای «خضر، اخضر، خضرا و مخضره» آمده است. برای زرد، واژه «صفر، اصفر، مصفراً» و برای سرخ، «احمر و حُمر» و برای سیاه، «سوداً، مسودة، سود، تسود و اسودت» به کار رفته است. واژه «مدهامه» نیز به معنای سبز تیره در قرآن به کار رفته است.
واژه هایی که برای رنگ به کار رفته، «لون» و «الوان» است که هم به معنای رنگ و هم به معنای درجات مختلف رنگی است. «صبغ و صبغه» نیز به معنای مطلق رنگ است. البته نه رنگ مادی، بلکه رنگ به تمام معانی عرفانی و دینی آن مانند: «صبغه الله؛ رنگ الهی».
یک _ سفید و سیاه
در قرآن آمده است:
کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّی یَتَبَیّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ اْلأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ اْلأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ... . (بقره: 187)
بخورید و بیاشامید تا بر شما رشته «خط» سفید از رشته «خط» سیاه بامدادی آشکار شود.
در مورد سفیدی (رستگاری) و سیاهی (گمراهی) چهرهها در قیامت نیز گفته شده است:
یَوْمَ تَبْیَضّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدّ وُجُوهٌ... .
روزی که گروهی روسفید و گروهی روسیاه باشند. (آل عمران:106)
ص:128
همچنین در قرآن، درباره کسانی که پیوسته گناه می کنند، میخوانیم: «... کَأَنّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللّیْلِ مُظْلِمًا... ؛ گویی صورت آنها را پاره های تاریک شب پوشانیده است. . . ». (یونس: 27)
در جایی دیگر، سفیدی چشم حضرت یعقوب، نماد حزن دانسته شده است:
وَ تَوَلّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ.(یوسف:84)
و روی از آنان بگرداند و گفت: ای دریغ از یوسف، و دیدگانش از غم سپید شد و دل از غم آکنده داشت.
در آیاتی که معجزههای حضرت موسی(ع) آمده است، یکی از معجزههای نه گانه ایشان، روشن و سفید شدن دست حضرت موسی از نور بود: «وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنّاظِرینَ؛ و دست خویش را بیرون آورد، همه دیدند که سفید و روشن بود». (شعرا: 33) همچنین آمده است: «وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ... ؛ دستت را در گریبانت فرو بر ، «سفیدی» درخشنده و بدون آزاری برون آید». (نمل: 12)
خداوند در آیه 32 سوره قصص می فرماید: «اسْلُکْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ... .» در سوره طه نیز چنین آمده است:
وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلی جَناحِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ. (طه:22)
دستت را در پهلوی خود ببر تا سفیدی «نورانی» بدون آزاری بیرون آید.
همچنین درباره ویژگی نعمت های بهشتی و حوریانی که در خدمت مؤمنان و صابران در دنیا هستند، میفرماید: «بَیضاءَ لَذَّةٍ لِلشّارِبینَ؛ آبی زلال و لذت بخش برای نوشندگاناند.»(صافات: 46) در این آیه، سفیدی به معنای نماد
ص:129
صافی و زلالی آب آمده است.(1) یا «وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطّرْفِ عینٌ کَأَنّهُنّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ؛ و نزد آنان غمزه کنانی هستند از سفیدی، بسان سفیده تخم مرغ دست نخوردهاند». (صافات:48و 49)
این توصیف در جاهای دیگر قرآن، به گونه های دیگری بیان شده است: «کَأَنّهُنّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ» (الرحمن:58) یا «کَأَمْثالِ اللّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ» (واقعه:23) که صفات حوریان بهشتی است. «حور» جمع احور یا حوراء است و به کسی گفته می شود که سیاهی چشمش بسیار سیاه و سفیدی آن بسیار سفید باشد. تضاد سیاهی و سفیدی شدید در واژه «حور» مستتر است.
دو _ رنگ سبز (خضر)
«مُتّکِئینَ عَلی رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیّ حِسانٍ؛ بر بالش های زیبای سبز و زربافت تکیه میکنند». (الرحمن: 76)
در کتاب صحاح آمده است: «واژه رفرف به معنای پارچه سبزی است که با آن مجلس را بیارایند.»(2) بعضی نیز آن را به معنای بالش و متکا دانستهاند. در تفسیر نمونه آمده است: «رفرف، در اصل به معنای برگ های سبز و گسترده درختان است و سپس به پارچه های زیبای سبز رنگارنگی که بیشتر بسان منظره باغ ها است، اطلاق می گردد».(3)
قرآن می فرماید: «عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلّوا أَساوِرَ مِنْ فِضّةٍ؛ بر بالای بهشتیان، لباس لطیفی از دیبای سبز و حریر سبز «زربافت» است و بر دستهایشان دست بندهایی از نقره». (انسان: 21)
همچنین در سوره کهف از «... یُحَلّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ... ثِیابًا خُضْرًا مِنْ سُنْدُسٍ...».(کهف:31) سخن گفته شده است. در این آیهها، درخشش نقره بر
ص:130
دست ها با سبزی لباس های حریر زربافت با هم آمده است. در این دو آیه، خداوند میفرماید: «لباس بهشتیان از دیبای نازک و دیبای ضخیم سبز رنگ است.» در قرآن کریم، لباس های سبز از نعمت های الهی برای بهشتیان معرفی شده است. همچنین از جابر نقل شده است که رسول خدا(ص) فرمود:
جبرئیل از سوی خداوند ورقه آس «مورد» سبزی را برای من آورد که بر آن به خط سفید نوشته شده بود: «من محبت علی(ع) را بر خلقم واجب و لازم کردم. پس این مطلب را به آنان برسان».(1)
در قرآن درباره آخرت آمده است: «الّذی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشّجَرِ اْلأَخْضَرِ نارًا؛ خداوندی که برای شما از درخت سبز آتشی قرار داد...». (یس: 80)
درخت سبز آب دار و آتش سرخ، به معنای تضاد مرگ و زندگی است. در سوره حج آمده است: «أَ لَمْ تَرَ أَنّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ اْلأَرْضُ مُخْضَرّةً...؛ آیا ندیدی خداوند از آسمان آبی فرستاد و زمین را سبز و خرم گردانید...؟». (حج: 63)
همین معنا به صورت دیگری نیز بیان شده است:
هُوَ الّذی أَنْزَلَ مِنَ السّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلّ ِ شَیْ ءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِرًا ً. (انعام:99)
او کسی است که از آسمان آبی فرستاد. پس به واسطه آن، روییدنی ها را از همه نوع از زمین خارج ساختیم و به واسطه آن، ساقه های سبز گیاهان را خارج کردیم.
همچنین درباره خواب فرعون از هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده میفرماید: «وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ». (یوسف: 46) در آیاتی دیگر،رنگ سبز مایل به سیاهی را رنگ بهشتی معرفی کرده است:
ص:131
«وَ مِنْ دُونِهِما جَنّتانِ؛ فَبِأَیّ ِ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ؛ مُدْهامّتانِ؛ در فراسوی آنها دو بهشت است؛ . . . در بهشت سبز تیره رنگ ]سبز یشمی[». (الرحمن: 62_64)(1)
سه _ رنگ زرد (صفراء)
در روان شناسی، زرد، رنگ سطحی و شادی آفرین است. خداوند نیز این مطلب را در قرآن یادآور شده است:
قالُوا ادْعُ لَنا رَبّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنّهُ یَقُولُ إِنّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرّ النّاظِرینَ. (بقره: 69)
گفتند: بخواه از پروردگارت که رنگش را برای ما آشکار کند. گفت: او میگوید گاوِ زردِ یک دستی باشد که رنگش بینندگان را به ذوق آورد. (2)
درباره کافران و تکذیب کنندگان نیز میفرماید: «إِنّها تَرْمی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ؛ کَأَنّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ؛ بیگمان، «دوزخ» شراره هایی همانند کاخ ها پرتاب کند که گویی شتری زرد فام است ».(مرسلات: 32و33)
همچنین میفرماید: «وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا ریحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرّا لَظَلّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ؛ اگر باد سردی بفرستیم که زراعتشان را زرد کند، همین که آن را زرد ببینند، به نعمت های خداوند کفر میورزند». (روم: 51) نیز میفرماید:
أَ لَمْ تَرَ أَنّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی اْلأَرْضِ ثُمّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُخْتَلِفًا أَلْوانُهُ ثُمّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرّا ثُمّ یَجْعَلُهُ حُطامًا... .(زمر:21)
مگر ندیدی که خداوند از آسمان آبی را فرستاد و همان روز در رگ و ریشه ها و منابع زیرزمینی دوانید و سپس با همان آب، همواره کشتها بیرون آورد؛ کشتی با رنگ های گوناگون و سپس آن کشت را میخشکاند و میبینی پس از سرسبزی زرد میشود، آن گاه آن را کاهی میسازد....
ص:132
همین آیه در سوره حدید نیز تکرار شده است که هدف آن نشان دادن بیهودگی زندگی دنیا است. این آیه، معانی بسیار زیادی در خود دارد که تفسیر آن مجالی دیگر میطلبد.
چهار _ رنگ سیاه (مسوّده)
سیاه در قرآن بیشتر برای وصف حالت مشرکان آمده است. در سوره زخرف آمده است:
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرّحْمنِ مَثَلاً ظَلّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَ هُوَ کَظیمٌ. (زخرف:17)
و چون به یکی از ایشان مژده میدهند به آنچه برای خداوند مهربان نسبت میدهد، رویش تیره و سیاه می گردد، درحالی که خشم خود را فرو میخورد.
همچنین آمده است:
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثی ظَلّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَ هُوَ کَظیمٌ. (نحل: 58)
و چون به یکی از آنها مژده داده می شود که فرزندش دختر است، چهرهاش سیاه شود و در دل خشمگین گردد.
همچنین درباره دروغگویان گفته شده است که در روز رستاخیز، چهره آنان سیاه میشود:
وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَی الّذینَ کَذَبُوا عَلَی اللّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدّةٌ أَ لَیْسَ فی جَهَنّمَ مَثْوًی لِلْمُتَکَبِّرینَ. (زمر:60)
در روز قیامت، تکذیبکنندگان خداوند را میبینی که رویشان سیاه است. آیا در دوزخ جایی برای متکبران وجود ندارد؟
این سیاهی چهره، دلیل بر گمراهی آنان است و دروغگویان همواره دغلکارند؛ چنان که حافظ میگوید: «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد».
ص:133
به بیان دیگر، در قیامت ظاهر و باطن یکی می شود و آنان که قلبی تیره داشتهاند، صورتی سیاه و تاریک خواهند داشت و کسانی که دلهایشان از نور ایمان روشن بوده است، چهرههایشان نیز نورانی خواهد شد.
پنج _ لَون و اَلوان و صِبغ و صبغَه
افزون بر موارد یاد شده که خداوند، رنگ را با صفت یا نامشان آورده است، در برخی آیهها نیز از لون یا الوان، به معنای رنگ استفاده شده است. هدف قرآن، یادآوری رنگ های مختلف و گونهگونی در رنگ ها است که نام بردن از رنگ ها، محدودیت ایجاد میکرد و این محدودیت، بیانگر منظور خداوند نبود. واژه لون، به معنای رنگ یا درجه ای از کیفیت یک رنگ است. در سوره فاطر افزون بر یادآوری گوناگونی رنگها، نکتههای علمی زیادی درباره رنگها نهفته است:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَ غَرَابِیبُ سُودٌ. (فاطر: 27)
آیا ندیدهای که خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد. پس به آن آب، میوه هایی از زمین بیرون آورد که رنگ های مختلفی دارند و از کوه ها، راه های سفید و سرخ با رنگ های گوناگون و سیاه تیره پدید آوردیم؟
این گونهگونی رنگی را که دلیلِ یگانگی او است، در انسان ها و حیوانات نیز پدید آورده است: «وَ مِنَ النّاسِ وَ الدّوَابّ ِ وَ اْلأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ؛ و از آدمیان و جانوران و چارپایان به رنگ های گوناگون آفریدیم». (فاطر: 28)
در جایی، این گوناگونی رنگی به هر چه در زمین است، تعمیم داده شده است:
وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی اْلأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوانُهُ إِنّ فی ذلِکَ َلآیَةً لِقَوْمٍ یَذّکّرُونَ. (نحل:13)
ص:134
و نیز آنچه برایتان در زمین آفریده، در رنگ های گوناگون است که در این نشانه ای برای پندگیرندگان است.
همچنین درباره گوناگونی رنگ عسل آمده است:
... یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ إِنّ فی ذلِکَ َلآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکّرُونَ. (نحل: 69)
از شکم آنها نوشابه ای با رنگ های گوناگون بیرون میآید که در آنها برای مردم شفا نهفته است. بیگمان، در این امر نشانه ای برای اندیشهکنندگان وجود دارد.
در قرآن، رنگ های مختلف زراعت ها، نشانه هایی برای خردمندان و دگرگونی زبان ها و رنگ های مردمان، نشانه هایی برای دانشمندان دانسته شده است:
وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِلْعالِمینَ. (روم: 22)
و از نشانه های او، آفرینش آسمان ها و زمین و گوناگونی زبان ها و رنگ های شما است. بیگمان در این، نشانه هایی برای دانشمندان است.(1)
در آیههای دیگری، خداوند از صبغ و صبغه نام میبرد که گویا منظور، رنگ به معنای مطلق آن است؛ نه گوناگونی طیف رنگی یا مادی بودن آن.
خداوند در سوره بقره می فرماید: « صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ؛ رنگ خدایی را بپذیرید و چه کسی در رنگ بهتر از خداوند است و ما او را میپرستیم». (بقره: 138)
در اینجا، رنگ به معنای دیگری به کار رفته است که همان خداییشدن است. بنا بر حدیثی از امام صادق(ع)، مؤمنان هنگام «میثاق» یا «عهد ازلی»، رنگ ولایت الهی را به خود گرفته اند. در جای دیگر می فرماید:
ص:135
وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدّهْنِ وَ صِبْغٍ لِْلآکِلینَ. (مؤمنون: 20)
و از کوه سینا، درختچه ای بیرون میآورد که روغن و رنگی برای خورندگانش میدهد.
هر یک از رنگ ها، از نظر روان شناختی و جامعه شناختی دارای جاذبه ای خاص و آثار مختلف روانی و اجتماعی هستند. در اسلام، از رنگ سفید بسیار تعریف شده است. پیامبر اسلام، بر پوشیدن لباسهای سفید سفارش میکند و میفرماید: «البسوا البیاض فَاِنَّهُ اَطْیَبُ واطهرلکم؛ لباس سفید رنگ بپوشید؛ زیرا دلنشینتر و پاکیزهتر است».(1)
در احادیث معصومین(ع) به پوشیدن لباسهایی با رنگهای سبز، آبی سبز، حنایی، گلی، زرد، قهوهای، گلی سیر و عدسی بسیار سفارش شده است. پیشوایان دینی در پوششهایشان از این رنگ ها استفاده میکردند و پیروانشان را نیز بدان فرامیخواندند. (2)
لباس سفید رنگ، گرما را دور میکند و رنگ سبز به انسان آرامش میبخشد؛ رنگ زرد شادی می آفریند و رنگ آبی، فضای روحانی و معنوی به وجود میآورد.
در مقابل، در اسلام از رنگ سیاه و تیره بسیار نکوهش شده است. حتی از پوشیدن آن، به شدت نهی شده است. در ادامه به چند روایت اشاره میشود:
الف) «لا تلبسوا السَّوادَ فَأِنَّهُ لِباسُ فِرْعَوْنَ؛ لباس سیاه رنگ نپوشید؛ چون لباس سیاه رنگ، لباس فرعون بوده است».(3)
ص:136
ب) «لایصلی فیه؛ نماز را در لباس سیاه رنگ نخوانید». (1)
ج) «لا یُحرِمُ فی الثَّوبِ الاَسوَد؛ محرم شدن در لباس سیاه رنگ جایز نیست. »(2)
د) «لایکفن به المیت؛ مرده را در پارچه سیاه رنگ کفن نکنید». (3)
در تاریخ آوردهاند فرعونهای مصر و حزب نازی آلمان به رهبری _هیتلر_ و حزب فاشیست ایتالیا به رهبری _موسولینی_، از رنگ سیاه به عنوان نماد پوشش استفاده میکردند. عباسیان نیز برای نشان دادن قدرت طاغوتیشان و نمایاندن خشونت خویش، این رنگ را نشانه خویش قرار داده بودند.
البته از نظر اسلام، پوششهای گوناگون اشکالی ندارد؛ زیرا امام صادق(ع) می فرماید: «فَخَیْرُ لِباسِ کُلُّ زَمانٍ لِباسُ اَهْلِهِ؛ بهترین لباس در هر زمان (برای پوشش)، لباسی است که میان مردم آن زمان، معمول است».(4)
شش _ لباس سبز بهشتی
بر اندام بهشتیان، لباس هایی از حریر نازک سبز رنگ و از نوع دیبا است. انتخاب رنگ سبز برای لباس های بهشتی، دلیل نشاطآور بودن آن است:
بهشتی ها این لباس های فاخرِ سبز رنگ و از نوع حریر را به تن میکنند؛ در حالی که بر تخت ها تکیه کردهاند و چه پاداش خوبی و چه جمع نیکویی. (انسان: 21 و کهف: 31)
یکی از مصداقهای نمادهای دینی،عدد است. در فرهنگ دینی ما برخی اعداد بار معنایی خاص دارند و تأکید بر اعداد در آموزه های دینی به جهت
ص:137
غرض و مقصود خاصی است که در آن عدد نهفته است. در میان اعداد، عدد چهل در فرهنگ دینی ما ارزش خاصی دارد.
آن روز که با تیشه شیطنت شیطان، آدم ابوالبشر از اصل خود جدا گردید و لباس بهشتی از تن او افتاد و ردای «هبوط» بر قامتش افکندند، او یک اربعین در فراق روضه رضوان گریست. ازاین رو، او را در ردیف گریهکنندگان (بکّائین) عالم دانستهاند.
آن روز که قابیل، هابیل را کشت و نخستین مظلوم تاریخ به دست برادرش به شهادت رسید، آدم بر شهادت فرزندش، «چهل شبانه روز» گریه کرد.
آن زمانکه نوح نبی، به هدایت قومش پرداخت، ظلمت خواهان، اورا به تمسخر گرفتند و آزار دادند. آن بزرگوار سالها همه شکنجه ها را تحمل کرد، ولی سرانجام ایشان را صالح نشدنی یافت. ازاین رو، تقاضای عذابی سخت برایشان کرد. پس درهای آسمان گشوده شد و «چهل شبانه روز» بر آنان باران بارید تا جهان را آب فراگرفت و زمین را از وجود ناپاکان پاک ساخت.
آن گاه که قوم موسی، فرمان پیامبر خدا را نادیده گرفتند و در پیشگاه موسی، نافرمانی کردند و تن پرور شدند، خداوند، آنان را چهل سال در بیابانها سرگردان ساخت.
آنگاه که زمینههای تولد فاطمه(س) فراهم شد، یک «اربعین» جدایی میان محمد(ص) و خدیجه(س) لازم شد تا عبادتها و نیایشهای چهلشبانه روزه این زوج، فضای جان خدیجه را برای استقرار «امّ الأئمه؛ مادر امامان» آماده سازد.
باید چهل سال از عمر پیامبر اسلام بگذرد تا همه آزمایشها را ببیند و سختیها و گشایشها چنان به او تجربه بیاموزد که حتی مشرکان نیز به او
ص:138
لقب امین دهند. آنگاه که یک «اربعین» را پشت سر می گذارد، فرشته وحی را می بیند که لباس نبوت را بر اندامش می پوشاند.
بنا براین، «اربعین» یا «چهل»، عددی آسمانی است و گویا در این شماره، رمز و رازهایی نهفته است که ما را یارای فهمیدنش نیست. البته توجه به اربعین، تنها به یک سلسله برنامه های عبادی و انسانی دنیایی منحصر نمیگردد، بلکه آنگونه که از روایتها به دست می آید، بخشی از برنامه های جهان آخرت نیز بر محور عدد چهل تنظیم می شود.
سحرگه رهروی در سرزمینی همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بر آید اربعینی
حافظ
«اربعین» در فرهنگ پیامبران موقعیتی ویژه و منزلتی والا دارد؛ زیرا این واژه بسیار آشنای عرفانی، دربردارنده عنایتهای خاص سبحانی است. هرگاه ظرف «اربعین»، مظروف «نیایش معشوق» شود، فضای جان را صفا و صفحه دل را جلا خواهد داد.
آنگاه که مشیت خداوندی بر آن شد تا پیکر آدم را از مشتی خاک بیافریند، میخانه عشق آماده پذیرایی از منبع «اسماء الله» شد و دست قدرت الهی، یک اربعین، گل آدم بسرشت و به پیمانه زد.
در طول تاریخ اندیشه اسلامی، اندیشمندان مسلمان عدد اربعین را گرامی می داشتند و بسیاری از آثار خویش را بر اساس مفهوم یا عنوان اربعین آراستهاند.
_ابن عساکر_ از بزرگان مذهب شافعی و صاحب کتاب معروف _تاریخ دمشق_، بیش از شصت کتاب دارد و از جمله کتابهای او «اربعین»
ص:139
است. وی در این کتاب، «چهل حدیث» را که از «چهل شیخ» در «چهل شهر» شنیده است، جمعآوری کرده و در دو جزء گرد آورده است.(1)
هرچند واژه «اربعین» از اعداد و کمیّات است، ولی در عرفان اسلامی، این واژه «کمّی» در ارتباط با کیفیّات مطرح می شود. ازاین رو، تکرار عمل و تلقین سخن تا مرحله «اربعین» تکمیل کننده جنبههای روحانی و عرفانی انسان است.
روایتهایی که درباره اربعین و اربعینات هست، بیشتر به سیر باطنی و تعالی روحی توجه دارد. در واقع، از این یافته ها چنین برمیآید که اگر انسان هر حرکت مخلصانه و خداخواهانه ای را تا چهل بار ادامه دهد، دریچه ای از نور و روشنایی به روی او گشوده می شود و yhc d; sgd; یک سلسله جوششها و لذتها، بیناییها و رویشها در زندگی روحانی و معنوی او آغاز میگردد.
قرآن مجید پس از اینکه سیر طبیعی زندگانی بشر را بیان می کند، «چهل» سالگی او را سرفصل زندگی معنویاش می شمارد و میفرماید:
وَ وَصّیْنَا اْلإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْسانًا حَمَلَتْهُ أُمّهُ کُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ کُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرًا حَتّی إِذا بَلَغَ أَشُدّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَةً قالَ رَبّ ِ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الّتی أَنْعَمْتَ عَلَیّ وَ عَلی والِدَیّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحًا تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لی فی ذُرِّیّتی إِنّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنّی مِنَ الْمُسْلِمینَ. (احقاف: 15)
و ما انسان را به نیکی و احسان به پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش با رنج و سختی او را تحمل کرد؛ دوران حاملگی و دوران شیرخوارگی او بر روی هم سی ماه بود تا اینکه رشد کرد و اندامش استوار گردید تا اینکه به چهل سالگی رسید.[پس از پشت سر گذاردن چهل سال از دوران عمر] گفت: پروردگارا! بر دلم بیفکن تا بر نعمتهایی که به من و پدر و مادرم دادهای سپاس گویم و من را به کاری که سبب رضای توست، موفق بدار و
ص:140
فرزندانم را صالح گردان. خداوندا! من به سوی تو بازگشتم و از تسلیم شدگان دستورهای تو هستم.
این آیه را می توان به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول، درباره دوران رحم مادر و هنگام شیرخوارگی و نوجوانی و جوانی تا چهل سالگی است. بخش دوم آیه، پس از چهل سالگی است که باید بدان توجه ویژهای شود.
در این آیه، حالتهای روحی و عرفانی انسان را پس از «اربعین» بیان میکند. یعنی ای انسان، تو در بازار جهان، کالای عمر را بسان ارزنده ترین سرمایه، قدر ندانستی؛ به ویژه دوران جوانیات را که با اوج غریزههای توفانی همراه بود و گاه انسان را چون پر کاهی اسیر تندباد هوسها می کرد، پشت سر گذاشتهای و اکنون به چهل سالگی رسیدهای. دیگر باید در میدان این درگیری ها و پس از این همه تجربه، تکامل روحی یافته باشی و زمینه اصلاح در تو پدید آمده باشد.
نکته های عرفانی و معنوی این آیه را که به پس از چهل سالگی انسان مربوط است، از نظر میگذرانیم:
_1. قدردانی از نعمت:_ این نشانه بیداری است: «اَن اشکر نعمتک».
_2. دگربینی:_ او دیگر تنها خود را نمی بیند؛ بلکه در ردیف خود، دیگران را نیز به حساب می آورد: «علیّ و علی والدیّ».
_3. خدابینی:_ عمل را به خاطر رضای خدا انجام می دهد: «و ان اعمل صالحاً ترضیه».
_4. اصلاح آینده:_ او در ظرف زمان خود نمی گنجد، بلکه همیشه از زمانش جلوتر است. نسلهای آینده را نیز با حرکتهای مثبتش می سازد و آیندهنگر است: «و اَصِلح لی فی ذریتی».
_5. توبه:_ بازگشت از هوا و هوس به سوی خدا و قیام علیه خود به فرمان پروردگار: «انی تُبُت الیک».
ص:141
_6. گردن نهادن به دستورهای خدا:_ یعنی آنچه را خدا فرمان داده بپسندد و آنچه را نهی کرده است، ناپسند بداند؛ مانند عبد در برابر مولا که سراپا خاشع و خاضع است: «و انی من المسلمین».
واژه «اربعین» در قرآن کریم، چهار بار آمده است: یک مورد در آیه 15 سوره احقاف و سه مورد دیگر در سوره های اعراف، بقره و مائده، در داستان حضرت موسی(ع) آمده است. برای نمونه، «اربعین» را در داستان حضرت موسی(ع) توضیح میدهیم.
آن روز که حضرت موسی(ع)، بنیاسرائیل را از یوغ استبداد فرعونی نجات بخشید و آنان در سرزمینی پر از نعمت و رحمت خداوندی ساکن شدند، بر اساس فرمان پروردگار، موسی(ع) ره سپار کوه طور شد تا سیروز را برای مناجات با خدا و گرفتن وحی در آن مکان مقدس بگذراند. موسی با وعده سی روز مسافرت، برادرش _ هارون _ را به عنوان نماینده در میان بنی اسرائیل معرفی کرد و خود قصد دیار یار کرد:
وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسی ِلأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ. (اعراف:142)
و ما به موسی وعده سی شب را دادیم و چون آن وعده به پایان رسید، ده شب دیگر بر آن افزودیم تا سی را به چهل تکمیل کردیم و موسی به برادرش، هارون گفته بود که تو جانشین من در میان بنی اسرائیل باش و راه صلاح را پیش گیر و از پیروی مفسدان و تبهکاران بپرهیز.
در این بخش از داستان حضرت موسی، عنایت الهی به عدد اربعین و تکمیل عبادت موسی با «اربعین» و اثر مدت نیایش در تعالی و تکامل روحی
ص:142
آن پیامبر بزرگوار کاملاً روشن است و باید هرچه بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
همچنین سرگذشت انحراف بنی اسرائیل و شرح ماجرای گوسالهپرستی آنان در سوره بقره بیان شده است.
در سوره مائده نیز به گوشه دیگری از زندگی مبارزاتی و جهاد پیگیر موسی(ع) اشاره شده است. وی از بنی اسرائیل خواست تا با ستمگرانی که در سرزمین مقدس فلسطین ساکنند و آن سرزمین پاک را با رفتارهای ناشایست خود آلوده ساخته اند، به جهاد برخیزند، ولی آنان به موسی گفتند:
إِنّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَدًا مادامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ. (مائده: 24)
تا آنان در آن مکان باشند، هرگز وارد نشویم. پس تو و پروردگارت با آنها بجنگید. ما اینجا خواهیم نشست.
در چنین شرایطی، موسی، خود و برادرش را تنها دید و از خداوند خواست تا آن مردم سرکش را مجازات کند و خداوند، کیفر مخالفتهای آنان را اینگونه بیان کرد:
فَإِنّها مُحَرّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعینَ سَنَةً یَتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقینَ. (مائده: 26)
چون با فرمان خداوند مخالفت کردند، ورود به شهر را بر آنان حرام کرد و آنان باید تا چهل سال در بیابانها سرگردان باشند.
زمینه های سرکشی در برابر فرمان خداوند و نادیده گرفتن مقام نبوت و نافرمانی و خدمت نکردن، از گناهان بسیار بزرگی بود که از روح سرکش آنان سرچشمه می گرفت و میبایست هرچه سریعتر، جانهای بیمار این جمع درمان میشد. نسخه ای که برای درمان دردها داده شد، باید از دو جهت مورد توجه قرار گیرد: یکی داروی درد است که همان سرگردانی در بیابانها
ص:143
و گرفتار شدن و نبود امکانات است: «یتیهون فی الارض» و دیگر، طول زمان درمان است. قرآن کریم، طول درمان این درد را چهل سال مشخص کرده است: _«اربعین سنه»._
ازاین رو، باید دانست که مدت پالایش جانها و زمان نابودی خصلتهای شیطانی، بر محور عدد «اربعین» است. رعایت ضوابط و فرمان های الهی به مدت چهل سال، جان را صفا و دل را جلا میدهد و جامعه را به تکامل می رساند.
احادیث و روایتهای رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) گنجینههای بسیار ارزشمندی است که به ما رسیده است. سخنان پیشوایان معصوم(ع)، یکی از منابع شناخت اسلام است. فقیهان دین، بسیاری از احکام اسلامی را از این منابع استخراج می کنند؛ یعنی احادیث، دلیل و مستند حکم فقیهان هستند.
رهبران معصوم(ع) برای گسترش سخنانشان که تفسیر آیات قرآنی بود، تلاشی خستگیناپذیر داشتند. آنان، شاگردان برجسته ای را تربیت می کردند و برای تبلیغ و ترویج دین به سرزمینهای اسلامی می فرستادند. همچنین برای آنکه رهنمودهای خاندان رسالت از یادها نرود، مردم را به حفظ و نگارش حدیث تشویق می کردند.
در این زمینه، روایتهای فراوانی از اهل سنت و شیعه هست. در اینجا، تنها به سه روایت درباره حفظ چهل حدیث که بر آن بسیار تأکید شده است، اشاره می کنیم.
رسول خدا (ص) فرمود:
مَن حَفِظَ مِنْ اُمَّتی اَرْبَعینَ حدیثاً مِمّا یَحتاجونَ اِلَیهِ من امر دینِهم بَعَثَهُ اللهُ یَومَ القیامَةِ فَقیهاً عالماً.(1)
ص:144
هر کس از امت من چهل حدیث که مردم در امور دینشان به آن نیازمندند، حفظ کند، خداوند در روز قیامت، او را در صف فقیهان و دانشمندان محشور میکند.
پیامبرخدا به مولای متقیان علی(ع) سفارش کرد و فرمود:
یا علیُّ مَن حَفِظَ مِن اُمَّتی اربعینَ حدیثاً یَطْلِبُ بذلک وجهَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ والدّارَ الاخرةَ حَشرَهُ اللهُ یَومَ القیامَةِ مَعَ النّبیینَ و الصدِّیقینَ و الشُّهداءِ و الصّالحینَ و حَسُنَ اولئِکَ رفیقاً. (1)
ای علی! هر کس از امت من چهل حدیث برای رضای خدا و توشه آخرتش حفظ کند، خداوند او را در روز قیامت با پیامبران و صدیقین و شهیدان و صالحان محشور می کند و اینان چه زیبا همراهانی هستند.
امام صادق(ع) می فرمود:
من حَفِظَ عَنّی اَرْبَعینَ حَدیثاً مِن اَحادیثنا فی الحلال وَ الحَرام بَعثهُ اللهُ یَومَ القیامةِ فقیهاً عالماً وَ لم یُعَذِّبْهُ. (2)
کسی که از من، چهل حدیث از احادیث ما را درباره حلال و حرام حفظ کند، خداوند در روز قیامت او را در حالی برمی انگیزاند که فقیه و عالم باشد و عذاب نمی شود.
آیین انسان ساز اسلام برای خودسازی و خودیابی انسان، برنامه ها و طرحهای فراوانی دارد که از رهگذر آن برنامه ها، حرکت فرد و جامعه را بر محور معیارهای الهی که با فطرت انسان هماهنگ است، تنظیم میکند و راه رشد او را تا صعود به قله والای انسانیت هموار می سازد.
اعمال عبادی اسلام اعم از واجب یا مستحب که در سازندگی انسان نقشی بنیادی دارند، آنگاه مؤثر خواهند بود که با اخلاص انجام گیرند. عملی
ص:145
را خدایی گویند که «قربةً الی الله» و بدون هیچگونه آلودگی از درون انسان بجوشد و غیر خدا در آن تأثیری نداشته باشد.
وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ. (بینه: 5)
امر نشدند، مگر اینکه با اخلاص کامل بر اساس ضوابط دین اسلام، خدا را پرستش کنند.
« وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ؛ در دین خود، خداوند را از سر اخلاص بخوانید». (اعراف:29)
پیامبر اعظم(ص) از قول خداوند فرمود:
الاخلاصُ سرٌ مِن اَسراری اِستَودعه قلبَ مَن اَحبَبْتُهُ مِن عبادی. (1)
اخلاص سِرّی از اسرار من است. آن را به عنوان امانتی گرانبها در قلب بندگانی که دوستشان دارم، می گذارم.
اخلاص، در دیده و دل، در بینش و بیان، در رفتار و گفتار تأثیری اساسی می گذارد. هر گاه انسان، چهل روز خود را برای خدا خالص گرداند، چشمه های برکت، نور و حکمت از ژرفای جانش می جوشد و رودهای زلال اندیشه جریان می یابد و از آبشار زبان بر دامن دلها می ریزد.
امام باقر(ع) فرمود:
ما اَخْلَصَ الْعَبْدُ الایمانَ بِاللهِ اَرْبَعینَ یَوْماً اِلاّ زَهَّدَهُ الله فِی الدُّنیا، و بَصَّرَهُ داءَها و دَوائَها، فَاثْبَتَ الحِکمَةَ فی قَلبِه، اَنطَقَ بِها لِسانَهُ.(2)
بندهای که در مسیر ایمان به خداوند، چهل روز خویش را خالص گرداند، خداوند او را در شمار زاهدان در دنیا قرار می دهد و به دردها و درمانها آگاهش می سازد و حکمت و دانش را در دلش ثابت می کند و زبانش را به تبلیغ و ترویج آن حکمت وا می دارد.
ص:146
همچینن میفرماید:
ما مِنْ عَبْدٍ یُخْلِصُ الْعَمَلَ لِلّهَ تَعالی اَرْبَعِینَ یَوْماً اِلّا ظَهَرَتْ یَنابیعُ الحِکْمَةِ مِن قَلبِهِ عَلی لسانِه.(1)
هر بنده ای که چهل روز عمل خود را برای خدا خالص کند، چشمه های حکمت از اعماق قلبش می جوشد و بر زبانش جاری می شود.
نیایش به درگاه خداوندی، نشانه آگاهی و شعور باطنی است؛ زیرا کسی به نیایش برمی خیزد که نیازمندی ها و کمبود هایی در عمق جانش احساس کرده باشد و این احساس، او را در پی موجودی بینیاز بکشاند تا جامِ جان نیازمندش را لبریز سازد.
نیایش، نوای نیازی است که از نی جانِ نیازمند برمی خیزد تا به او بیان کند که نیازمند او است. ازاین رو، مؤمن هنگام نیایش، از خود می بُرد و به خدا می پیوندد و از دامن نیازمندانی همچون خودش دست میکشد و به دامن پر مهر و برکت حضرت رحمان روی میآورد. آنگاه که انسانی به این مرحله از عرفان دست یابد و به نیازهای فراوانش آگاهی یابد و خدا را تنها برطرفکننده مشکلات خود بیابد، به مرتبه ای از مقام عبودیت دست یافته است.
تنها به خداوند تکیه کردن و خواستهها را از او خواستن، بر قدرت انسان می افزاید و آزادی و عزت و استقلال در زندگی را فراهم میسازد. در واقع، دعا و نیایش بسان اسلحه ای است که با آن، باید به جنگ وابستگیها رفت. بیگمان این سلاح، مخصوص انبیا و اولیا است و قبایی است که بر قامت رسای مؤمنان راست میآید.
حضرت رضا(ع) به یاران و نزدیکانش می فرمود:
ص:147
«به سلاح پیامبران ]دست یازید[»؛ پرسیده شد: سلاح پیامبران چیست؟ فرمود: «دعا و نیایش».(1)
امام صادق(ع) نیز از قول جد بزرگوارش، رسول الله(ص) فرمود:
الدّعاءُ سلاحُ المُؤمن و عمودُ الدین و نور السموات و الارض.(2)
نیایش، اسلحه مؤمن، ستون دین و روشنایی آسمانها و زمین است.
در نیایش باید توجه داشت که رسیدن به خواسته ها، شرایطی دارد. انسان باید با رعایت آن شرایط، هرچه بیشتر به قله عشقی که معشوق بر آن است، نزدیک شود.
خداوند سبحان در قرآن می فرماید: «ادعونی استجب لکم؛ مرا بخوانید تا اجابتتان کنم»، ولی چگونه باید خواند تا توجه معشوق جلب شود. این بحث، در فرهنگ عرفان اسلامی، جایگاهی ویژه دارد. یکی از شرایط استجابت دعا، آن است که دعاکننده، چهل مؤمن را در نیایش بر خود مقدم بدارد؛ یعنی نخست برای آنان دعا کند و سپس خواسته های خود را با خداوند در میان بگذارد.
امام صادق(ع) فرمود:
مَن قَدَّمَ اَرْبَعینَ مِنَ الْمُؤمِنینَ ثُمَّ دَعَا اُسْتَجیبُ لَهُ.(3)
کسی که چهل مؤمن را در نیایش، بر خویش مقدم دارد و سپس خواسته خود را بخواهد، بیگمان، خواستهاش اجابت می شود.
یک پارچگی و وحدت، با ارزشترین نیرو در سعادت یک امت است و از مهمترین عوامل پیروزی های اجتماعی به شمار میآید. هیچ حرکت و انقلابی
ص:148
در طول تاریخ بشر نیست که وحدت، یکی از عوامل مؤثر آن نباشد. بدون تردید، نتیجه بخش بودن حرکتهای اجتماعی، مدیون فریادهای وحدت خواهان جامعه بوده است.
انسانهایی که با بینشهای وحدت آفرینشان، همه سلیقه ها، دسته ها و گروهها را بر گرد خود جمع کردند، نیروی باشکوهی پدید آوردند و زمینههای رشد و تعالی فردی و اجتماعی را فراهم کردند.
در بینش اسلامی، وحدت در سایه اندیشه های والای الهی و انسانی، از مهمترین مسائل است. قرآن کریم، امت اسلامی را «امت واحده» مینامد که رشته باور به خداوند و نبوت پیامبران و جهان آخرت، آنان را در یک جهت قرار می دهد. ازهمین رو، پیشوایان اسلام، جدا شدن از اجتماع مسلمانان را فاصله گرفتن از اسلام دانستهاند. پیامبر خدافرمود:
مَن فارَقَ جماعةَ المُسْلِمینَ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةُ الاسلامِ مِن عُنُقِه.(1)
کسی که از اجتماع مسلمانان فاصله بگیرد، طوق اسلام را از گردن خود باز کرده است.
اسلام در بسیاری از آموزههای عقیدتی، سیاسی، عبادی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، درس وحدت می دهد و زمینه های عملی وحدت را فراهم می آورد. حتی در روایتی آمده است:
آنگاه که به نیایش می نشینید، برای سرعت اجابت بکوشید. همراه جمعی که شمارشان به چهل نفر رسیده باشد، نیایش کنید.
امام صادق(ع) فرمود:
ما مِن رَهْطٍ اَرْبَعینَ رَجُلاً اِجْتَمَعوا فَدَعُوا اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ فی اَمرٍ اِلاّ اِستَجابَ اللهُ لَهُم... .(2)
ص:149
هیچ گروهی برای نیایش گرد هم جمع نمیشوند که تعدادشان به چهل نفر برسد و از خداوند خواستهای بخواهند، مگر اینکه خداوند خواسته آنها را اجابت کند.
یاد خدا عبادتی است که کدورتها و ظلمتهای دل را میزداید و نور و صفا را در فضای جان متجلی میسازد. قرآن در این باره می گوید:
إِنّمَا الْمُؤْمِنُونَ الّذینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ. (انفال: 2)
مؤمنان کسانی هستند که وقتی به یاد خدا می افتند، قلبهایشان روشن می شود.
با یاد خدا، دلها آرام و قرار می گیرد: « أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنّ الْقُلُوبُ؛ آگاه باشید که یاد خدا، آرامبخش دلهاست». (رعد: 28)
«ذکر» و یاد خدا، چند گونه است و هر کدام از «ذکردل» و «ذکر زبان»، مراتبی از توجه و کمال انسان است. کثرت و مداومت آن، نوعی تعالی و عرفان میآورد و همگان در فرهنگ اسلامی به «کثرت ذکر» سفارش شده اند: «فاذکرو الله کثیراً».
«دعا» نوعی «ذکر» است که با حالتهای گوناگون خوانده می شود. «کثرت» دعا و تکرار خواسته ها تا مرحله «چهل» در اجابت آن بسیار مؤثر است.
امام صادق(ع) می فرماید:
«اگر چهل نفر در جمعی، امری را از خداوند بخواهند، اجابتشان خواهد کرد.» پرسیدند : اگر تعداد به «چهل» نرسید، چه کنیم؟ فرمود: در صورتی که چهل نفر نباشند، اگر چهار نفر، هر کدام ده بار خداوند را بخوانند، اجابت می شود. و اگر چهار نفر نباشند، همین که یک نفر، چهل بار خداوند عزیز و جبار را بخواند و دعا کند، او را اجابت کند.(1)
ص:150
گواهی دادن افراد مورد اعتماد و راست گو در برخی مسائل، موضوعی است که در احکام قضایی اسلام برای اثبات یک موضوع، جایگاه ویژهای دارد. آیین مقدس اسلام، یکی از راه هایی را که برای کشف موضوع و اثبات آن در مسائل حقوقی معتبر میداند، گواهی دو شاهد یا در بعضی موارد، چهار شاهد است.
همچنین بنا بر نص قرآن کریم، «کتمان شهادت»، گناه است و شاهد نباید شهادت خویش را کتمان کند:
لا تَکْتُمُوا الشّهادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ. (بقره: 283)
شهادت را کتمان نکنید. آن کس که کتمان شهادت کند، دلش به گناه آلوده است.
قرآن کریم یکی از نشانه های مؤمنان را در این میداند که شهادت خود را کتمان نمی کنند:
وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللّهِ إِنّا إِذًا لَمِنَ اْلآثِمینَ. (مائده: 106)
شهادت خود را برای خدا، کتمان نخواهیم کرد؛ زیرا اگر شهادت را کتمان کنیم، از گناه کاران خواهیم بود.
گواهی شهود، نه تنها در محاکم قضایی با عنوان «اقامه بیّنه»، حجت است، بلکه در پیشگاه خداوند متعال نیز پذیرفتنی است در روایتهای پیشوایان معصوم(ع) آمده است که خداوند شهادت چهل مؤمن درباره خوب بودن یک میت را به هنگام دفن میپذیرد و به احترام چهل شاهد مؤمن از گناهان او درمی گذرد.
امام صادق(ع) فرمود:
ص:151
اِذا ماتَ المؤمنُ فَحَضَرَ جِنازَتَهُ اَرْبَعونَ رَجُلاً مَن المؤمنینَ فقالوا اللّهُمَّ اِنّا لانَعلَمُ مِنهُ اِلاّ خَیْراً و اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا قالَ الله تعالی: اِنّی قد اَجَزْتُ شهادَتَکم و غَفَرْتَ لَهُ ما عَلِمتُ مِمّا لاتَعلَمون.(1)
آنگاه که مؤمنی از دنیا برود و چهل مؤمن در کنار جنازه اش حاضر شوند و درباره او اینگونه شهادت دهند که «بار خدایا، ما از او جز نیکی نمی دانیم و حال آنکه معتقدیم تو به او از ما آگاهتری»، خداوند هم می گوید: من گواهی شما را پذیرفتم و او را آمرزیدم با اینکه آنچه را من می دانم، شما نمی دانید.
آنگاه که انسانی با نور اعتقاد به خدا و پیامبرانش، فضای دل را روشنی بخشد و باورش را بر زبان جاری کند و بر دیگر اعضایش آشکار سازد؛ یعنی به باورهایش نمود خارجی بخشد، به مقام والای ایمان دست می یابد و در صف انسانهای «مؤمن» قرار می گیرد.
انسان مؤمن ویژگیهایی دارد که شناخت آنها نیازمند دقت است:
1.قلب مؤمن محل عرش خداوند است، چنانکه پیامبر اعظم(ص) فرمود: «قلبُ المؤمنِ عرشُ اللهِ».
2.نگاه مؤمن، نگاه «اعتبار» است. او به دنیا و دگرگونیهای جهان، سطحی نمی نگرد، بلکه با عینک «عبرت» و «آگاهی»، دنیا را چنان مینگرد که زمینه های غفلت را از دلش بزداید و نور آگاهی را در ژرفای جانش بتاباند.حضرت علی(ع) فرمود: «و انّما یَنظُرُ المؤمنُ الی الدُّنیا بِعَینِ الاعتبارِ؛ انسان مؤمن به دیده «اعتبار» به دنیا می نگرد».(2)
ص:152
3.مؤمن همانند دیگر انسانها، گمشده ای دارد که در زندگی به دنبال آن می گردد، ولی گمشده او همانند گمشده های دیگران نیست. او عاشق حکمت و گوهر های ناب انسانی است. ازاین رو، گمشده اش را حکمت می داند. علی(ع) میفرماید: «الحکمةُ ضالّةُ المؤمن؛ حکمت، گمشده مؤمن است». (1)
4.چنین انسانی، سرچشمه خیر و برکت برای جامعه است؛ چراغی است که محفل تاریک انسانها را روشن می سازد. او چنان مقامی دارد که هرگاه از جهان رخت بربندد، زمین چهل روز برای او گریه می کند.
پیامبر اعظم (ص) فرمود:
یا اباذَرٍّ، اِنَّ الْاَرْضَ لَتَبْکِی عَلَی الُمؤْمِنِ اذا ماتَ اَربعینَ صَباحاً.(2)
ای ابوذر! هرگاه انسان مؤمنی از دنیا برود، زمین در فراق او چهل روز می گرید.
آن روز که دوران عمر جهان به پایان برسد و زمین به لرزه درآید و کوهها همچون پشم زده شده از یکدیگر گسیخته گردد، خورشید درهم پیچیده شود و ستارگان تابان به تاریکی گرایند و دریاها به جوشش در آیند، قیامت فرا می رسد. در آن روز:
1. پرونده اعمال مردمان به دستشان داده می شود: «وَ إِذَا الصّحُفُ نُشِرَتْ». (تکویر: 10)
2. نهانها آشکار می گردد: «یَوْمَ تُبْلَی السّرائِرُ».(طلاق:9)
3. زمین، اخبار گذشته خود را بیرون می ریزد: «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها». (زلزال:4)
ص:153
4. داد مظلومان از ستمگران گرفته می شود: «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیّ ِ ذَنْبٍ قُتِلَتْ». (تکویر: 8 و 9)
5. هر کس، ذره ای نیکی یا بدی کرده باشد، می بیند: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّةٍ خَیْرًا یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّةٍ شَرّا یَرَهُ». (زلزال: 7و8)
در آن روز، انتظار که بزرگ ترین نگرانی روحی است، جان را می آزارد. انسانها از شدت هراس، نگران سرنوشت خودند، ولی باید دادگاه عدل الهی تشکیل گردد و به پرونده های اعمال رسیدگی شود. آنکس که بار گناهش سبکتر باشد، از سختی های روز محشر زودتر می گذرد.
فقیران مسلمان از کسانی هستند که در روز قیامت به دلیل سبک بودن بار مسئولیتشان زودتر به حسابشان رسیدگی می شود و به تعبیر روایت، چهل پاییز جلوتر از دیگران، مورد رحمت قرار می گیرند.امام صادق(ع)دراینباره فرمود:
اِنَّ فُقَراءَ المسلمینَ یَتَقَبَّلُونَ فِی ریاضِ الجَنَّةِ قَبلَ اَغنِیائِهِم بِأَربعینَ خَریفاً....(1)
به راستی، فقیران مسلمان، «چهل پاییز» جلوتر از سرمایهدارانشان به بوستانهای بهشتی می رسند.
امام با بیان مثالی می فرماید:
[مثل آنان] مانند دو کشتی [است] که به بندرگاه برسند و مأموران بازرسی یکی را که ببینند چیزی در آن نیست، بگویند: برای رفتن آزادی، ولی به کشتی دوم که آن را پر از بار بیابند، گویند: برای بازرسی باید متوقف شود.
انجام دادن کارهای نیک و پرداختن به واجبات و رعایت تقوا و اخلاص، انسان را از لغزشها و آلودگیها در امان میدارد و زمینه های رشد و تعالی
ص:154
فردی و اجتماعی را فراهم می سازد. در این میان، گاه اثر یک عمل مخلصانه، چنان زیاد است که نارساییها و ضعفهای گذشته را نیز جبران می کند. همچنین بعضی از گناهان و خطاها، پیآمدی دارند که اثر کارهای نیک را از میان می برند و این تأثیر و تأثر، به میزان گناه بستگی دارد؛ یعنی هرچه گناه بزرگتر باشد، اثر تخریبی آن در سعادت انسان بیشتر خواهد بود.
پرهیز از گناهان، مانند پرهیز در درمانهای پزشکی است؛ یعنی هرگاه انسان بیماری، از داروهای توصیه شده پزشک استفاده کند، ولی دستورهای پرهیزی او را رعایت نکند، تمام تلاشهای درمانیاش بیاثر خواهد شد.حتی در بسیاری از موارد، پرهیز بهترین درمان است. امام کاظم(ع) فرمود: «الحمیة رأس الدّواء؛ پرهیز، بالاترین درمان است». (1)
بسیاری از گناهان، بر پذیرفته شدن عبادتها و ثوابها اثر منفی می گذارند و همه زحمتها را به آتش می کشند؛ بسان آتشی که به خرمن افتد و حاصل دست رنج کشاورزان را در اندک زمانی نابود سازد. از همین رو، در آموزههای اسلامی، پرهیز از گناهان، بهتر از پرداختن به نیکیها معرفی شده است. حضرت علی(ع) فرمود:
اِجْتِنابُ السَّیِّئاتِ اَوْلَی مِنْ اِکْتِسابِ الحَسَنات.(2)
پرهیز از خطاها در طریق سعادت، بهتر از انجام دادن نیکوکاریهاست.
از پیشوایان معصوم(ع) حدیثهای بسیاری در این باره نقل شده است. حتی در بعضی از احادیث، میزان اثر یک گناه مشخص شده است. از میان روایتها، تنها یک روایت را که با بحث «اربعین» تناسب دارد، می آوریم.
پیامبر اکرم(ص) در سفارش خود به علی(ع) فرمود:
ص:155
یا عَلیُّ! شاربُ الخَمْرِ کَعابد وَثَنٍ. یا عَلیُّ! شاربُ الخَمر لا یَقبلُ الله عَزَّ و جَلّ صلاتَه اَربعینَ یَوْماً فَاِنْ ماتَ فِی الارْبَعِینَ ماتَ کافراً.(1)
شرابخوار همانند بتپرست است. ای علی! خداوند نماز شرابخوار را تا چهل روز نمیپذیرد. پس اگر او در این چهل روز بمیرد، کافر از دنیا رفته است.
از دیدگاه اسلامی، بسیاری از اعمال، به سبب میزان اثرگذاری آنها در روح و جان انسان و تحولی که در جامعه به وجود می آورند، اهمیت ویژهای دارند. خداوند بر اساس پی آمدهای مثبت و منفی، فردی و اجتماعی، روحی و اعتقادی، اخلاقی و اقتصادی اعمال، ثواب و عقاب کردارها را مشخص می سازد. بر همین اساس، اسلام در انجام دادن بعضی از این اعمال، انسان را به ویژگی کیفی آن عمل توجه می دهد، مانند:
الّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ. (عنکبوت: 69)
آنان که در راه ما تلاش کنند، راههای روشنایی و سعادت خویش را به آنان می نمایانیم.
این آیه، اثر مجاهدت را که همان هدایت ها و امدادهای الهی است، بیان میدارد، ولی در بعضی از آیات قرآنی و روایتها، میزان کمّی و مقدار عددی اعمال هم مشخص شده است. برای مثال، «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا؛ هر که یک کار نیک انجام دهد، خداوند ده برابرش را به او می دهد». (انعام:160)
در این آیه شریفه، مقدار عددی یک کار نیک؛ یعنی ده برابر بودنش برای نیکوکار مشخص شده است.
ص:156
پیامبر اعظم(ص) فرمود: «انَّ صلاةَ المُرابِطِ تَعدِلُ خَمسَمَأةِ صلاةٍ؛ بی گمان، نماز مرزبان کشور اسلامی، با پانصد نماز برابر است». (1)
در روایتی دیگر از مولای متقیان، علی(ع) نقل شده است:
هر نماز در بیت المقدس، با هزار نماز و در مسجد جامع هر شهری، با صد نماز و در مسجد محله یا قبیله، با بیست و پنج نماز و در مسجد بازار با دوازده نماز و در خانه، هر نمازی با یک نماز برابر است. (2)
همچنین پیشوایان معصوم(ع)، یک عمل نیک را چنان مؤثر می دانند که فرمودهاند با انجام دادن آن، می توان «چهل» گناه کبیره را زدود. برای مثال، امام صادق(ع) فرمود: «مَن اَخَذَ بِجَوَانِبِ السَّریرِ الْاَرْبَعَةِ غَفَرَ اللهُ لَهُ اَرْبَعِینَ کَبِیرَةً؛ کسی که در تشییع جنازه ای حاضر شود و چهارگوشه تابوت را برای حمل مرده بگیرد، خداوند چهل گناه کبیره را از او می بخشاید».(3)
بخش گسترده ای از آموزههای آسمانی اسلام درباره آداب معاشرت است که هرگاه این آموزهها، در جامعه بشری حاکم شود، سیمای زندگی انسان امروز را دگرگون می سازد و او را که در میان تاریکیها و گمراهیهای مختلف، گرفتار آمده است، به نور و روشنایی میرساند.
بشر با تمام پیشرفتهای علمی و صنعتیاش ، متأسفانه هنوز در روابط انسانی، ضعف ها و نارساییهای فراوانی دارد. شعارهای «حقوق بشر»، «احترام به کرامت انسانی» و «همزیستی مسالمتآمیز» تنها شعارهای فریبندهای هستند که در صحنه زندگی، اجرا نمیشوند.
آیین حیاتبخش اسلام، اصول روابط انسانها را بر پایه ایمان به خدا و اعتقاد به کرامت انسان پایه ریزی می کند. همچنین بر اساس حقوق انسانی،
ص:157
جایگاه هر فردی را در برخوردهای فردی و اجتماعی مشخص می سازد. برای مثال، برخورد با پدر و مادر، با فرزندان، با معلم و شاگرد، با کافر و مسلمان و با امام و امت همگی ضوابطی دارد که رعایت هرکدام میتواند بخشی از سعادت زندگی انسان را تضمین کند.
یکی از گروههای اجتماعی که به دلیل نزدیکی مکانی، بیشترین رابطه را با یکدیگر دارند، همسایگان هستند. شیوه های برخورد و چگونگی رفتار آنان با یکدیگر می تواند در کارهای خیر، بسیار سازنده و در جهت منفی بسیار ویرانگر باشد. بخشی از آداب معاشرت در اسلام، به چگونگی همنشینی با همسایگان اختصاص دارد. حضرت امام سجاد(ع) هم در رساله معروف _حقوق_، حق همسایه را در ردیف حقوقی همانند حق خدا، حق پیشوا، حق نماز، حق معلم، حق فرزند و حق پدر و مادر قرار داده است.
در این زمینه، فرهنگ اسلام بسیار پربار است و ما تنها به چند نمونه از سخنان راهبران معصومعلیهمالسلام خود اشاره می کنیم.امام صادق(ع) فرمود: «حُسْنُ الجَوارِ یَعْمُرُ الدِّیارِ وَ یَزیدُ فِی الاَعْمار؛ خوش همسایگی، خانمانها را آباد و عمرها را طولانی می سازد».(1)
امام باقر(ع) از قول جد بزرگوارش رسول خدا(ص) میفرماید: «ما آمَنَ بِی مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ؛ به من ایمان نیاورده است کسی که سیر بخوابد، درحالی که همسایه اش گرسنه باشد.»(2)
پرسش این است که حد همسایگی چه مقدار است؛ یعنی چند خانه و از چند طرف، خانه های اطراف را می توان همسایه نامید؟
امام باقر (ع) فرمود:
حَدُّ الجَوارِ اَرْبَعونَ داراً مِنْ کُلِّ جانِبٍ کَمَنْ بَیْنَ یَدَیْهِ و مَنْ خَلْفَهُ و عَنْ یمینِهِ و عَنْ شِمالِهِ.(3)
ص:158
حدّ همسایگی، چهل خانه از چهار طرف (سمت جلو و عقب و سمت راست و چپ) است.
رسول خدا(ص) نیز حدّ همسایگی را از هر طرف تا چهل خانه می داند و می فرماید:
کُلُّ اربعینَ داراً جیرانٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِن خَلْفِهِ و عَنْ یَمینِهِ و شِمالِهِ.(1)
هرچهل خانه از هر طرف، همسایه است:از سمت جلو، عقب، سمت راست و سمت چپ.
نقش قوانین کیفری و جزایی در نگاهبانی از ارزشهای انسانی و پاسداشت مرزهای الهی انکارناپذیر است. هر حکومتی باید قوانینی داشته باشد که میزان تخلف متخلفان را مشخص سازد و سپس مجازات لازم را اجرا کند. در غیر این صورت، حتی برای مدتی کوتاه نمیتواند دوام آورد.
بدون تردید، تنها امر و نهی و نصیحت و ارشاد، تضمین کننده عدالت و بازدارنده از مفاسد نیست، بلکه هراس از مجازات نیز در کنار ارشاد می تواند تأمین کننده عدالت و آزادی افراد جامعه باشد. همچنین امر و نهی باید ضمانت اجرایی داشته باشد، و گرنه سخنانی بر سر زبانها و عبارتهایی بر کاغذها خواهد بود.
از دیدگاه اسلام، تأثیر اجرای قوانین کیفری در به سعادت رساندن جامعه کاملاً روشن است و پیشوایان دین همواره در فرصتهای مناسب، مطالبی را بیان داشته اند که ما در اینجا به مناسبت بحث «اربعین»، تنها به یک نمونه بسنده می کنیم.پیامبر اکرم(ص) فرمود:
وَ حَدُّ یُقامُ اللهِ فِی الْاَرضِ اَفضَلُ مِنْ مَطَرٍ اَرْبَعینَ صَباحاً.(2)
ص:159
برکت اجرای یک حدّ از حدود الهی که برای رضای الهی، در زمین اجرا شود، از باریدن چهل روز باران بیشتر است.
در زمینه چهل روز باران، روایتهای دیگری نیز هست که یکی از نمونه های آن، درباره دگرگونی این جهان و آغاز قیامت است و نشانه ای از نشانه های آن روز را بیان می دارد. امام صادق(ع) فرمود:
اِذا اَرادَ اللهُ اَنْ یَبْعَثَ الخَلْقَ اَمْطَرَ السَّماءَ عَلَی الارضِ اَرْبَعینَ صَباحاً فاجتَمَعَتِ الاوصالُ و نبتَتِ اللحومُ.(1)
آنگاه که خداوند، برانگیختن مخلوقات را اراده می کند، چهل روز آسمان بر زمین می بارد و در پی آن، اسکلتها شکل می گیرند و گوشتها می رویند.
عدالت فرمانروایان نیز چنان اثری بر جامعه دارد که برکت یک روز عدالتِ پیشوا، بیشتر و بهتر از چهل روز باران معرفی شده است. پیامبراعظم(ص) فرمود:
یَوْمٌ واحِدٌ مِنْ سُلْطانٍ عادِلٍ خَیرٌ مِنْ مَطَرٍ اَرْبَعینَ یَوْماً.
یک روزِ حاکم عادل بهتر و سودمندتر از چهل روز بارندگی است.
کسانی که مواد غذایی و کالاهای ضروری مردم را انبار کنند و به فروش نرسانند تا در فرصتهای مناسب قیمت آن را بالا ببرند، محتکر نامیده می شوند.
احتکار، نوعی بیماری اقتصادی است و اندیشه سودجویانه شخص محتکر، ویروس این بیماری است. احتکار میتواند اقتصاد اجتماعی را فلج کند و پی آمدهای ویرانگری برای جامعه داشته باشد. در ادامه، به چند نمونه از نابسامانی هایی که این فساد اقتصادی در پی دارد، اشاره می کنیم:
ص:160
1. احتکار، سرمایه را که نیروی تولید در جامعه است، بیاستفاده رها میسازد؛ یعنی سبب نوعی رکود سرمایه در جامعه می شود.
2. احتکار به تولید ضربه می زند و سبب بی کاری نیروهای مولد جامعه به ویژه کارگران میشود و فقر و تنگدستی را گسترش میدهد.
3. به سبب احتکار، تعادل عرضه و تقاضا در بازار به هم می خورد.
4. شخص محتکر نه از راه تلاش، بلکه از راه های شیطانی بر ثروتش می افزاید. در نتیجه، شکافهای طبقاتی را ریشهدارتر میسازد و زمینههای ثروت اندوزی را به وجود می آورد.
در اسلام، احتکار ممنوع و محتکر با شدیدترین تعبیرها تنبیه شده است، چنانکه پیامبر فرموده است:
فَاِنَّ الجَنَّةَ یُوجَدُ رِیحُها مِنْ مَسیرِ خَمْسَمِأَةِ عامٍ وَ اِنَّه لَحَرامُ عَلَیه.(1)
بوی بهشت از فاصله پانصد سال راه استشمام می شود، ولی آن بو برای انسان محتکر حرام است.
همچنین آن حضرت فرمود:
وَ لَئِنْ یَلْقَی اللهُ العَبْدَ سارِقاً اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ اَنْ یَلْقاهُ قَدْ اِحْتَکَرَ طَعاماً اَربعینَ یوماً.(2)
کار بنده دزد هنگام ملاقات خدا در نظر من بهتر است از کسی که مواد غذایی مردم را چهل روز احتکار کرده باشد.
حتی پیامبر در تعبیر شدیدتری میفرماید: «المحتکر ملعون؛ احتکارکننده اجناس مورد نیاز مردم، ملعون است». (3)
مولای متقیان علی(ع) در دستورنامه خود به مالک اشتر می نویسد:
فَأَمْنَعَ مِنَ الاحْتِکارِ فَإنَّ رسول الله (ص) مَنَعَ مِنهُ.(4)
ص:161
ای مالک! از احتکار جلوگیری کن؛ زیرا پیامبر از آن جلوگیری کرد.
در اینجا باید روشن شود که پس از گذشت چه مدتی از نگهداشتن کالا در انبار، عمل احتکار ثابت میشود؟ در پاسخ این پرسش باید گفت زمانها و شرایط اقتصادی جامعه تفاوت دارد. گاهی مردم در فراوانی نعمت هستند و گاهی در تنگدستی به سر میبرند. امام صادق(ع) فرمود:
الحُکْرَةُ فی الخِصْبِ اَرْبَعونَ یَوماً وَ فِی الشِدَّةِ وَ البلاءِ ثلاثه اَیام فما زاد علی الاربعین یَوماً فی الخَصْبِ فَصاحِبَه مَلعُونُ وَ ما زادَ علی ثلاثه ایام فی العُسرةِ فصاحبُهُ مَلعون.(1)
در فراوانی کالاها، چهل روز و در کمبود نعمت، سه روز نگهداشتن کالا، احتکار خواهد بود و نگه دارنده بیش از چهل روز در فراوانی و بیش از سه روز در کمبود، ملعون شمرده می شود.
در این روایت، چهل روز، مرزی برای تعریف احتکار است.
رسول خدا (ص) فرمود:
اَیُّمَا رَجُلٍ اِشْتَری طعاماً فَکَبَسَهُ اربعین صباحاً یریدُ به غلاءَ المسلمینَ ثُمَّ باعَهُ فَتَصَدَّقَ بِثَمَنِه لم یَکُن کفارةً لما صَنَعَ.(2)
هر کس مواد غذایی را خریداری کند و برای گرانشدن و سود بیشتر چهل روز نگه دارد و سپس آن را بفروشد و همه قیمت آن را صدقه دهد، کفاره کار خلافش نمی شود.
اسلام به موضوع تغذیه اهمیت فراوانی داده است. در کتابهای فقهی، بابی با عنوان «اطعمه و اشربه» هست که درباره خوردنیها و آشامیدنیها و آثار آنها بحث میکند. برای مثال، خداوند درباره عسل می گوید:«فیه شفاءٌ للنّاس؛ در عسل، برای مردم شفا وجود دارد.» (نحل: 69) یا به انجیر و زیتون سوگند یاد میکند: «والتّین و
ص:162
الزّیتون» و در جای دیگر، به انسان می گوید که به طعام و غذای خویش بنگرد: «فلینظر الانسان الی طعامه؛ پس انسان باید با دقت، به غذایش بنگرد». (عبس: 24)
یکی از مواد غذایی مورد نیاز بدن انسان، گوشت حیوانات است. اسلام روش استفاده از گوشت پرندگان و چهارپایان و ماهیها را بیان داشته و از طریق پیامبران، مرزهای حلال و حرام را مشخص ساخته است.
پیشوایان مذهب، نیاز بدن آدمی را به گوشت و مواد پروتئینی گوشزد کردهاند. برای مثال، امام صادق(ع) فرمود:
مَن لم یَاکُلِ اللَّحمَ اَربعینَ یَوْماً ساءَ خُلُقُهُ وَ مَن ساءَ خُلقه فَأَذَّنوا فی اُذُنِه.(1)
کسی که چهل روز بر او بگذرد و گوشت نخورد، اخلاقش بد می شود و کسی که اخلاقش بد شد، پس در گوش او، «اذان» بگویید.
امام صادق(ع) از رسولخدا(ص) روایت کرده است که:
مَنْ اَتَی عَلَیْهِ اَرْبَعونَ یَوْماً وَ لَمْ یَأْکُلِ اللَّحْمَ، فَلْیَسْتَقْرِضْ عَلَی الله وَ لیَأْکُله.(2)
هر که چهل روز بر او بگذرد و گوشت نخورده باشد، پس با عنایت خداوند اگر هم پول ندارد، قرض کند و گوشت بخورد.
در میان احکام اسلامی، جهاد اهمیت ویژه ای دارد. با مراجعه به قرآن و سنت، می توان تعریف نقش سازنده این حکم الهی را به دست آورد. از دیدگاه اسلام، جهاد با دشمنان خدا به حرکت مسلحانه ای گفته می شود که یک مسلمان، در چارچوب جهان بینی اسلامی به فرمان امام معصوم یا نایب
ص:163
او، با همه توان جسمی و مالیاش برای تعالی اسلام و بر پا داشتن احکام الهی، با دشمنان دین خدا بجنگد:
بَذلُ النَّفْسِ و الْمالِ و الْوُسْعِ فی اِعْلاءِ کَلَمَةِ الاسلامِ واِقامَةِ شَعائرِ الایمان.(1)
برای اینکه با جایگاه جهاد در احکام اسلامی بهتر آشنا شویم، فهرست گونه به بخشی از سخنان پیشوایان دین در این مورد اشاره می شود:
1. جهاد، قله بلند اسلامی است: «فَإِنَّهُ ذِروَةُ الاِسْلام».(2)
2. جهاد، دری از درهای بهشت است: «فَاِنَّ الجَهادَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الجَنَّةِ».(3)
3. جهاد، لباس «تقوا» است: «و هُوَ لِباسُ التَّقوی».(4)
4. جهاد، زره پولادین خداوند است: «و دِرْعُ الله الحَصینة».(5)
5. جهاد، سپر مطمئن «الله» است: «و جُنَّتُهُ الوثیقه».(6)
6. جهاد، از برترین عملهاست: «اَیُّ الاعمال افضل؟... و الجهادُ فی سبیل الله».(7)
7. جهاد، سیاحت و رهبانیت امت محمد(ص) است: «فَاِنَّ سیاحَةَ اُمَّتی اَلْغَزْوُ و الْجَهادُ».(8)
8. جهاد یکی از استوانه های ایمان است.(9)
با بیان این چند نمونه می توان جایگاه «جهاد» را در میان احکام اسلامی به دست آورد. حتی در روایتی، صبر و تحمل سختیهای یک روز میدانهای جهاد، بهتر از چهل سال عبادت معرفی شده است. پیامبر اعظم(ص) فرمود:
ص:164
اِنَّ صَبْرَ المُسْلِمِ فی بَعضِ مَواطِنِ الجِهادِ یَوْماً وَاحِداً، خَیْرٌ له مِنْ عِبادَة اربعینَ سَنَّه.(1)
به یقین، شکیبایی یک روز انسان مسلمان، در بعضی از هنگامههای جهاد، از چهل سال عبادت بهتر است.
روزی که ناامیدی بر جان تمام آدمیان حاکم شود و آنگاه که انسان از همه مکتبهای مادی سرخورده گردد و آمادگی خود را برای پذیرش مصلح جهانی اعلان کند، نور امید، سیاهی گمراهیها را می شکافد و با ظهور موعود جهانی، نقطه عطفی در زندگی بشر رخ میدهد.
در آن روز، دنیا چنان از ارزشهای انسانی و معیارهای الهی دور شده است که با دیده دیگری به منجی می نگرد. مردم خیال می کنند مهدی موعود، دین و کتاب و قضای جدیدی غیر از اسلام محمدی(ص) آورده است. او با قدرت شمشیرش، در برابر همه مستکبران می ایستد.
هنگام ظهور قائم آل محمد(ص)، برکتها و عنایتهای فراوانی شامل حال دوستان و یاوران آن حضرت خواهد شد. از جمله اینکه هر کدام از یاران آن حضرت، به اندازه «چهل مرد»، قدرت و توان پیدا می کند. امام سجاد(ع) فرمود:
اذا قامَ قائِمُنا اَذْهَبَ اللهُ عَنْ شیعَتِنا العاهَةَ و جَعَلَ قلوبَهُمْ کَزُبَرِ الحَدیدِ و جَعَلَ قُوَةَ الرَّجُلِ مِنهُم قوة اَربعین رجلاً و یَکونون حُکّامَ الارضِ و سنامَها. (2)
آنگاه که قائم ما قیام کند، خداوند سستی و ضعف را از شیعیان ما می برد و دلهایشان را بسان پاره های آهن میگرداند و قدرت هر یک از مردان آنها را
ص:165
به اندازه چهل مرد بالا میبرد و آنان حکمفرمایان و بزرگان روی زمین خواهند بود.
یکی از بافضیلتترین اعمال مؤمنان، زیارت امام حسین(ع) و یارانش در کربلاست.
حضرت رضا(ع) فرمود:
مَن زارَ قبر ابی عبدالله الحسین (ع) بِشَطِّ الفراتِ کان کَمَن زارَ الله فوقَ عرشِهِ.(1)
کسی که قبر امام حسین(ع) را در کربلا زیارت کند، همانند کسی است که خدا را در عرش زیارت کرده باشد.
قدرتهای طاغوتی، به دلیل وحشتی که از زایران امام حسین(ع) داشتهاند، همواره بر آنها سختگیری می کردند. برای مثال،_ متوکل عباسی_ در سال 236 ه_ . ق دستور داد قبر امام حسین(ع) و خانه های اطرافش را خراب کنند؛ قبر مطهر را شخم بزنند و به جای آن گندم بکارند. مأموران متوکل نیز به ساکنان اطراف مزار شهیدان کربلا سه روز مهلت دادند تا آن محل را تخلیه کنند وگرنه منتظر انواع شکنجهها باشند.
دلیل صدور چنین دستوری آن بود که متوکل میدید مبارزان و گروههای مبارز شیعی، قیامهای خود را از کنار مزار شهیدان آغاز می کنند. مجاهدان راه حقیقت، در کنار قبر حسین(ع) دست یکدیگر را می فشردند و به صاحب قبر سوگند یاد می کردند که تا آخرین قطره خون در دفاع از مکتب، از مبارزه دست برندارند و با ستمگران مبارزه کنند. (2)
در اهمیت زیارت سالار شهیدان امام حسین(ع) همین بس که زیارت کربلا، فضیلتی بیش از حج دارد؛ زیرا یکی از شرایط وجوب حج آن است که
ص:166
زایر خانه خدا ترس جانی نداشته باشد؛ یعنی اگر بداند که در سفر حج، جانش در خطر است، نباید به این سفر برود، ولی در مورد زیارت قبر سرور شهیدان، امام حسین(ع)، هرچه سختگیری حکومتهای جابر زمان بیشتر می شد، امامان شیعه ثواب بیشتری را برای آن برمیشمردند. حتی در زمانی که زیارت قبر امام حسین(ع)، بزرگترین جرم بهشمار میآمد و کیفر چنین عملی کشته شدن بود، امامان معصومعلیهمالسلام، مردم را به زیارت شهیدان کربلا تشویق می کردند. برای نمونه، _زراره_ از امام باقر(ع) می پرسد: درباره کسی که با ترس و وحشت به زیارت قبر پدر بزرگوارت رفته باشد، چه میفرمایید؟ امام فرمود:
خداوند او را از گرفتاریهای شدید و وحشت روز قیامت در امان می سازد و فرشتگان خدا او را با بشارت دیدار میکنند. به او چنین گفته می شود که وحشت نداشته باش و اندوهگین مباش. امروز روز توست. در این روز، به درجه های والا خواهی رسید.(1)
بنا براین، زیارت قبر امام حسین(ع) به عنوان اصلی عرفانی و مبارزاتی در فرهنگ شیعه سفارش می شد. به جرئت می توان گفت بسیاری از زیباییها، تسلیم زور نشدنها، تبلیغها و روشنگریها در تشیع، از همین اصل برمیخیزد.
یکی از زیاراتی که فضیلت بسیار دارد و در روز بیستم صفر، یعنی چهلمین روز شهادت امام حسین(ع) و یارانش خوانده میشود، زیارت اربعین است.
نخستین کسی که سنت زیارت اربعین امام حسین(ع) را پایه گذاری کرد _جابر بن عبدالله انصاری_ است. وقتی خبر شهادت حضرت ابا عبدالله(ع) و یاران بزرگوارش به مدینه رسید، جابر که نابینا بود، مدینه را به قصد زیارت کربلا ترک
ص:167
کرد و درست چهل روز پس از شهادت امام حسین(ع)، وارد کربلا شد. او در این سفر، عالم و مفسری ارجمند به نام _عطیه بن سعد بن جناده_ را نیز همراه داشت. آنان پس از ورود به کربلا، در شریعه فرات غسل کردند و سپس به زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع) رفتند.
روز بیستم صفر که با اربعین شهیدان کربلا همزمان است، روز زیارت امام حسین(ع) است. در ادامه به بخشهایی از زیارت «اربعین» امام حسین(ع) اشاره می شود:
1. در آغاز زیارت اربعین، زایر با سلامهایی بر آن حضرت، او را ولی و محبوب و خلیل خدا و پسر خاتم الانبیاء معرفی می کند: «السلام علی ولی الله و حبیبه، السلام علی خلیل الله و نجیبه، السلام علی صفی الله و بن صفیه».
2. مظلومیت و شهادت: «السلام علی الحسین المظلوم الشهید».
3. وارث پیامبران: «و اعطیته مواریث الانبیاء».
4. ایثار خون در راه خدا؛ بیداری ملت و رهایی ستم دیدگان از یوغ طاغوت: «و بَذَلَ مُهْجَتَه فیکَ لِیَسْتَنْقِذُ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ و حَیْرَةِ الضَّلالَة».
5. تبیین اندیشه های شیطانی دشمنان: «وقد توازر علیه من عزته الدنیا و باع حظه بالارذل الادنی و شری آخرته بالثمن الاوکس و تغطرس و تردی فی الهوی».
6. اظهار نفرت از جنایتکارانی که دستشان را به خون حسین(ع) آغشته کردند: «اللهم فالعنهم لعناً و بیلاً و عَذِّبْهُمْ عذاباً الیماً. . . فلعن الله مَنْ قَتَلَکَ و لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ و لعن الله اُمَّةً سَمِعَتْ بذلک فرضیت به. . . ».
7. وفاداری به پیمانهای الهی و تلاش در راه خدا: «اِشْهَدْ اِنَّکَ وفیتُ بِعَهْدِ الله و جاهَدْتُ فی سبیله حتی اتیک الیقین».
8. اعلام وفاداری به شهید و پیروی از راهش و زنده نگه داشتن آرمانهای مقدس او: «اللهم إنِّی اُشْهِدُکَ إنّی ولیٌّ لِمَن والاهُ وعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ. . . أشهَدُ أَنِّی بِکُم
ص:168
مُؤمِنٌ و بِایابکم موقِنٌ بِشَرایِع دینی و خواتیم عملی و قلبی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ و أَمْری لإَمرکم متبعٌ و نصرتی لکم معدّه. . .» .
9. طهارت روح و جسم و دوری از آلودگی به پلیدیهای شرک و کفر و جاهلیت: «اَشْهَدُ اِن_َّکَ کُنتَ نُوراً فِی الاَصلاب الشّامخه وَ الْاَرْحامِ الْمُطَهَّرة لم تنجسک الجاهلیّته بانجاسها و لم تلبسک المدلهمّات من ثیابها. . .».
زیارت اربعین همانند دیگر زیارتنامه ها، سرشار از معارف والای توحیدی و ولایی است. عرفان و عبادت، ایثار و اطاعت، شهادت و رضایت را باید در همین زیارت نامهها جستوجو کرد. در واقع، زیارتنامه ها، دستورنامههایی بود که امامان شیعه برای کسانی صادر میکردند که می خواستند با شهیدان همپیمان شوند.
ص:169
_امام خمینی(ره): _
رادیو و تلویزیون از تمام رسانههایی که هست، حساستر است. رادیو و تلویزیون میتواند یک مملکت را اصلاح کند و میتواند به فساد بکشد. تبلیغات رادیو و تلویزیون میتواند از راه سمع، مردم را با تربیت کند یا منهدم کند.(1)
باید کسانی که فیلم سازند، باید معلوم بشود که اینها چه کارهاند. چه جوری بودهاند، وضع روحیشان، وضع زندگیشان، وضع معاشرتشان، قبلاً چه جوری بوده است. آیا تحول حاصل شده برایش، تحول روحی، یا اینکه باز همان ته مانده سفرهشان هست.(2)
رسانهها در الگوآفرینی برای جامعههای امروزی، مهمترین نقش را دارند. جهانی که تمام دلبستگی های ذهنی و روحیاش با رسانه تغییر میکند و کاملاً بدان وابسته است، همواره در ارتباط با رسانه ها، برای پرسش های روزانهاش
ص:170
پاسخیابی میکند. در چنین فضایی، رسانه صدا و سیما، در پاسخ گویی و الگوآفرینی مناسب برای جامعه نقش بسزایی دارد.
جامعه ایرانی _ اسلامی شکل یافته از نمادهای دینی و مذهبی است که با ارائه درست و به موقع هر کدام، میتوان آن را در جامعه نهادینه و سپس با ارائه راهکارهای مناسب، کارکردهای این نمادهای دینی را روزافزون کرد. البته این نمادها، با سنتها و آداب و رسوم ایرانی آمیخته شده و نمادهایی ایرانی _ اسلامی را به وجود آورده است.
هر یک از نمادها باید در زمان و مکان مناسب و با کمترین جلب توجهی به مخاطب ارائه شود تا بیشترین اثر را در ناخودآگاه مخاطبان داشته باشد. به این ترتیب، مخاطب، نادانسته، دلبسته این نمادها می شود و در ناخودآگاه خود به جستوجوی آنها میپردازد؛ یعنی بدون تأکید بر نمادهای مذهبی، آنها را وارد ذهن ناخودآگاه مخاطبان میکنیم و به تدریج، با بیان راه استفاده از این نماد، مخاطب را از سردرگمی نجات میدهیم. به این ترتیب، چون ذهن مخاطب مدتها برای یافتن راه استفاده از این نماد درگیر بوده است، با ارائه راهکار، برخوردی منطقی میکند؛ یعنی یا آن را با کمال میل می پذیرد یا درباره آن میاندیشد. اگر ارائه آنها با شکل مستقیم باشد، مخاطب با برخورد انفعالی با آنها، از این نمادها دل زده و ناخودآگاه به سوی نمادهایی جذابتر کشیده می شود و آنها را میپذیرد. به این ترتیب، به دست خود سبب رواج نمادهای بیگانه و سپس کارکردهای آنها در جامعه میشویم.
دوری از ارزشها و اولویتهای انقلاب، هجمه به نمادها و هنجارها و فعالیتهای ارزشی، تبختر و تفاخر در تولید برنامههای سرگرم کننده (غفلتزا) و در نهایت، ریشخند و اجحاف به نیروهای متعهد و دل سوز سازمان صدا و سیما مرثیهای است که سراییدن آن مثنوی هفتاد من خواهد بود. در عین حال به برخی از آنها اشاره میکنیم.
ص:171
یکی از مشکلاتی که از سالها پیش در سیما ظهور کرد و تاکنون با وجود انتقادهای فراوان و اخطارهای رهبر معظم انقلاب، شورای نظارت بر صدا و سیما، مردم و دل سوزان نه تنها اصلاح نشده، بلکه روند فزایندهای به خود گرفته است، ترویج نمادهای اشرافی گری و تجملگرایی و به تبع آن، گسترش شکاف طبقاتی است.
اکنون اگر شما شاهد برنامهای زنده، نقد یا گفتوگویی تلویزیونی، سریال ها یا فیلمهای تلویزیونی باشید، در بیش از 90 درصد موارد، مجریان و مهمانان و بازیگران را پوشیده در الیافی فاخر و خوشسیما، نشسته بر مبلهایی گران بها و خوش آب و رنگ، سوار بر ماشینهایی لوکس و مدرن و ساکن در خانههای اعیانی و شمال شهری خواهید دید که هزینه یک وعده غذایشان، به اندازه درآمد ماهیانه یک شهروند متوسط جامعه امروز است.
_مایکل مور_ در فیلم _بولینگ برای کلمباین، _بزرگترین علت ناامنی در جامعه امریکا را تلاش رسانهها در القای ناامنی به جامعه عنوان میکرد و آن را در راستای اهداف دولت میدانست. در همین راستاست که علاوه بر تولید فیلمهای خشن و خونبار در هالیوود و تهیه سوژههای جدید برای جنایتکاران، غلو و بزرگنمایی در مورد حوادث روزانه و دروغ پردازی رسانههای خبری هم چاشنی آن میشود. البته «هالیوود» آن قدر متوجه تربیت نسل جدید است که برای فیلمها و برنامههای تولیدی خود درجهبندی «رده سنی» بگذارد.
پرسشی که به ذهن میرسد، این است که چرا سیمای جمهوری اسلامی گاه وبیگاه (حداقل روزی یک بار) فیلمهای فاسد و هدفدار هالیوودی را
ص:172
پخش میکند؟ آیا مسئولان سیمای ما همان اهدافی را دنبال میکنند که دولتمردان امریکایی؟ چرا و به چه حقی چنین فیلمهایی را بدون هیچ گونه رده بندی سنی و در پرمخاطبترین ساعتهای شبانه روز پخش میکنند؟ بحث ترویج فرهنگ منحط غربی که در بیشتر فیلمها نهفته است، بماند، حتی به این هم اکتفا نمیکنند و خود با هزینه بیتالمال، به ساخت چنین فیلمهایی میپردازند. آیا ما به اندازه امریکاییها هم به فکر تربیت نسل جدیدمان نیستیم؟ در حالی که با الگو گرفتن از نمادها و الگوهای دینی میتوان به ترویج و تولید برنامههایی که برای پیشرفت هر چه بیشتر نسل جوان پرداخت.
هنگامی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، دینداران خوش حال بودند که از این پس، سبک روابط جوامع منحط غربی در جامعه مسلمان ایران برچیده خواهد شد و شاهد استفاده از الگوهای دینی در رسانه ملی خواهند بود. ولی با گذشت چند سال، مردم از آنچه در تلویزیون خود میدیدند و آنچه در رادیوی خود میشنیدند، نزدیک بود شاخ دربیاورند. مردم، پسران و دخترانی را میدیدند که پیش از ازدواج، روابطی صمیمانه با هم برقرار کردهاند؛ دور از چشم والدین یا حتی با اطلاع آنان. کم کم مردم حتی پسران و دخترانی را میدیدند که قصد ازدواج هم نداشتند، ولی با هم رابطه داشتند.
آنگاه در برنامههای تلویزیونی، مجریان زن و مردی را دیدند و در رادیو صدای آنان را شنیدند که بدون در نظر گرفتن احکام اسلامی، با یکدیگر بگو و بخند و خوش و بشی داشتند. حال شما به قضاوت بنشینید که آیا این خط و مشی با آموزههای دینی سازگاری دارد؟
ص:173
بسیار پیش آمده است در فیلمها و سریالهایی که پخش میشود، نابهنجاریهایی به نمایش درمیآید و به جای آنکه ریشه یابی و حل شوند، بیشتر ترویج و تبلیغ میشوند. مثلاً بسیار دیدهایم که رئیس یک شرکت با منشی شرکت سر و سری دارد یا پنهانی ازدواج کرده است یا رفتارهای ناشایستی که در بین مردم رواج دادهاند (یادتان هست دعوای بررهای جان یک کودک را گرفت؟) یا عبارات و لغات بیمفهومی که سریالها در سطح جامعه بر سر زبانها میاندازند. برخوردهای غلط بچهها با والدین بر عکس، ریختن قبح کارهای خلاف با نشان دادن مداوم آن، نمونه دیگر این مورد است. چگونه حتی از خود نمیپرسیم آیا در راستای اهداف دینی گام برمیداریم یا خیر؟
زمانی که جامعه ما از مد و مدگرایی و پوششهای نامتعارف و خلاف موازین اسلامی رنج میبرد، صدا و سیما با ساختن یکی دو برنامه و تقبیح مدگرایی در آنان، میتواند از ترویج این پدیده جلوگیری کند یا با اصلاح پوشش مجریان، میهمانان و بازیگران در برنامهها؟
زمانی که مجریان جوان با آرایش کامل و مدل موهای خاص در برنامه حاضر میشوند، از میهمانان فرهیخته سینمایی آنان نباید انتظار داشت که مردانشان با مدل موی میکروبی و پیراهن و شلوار جین یکدست (مخصوص هنرپیشههای هندی) در تلویزیون ظاهر نشوند و زنانشان با مانتوهای رنگارنگ تنگ و آرایش غلیظ و موهای بیرون گذاشته. همچنین نباید انتظار داشت جوانان تماشاچی این برنامه از اینها الگوبرداری نکنند.
حال فرض کنید در چنین شرایطی برنامهای دیگر در حال پخش است که از بدی مد و مدگرایی صحبت میکند. جوانان ما دم خروس را باور کنند یا قسم حضرت عباس را؟ آیا این انتظار زیادی است که صدا و سیمای نظام
ص:174
اسلامی اگر سعی در مبارزه با مدهای فاسد ندارد، دست کم آن را ترویج ندهد و یا لزوم طرح امنیت اجتماعی را آشکارا نفی نکند؟ با توجه به این مطلب، پرسش اینجاست که آیا در آموزهها و نمادهایی که در این کتاب بر اساس منابع دینی بیان شد، نمیتوان به الگویی دینی دست یافت!
این مسئله پذیرفتنی است که موسیقی، مبحث پیچیدهای است و حکم دادن در مورد آن به سادگی امکان پذیر نیست. میدانیم که امام خمینی(ره) فرمود موسیقی اگر مطرح نباشد، اشکال ندارد. پرسش اصلی اینجاست که ملاک مطرب بودن موسیقی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی چیست؟ آیا آن دسته از موسیقیهایی که هر عقل منصفی بر مطرب بودن آن رأی میدهد، باید از تریبون رسمی نظام پخش شود؟
به فرض که تمام موسیقیهای باکلام پخش شده دارای مجوزند و اشکال شرعی هم بر آنها مترتب نیست؛ توضیح مسئولان این سازمان برای پخش موسیقیهای بی کلام لوس آنجلسی چیست؟ حداقل دو مورد که همین امروز رادیو جوان در برنامهای که به مبحث موسیقی پرداخته بود، (چهارشنبه 3/5/1385) چند بار از موسیقیهای لوس آنجلسی استفاده کرد و حتی مجری برنامه بعضی ترانههای آنان را خواند. در حالی که موضوع برنامه هم «ساز مخالف میزنی» شعر یکی دیگر از این ترانههاست.
شعر پایانی برنامه کودک صبح شبکه اول سیما نیز آشکار بر اساس آهنگ یکی از این ترانهها ساخته شده است و هر روز برای کودکان پخش میشود. آیا این روش تربیتی مسئولان صدا و سیماست که از همان ابتدای خردسالی این سبک موسیقی را هر روز به خورد آنان دهد؟
ص:175
کافی است نگاهی به اعلام برنامههای سیما در تله تکست بیندازید تا متوجه شوید که به جز 10 دقیقه برای هر اذان، کل زمان برنامههای مذهبی، اعتقادی در هر یک از شبکههای 1،2،3 و 5 کمتر از 60 دقیقه و در شبکه 4، صفر دقیقه در طول شبانه روز است. اوضاع رادیو نیز به ویژه رادیو جوان چندان خوشایندتر از این نیست. در مقابل، حجم برنامههای پوچ مانند مسابقات تلفنی و تلویزیونی چند برابر این میزان است. اکنون جای این سؤال است که آن صداوسیمایی که باید منادی اسلام ناب و انقلاب باشد، با همین حجم برنامه، آن هم در کم بینندهترین ساعات (ساعات اولیه صبح)، قصد دارد به این هدف برسد؟
از آنجا که هر مخلوق، نشان دهنده خصوصیات خالق خود است، محتوای بسیاری از برنامههای رادیو و تلویزیون که در آن پوچی موج میزند یا دارای محتوای ضدارزشی است، نمایانگر شخصیت سازندگان آن برنامه است. از طرف دیگر، کمبود شدید برنامههای ارزشی، فرهنگی، مذهبی، اعتقادی در رسانه ملی نمایانگر تعداد کم برنامهسازان ارزشمدار و معتقد یا منزوی شدن آنان از مجموعه صدا و سیماست.
جای بسی تعجب است، در مجموعهای که قرار است پاسدار ارزشها باشد، با کمبود برنامهساز ارزشی مواجهیم.
البته ناگفته نماند بسیاری از این انتقادها و بسیاری مسائل دیگر بارها به وسیله مراجع دیگر از جمله رهبر معظم انقلاب، شورای نظارت بر صدا و سیما، نمایندگان محترم مجلس، نشریات و افراد دل سوز نظام و انقلاب بیان شده است.
ص:176
استفاده از نمادها توسط افراد معلوم الحالی که تمام بینندگان میدانند این هنرپیشهها هیچ دلبستگی به آنها ندارند و تنها به دلیل جنبه مالی آن در چنین حالتها و نقشهایی حاضر میشوند یا استفاده این نمادها در نقشهایی که عمدتاً در جایگاهها و نقشهای مثبتی نیستند، چه تبلیغی میتواند باشد؟ جز این است که به جای تبلیغ، یک ضد تبلیغ است. در بحث راهکارها به تنها و مهمترین مورد که در شرایط کنونی مناسب است، اشاره خواهیم کرد.
در پایان، این نکته میتواند مهم باشد که آیا مسئولان صدا وسیما از وجود چنین ایرادهایی در مجموعه خود آگاهند یا خیر؟ اگر آگاهند، تاکنون چه گامهایی برای اصلاح این روند برداشتهاند؟ به نظر میرسد در پاسخ به این پرسش چند حالت بیشتر وجود نداشته باشد:
حالت اول: آگاه نیستند. در این صورت، مسئولیت ماست که به عنوان نگاهی از بیرون، اشکالها و ایرادهای سازمان را به گوش مسئولان برسانیم و بر مسئولان است که هر چه سریعتر آنها را اصلاح کنند.
حالت دوم: آگاهند، ولی کاری از دستشان برنمیآید. در آن صورت، بهتر است هر چه سریعتر با اعتراف به این مسئله، جای خود را به افراد کاردانی بسپارند که توانایی حل این مشکلات را دارند.
حالت سوم: آگاهند و با هدفی خاص مرتکب این اشتباه میشوند. در صورت محرز شدن این حالت، وظیفه نهادهای نظارتی و امت مسلمان ایران است که در به زیر کشیدن چنین افرادی از جایگاه مقدس رسانه لحظهای درنگ نکند و مسئولیتهای مهم را به دست اهل آن بسپارند.
انصاف آن است که اعتراف کنیم کار رسانه، کاری دشوا و طاقتفرساست و برنامهسازی برای سلایق متنوع مخاطبان کار آسانی نیست و از طرفی، برنامههای فاخر و مناسب بسیاری نیز در رسانه ملی تولید شدهاند که آخرین آنها
ص:177
سریال «مدار صفر درجه» است. با این همه از میان نقدها و بررسیها به چند مشکل اصلی اشاره میکنیم:
بسیار دیده شده که سیاستهای بسیار خوبی برای جهت گیری صدا و سیما وجود دارد، ولی از آنجا که کار نهایی به دوش تهیهکننده است و اوست که باید موضوعی مناسب را با پرداختی صحیح ارائه دهد، در خروجی نهایی با مشکلات گوناگون روبهرو میشود. پس ساماندهی این افراد که بسیاری از ایشان با رانت خواری به صدا و سیما وارد و برنامهساز ثابت شدهاند، حرکتی مهمتر از تحولات کلان و به ظاهر اساسیتر است.
یکی از دلایل تولید برنامههای ضعیف یا غلط را باید در این مسئله جست که صدا و سیما میخواهد برای چندین شبکه، آن هم به طور شبانهروزی برنامه تولید کند و این با توان موجود سازگار نیست و تبعاً سطح برنامهها را تنزل خواهد داد شاید توجیه نیاز و درخواست مخاطب برای ادامه این روند ناکافی باشد.
اگر در رسانه ملی آن قدر که در پخش اخبار و تحلیلهای سیاسی حساسیت وجود دارد، در پخش دیگر برنامهها نیز حساسیت وجود داشت، وضعیت متفاوت میشد. به همین دلیل، کارکرد رسانه به عنوان بستر طرح نظرهای مختلف و زبان مردم و محمل انعکاس خواستهای ایشان کمرنگ و با مصلحت اندیشیها و حساسیتهای گوناگون همراه گشته است.
ص:178
گردانندگان رسانه ملی به طور آشکار، دچار التقاط و تحجرهای منافی اسلام ناباند و شیفتگی نظری و عملی به گفتمان انقلاب اسلامی ندارند. همین مسئله سبب شده تا در رویدادهای مختلف، مواضعی کاملاً متضاد با روح انقلاب را از آنها شاهد باشیم و فاصله زندگی مدیران و فضای برنامهسازی آنان از سطح زندگی عموم مردم و مشکلات ایشان را ببینیم.
هویت حقیقی جامعه، هویت اخلاقی آنهاست. اخلاقهای رفتاری افراد جامعه، مانند: انضباط اجتماعی، وجدان کاری، نظم و برنامهریزی، ادب اجتماعی، توجه به خانواده، رعایت حق دیگران، کرامت انسان، احساس مسئولیت، اعتماد به نفس ملی، شجاعت شخصی و شجاعت ملی، قناعت، امانتداری، درستکاری، حق طلبی، زیبایی طلبی، نفی مصرف زدگی، عفت، احترام و ادب به والدین و به معلم و... با استفاده از آموزههای دینی و الگوگیری از نمادهای دینی به راحتی قابل اجراست.
صدا و سیما باید خود را متکفل گسترش این فضایل اخلاقی دینی بداند.
در این باره، نظر شما را به کلام مقام معظم رهبری توجه میدهیم:
... من گاهی دیدهام انسانهایی که هیچ ارزش علمی و هنری ندارند، در صدا و سیما با پول مردم چهرهپردازی میشوند؛ چرا؟ البته من نمیخواهم خیلی مطلب را باز کنم، اما میبینم کسی که در رشته خودش این قدر ارزشمند نیست و انسان متوسطی است، او را میآورند و یک دو ساعت از وقت تلویزیون را به
ص:179
زندگی او، به خانواده او و به گذشته سرتا پا کم ارزش او مصروف میکنند؛ چرا؟ به نظر من، علاوه بر اینکه این «چرا» وجود دارد، «منفی» هم هست. این کار، الگوسازی است؛ ما چه کسی را میخواهیم الگوی جوانها قرار دهیم؟ این طور آدمهایی را؟(1)
همانگونه که در کلام مقام معظم رهبری بیان شد، توجه به الگوهای مناسب در صدا و سیما از اهمیت بسیار برخوردار است که در آموزههای دینی و نمادهای اسلامی به فراوانی یافت میشود.
در ادامه، پیشنهادهایی را درباره چگونگی ترسیم نمادها در رسانه یادآور میشویم.
راههای مختلفی برای شناساندن نمادها به جامعه از طریق صدا و سیما وجود دارد. بعضی از این راهکارها، به صورت مستقیم هستند که از طریق مصاحبهها یا میزگردها انجام میشود. این راه کار، برای شناساندن مکانهای مقدس راه کار خوبی است، ولی برای شناساندن و القای تأثیر مثبت زمانهای مقدس و عددها و رنگها در زندگی روزانه مردم، باید راهکارهای نامحسوس انتخاب شود؛ زیرا این نمادها به راحتی می توانند وارد زندگی شخصی افراد شوند و در روح و روان مخاطب اثر بگذارند و سپس به صورت نماد در زندگی روزانه آنها اثرگذار باشند.
ازهمین رو، باید نمادها را به طور نامحسوس در زندگی مردم وارد کرد؛ زیرا معمولاً مردم در برابر توصیه های مستقیم ایستادگی میکنند و گاهی حتی به مبارزه برمیخیزند، درحالی که اگر این کارها را به طور نامحسوس انجام دهیم، بر ناخودآگاه افراد اثر گذاشتهایم. چنین نمادهایی در دراز مدت به طور
ص:180
طبیعی و خزنده، وارد زندگی مردم شوند و تأثیرهای مثبت خود را در جامعه نشان میدهند.
بهتر است این روند، از برنامه های کودک و خردسال آغاز شود؛ یعنی با ایجاد دکوراسیونهای رنگارنگ و با استفاده از ترکیبات رنگهای شاد و زیبا، خلاقیت و حس سرزندگی را در کودکان و خردسالان ایجاد کنیم. با ایجاد دکوراسیون های گوناگون و استفاده از ترکیب رنگهای آبی، سبز و زرد...، روح آرامش، استقامت و نشاط را در کالبد جامعه میدمیم. با چنین روشهایی، بینندگان برنامه های سیما، ناخودآگاه آرامش را در خود احساس میکنند و با آرامش روحی میتوانند تماشاگر برنامه مورد نظر باشند. همچنین با انتخاب و ایجاد دکور مناسب برای برنامه، میتوان توجه مخاطب را در بحثها و میزگردها به اصل بحث جلب کرد.
ص:181
1. قرآن کریم.
2. آیت اللهی، حبیب الله، هنر چیست؟، نشر فرهنگ رجاء، تهران، چاپ اول، 1364.
3. __________________ ، مبانی رنگ و کاربرد آن، تهران، سمت، 1381.
4. __________________ ، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان.
5. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر للطباعه و النشر، 1386 ه_ . ق.
6. ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، بیروت، دارالاضواء، 1413ق، چاپ دوم.
7. ___________ ، خصال، قم، منشورات جامعه المدرسین، 1362.
8. __________ ، علل الشرایع، نجف، منشورات المکتبه الحیدریه و مطبعتها، 1385ه_ .ق.
9. __________ ، فقه الرضا، مشهد، المؤتمر العالمی للامام الرضا، چاپ اول، 1406 ه_ . ق.
10. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، بیروت، دار احیاء تراث العربی، چاپ چهارم.
11. ابن عبدربه، اخبار النساء فی العقد الفرید، بیروت، الکتب العلمیه، 1416 ه_ . ق.
12. ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، 1405 ه_ . ق.
13. ابن هشام، السیرة النبویه، مصر، مکتبه محمد علی صبیح و اولاده، ،1383،ه_ .ق.
14. ابوالفداء، تقویم البلدان، پاریس، دارالطباعه السلطانیه، بیتا.
15. احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بیتا.
16. احمد بن داود الدینوری، اخبار الطوال، قاهره، دار الثقافة و الارشاد القوی، الطبعة الاولی، 1960م.
17. ارزقی، محمد بن عبد الله، اخبار مکه: و ما جاء فیها من الآثار، قم، نشر الشریف الرضی، 1369.
18. الامام الصادق علیه السلام، مصباح الشریعة، ناشر مؤسسه الاعلمی، بیروت، چاپ اول، 1400ه_ . ق
19. امینی، ابراهیم، خودسازی (تزکیه و تهذیب نفس)، انتشارات شفق، 1372.
20. امینی، محمد هادی، تاریخ مکه، مترجم: محسن آخوندی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372.
21. ایمانوئل، کانت، نقد قوه حکم، مترجم: عبدالکریم رشیدیان، تهران، نشر نی، چاپ اول، 1377.
ص:182
1. بریجانیان، ماری، فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعی، ویراسته: بهاءالدین خرمشاهی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم، 1381.
2. بلاذری، فتوح البلدان، بیروت _ لبنان، 1407ه_ .ق / 1987م.
3. پاک نژاد، سید رضا، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، یزد، بنیاد فرهنگی شهید پاکنژاد، 1361.
4. ترنر، جاناتان اچ، مبانی جامعهشناسی، مترجم: محمد فولادی و محمدعزیز بختیاری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ اول، 1378.
5. تورات.
6. ثعالبی، تتمه الدهر، بیروت، دارالکتاب العلمیه، چاپ اول، 1403 ه_ . ق.
7. ثعالبی، غرز ملوک الفرس، پاریس، دار الطباعه السلطانیه.
8. ثقفی، ابراهیم بن محمد، مترجم: عزیز الله عطاردی، ]مشهد[، نشر عطارد.
9. ثقفی، ابن ابی عبید، ماهیت قیام مختار، ابوفاضل رضوی اردکانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1378.
10. جبلی عاملی شافعی، زینالدین، کشف المریبه عن احکام الغیبه، عراق، مکتبة الامامصاحب الزمان، 1362ه_ . ق.
11. جعفر بن محمد بن قولیه، کامل الزیارات، مؤسسه نشر فقاهت، چاپ اول، 1375.
12. جعفری، محمد تقی، نقد و بررسی، انتشارات تبیان، چاپ اول، 1377.
13. __________________ ، فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو، اتحاد، چاپ اول، 1379.
14. جعفری، یعقوب، مسلمانان در بستر تاریخ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1381.
15. جوادی آملی، عبد الله، صهبای صفا، قم، نشر مشعر، 1371.
16. جواهری، جواهر الکلام، تهران، دار الکتاب اسلامی، چاپ دوم، 1365.
17. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، چاپ چهارم، 1407، ناشر: دارالعلم للملایین، بیروت.
18. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، قم، چاپ دوم، 1373.
19. __________________ ، اثبات الهداة بالنصوص و المهجرات، قم، مطبعة العلمیه، 1399ه_ . ق.
20. حسن ابراهیم، حسن، تاریخ سیاسی اسلام ، مترجم ابوالقاسم پاینده، تهران، جاوید، 1366.
21. حسینی فیروز آبادی، مرتضی، فضائل الخمسه، نجف، دار الکتاب الاسلامی، 1383ه_ . ق.
22. حکیم_ی، محمد، حض_رت معص_ومه و شهر ق_م، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1376.
23. حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1399 ه_ . ق.
ص:183
1. خسرو شاهی، هادی، تاریخ بیت المقدس و مسئله فلسطین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1395ه_ . ق.
2. دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، دانشگاه تهران، 1373.
3. زمانی، امیر عباس، زبان دین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1380.
4. ساروخانی باقر، درآمدی بر دایرةالمعارف علوم اجتماعی، تهران، انتشارات کیهان، 1370.
5. سعیدی رضوانی، عباس، بینش اسلام و پدیده های جغرافیایی، مشهد، انتشارات آستان قدس، 1372، چاپ دوم.
6. سمعانی، عبدالکریم، الانساب، بیروت، دار الجنان للطباعة و النشر و التوزیع، 1408 ه_ . ق.
7. سید بروجردی، جامع احادیث الشیعه ، قم، مطبعة العلمیه، 1399ه_ . ق.
8. سید بن طاووس، لهوف سید بن طاووس ، قم، نشر سلسله، 1381.
9. سید قطب، فی ضلال القرآن، بیروت، دارالشرق، 1400ه_ . ق.
10. ش_وشتری، قاضی نورالله، مجال_س الم_ؤمنی_ن، تهران، کتاب فروشی اسلامی، 1357.
11. شیخ الطریحی، مجمع البحرین، مکتب النشر الثقافة الاسلامیه، چاپ دوم، 1367.
12. شیخ صدوق، امالی، مؤسسه بعثت، قم، چاپ اول، 1417 ه_ . ق.
13. ___________ ، معانی الاخبار، قم، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، 1338.
14. ___________ ، مکارم الاخلاق، منشورات الشریف الرضی، چاپ ششم، 1392 ه_ . ق.
15. شیخ طبرسی، مجمع البیان، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1374.
16. شیخ طوسی، استبصار، تهران، دارالکتاب اسلامی، چاپ چهارم، 1336.
17. ___________ ، النهایة، بیروت، دارالکتاب العربی، 1390ه_ . ق.
18. _________ ، امالی، قم، دار الثقافه للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1414 ه_ . ق.
19. ___________ ، تهذیب الاحکام، تهران، دار الکتاب اسلامی، چاپ سوم، 1364.
20. ___________ ، غیبت، قم، مؤسسه معارف اسلامی، چاپ اول، 1411 ه_ . ق.
21. __________ ، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه شیعه، چاپ اول، 1411 ه_ . ق.
22. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، 1370.
23. طبرسی، علی، مشکوة الانوار، دارالحدیث، چاپ اول، 1418ه_ . ق.
24. طبری، محمد بن جریر، تاریخ نامه طبری، تهران، نشر نو، 1378.
ص:184
1. ______ ، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ چهارم، 1403 ه_ . ق.
2. عاملی، علی بن محمد، الدر المنشور من الماثور و غیر الماثور، قم، 1398ه_ . ق، بینا.
3. عباسی حسینی، ابراهیم ، مروری بر جامعه شناسی مسجد، مجله مشکوة، شماره 16، پاییز 1366.
4. علاقه بند، علی، جامعه شناسی آموزش و پرورش، انتشارات فروردین، تهران، بی تا.
5. علامه اربلی، کشف الغمة، بیروت، دار الاضواء، چاپ دوم، 1405ه_ . ق.
6. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، تهران، مکتب علمی اسلامی.
7. فصلنامه هنر، شماره 40، تابستان 1378.
8. فاکهی، محمد بن اسحاق، اخبار مکة فی قدیم الدهر و حدیثه، بیروت، دارخضر، 1414ه_ . ق.
9. فقیهی، علی اصغر، تاریخ مذهبی قم، قم، اسماعیلیان، 1350.
10. فیض کاشانی، محمد محسن، محجة البیضاء فی احیا الاحیاء، تهران، مکتب الصدوق، 1340.
11. فیض کاشانی، محمدحسن، تفسیر صافی، قم، مؤسسه الهادی، چاپ دوم، 1375.
12. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار و مدینة الحکم و الاثار، تهران، دار الاسوه، 1416ه_ . ق.
13. کازنو، ژان، جامعه شناسی وسایل ارتباط جمعی، ترجمه: باقر ساروخانی و منوچهر محسنی، تهران، اطلاعات، 1367.
14. کلینی، کافی، دار الکتاب اسلامی، تهران، چاپ سوم، 1367.
15. کورنر، استفان، فلسفه کانت، مترجم: عزت الله فولادوند، تهران، نشر خوارزمی، چاپ اول، 1376.
16. گولد، جولوس، کولب، ویلیام ل. ، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه: مصطفی ازکیا و دیگران، تهران، انتشارات مازیار، 1376.
17. گیدنز، آنتونی، جامعه شناسی، ترجمه: منوچهر صبوری، تهران، انتشارات نی، چاپ یازدهم، 1383.
18. لوشر، ماکس: روان شناسی رنگها، ترجمه: ویدا ابی زاده، تهران، انتشارات دُرسا، چاپ دهم، 1375.
19. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403 ه_ . ق.
20. _______________ ، مرآة العقول، . دارالکتاب الاسلامیه، 1363.
21. مجله با معارف اسلامی آشنا شویم، شماره 49.
22. مجله مسجد، شماره 19.
ص:185
1. محدث حرانی، تحف العقول ، قم، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1363.
2. محسنی، منوچهر، جامعه شناسی عمومی، تهران، کتابخانه طهوری، چاپ نهم، 1368.
3. محمد بن مشهدی، المزارالکبیر، قم، نشر قیوم، چاپ اول، 1419ه_ .ق.
4. مشهدی، میرزا محمد، تفسیر کنز الدّقایق، قم، نشر اسلامی، 1407 ه_ . ق.
5. مصطفوی، فریده و دیگران، روش خودسازی، انتشارات حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1378.
6. مطهری، مرتضی، احیاء، تفکر اسلامی، انتشارات صدرا، 1378.
7. _______________ ، حماسه حسینی ، انتشارات صدرا، 1365.
8. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ناشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، چ23، 1383.
9. ملکی تبریزی، میرزا جواد، سلوک عارفان، ترجمه: المراقبات فی اعمال السنه، تهران، نشر سایه، 1378.
10. میرزای نوری، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت لاحیاء تراث، چاپ دوم، 1408 ه_ . ق.
11. میرچا الیاده، مقدس و نامقدس، مترجم نصرالله زنگویی، سروش، تهران، چاپ اول، 1375.
12. نائینی اردستانی کچویی قمی، محمد علی بن حسین، انوار المشعشعین، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1381.
13. ناصری طاهری، عبدالله، بیت المقدس شهر پیامبران، تهران، سروش، 1367.
14. نعمانی، محمد بن ابراهیم، غیبت، قم، انوار المهدی، چاپ اول، 1422 ه_ . ق.
15. نوری، میرزا حسین، لؤلؤ و مرجان، انتشارات نوین، چاپ اول، بی تا.
16. نیشابوری، فتال، روضة الواعظین، قم، منشورات شریف الرضی، بی تا.
17. واعظی، احمد، درآمدی بر هرمنوتیک، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم، بی تا.
18. وثوقی، منصور و دیگران، مبانی جامعه شناسی، انتشارات خردمند، تهران، چاپ ششم، 1372.
19. ویلم، ژان پل، جامعهشناسی ادیان، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، نقد و بررسی: محمد تقی جعفری، انتشارات تبیان، چاپ اول، 1377.
20. هاشمی نژاد، عبدالکریم، درسی که حسین (ع) به انسانها آموخت، مشهد، 1369.
21. همیلتون، ملکُم، جامعهشناسی دین، ترجمه: محسن ثلاتی، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1377.
22. یونگ، گوستاو، انسان و سمبولهایش، ترجمه: ابوطالب صابری، تهران، امیرکبیر.
ص:186
113.Gordon Marshal، _OXFORD DICTIONARY OF SOCIOLOGY_، oxford university press، 1998.
ص:187
113.Gordon Marshal، _OXFORD DICTIONARY OF SOCIOLOGY_، oxford university press، 1998.
ص:188
113.Gordon Marshal، _OXFORD DICTIONARY OF SOCIOLOGY_، oxford university press، 1998.
ص:189
113.Gordon Marshal، _OXFORD DICTIONARY OF SOCIOLOGY_، oxford university press، 1998.
ص:190